Forwarded from اشعار قاسم پهلوان (Qasem Pahlavan)
نخواب تا شب وارفته ام سحر بشود
تو فرض کن چه شبی می شود اگر بشود
نزن به خواب خودت را که واهمه دارم
تمام زحمت مان باز بی ثمر بشود
اگر که من به تو گفتم نخواب، می خواهم
توجّه ی تو به موضوع ، بیشتر بشود
مسیر صحبت خود را اگر عوض کردم
نخواستم به طریقی، دوباره شر بشود
قرار است که با سرو گفتگو بکنم
ولی خدا نکند قافیه تبر، بشود
قرار شد بنویسم من از سیاست و دین
به این هدف سخنم خدمت هنر بشود
اگر فقط به زبان اشاره حرف زدم
نخواستم که برای تو دردسر بشود
#قاسم_پهلوان
تو فرض کن چه شبی می شود اگر بشود
نزن به خواب خودت را که واهمه دارم
تمام زحمت مان باز بی ثمر بشود
اگر که من به تو گفتم نخواب، می خواهم
توجّه ی تو به موضوع ، بیشتر بشود
مسیر صحبت خود را اگر عوض کردم
نخواستم به طریقی، دوباره شر بشود
قرار است که با سرو گفتگو بکنم
ولی خدا نکند قافیه تبر، بشود
قرار شد بنویسم من از سیاست و دین
به این هدف سخنم خدمت هنر بشود
اگر فقط به زبان اشاره حرف زدم
نخواستم که برای تو دردسر بشود
#قاسم_پهلوان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 امام جمعه زاهدان: رفراندوم برگزار کنید، ببینید چه ظلمی به زن شده که روسریاش را میسوزاند!
مولوی عبدالحمید در نماز جمعه 13 آبان زاهدان:
🔹راه برون رفت از این مشکلات برگزاری رفراندوم با حضور ناظران بینالمللی است.
🔹43 سال پیش یه قانون اساسیای برای اون دوران نوشته شد اما الان حتی خود کسایی که این قانون رو نوشتن دیگه مُردن. این قانون باید عوض بشه اما مشکل بزرگتر اینه که حتی به همون قانون 43 سال پیش هم عمل نشد! باید رفراندوم برگزار بشه.
🔹سیاستهای شما به بنبست رسیده، قبلا هم این هشدار را داده بودم روزی میرسد که خیلی دیر است.
🔹مردم ایران گرسنه اند نگذارید این ثروت از کشور خارج بشود.
🔹امروز بیشتر صدا مال زنان است اما متاسفانه زنان مورد تبعیض قرار گرفتهاند.
🔹چه ظلم و بی مهری به زن شده که امروز زن روسریاش را میسوزاند ، باید این را از خودمان بپرسیم./ایسنا
❤
@masoleroodkan
꧁꧂♥️♥️꧁꧂
❤موسله روخون❤
🌺🌺🌺🌺🌺
مولوی عبدالحمید در نماز جمعه 13 آبان زاهدان:
🔹راه برون رفت از این مشکلات برگزاری رفراندوم با حضور ناظران بینالمللی است.
🔹43 سال پیش یه قانون اساسیای برای اون دوران نوشته شد اما الان حتی خود کسایی که این قانون رو نوشتن دیگه مُردن. این قانون باید عوض بشه اما مشکل بزرگتر اینه که حتی به همون قانون 43 سال پیش هم عمل نشد! باید رفراندوم برگزار بشه.
🔹سیاستهای شما به بنبست رسیده، قبلا هم این هشدار را داده بودم روزی میرسد که خیلی دیر است.
🔹مردم ایران گرسنه اند نگذارید این ثروت از کشور خارج بشود.
🔹امروز بیشتر صدا مال زنان است اما متاسفانه زنان مورد تبعیض قرار گرفتهاند.
🔹چه ظلم و بی مهری به زن شده که امروز زن روسریاش را میسوزاند ، باید این را از خودمان بپرسیم./ایسنا
❤
@masoleroodkan
꧁꧂♥️♥️꧁꧂
❤موسله روخون❤
🌺🌺🌺🌺🌺
برگزیدگان نخستین کنگره ملی شعر سردار جنگل تجلیل شدند+ گزارش تصویری - پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا
https://diyarmirza.ir/1401/08/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D9%86%DA%AF%D8%B1%D9%87-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AC/
https://diyarmirza.ir/1401/08/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D9%86%DA%AF%D8%B1%D9%87-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AC/
دیارمیرزا
برگزیدگان نخستین کنگره ملی شعر سردار جنگل تجلیل شدند+ گزارش تصویری
آیین اختتامیه نخستین کنگره ملی شعر سردار جنگل، به همت انجمن شعر و ادب رشت با اجرای سعید بیابانکی و با حضور و شعر خوانی اساتید برجسته کشوری همچون محمدکاظم کاظمی، ناصر فیض و نیز شاعران برگزیده در تالار مرکزی رشت برگزار شد.
Forwarded from رژه تاریخ
برای انهدام یک تمدن ۳ چیز لازم است:
خانواده
نظام آموزشی
الگوها
برای اولی منزلت زن را باید شکست،
دومی منزلت معلم
برای سومی منزلت بزرگان و اسطوره ها ...
#جبران_خلیل_جبران
تاریخ بدون سانسور ایران و جهان👇
کانال رژه تاریخ 💫
@Rezhe_Tarikh ™️
خانواده
نظام آموزشی
الگوها
برای اولی منزلت زن را باید شکست،
دومی منزلت معلم
برای سومی منزلت بزرگان و اسطوره ها ...
#جبران_خلیل_جبران
تاریخ بدون سانسور ایران و جهان👇
کانال رژه تاریخ 💫
@Rezhe_Tarikh ™️
Forwarded from کانال مهدی نصیری
زجرکُشی
رحیم قمیشی
دوست جانبازم برایم نوشته بود فرزند تازه داماد و بسیار جوان برادر عزیز آزادهمان دکتر کیامرث ترکمان، در یکی از شهرهای شمال تیر خورده و شهید شده.
میگفت تازه دو ماه از ازدواجش گذشته بوده و حال پدر آزادهاش اصلا خوب نیست، سکته کرده و بیمارستان است.
باورم نمیشد.
قرار شد برای عرض تسلیت سری به ایشان بزنیم که دوستم پیام داد شرایط خانوادهشان خوب نیست و بشدت تحت نظر هستند، خواهش کردهاند برای امنیت دوستان، رفت و آمد نشود.
صبر کردم. شاید دوستم اشتباه شنیده بوده. تا اینکه کلیپ مراسم چهلمش بدستم رسید و ضجههای همسر صبور دکتر بر مزار فرزند نازنینش؛
- دیگر خفه شدیم، خسته شدیم از دروغهایتان، خجالت نکشیدید از پدرش که هشت سال بهخاطر کشورتان آنهمه سختیها را تحمل کرد، این قدر زینب زینب گفتید برایمان، کجاست زینب؟ زینب امروز منم، منم، منم... و شما یزیدی هستید!
و ادامه کلیپ، که توان دیدنش را نداشتم.
دکتر ترکمان هم با بدن رنجور و نیمه فلجش پس از سکته، آرام نشسته بر صندلی. کنار مزار نازنین پسرش.
شاید به انتظار و امید زودتر رفتن...
عرفان کارگر نوجوان سادهای است، میگفت ۲۰ روز است سردردهای شدید پیدا میکند. سه هفته پیش در بازار بزرگ تهران چند تیر ساچمهای به بدنش اصابت کرده بود و یکی هم به سرش، با آنکه اصلا در تظاهرات نبوده. به اصرار من رفت و عکس رادیولوژیای گرفت. ساچمه دقیقا کنار مخچهاش جا گرفته!
گفتم چرا دکتر نمیروی، این ساچمه تکان بخورد ممکن است برای همیشه ناکارت کند.
میگفت آن ساچمههای دیگر را خودم در خانه در آوردم، میترسیدم بیمارستان بروم، گفته بودند ماموران آنجا هستند و ساچمه خوردهها را دستگیر میکنند. میگفت فقط این یکی مانده...
حالا از دوستم دکتر علی خواستهام ببیندش، خدا کند عمل نخواهد.
به سر آنهایی که صدها ساچمه به بدنشان فرو رفته، چه گذشته...
نمیتوانم زجرشان را تجسم کنم.
دانشجوی دانشگاه تهران میگوید از خوابگاه عذرش را خواستند آمده به همراه دو دوست دیگر دانشجویش بروند شهرشان، در ترمینال، ۱۵ مامور لباس شخصی ریختهاند سرشان، هفتهها در زندان فشافویه بوده و حالا که با وثیقه سنگین آزاد شده نگران آن دوستش است که دانشجوی دکترا بوده و هنوز با وثیقه هم آزادش نمیکنند. دانشجوی دکترای دانشگاه تهران! زندان فشافویه، شاید باید زجرکُش شود تا عدهای دلشان خنک شود.
اینها همه اجانبند، فریب خوردهاند...
روزانه دهها پیام دریافت میکنم از بیگناهانی که به زندان افتادهاند، نه جرمی داشتهاند، نه ملاقات میدهند، نه وکیلی، نه دادگاهی برگزار میشود، نه تکلیفشان روشن میشود، همه هم تحصیلکرده، بسیاریشان نابغه. تنها بهخاطر دریافت یک پیامک، بهخاطر راه رفتن در خیابان، شاید دانشجو بودن، جوان بودن!
هر روز خبر میرسد فلان مجروح هم شهید شد. در مریوان، خاش، زاهدان رگبار مستقیم بستند، در چهلم یک نفر چند نفر کشته شدند...
دیگر یادمان رفت بچههای محیط زیستی، دیگر یادمان رفت دو دانشجوی نخبه شریف، یادمان رفت تاجزاده عزیز، یادمان رفت محصور شدههای بیگناه، یادمان رفت صدها جوان به خون خوابیده، تنها بهخاطر یک اعتراض ساده.
با سلاحهایی که بهکارگیریشان برای شکار حیوانات هم در دنیا غیرمجاز اعلام شده!
من شنیدم در سوئیس مردم رفراندوم برگزار کردند که چون شیوه ذبح مرغ و گوسفند و گاو مسلمانان و یهودیان باعث زجرکُش شدن آن حیوانات میشود، کسی حق ندارد حیوان را زنده سر ببرد و تصویب هم شد، حیوان را با موادی بیهوش میکنند تا هنگام کشته شدن زجر نکشد.
انجمن دفاع از حیوانات سوئیس مردم را قانع کرد ولو این حیوان پرورش پیدا کرده برای خورده شدن، اما به وقت مرگ نباید زجر بکشد...
متصدیان محترم دفاع از حقوق حیوانات جهان!
اینجا انسانها دارند زجرکُش میشوند!
از نظام بخواهید همان ده پانزده درصد طرفدارانش را از شهرها خارج کند، بعد تمام مردم شهرها را با بمبی هیدروژنی و بدون درد نابود کند. سپس از همان نسل خودیهایش آدمهایی را که میخواهد تکثیر کند...
از نظام ما بخواهید
حال که میخواهد بکُشد
چرا زجرکُش میکند!؟
در این کشور حقوق حیوانات هم برای ما انسانها رعایت نمیشود!!
کاش حالا که رفراندوم نوع حکومت را حاضر نیستند برگزار کنند، لااقل رفراندومی بگذارند که ما هم رأی بدهیم؛
آیا موافق هستیم چنین با زجر بمیریم...
@ghomeishi3
📚@nasiri42
رحیم قمیشی
دوست جانبازم برایم نوشته بود فرزند تازه داماد و بسیار جوان برادر عزیز آزادهمان دکتر کیامرث ترکمان، در یکی از شهرهای شمال تیر خورده و شهید شده.
میگفت تازه دو ماه از ازدواجش گذشته بوده و حال پدر آزادهاش اصلا خوب نیست، سکته کرده و بیمارستان است.
باورم نمیشد.
قرار شد برای عرض تسلیت سری به ایشان بزنیم که دوستم پیام داد شرایط خانوادهشان خوب نیست و بشدت تحت نظر هستند، خواهش کردهاند برای امنیت دوستان، رفت و آمد نشود.
صبر کردم. شاید دوستم اشتباه شنیده بوده. تا اینکه کلیپ مراسم چهلمش بدستم رسید و ضجههای همسر صبور دکتر بر مزار فرزند نازنینش؛
- دیگر خفه شدیم، خسته شدیم از دروغهایتان، خجالت نکشیدید از پدرش که هشت سال بهخاطر کشورتان آنهمه سختیها را تحمل کرد، این قدر زینب زینب گفتید برایمان، کجاست زینب؟ زینب امروز منم، منم، منم... و شما یزیدی هستید!
و ادامه کلیپ، که توان دیدنش را نداشتم.
دکتر ترکمان هم با بدن رنجور و نیمه فلجش پس از سکته، آرام نشسته بر صندلی. کنار مزار نازنین پسرش.
شاید به انتظار و امید زودتر رفتن...
عرفان کارگر نوجوان سادهای است، میگفت ۲۰ روز است سردردهای شدید پیدا میکند. سه هفته پیش در بازار بزرگ تهران چند تیر ساچمهای به بدنش اصابت کرده بود و یکی هم به سرش، با آنکه اصلا در تظاهرات نبوده. به اصرار من رفت و عکس رادیولوژیای گرفت. ساچمه دقیقا کنار مخچهاش جا گرفته!
گفتم چرا دکتر نمیروی، این ساچمه تکان بخورد ممکن است برای همیشه ناکارت کند.
میگفت آن ساچمههای دیگر را خودم در خانه در آوردم، میترسیدم بیمارستان بروم، گفته بودند ماموران آنجا هستند و ساچمه خوردهها را دستگیر میکنند. میگفت فقط این یکی مانده...
حالا از دوستم دکتر علی خواستهام ببیندش، خدا کند عمل نخواهد.
به سر آنهایی که صدها ساچمه به بدنشان فرو رفته، چه گذشته...
نمیتوانم زجرشان را تجسم کنم.
دانشجوی دانشگاه تهران میگوید از خوابگاه عذرش را خواستند آمده به همراه دو دوست دیگر دانشجویش بروند شهرشان، در ترمینال، ۱۵ مامور لباس شخصی ریختهاند سرشان، هفتهها در زندان فشافویه بوده و حالا که با وثیقه سنگین آزاد شده نگران آن دوستش است که دانشجوی دکترا بوده و هنوز با وثیقه هم آزادش نمیکنند. دانشجوی دکترای دانشگاه تهران! زندان فشافویه، شاید باید زجرکُش شود تا عدهای دلشان خنک شود.
اینها همه اجانبند، فریب خوردهاند...
روزانه دهها پیام دریافت میکنم از بیگناهانی که به زندان افتادهاند، نه جرمی داشتهاند، نه ملاقات میدهند، نه وکیلی، نه دادگاهی برگزار میشود، نه تکلیفشان روشن میشود، همه هم تحصیلکرده، بسیاریشان نابغه. تنها بهخاطر دریافت یک پیامک، بهخاطر راه رفتن در خیابان، شاید دانشجو بودن، جوان بودن!
هر روز خبر میرسد فلان مجروح هم شهید شد. در مریوان، خاش، زاهدان رگبار مستقیم بستند، در چهلم یک نفر چند نفر کشته شدند...
دیگر یادمان رفت بچههای محیط زیستی، دیگر یادمان رفت دو دانشجوی نخبه شریف، یادمان رفت تاجزاده عزیز، یادمان رفت محصور شدههای بیگناه، یادمان رفت صدها جوان به خون خوابیده، تنها بهخاطر یک اعتراض ساده.
با سلاحهایی که بهکارگیریشان برای شکار حیوانات هم در دنیا غیرمجاز اعلام شده!
من شنیدم در سوئیس مردم رفراندوم برگزار کردند که چون شیوه ذبح مرغ و گوسفند و گاو مسلمانان و یهودیان باعث زجرکُش شدن آن حیوانات میشود، کسی حق ندارد حیوان را زنده سر ببرد و تصویب هم شد، حیوان را با موادی بیهوش میکنند تا هنگام کشته شدن زجر نکشد.
انجمن دفاع از حیوانات سوئیس مردم را قانع کرد ولو این حیوان پرورش پیدا کرده برای خورده شدن، اما به وقت مرگ نباید زجر بکشد...
متصدیان محترم دفاع از حقوق حیوانات جهان!
اینجا انسانها دارند زجرکُش میشوند!
از نظام بخواهید همان ده پانزده درصد طرفدارانش را از شهرها خارج کند، بعد تمام مردم شهرها را با بمبی هیدروژنی و بدون درد نابود کند. سپس از همان نسل خودیهایش آدمهایی را که میخواهد تکثیر کند...
از نظام ما بخواهید
حال که میخواهد بکُشد
چرا زجرکُش میکند!؟
در این کشور حقوق حیوانات هم برای ما انسانها رعایت نمیشود!!
کاش حالا که رفراندوم نوع حکومت را حاضر نیستند برگزار کنند، لااقل رفراندومی بگذارند که ما هم رأی بدهیم؛
آیا موافق هستیم چنین با زجر بمیریم...
@ghomeishi3
📚@nasiri42
سعید زمانی . شهرری ........
این داستان زیبا را
بخوانید
🌹
۲۰۰ سال از حمله اعراب به ایران می گذشت زبان فارسی رفته رفته از مدارس ومکاتبات دیوانی حذف و به جای آن زبان عربی اجباری و تعلیم داده می شد.
خلفای عباسی در بغداد با اینکه خلافت خود را مدیون ایرانیان می دانستند با تکبر و غرور خاصی ایرانیان مسلمان را موالی خوانده و از هیچگونه ظلم وستمی بر آنان کوتاهی نمی کردند.
در سیستان خشکسالی اتفاق افتاده بود ولی مامورین خلیفه بيرحمانه خراج و مالیات سنگینی را از دهقانان و بازرگانان طلب کرده و بسوی بغداد می فرستادند تا صرف خوشگذراني خلفای عباسی گردد.
در این میان جوانمردی رویگر زاده از سیستان بر می خیزد
🌹یعقوب ليث صفاری🌹 یا رادمان پسر ماهک سیستانی🌹
‼️او با گردآوری دلاوران سیستان و ديگر نقاط ایران زمین به جنگ با خلیفه می پردازد و تمامی سیستان و خراسان تا ماورانهر و مازندران و گیلان و ری و اصفهان و فارس و کرمان تا قسمتی از خوزستان را از تسلط متجاوزان عرب آزاد می کند...
يعقوب در فرمانی به تمام نقاط ایران زبان عربی را حذف و زبان فارسی دری را رایج می کند(در دفاتر دیوانی وحکومتی) تا بعدها ما شاهد ظهور عارفان و شاعران بسیاری در فرهنگ و ادب ایران همچون فردوسی و مولوی و نظامی و حافظ و سعدی باشیم که چگونه در رونق و گسترش زبان پارسی پاسداری کردند...
اگر یعقوب ليث صفاری چنین کار عظیمی برای زبان و ادب پارسی انجام نمی داد کشور ما هم امروز مانند تمامی کشورهای شمال آفریقا عرب زبان بودند.
خلیفه عباسی که تجربه برافتادن خاندان بنی اميه بدست ایرانیان راداشت هراسان پیکی بسوی یعقوب می فرستد و می گوید تمامی نقاطی که در ايران تصرف کردید از آن تو باشد ولی مرا به خلافت مسلمین بپذیرید.
«یعقوب ليث صفاری» نان و پیاز وشمشیری را در یک سینی مي گذارد و در پاسخ به خلیفه چنين می گوید :
تو یک متجاوز به خاک ایران هستی و در مقامی نیستی که ملک ایران را به ایرانی ببخشی من یک رویگر زاده ایرانی هستم غذای من ساده است نان و پیاز ولی پاسخ من به متجاوزی مانند تو به خاک ایران هرچند خود را خلیفه مسلمین بخوانی این شمشیر است...
برگرفته از تاریخ سیستان و ايران
یعقوب لیث صفاری یکی از آزادگان و فرماندهان وطن پرست ایران بود که در هنگام جنگ با لشکر خلیفه عباسی در دزفول به علت بیماری درگذشت.
یعقوب لیث با لشکری جنگید که فرمانده آن لشکر متجاوز محمد ابن جعفر بود و این فرمانده هم در این جنگ کشته شد.
اکنون قبر این دو نفر چنان تفاوتی باهم دارد که هر کس که تاریخ نداند و نخوانده باشد گمان می کند که یعقوب متجاوز به این کشور بود و محمدابن جعفر مدافع.
وای بر نادانی ما...
اگر وقت کردید و گذرتان به دزفول افتاد حتما به قبر این دو نفر سر بزنید.
قبر محمدابن جعفر،، در غرب دزفول با شکوه و عظمت خاصی همه روزه پذیرای زائران است و در شرق دزفول در مسیر جاده شوشتر قبری مخروبه و دورافتاده، قبری که اکثر مردم شهر او را نمی شناسند وجود دارد. در این قبر یکی از شجاع ترین،متعصب ترین و وطن پرست ترین فرماندهان تاریخ این سرزمین یعقوب لیث صفاری آرمیده است.
ملتی که تاریخ نمی خواند محکوم به فناست
؛؛شاید خیلی هاتون این قسمت ازتاریخ را خوندید یا میدونستید ولی تا اونجائی که درتوان شما هست این پیام را تو گروهی که هستید انتشار بدهید تا اونائی که خبر ندارند قسمتی از تاریخ کشورعزیزمون را بدانند..
نشر این مطلب زیبا و شنیدنی وظیفه هر ایرانی وطن پرست🌹🌹
این داستان زیبا را
بخوانید
🌹
۲۰۰ سال از حمله اعراب به ایران می گذشت زبان فارسی رفته رفته از مدارس ومکاتبات دیوانی حذف و به جای آن زبان عربی اجباری و تعلیم داده می شد.
خلفای عباسی در بغداد با اینکه خلافت خود را مدیون ایرانیان می دانستند با تکبر و غرور خاصی ایرانیان مسلمان را موالی خوانده و از هیچگونه ظلم وستمی بر آنان کوتاهی نمی کردند.
در سیستان خشکسالی اتفاق افتاده بود ولی مامورین خلیفه بيرحمانه خراج و مالیات سنگینی را از دهقانان و بازرگانان طلب کرده و بسوی بغداد می فرستادند تا صرف خوشگذراني خلفای عباسی گردد.
در این میان جوانمردی رویگر زاده از سیستان بر می خیزد
🌹یعقوب ليث صفاری🌹 یا رادمان پسر ماهک سیستانی🌹
‼️او با گردآوری دلاوران سیستان و ديگر نقاط ایران زمین به جنگ با خلیفه می پردازد و تمامی سیستان و خراسان تا ماورانهر و مازندران و گیلان و ری و اصفهان و فارس و کرمان تا قسمتی از خوزستان را از تسلط متجاوزان عرب آزاد می کند...
يعقوب در فرمانی به تمام نقاط ایران زبان عربی را حذف و زبان فارسی دری را رایج می کند(در دفاتر دیوانی وحکومتی) تا بعدها ما شاهد ظهور عارفان و شاعران بسیاری در فرهنگ و ادب ایران همچون فردوسی و مولوی و نظامی و حافظ و سعدی باشیم که چگونه در رونق و گسترش زبان پارسی پاسداری کردند...
اگر یعقوب ليث صفاری چنین کار عظیمی برای زبان و ادب پارسی انجام نمی داد کشور ما هم امروز مانند تمامی کشورهای شمال آفریقا عرب زبان بودند.
خلیفه عباسی که تجربه برافتادن خاندان بنی اميه بدست ایرانیان راداشت هراسان پیکی بسوی یعقوب می فرستد و می گوید تمامی نقاطی که در ايران تصرف کردید از آن تو باشد ولی مرا به خلافت مسلمین بپذیرید.
«یعقوب ليث صفاری» نان و پیاز وشمشیری را در یک سینی مي گذارد و در پاسخ به خلیفه چنين می گوید :
تو یک متجاوز به خاک ایران هستی و در مقامی نیستی که ملک ایران را به ایرانی ببخشی من یک رویگر زاده ایرانی هستم غذای من ساده است نان و پیاز ولی پاسخ من به متجاوزی مانند تو به خاک ایران هرچند خود را خلیفه مسلمین بخوانی این شمشیر است...
برگرفته از تاریخ سیستان و ايران
یعقوب لیث صفاری یکی از آزادگان و فرماندهان وطن پرست ایران بود که در هنگام جنگ با لشکر خلیفه عباسی در دزفول به علت بیماری درگذشت.
یعقوب لیث با لشکری جنگید که فرمانده آن لشکر متجاوز محمد ابن جعفر بود و این فرمانده هم در این جنگ کشته شد.
اکنون قبر این دو نفر چنان تفاوتی باهم دارد که هر کس که تاریخ نداند و نخوانده باشد گمان می کند که یعقوب متجاوز به این کشور بود و محمدابن جعفر مدافع.
وای بر نادانی ما...
اگر وقت کردید و گذرتان به دزفول افتاد حتما به قبر این دو نفر سر بزنید.
قبر محمدابن جعفر،، در غرب دزفول با شکوه و عظمت خاصی همه روزه پذیرای زائران است و در شرق دزفول در مسیر جاده شوشتر قبری مخروبه و دورافتاده، قبری که اکثر مردم شهر او را نمی شناسند وجود دارد. در این قبر یکی از شجاع ترین،متعصب ترین و وطن پرست ترین فرماندهان تاریخ این سرزمین یعقوب لیث صفاری آرمیده است.
ملتی که تاریخ نمی خواند محکوم به فناست
؛؛شاید خیلی هاتون این قسمت ازتاریخ را خوندید یا میدونستید ولی تا اونجائی که درتوان شما هست این پیام را تو گروهی که هستید انتشار بدهید تا اونائی که خبر ندارند قسمتی از تاریخ کشورعزیزمون را بدانند..
نشر این مطلب زیبا و شنیدنی وظیفه هر ایرانی وطن پرست🌹🌹
غزل ۲۴
اینجا صدای ضربه های ساز ممنوع
رقصیدن پروانه با آواز ممنوع
خون کبوترهای جلد اینجا حلال است
معجون ناب حافظ شیراز ممنوع
با گرگها با کردگدنها با مماشات
از اشتباهات ملخ اغماض ممنوع
با دستهای سامری آتش کشیدند
موسی عصایش پوک شد اعجاز ممنوع
اینجا فقط باید که سر بسپاری از دم
دل دادن و عشق از همان آغاز ممنوع
زن باشی و حس زمخت خشم با تو
در چشم و قلبت نطفه های ناز ممنوع
روی خیال بالهامان هم نوشتند
تا اطلاع ثانوی پرواز ممنوع
معصومه اپروز
https://t.me/Masomehaprooz
اینجا صدای ضربه های ساز ممنوع
رقصیدن پروانه با آواز ممنوع
خون کبوترهای جلد اینجا حلال است
معجون ناب حافظ شیراز ممنوع
با گرگها با کردگدنها با مماشات
از اشتباهات ملخ اغماض ممنوع
با دستهای سامری آتش کشیدند
موسی عصایش پوک شد اعجاز ممنوع
اینجا فقط باید که سر بسپاری از دم
دل دادن و عشق از همان آغاز ممنوع
زن باشی و حس زمخت خشم با تو
در چشم و قلبت نطفه های ناز ممنوع
روی خیال بالهامان هم نوشتند
تا اطلاع ثانوی پرواز ممنوع
معصومه اپروز
https://t.me/Masomehaprooz
Telegram
کانال شعر معصومه اپروز
چه میشد آب و رنگ خواب باشی؟
تو هم در خانه مهتاب باشی
زبان دستهایم زخم برداشت
چرا آتش ؟!چه میشد آب باشی!
🌷🌸🌹🌻
امه آسونداری ریشه کو ایزم
سبی تیجره اندیشه کو ایزم
.ایدنیا خاکی بن چال به چه به دوم
هنی سنگ آنبم شیشه کو ایزم
.
🎶کانال اشعار معصومه اپروز
تو هم در خانه مهتاب باشی
زبان دستهایم زخم برداشت
چرا آتش ؟!چه میشد آب باشی!
🌷🌸🌹🌻
امه آسونداری ریشه کو ایزم
سبی تیجره اندیشه کو ایزم
.ایدنیا خاکی بن چال به چه به دوم
هنی سنگ آنبم شیشه کو ایزم
.
🎶کانال اشعار معصومه اپروز
اینجا صدای ضربه های ساز ممنوع
رقصیدن پروانه با آواز ممنوع
خون کبوترهای جلد اینجا حلال است
معجون ناب حافظ شیراز ممنوع
با گرگها با کردگدنها با مماشات
از اشتباهات ملخ اغماض ممنوع
با دستهای سامری آتش کشیدند
موسی عصایش پوک شد اعجاز ممنوع
اینجا فقط باید که سر بسپاری از دم
دل دادن و عشق از همان آغاز ممنوع
زن باشی و حس زمخت خشم با تو
در چشم و قلبت نطفه های ناز ممنوع
روی خیال بالهامان هم نوشتند
تا اطلاع ثانوی پرواز ممنوع
معصومه اپروز
https://t.me/Masomehaprooz
رقصیدن پروانه با آواز ممنوع
خون کبوترهای جلد اینجا حلال است
معجون ناب حافظ شیراز ممنوع
با گرگها با کردگدنها با مماشات
از اشتباهات ملخ اغماض ممنوع
با دستهای سامری آتش کشیدند
موسی عصایش پوک شد اعجاز ممنوع
اینجا فقط باید که سر بسپاری از دم
دل دادن و عشق از همان آغاز ممنوع
زن باشی و حس زمخت خشم با تو
در چشم و قلبت نطفه های ناز ممنوع
روی خیال بالهامان هم نوشتند
تا اطلاع ثانوی پرواز ممنوع
معصومه اپروز
https://t.me/Masomehaprooz
▪️غروب▪️
خورشید با خیال مکدر ، غروب کرد
وقتی که چشم شرقیِ دختر ، غروب کرد
دختر سپرده بود تنش را به دست موج
با تازیانه های ستمگر ، غروب کرد
از فرط دست و پا زدنش نا نمانده بود
در لحظه های دلهره آور ، غروب کرد
ماهی ، کنار پیکر سردش نماز خواند
وقتی که خنده از لب دختر ، غروب کرد
کاکائی از فراز افق دید صحنه را
با گریه گفت : شادیِ دیگر ، غروب کرد
سرخ است رنگ حجله ی امواج از شفق
با نعش یک عروسک پرپر ، غروب کرد
طاقت نداشت دیدن تشییع پیکرش
خورشید با فرار مکرر ، غروب کرد
شد بسته ، دفتری که ورق هاش تازه بود
فرجام در زمان مقرر ، غروب کرد
دریا نشست در پس خاکستری موج
سبزآبی از برابرش آخر غروب کرد
#مهنازمحمودی
مهر ۹۹
https://t.me/Masomehaprooz
خورشید با خیال مکدر ، غروب کرد
وقتی که چشم شرقیِ دختر ، غروب کرد
دختر سپرده بود تنش را به دست موج
با تازیانه های ستمگر ، غروب کرد
از فرط دست و پا زدنش نا نمانده بود
در لحظه های دلهره آور ، غروب کرد
ماهی ، کنار پیکر سردش نماز خواند
وقتی که خنده از لب دختر ، غروب کرد
کاکائی از فراز افق دید صحنه را
با گریه گفت : شادیِ دیگر ، غروب کرد
سرخ است رنگ حجله ی امواج از شفق
با نعش یک عروسک پرپر ، غروب کرد
طاقت نداشت دیدن تشییع پیکرش
خورشید با فرار مکرر ، غروب کرد
شد بسته ، دفتری که ورق هاش تازه بود
فرجام در زمان مقرر ، غروب کرد
دریا نشست در پس خاکستری موج
سبزآبی از برابرش آخر غروب کرد
#مهنازمحمودی
مهر ۹۹
https://t.me/Masomehaprooz
Telegram
کانال شعر معصومه اپروز
چه میشد آب و رنگ خواب باشی؟
تو هم در خانه مهتاب باشی
زبان دستهایم زخم برداشت
چرا آتش ؟!چه میشد آب باشی!
🌷🌸🌹🌻
امه آسونداری ریشه کو ایزم
سبی تیجره اندیشه کو ایزم
.ایدنیا خاکی بن چال به چه به دوم
هنی سنگ آنبم شیشه کو ایزم
.
🎶کانال اشعار معصومه اپروز
تو هم در خانه مهتاب باشی
زبان دستهایم زخم برداشت
چرا آتش ؟!چه میشد آب باشی!
🌷🌸🌹🌻
امه آسونداری ریشه کو ایزم
سبی تیجره اندیشه کو ایزم
.ایدنیا خاکی بن چال به چه به دوم
هنی سنگ آنبم شیشه کو ایزم
.
🎶کانال اشعار معصومه اپروز
Forwarded from | فروغ_ شاملو |
دنیا اگر
دانەای از بذرِ عشقِ من و معشوقەام را
در دل زنان و مردان زمین میکاشت،
بیگمان میبودم
کە دیگر
کینە و جنگ و انتقام
تا بە ابد
رَخت بر خواهد بست از این دنیا...
#شیرکو_بیکس
#ڕۆژیار
#اکنون_دختری_سرزمین_من_است
✦ @foroogh_shamloo ✦
دانەای از بذرِ عشقِ من و معشوقەام را
در دل زنان و مردان زمین میکاشت،
بیگمان میبودم
کە دیگر
کینە و جنگ و انتقام
تا بە ابد
رَخت بر خواهد بست از این دنیا...
#شیرکو_بیکس
#ڕۆژیار
#اکنون_دختری_سرزمین_من_است
✦ @foroogh_shamloo ✦
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ایشان پزشک معتمد و زحمتکش صومعهسرا آقای دکتر عدالت طلب هستند که تلاشهای بدون چشمداشتشان در طول سالیان خدمت در این منطقه زبانزد عام و خاص است که متاسفانه مورد ضرب و شتم گروهی از ماموران قرار گرفته اند واقعا متاسفیم از این اتفاقات ناپسند و خشن در اینروزها که بوی ناخوشایند برادرکشی از هر سو میآید امیدواریم که این داستانهای تلخ خاتمه پیدا کند و کشور عزیزمان آرامش و امنیت خود را بازیابد هیچوقت شاهد ضرب و جرح و کشت و کشتار بیرحمانه در این آب و خاک نباشیم
#ایران
#دکتر_عدالت_طلب
#ایران
#دکتر_عدالت_طلب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این همان عصر همان واقعهی منحوس است
عصر خون، عصر یخ و سیطره سالوس است
پشت هر پنجره کرکس پسِ هر روزنه موش
دستهای دلمان از همه کس مایوس است
سگ خود را ببریم از کف این کوفه به کهف
عصر تاریکی و دلمرده ی دقیانوس است
زخم بستر نگرفت است اگر پهلویی
خواب مرگ است که برخاسته از کابوس است
کیک زرد و همه هستی مردم بر آب
آخرین حربه سنگین تزار روس است
آخرین ضجه این حنجره در گودال است
آخرین شعله خاموشی این فانوس است
آخرین تیر تفنگ است غزل بر دوشم
آخرین معجزه ی درس حکیم طوس است
عکس این خاطره را پای زمان نگذارید
آخرین لحظه جان دادن این ققنوس است
#معصومه_اپروز
#شهید_راه_وطن
#ایذه
#اعتراضات_سراسری
#ایران
#ما_داغداریم
#ما_نمیبخشیم
#میمیریم_میجنگیم_ذلت_نمیپذیریم
https://t.me/Masomehaprooz
عصر خون، عصر یخ و سیطره سالوس است
پشت هر پنجره کرکس پسِ هر روزنه موش
دستهای دلمان از همه کس مایوس است
سگ خود را ببریم از کف این کوفه به کهف
عصر تاریکی و دلمرده ی دقیانوس است
زخم بستر نگرفت است اگر پهلویی
خواب مرگ است که برخاسته از کابوس است
کیک زرد و همه هستی مردم بر آب
آخرین حربه سنگین تزار روس است
آخرین ضجه این حنجره در گودال است
آخرین شعله خاموشی این فانوس است
آخرین تیر تفنگ است غزل بر دوشم
آخرین معجزه ی درس حکیم طوس است
عکس این خاطره را پای زمان نگذارید
آخرین لحظه جان دادن این ققنوس است
#معصومه_اپروز
#شهید_راه_وطن
#ایذه
#اعتراضات_سراسری
#ایران
#ما_داغداریم
#ما_نمیبخشیم
#میمیریم_میجنگیم_ذلت_نمیپذیریم
https://t.me/Masomehaprooz
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایذه تسلیت🏴🏴
گولی را پَرگَه پرگَه آویرَه خَیف
تیَه ناله مرا پسندیرَه خیف
چ زو بارر دَپرچیندَه عزیزجان
سیاه روز نشتیمَه دَس بَرشیرَه خیف
✍معصومه اپروز
🎤محسن شهبازی
🎹محسن بهرامی
🌹
@maklavancity😷
꧁꧂♥️♥️꧁꧂
🌺🌺🌺🌺🌺
گولی را پَرگَه پرگَه آویرَه خَیف
تیَه ناله مرا پسندیرَه خیف
چ زو بارر دَپرچیندَه عزیزجان
سیاه روز نشتیمَه دَس بَرشیرَه خیف
✍معصومه اپروز
🎤محسن شهبازی
🎹محسن بهرامی
🌹
@maklavancity😷
꧁꧂♥️♥️꧁꧂
🌺🌺🌺🌺🌺
Forwarded from رژه تاریخ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گروه سرود دختران ایرانی، اجرای زیبای ترانه گل سنگم، شوی تلویزیونی آبان ۱۳۵۶
دختران ۴۵ سال پیش، با موهای مشکی و چهرههای جذاب شرقی، بدون بینی بریده و تزریق ژل و بوتاکس و رنگ مو و تتو و ...
تاریخ بدون سانسور ایران و جهان👇
کانال رژه تاریخ 💫
@Rezhe_Tarikh ™️
دختران ۴۵ سال پیش، با موهای مشکی و چهرههای جذاب شرقی، بدون بینی بریده و تزریق ژل و بوتاکس و رنگ مو و تتو و ...
تاریخ بدون سانسور ایران و جهان👇
کانال رژه تاریخ 💫
@Rezhe_Tarikh ™️
ای شادی آزادی
محمدرضا شجریان
"ای شادی آزادی"
باصدای جاودانه استاد بزرگ #محمدرضا_شجریان
شعر: استاد: #هوشنگ_ابتهاج
موسیقی: استاد #کیوان_ساکت
ای شادی آزادی!
روزی که تو باز آیی،
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد؟
غمهامان سنگین است.
دلهامان خونین است.
از سرتا پا مان خون میبارد.
ما سرتا پا زخمی،
ما سرتا پا خونین،
ما سرتاپا دردیم.
ما این دل عاشق را
در راه تو آماج بلا کردیم....
🕊🕊🕊🕊🕊
باصدای جاودانه استاد بزرگ #محمدرضا_شجریان
شعر: استاد: #هوشنگ_ابتهاج
موسیقی: استاد #کیوان_ساکت
ای شادی آزادی!
روزی که تو باز آیی،
با این دل غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد؟
غمهامان سنگین است.
دلهامان خونین است.
از سرتا پا مان خون میبارد.
ما سرتا پا زخمی،
ما سرتا پا خونین،
ما سرتاپا دردیم.
ما این دل عاشق را
در راه تو آماج بلا کردیم....
🕊🕊🕊🕊🕊
مهران توانا جوان اهل فومن که با گلوله جنگی در اعتراضات صومعهسرا مجروح شده بود دیروز جان باخت تسلیت به ایران به همه همشهریان عزیز فومنی و خانواده داغدار توانا که جوان عزیزشان را به خاطر اعتراض مدنی از دست دادند
روحشان شاد
پاینده باد ایران
#مهران_توانا
😭😭😭😭😭😭🖤🖤🖤🖤🖤
روحشان شاد
پاینده باد ایران
#مهران_توانا
😭😭😭😭😭😭🖤🖤🖤🖤🖤
Audio
سخنان برادر شهید و رزمنده سابق ایران پاسدار احمد پیکری را بشنوید
خدا را شکر که هنوز چشمانی بینا و گوشهای شنوا بین نظام هست که جوانان عزیز کشور را اغتشاشگر و حقیر و خس و خاشاک نمیبینند
خدا را شکر که هنوز چشمانی بینا و گوشهای شنوا بین نظام هست که جوانان عزیز کشور را اغتشاشگر و حقیر و خس و خاشاک نمیبینند
Forwarded from دلنوازان
قرار بود این قرنِ بیستمِ ما بهتر از قبل باشد
دیگر فرصت نمیکند این را ثابت کند
سالهایِ اندکی از آن مانده
سلانه سلانه پیش میرود
نفسش به شمار افتاده.
از بلاهایی که قرار نبود،
دیگر بیش از حد سرش آمده
و آنچه که قرار بود اتفاق بیفتد
اتفاق نیفتاده است.
قرار بود رو به بهار باشد
و از جمله رو به خوشبختی
قرار بود ترس، کوهها و درهها را خالی کند
قرار بود حقیقت زودتر از دروغ
به مقصد برسد.
اِکولالیا در اینستاگرام
قرار بود دیگر بدبختیهایی
مثلِ جنگ و گرسنگی و غیره
پیش نیاید.
قرار بود حرمتِ بیپناهیِ مردمِ بیدفاع حفظ شود
اعتماد و امثال آن.
کسی که میخواست در دنیا شاد باشد
با تکلیفی نشدنی مواجه میشود.
حماقت خندهدار نیست
حکمت شادیبخش نیست
امید
دیگر آن دخترِ جوان نیست
و غیره و غیره متاسفانه.
قرار بود خدا بلاخره به آدم نیکو و قدرتمند
ایمان بیاورد
اما هنوز که هنوز است نیکو و قدرتمند
دو آدمند.
چگونه باید زیست – کسی در نامه از من این را پرسید
که من خودم میخواستم همان را
از او بپرسم.
همانطور که در بالا آمد
دوباره و مثلِ همیشه
سوالهایی ضروریتر از سوالهایِ سادهلوحانه
وجود ندارد
#ویسلاوا_شیمبورسکا
دیگر فرصت نمیکند این را ثابت کند
سالهایِ اندکی از آن مانده
سلانه سلانه پیش میرود
نفسش به شمار افتاده.
از بلاهایی که قرار نبود،
دیگر بیش از حد سرش آمده
و آنچه که قرار بود اتفاق بیفتد
اتفاق نیفتاده است.
قرار بود رو به بهار باشد
و از جمله رو به خوشبختی
قرار بود ترس، کوهها و درهها را خالی کند
قرار بود حقیقت زودتر از دروغ
به مقصد برسد.
اِکولالیا در اینستاگرام
قرار بود دیگر بدبختیهایی
مثلِ جنگ و گرسنگی و غیره
پیش نیاید.
قرار بود حرمتِ بیپناهیِ مردمِ بیدفاع حفظ شود
اعتماد و امثال آن.
کسی که میخواست در دنیا شاد باشد
با تکلیفی نشدنی مواجه میشود.
حماقت خندهدار نیست
حکمت شادیبخش نیست
امید
دیگر آن دخترِ جوان نیست
و غیره و غیره متاسفانه.
قرار بود خدا بلاخره به آدم نیکو و قدرتمند
ایمان بیاورد
اما هنوز که هنوز است نیکو و قدرتمند
دو آدمند.
چگونه باید زیست – کسی در نامه از من این را پرسید
که من خودم میخواستم همان را
از او بپرسم.
همانطور که در بالا آمد
دوباره و مثلِ همیشه
سوالهایی ضروریتر از سوالهایِ سادهلوحانه
وجود ندارد
#ویسلاوا_شیمبورسکا
در شاهنامه فردوسی روایت عجیبی وجود دارد :
وقتی زال میخواست از سیمرغ خداحافظی کند ، سیمرغ سه پَر از پَرهای خود را به زال میدهد و میگوید : هر وقت در تنگنا قرار گرفتی پرها را به آتش بکش تا من به یاریات بشتابم.
سالها میگذرد..
رودابه، همسرِ زال، رستم را آبستن میشود و ناتوان از وضعحمل در بستر مرگ می افتد.
زال هراسان اولین پر سیمرغ را به آتش می کشد. سیمرغ به یاری همسر و فرزندش میآید و از مرگ میرهاندشان.
زال در اواخر عمر و قبل از مرگش دو پر دیگر را به رستم می دهد تا در تنگنا آنها را به آتش بکشد...
سالها می گذرد و رستم در جنگ با پهلوانی به نام اسفندیار دچار زخمهای فراوان میشود و مستاصل از شکست او...
رستم پر دوم را به آتش می کشد.
سیمرغ آشکار می گردد.
رستم را درمان می کند و راز شکست اسفندیار را برملا مینماید.
رستم پیروز می شود...
اما راز سر به مُهری که فردوسی قرنهاست آن را پنهان کرده، اینجاست.
فردوسی تکلیف پر سوم را مشخص نکرده .!!
در هیچ جای شاهنامه نشان و خبری از پر سوم نیست.
سرنوشت پر سوم در پرده معماست.
حتی هنگامی که رستم در هفتخوان، در نبرد دیو سیاه و سپید گرفتار می گردد،
و یا در رزم اول از سهراب شکست می خورد، پر سوم را به آتش نمیکشد.
یا هنگامی که در چاه شغاد نابرادر به تیرهای زهرگون گرفتار میآید، کشته میشود، ولی پر سوم را به آتش نمیکشد. !
چه چیز با ارزش تر از جانش که مرگ را میپذیرد، ولی پر سوم را نگاه می دارد؟
چرا؟
رستم پر سوم را به چه کسی سپردهاست؟
پر سوم باید به دست چه کسی برسد؟
و در چه زمانی به آتش کشیدهشود؟
ادبیات اساطیری ایران شعلهگاهِ کنایهها و نشانههای ژرف و رازآلود است.
اشاراتی که خاستگاهش، همان تجسمِ آمال و آرزوهای ساکنان فلات ایران میباشد.
فردوسی با هوشِ تاریخی و جامعهشناسش، پیشبینی روزهای تیرگون میهنش را نمودهبود.
او نیک میدانست گردش گردون بر ایرانیان روزهای همدیسِ حاکمیتِ ضحاک را بازمیآورد؛
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
بر او سالیان انجمن شد هزار
نهان گشت آیین فرزانگان
پراگنده شد نام دیوانگان
هنر خوار شد، جادویی ، ارجمند
نهان راستی، آشکارا ، گزند
ندانست جز کژی آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن
فردوسی در تعبیری عاشقانه و رازآلود، صبح امیدِ رهاییبخش از تیرهبختی ایرانیان در هر دورهای از این تاریخ را، درصدفی مکتوم قرار داده است.
باور این که هنوز راهی بر سعادتمندی ایرانیان وجود دارد.
تاریخ گواه این مدعاست.
ایران خانهی سیمرغ است و ما نوادگان رستم و زالیم...
سومین پر سیمرغ را به آتش خواهیم کشید، تا سیمرغ خِرد و شادی و سعادتمندی، از پس این ظلام وحشت و تیرهروزی بر فلات ایران لبخند بزند.
ما وارثان پر سوم سیمرغیم.
"هوشنگ ابتهاج"
____
امروزه چه زیبا شاعر معاصر با سرودن ابیاتی زیبا تکلیف پَر سوم را نمایان کرد:
بی گمان بانویی از ایران زمین آتش زند،
سومین پَر را که از سیمرغ برجا مانده است،
شال زیبای او همان جا مانده پَرباشد یقین،
شال خود را جای پَر بانوی ما سوزانده است.
وقتی زال میخواست از سیمرغ خداحافظی کند ، سیمرغ سه پَر از پَرهای خود را به زال میدهد و میگوید : هر وقت در تنگنا قرار گرفتی پرها را به آتش بکش تا من به یاریات بشتابم.
سالها میگذرد..
رودابه، همسرِ زال، رستم را آبستن میشود و ناتوان از وضعحمل در بستر مرگ می افتد.
زال هراسان اولین پر سیمرغ را به آتش می کشد. سیمرغ به یاری همسر و فرزندش میآید و از مرگ میرهاندشان.
زال در اواخر عمر و قبل از مرگش دو پر دیگر را به رستم می دهد تا در تنگنا آنها را به آتش بکشد...
سالها می گذرد و رستم در جنگ با پهلوانی به نام اسفندیار دچار زخمهای فراوان میشود و مستاصل از شکست او...
رستم پر دوم را به آتش می کشد.
سیمرغ آشکار می گردد.
رستم را درمان می کند و راز شکست اسفندیار را برملا مینماید.
رستم پیروز می شود...
اما راز سر به مُهری که فردوسی قرنهاست آن را پنهان کرده، اینجاست.
فردوسی تکلیف پر سوم را مشخص نکرده .!!
در هیچ جای شاهنامه نشان و خبری از پر سوم نیست.
سرنوشت پر سوم در پرده معماست.
حتی هنگامی که رستم در هفتخوان، در نبرد دیو سیاه و سپید گرفتار می گردد،
و یا در رزم اول از سهراب شکست می خورد، پر سوم را به آتش نمیکشد.
یا هنگامی که در چاه شغاد نابرادر به تیرهای زهرگون گرفتار میآید، کشته میشود، ولی پر سوم را به آتش نمیکشد. !
چه چیز با ارزش تر از جانش که مرگ را میپذیرد، ولی پر سوم را نگاه می دارد؟
چرا؟
رستم پر سوم را به چه کسی سپردهاست؟
پر سوم باید به دست چه کسی برسد؟
و در چه زمانی به آتش کشیدهشود؟
ادبیات اساطیری ایران شعلهگاهِ کنایهها و نشانههای ژرف و رازآلود است.
اشاراتی که خاستگاهش، همان تجسمِ آمال و آرزوهای ساکنان فلات ایران میباشد.
فردوسی با هوشِ تاریخی و جامعهشناسش، پیشبینی روزهای تیرگون میهنش را نمودهبود.
او نیک میدانست گردش گردون بر ایرانیان روزهای همدیسِ حاکمیتِ ضحاک را بازمیآورد؛
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
بر او سالیان انجمن شد هزار
نهان گشت آیین فرزانگان
پراگنده شد نام دیوانگان
هنر خوار شد، جادویی ، ارجمند
نهان راستی، آشکارا ، گزند
ندانست جز کژی آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن
فردوسی در تعبیری عاشقانه و رازآلود، صبح امیدِ رهاییبخش از تیرهبختی ایرانیان در هر دورهای از این تاریخ را، درصدفی مکتوم قرار داده است.
باور این که هنوز راهی بر سعادتمندی ایرانیان وجود دارد.
تاریخ گواه این مدعاست.
ایران خانهی سیمرغ است و ما نوادگان رستم و زالیم...
سومین پر سیمرغ را به آتش خواهیم کشید، تا سیمرغ خِرد و شادی و سعادتمندی، از پس این ظلام وحشت و تیرهروزی بر فلات ایران لبخند بزند.
ما وارثان پر سوم سیمرغیم.
"هوشنگ ابتهاج"
____
امروزه چه زیبا شاعر معاصر با سرودن ابیاتی زیبا تکلیف پَر سوم را نمایان کرد:
بی گمان بانویی از ایران زمین آتش زند،
سومین پَر را که از سیمرغ برجا مانده است،
شال زیبای او همان جا مانده پَرباشد یقین،
شال خود را جای پَر بانوی ما سوزانده است.
Forwarded from Khorshid Khorshid
ستم کشیدم و گفتم ستمگر خوبیست
و پشت ترس نشستم که سنگر خوبیست
“خدا! خدای بزرگیست، جای حق است او”
دلیل خوبی اگر نیست، باور خوبیست
خدا! همان که خودش آب و نان و جان دادهست
بجای عقل به یک عدهای دهان دادهست
به اهل حق که اگر کُنج دنج داد و دلی
به #شیخ گوشهی هر منبری دکان دادهست
خدا! خدای شدنها، خدای بودنهاست
نه آن خدا که خدایی برای کودنهاست
خدا که نصّصریحش اسیر تفسیر است
خدای من که خدای همیشهی تنهاست
همان خدا که به حاکم اگرچه عزّت داد
برای آنکه به مردم کنند خدمت داد
وگرنه او نه به حاکم حکومتی ظالم،
نه آنکسی که شرفبُرده را شرافت داد!
به حاکمان بنویسید: جایشان بد نیست
قسم که دین خدا منبع درآمد نیست
درون سفره مردم مگر نمیبینند
که هست هرچه نبایدو هرچه باید نیست
به حاکمان بنویسید:دست بردارند
که خود به شانه خلقی هنوز سربارند
که در میانهی میدان نمانده سربازی
که میز مانده و جمعیتی که سردارند!
به حاکمی که نشستهست روی تاراجش
که فیل، خورده ابابیل و بُرده خود عاجش
که زیر میکشد آخر زمانه از تختش
که روزگار میاندازد از سرش تاجش
#احمد_امیر_خلیلی
@khorshid_Nevesht
و پشت ترس نشستم که سنگر خوبیست
“خدا! خدای بزرگیست، جای حق است او”
دلیل خوبی اگر نیست، باور خوبیست
خدا! همان که خودش آب و نان و جان دادهست
بجای عقل به یک عدهای دهان دادهست
به اهل حق که اگر کُنج دنج داد و دلی
به #شیخ گوشهی هر منبری دکان دادهست
خدا! خدای شدنها، خدای بودنهاست
نه آن خدا که خدایی برای کودنهاست
خدا که نصّصریحش اسیر تفسیر است
خدای من که خدای همیشهی تنهاست
همان خدا که به حاکم اگرچه عزّت داد
برای آنکه به مردم کنند خدمت داد
وگرنه او نه به حاکم حکومتی ظالم،
نه آنکسی که شرفبُرده را شرافت داد!
به حاکمان بنویسید: جایشان بد نیست
قسم که دین خدا منبع درآمد نیست
درون سفره مردم مگر نمیبینند
که هست هرچه نبایدو هرچه باید نیست
به حاکمان بنویسید:دست بردارند
که خود به شانه خلقی هنوز سربارند
که در میانهی میدان نمانده سربازی
که میز مانده و جمعیتی که سردارند!
به حاکمی که نشستهست روی تاراجش
که فیل، خورده ابابیل و بُرده خود عاجش
که زیر میکشد آخر زمانه از تختش
که روزگار میاندازد از سرش تاجش
#احمد_امیر_خلیلی
@khorshid_Nevesht