محمّد حسين كريمي پور
11.4K subscribers
101 photos
18 videos
1 file
201 links
.. اين هم حرفي است.
گاهي حرف حساب!
Download Telegram
🔸رابرت . ایچ جکسون(Robert H. Jackson) طی سخنرانی بی‌پرده اش در دادگاه نورمبرگ توصیفش از ساختار سیاسی آلمان زمان جنگ را برپایه دو دولت همزمان بنا کرده بود:«دولت عادی و دولت ممتاز».

وظیفه دولت عادی رسیدگی به امور روزمره است اما این دولت ممتاز است که در دیگر نهادها، دست بالا را در امور سیاسی دارد. گه‌گاه دولت ممتاز و عادی، اصطکاک‌هایی نیز با هم خواهند داشت به نحوی‌که گاه دو شخصیت به ظاهر وفادار به ساختار، متحد الشکل و ملتزم ، به طرز غیر قابل درکی با یکدیگر اختلاف نظر و حتا درگیری لفظی پیدا می‌کنند اما این تصور تنها از یک دولت عادی ساده اندیش برمی‌آید که تعارضش یا دولت ممتاز جلوه‌های دموکراتیکی از اختلاف نظر است. این اصطکاک‌ها، امری است که عامدانه از سوی قدرت برتر یا حزب تشویق می‌شود تا از یک سو دولت ممتاز یا دولت عادی دیدگاه قدرت برتر را فراموش نکند و خود را تصمیم گیر اصلی نپندارد و از سوی دیگر نزاع و درگیری بی‌نتیجه دو دولت زمینه را برای ورود معجزه آسای قدرت برتر فراهم کند. بر این اساس ساختار در اینگونه موارد، ساختاری بیشکل است، قدرت در این ساختار در خفاست اما مسوولیت برعهده نهادی بی اختیار است.

«تداخل وظایف» بخش دیگری از خصلت این نوع از ساختارهاست. برای مثال، در خارج از آلمان همه می‌دانند که چه بر سر وزارت خارجه قدیمی آلمان آمد. حزب غالب دست به ترکیب کارکنان این وزارتخانه نزد و آن رامنحل نکرد. وظیفه وزارت امور خارجه آن بود که به خاطر ناکامی ها آماج توهین نمایندگان مجلس قرار بگیرد اما نهادی که عملا حضور مقتدرانه ای در خارج از کشور داشت، وزارت خارجه و دیپلمات‌هایش نبودند، نهادی بود که در"ربین تروپ" تجسم یافته بود.


✔️منبع:
The House That Hitler Built. LONDON. 1939 .P .72
Stephen H. Roberts

@sahandiranmehr
ماجرای نیمروز
این روزها صادرکنندگان به چه کارهایی مشغولند؟

ساعت 10 صبح امروز ایمیلی از یک مشتری اروپایی دریافت کردم که خبر از مسدود شدن راه‌های نقل و انتقال پول را می‌داد. نوشته بود؛ «از دیروز امکان انتقال پول به دلیل تحریم‌ها به شدت محدود شده است. درصورتی می‌توانید برای من کالایی ارسال کنید که بپذیرید پول خود را از همان بانکی بگیرید که در آن حساب دارم.در غیر این صورت قادر به حواله پول به دیگر بانک‌ها نیستم.»
شوک بزرگی بود. همکاران حقوقی و بازرگانی را فراخواندم تا درباره این مشکل چاره جویی کنیم. یکی دو ساعتی مشغول بودیم که ایمیل دیگری دریافت کردم. این‌بار شرکت کنترل کیفیت معتبری كه بايد شرکت ما را ممیزی و گواهي BRC را برای ما تأييدكند،پیام داده بود که با بيش از 40 بازرس و ممیز خود صحبت کرده اما به دلیل ترس از تحریم‌های آمریکا (تحریم ویزا) هیچ کدام حاضر نشده‌اند به ایران سفر کنند. هرسال پیش از آغاز فرآیند صادرات، بازرسان این شرکت از کارخانه ما بازدید می‌کنند تا گواهينامه مورد تأیید اتحادیه اروپا را تأييد و تمديد کنند.براي بسياري ازخريداران مغزسبز پسته در كشورهاي اتحادیه اروپا، خريد كالا ازشركت‌هاي فاقد اين گواهي ممنوع است.
این دومین شوک امروز بود اما کارمان به همین جا ختم نشد.
باید برای هردو شوک بزرگ برنامه‌ریزی می‌کردیم. این بود که هرکس را مأمور پی‌گیری یکی از کارها کردم. در همین شرایط اطلاع دادند که از سوی برگزارکنندگان نمایشگاه مواد غذایی سیال(SIAL) فرانسه نمابری ارسال شده که در آن اطلاع داده‌اند امسال از واگذاری غرفه به شرکت‌های ایرانی معذورند. در نمابر خواسته بودند که شماره حسابی اعلام کنیم تا وجه واریزی بابت دریافت غرفه را به ما بازگردانند.
30 سال است که مشتری ثابت دو نمایشگاه بزرگ صنایع غذایی یعنی آنوگا و سیال هستیم. حتی در دوره جنگ نیز از حضور در این نمایشگاه‌های معتبر محروم نشده بودیم.
این‌ها شوک‌هایی بود که امروز از بیرون به ما وارد شد. شرح شوک‌های داخلی امروز را هم می‌گذارم برای آینده. راستی از گل گاوزبان، نوشیدنی آرام ‌بخش قوی‌تری سراغ دارید؟


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
خانِ مُصيّب!

محمّد حسين كريمي پور

آقا مصيب در زندگيش يك قانون طلائي داشت: "خان" اونه كه چاشتش كلّه باشه، ناهارش كوفيده، شومش قرمه پر دنبه.. خلاص!

از وقتي تونسته بود آفتابه ورداره، هدف مصيب از نفس كشيدن، يه چي شد: اينكه ”خان" بشه.

مصيب مثل آقاش، حمّال بازار بود. ولي حالا يك" رويا" داشت. دو برابر باباش كار كرد، سراغ منقل و ضعيفه جات هم نرفت. پول جمع كرد و سنه ٤٠ وانت خريد، سنه ٤٤ كاميون ... حلال حروم هر جور شده، سنه ٥٠، هف تا كاميون داشت. دستش زير سر شوما!

وقتي كاميوناش هف تا شد ، يه شبي نه گذاشت و نه برداشت و گفت: " عيال! دوره گدا گدولي تموم! گمونم خان شدم.. از فردا ، صباح كلّه- ناهاري كوفيده- شومم قرمه و دنبه. افتاد؟"
بلقيس هم كه يك عمر نخورده بود تا آقاش جمع كنه، از خدا خواسته، قر و قنبيلي اومده بود كه: چش، خان! اوفتاد!

سال اول خوب بود. همه پروار شدند. سال دوم نق و نال شروع شد. بچه حسرت كله جوش و كوكوي همسايه رو داشت و بلقيس، زهرماري، هوس ميرزا قاسمي و جغول پغول مي كرد. اما مرغ مصيب يه پا داشت: " مطبخ خان، دكّون زير بازارچه كه نيس! غذاش بقاعده اس! كلّه، كوفيده، قرمه.. اونم چي؟ پر دنبه! " بلقيس راه جلو پاش گذاشت كه اگه خاني، فاستوني بپوش، باغ بخر، اتول مرسندس سووار شو ، ينگه دنيا و ارووپ برو.. ولي مصيب اينا رو خان خاني نمي دونس.

زنك مستاصل هرچي آخوند و معلم و پير و پهلوون تو محل بود، ريسه كرد واسه مصيب رفتن منبر. ولي كسي حريف نشد. نه از جذبه قاعده زندگي يعني خان شدن، كاسته شد. نه در ايمانش به رابطه بديهي دو مقوله خانيت و سه وعده، خلل اوفتاد!

سال سوم بلقيس گذاشت رفت و ديگه بر نگشت. خان دختر ترشيده "حشمت كله پز" رو عقد كرد و داد شيخ، برنامه مطبخ رو شرط ضمن عقد كرد زير قباله! سال پنجم تك پسر خان از نقرس يا هرچي، باد كرد و مرد.

مصيب به چربي خون و فشار و سرگيجه و ضعف و تب و تهوع مبتلا شد. مشت مشت قرص مي خورد. فصد و تنقيه اش تعطيل نمي شد. پر بحلقش مي برد و بالا مي آورد. ولي مرام سه وعده اي خان و خان بازي را ول نكرد تا پنجاه سالگي، بي وارث مرد و كاميوناش موند دست راننده ها كه دعاگوي خان باشن.

حالا حكايت ماست و حكومتمان. اهداف راهبردي حكمراني ايراني، مثل خرد كردن دهان استكبار و پس گرفتن خاك مردم فلسطين ، بذاته هيچكدام بد نيستند. اما آيا بايد اولويت هاي يك ملت متوسط در حال رشد شوند، لو بلغ مابلغ ؟
آيا مردم ايران به صرف آنكه حكومتشان تعدادي اهداف ايدئولوژيك را اولويت ايران مي داند، از آنچه بر سر معيشت، اقتصاد، سلامت، آب، محيط زيست و آينده شان مي رود، چيزي نگويند ؟

نه چنين است به گمان من. با مصيب ها مان بايد از درد ها و اولويت هامان سخن بگوييم. بگوييم خاني به سه وعده نيست. بزرگي به مردي و مردانگي و آبادگري و بلندنظري و اعتدال و عدالت و رعيت پروري است. نشان دهيم آثار اين رژيم غذايي تمام جوارح بدن رنجور ايران را درگير كرده.

اينهمه سال، آنها را نبايد با توهماتشان وامي نهاديم. خود و ما را دارند دستي دستي، بباد مي دهند. حالا بايد آنقدر بگوييم تا برگردند، قبل از آنكه روزگار با طهران آن كند كه بر كابل و بغداد و حلب رفت.

وقت تنگ، است.
به اين گنبد طلا،
به اون سبييل همايوني، قسم!

https://t.me/M_H_Karimipour
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سالگرد پذيرش قطعنامه، بهانه ايست كه بگيم دلمون تنگه.. تنگ صفا و مرام تون، بچه ها!

شرمنده تونيم كه آبروداري نكرديم..

https://t.me/M_H_Karimipour
شهسوار عاشق پيشه

محمّد حسين كريمي پور

به گمان من- كه در بلاد معمور شعر عرب، ناداني گم گشته ودل باخته ام- بيت دوم از زيباترين ابيات تازي است :

فليتك تـحلو و الحياة مريرة
‏وليتك تـرضى والأنام غضاب
‏وليت الـذي بـيني وبينك عامر
‏وبيني و بين العالمين خراب

كاش سراسر زندگي تلخ مي بود ولي تو با من شيرين بودي. كاش راضي مي شدي گرچه تمام خلق مي آشفتند.
كاش آنچه بين من و توست، آباد بود، چه باك كه ميانه ام با خلق عالم خراب !

ابيات، بخشي از سروده اي بلندست. سال ها گمان مي بردم بيت محبوب من از "رابعه عدويه" است. اما گويا انتساب آن به ابي فراس، صحيح تر باشد. زندگي كوتاه و مهيج ابي فراس، يك فيلمنامه فاخر تمام عيارست. حال داريد نقل كنم، اختصاصا براي جنابتان؟

حارث بن سعيد -معروف به ابوفراس حمداني- در ٣٢٠ ه ق در موصل متولد شد. طفل بود كه پدرش -فرماندار موصل-در نزاع قدرت اشراف حمداني، كشته شد. حارث بهمراه مادر كه كنيزي رومي بود، از شهري به شهر ديگر آواره شد .

سرانجام تحت قيموميت سيف الدوله، حاكم حلب درآمد. سيف خوبشاوندي پدري و از قضا برادر قاتل پدرش بود. به مشق نظام و تحصيل علوم پرداخت . سيف خواهر حارث را به زني گرفت. جوانك خيلي زود، افسري دلير و اديبي بارز شد.

قصيده رائيه او را شيرين ترين شعر عاشقانه عرب مي دانند.

تسائلني: من انت؟ وهي عليمة
وهل بفتي مثلي علي حاله نكر؟
وقلت كماشائت وشاءلها الهوي
قتيلك! قالت: ايّهم ؟ فهم كثر

دخترك از من مي پرسد تو كيستي؟ او مي شناسدم. مگر مي شود، جوانمردي چون مرا نشناسد؟ مطابق ميل قلب هوسبازش پاسخ دادم: من كُشته تو ام! گفت: كدامشان؟ كشته مرده زياد دارم!

شافيه بلند او در ردّ بني العباس و مدح آل الله عليهم السلام، حكايت از علائق شيعي او دارد.
ليس الرشيدكموسي في القياس ولا
مأمونكم كالرضا ان انصّف الحكم
الرّكن و البيت و الاستار منزلهم
وزمزم و الصّفا و الحجر و الحرم
وليس من قسم في الذّكر نعرفه
الّا و هم، غير شك ، ذلك القسم
صلّي الاله عليهم، اينما ذكروا
لانّهم للوري كهف و معتصم

رابطه او با سيف الدوله، پيچيده است. سيف را دوست دارد و بخدمتش مي كوشد. سيف او را مي پسندد وبالا مي كشد ولي بوضوح از نبوغ او نگرانست. دربار سيف، شعراي بزرگ دارد. حكايت ابن خالويه از مصاف ابي فراس با شيخ سحّار، متنبي، همينجا رخ مي دهد.

در ١٧ سالگي، از سوي سيف به فرمانداري قلاع منبج -مرز شمالي با روم - منصوب و سالها بشايستگي، حكم مي راند. حين شكار، در تله جاسوسان روم مي افتد و اسير مي شود. سيف ، خواهش مادر ابوفراس، براي دادن فديه و آزادكردنش را رد مي كند. مادر دق كرده، مي ميرد. اين خبر در زندان به ابي فراس ميرسد . دلش مي شكند و زان پس سيف الدوله را نمي بخشد.

ديوان روميات كه اولين حبسيات تاريخ عرب و از بهترين اشعار تازيست، ثمره اين دل شكسته و شبهاي اسارت است. سرانجام در مبادله عمومي اسرا، مثل يك سرباز معمولي آزاد شده، به دستگاه حكومت باز مي گردد، اما ديگر دل با سيف ندارد.

كمي بعد، سيف در سال ٣٥٥ ميميرد و ابوالمعالي-پسر نوجوانش-كه از قضا خواهر زاده ابو فراس بود به تخت مي نشيند. اينجا يك مربع بديع شكل مي گيرد. ابوفراس كه براي شاهي شايسته ترست اما نمي خواهد خواهرزاده را بكشد. ابوالمعالي كه تخت را به ارث برده، به دايي علاقمند و ازو نگرانست. بيوه سيف با قلبي دوپاره و قرغويه مكّار، غلام تركي بر منصب وزارت كه مايلست طرفين سر هم بكوبند تا خودش بقدرت برسد.

يكسال بعد از مرگ سيف، در جريان شورشي بر ضد ابوالمعالي كه گويا ابوفراس در آن شركت داشته، شاعر نابغه به اشاره وزير ترك، در ٣٧ سالگي كشته مي شود.

او در قياس با زندگي كسالت بار و بي خاصيت امثال من، يك زندگي كوتاه و زيبا و البته ميراثي فاخر، داشته است. عاقبت، مثل شهسواران اشعارش هم مي ميرد: جوان، فريبا ، پرشور، خونين و با شمشيري در دست.

@M_H_Karimipour
Forwarded from نصرالله پورجوادی
جان همه فدای ایران
تصور کنید که ما داریم شطرنج بازی می کنیم. در شطرنج همه مهره ها در خدمت شاه اند. پیاده ها، فیل، اسپ، رخ، و حتی وزیر. این بدین معنی است که اولویت با شاه است و شاه می تواند وقتی ناچار شد، پیاده و فیل و رخ و اسپ و حتی وزیر را هم قربانی کند. خوب، در شطرنج سیاست امروز ایران، شاه کیست؟ شاه خود ایران است نه هیچ شخص دیگر. در زمان شاه ما یادمان هست که می گفتند اگر ما شاه نداشته باشیم کشور نابود می شود. ولی دیدیم که شاه رفت و اتفاقی نیفتاد. موجودیت ایران قائم به هیچ شخصی نیست بلکه به فرهنگ و تاریخ و جغرافیا(سرزمین) خودش است و آنچه آن را حفظ می کند نیروی نظامی آن است. ارتش و سپاه است که می توانند ایران را حفظ کنند. اگر نیروی نظامی نباشد، یقین بدانید که کشور با خطر تجزیه و نابودی مواجه خواهد شد. عربها قبل از دیگران ما را می خورند. ایران را تکه تکه می کنند. فقط خلیج فارس نیست که عربیش می کنند. همه را می برند. همان کاری را می کنند که 1400سال پیش کردند. دیگران هم همینطور. برای جلوگیری از این خطر نیروی نظامی باید بماند. نباید کاری کرد که کشورهای قوی با نیروی نظامی خود نیروی نظامی ما را نابود کنند و آن وقت شغال ها و کفتارها بیایند و گوشت تن ما را بخورند. ارتش و سپاه را باید حفظ کرد. هیبت آنها را هم نباید خدشه دار کرد. در گیری بیهوده نباید برایش درست کرد. نباید کاری کرد که کشورهای مسلح "کار کثیف" را برای دشمنان دور و نزدیک ما بکنند و دیگران بیایند و کار ما را یکسره کنند. اشخاص باید فداکاری کنند تا ایران بماند. و این اشخاص شامل همه کس می شود. همه چیز و همه کس جز ایران. همه چیز فدای ایران. سپاه هم باید اسم خودش را عوض کند و بگذارد سپاه پاسداران ایران، نه انقلاب، و نه انقلاب اسلامی و غیر اسلامی. فقط ایران. اگر ایران نباشد، بقیه مانند قضایای سالبه ای هستند، به انتفاء موضوع.
سخت نگیر مرد

امروز صبح به این دلیل که برق رفته بود نتوانستم ماشین را از خانه خارج کنم.پیاده تا سر خیابان رفتم و تاکسی گرفتم. راننده که از شرایط خود ناراضی بود تا به مقصد برسیم یکسره گله و شکایت کرد. اصرار داشت که جایی دستش را بند کنم.
به شرکت رسیدم و پشت میزم نشستم . کتم را در آوردم و تلفن را برداشتم که چند تماس بگیرم. قطع بود. از همکارم پرسیدم تلفن چرا قطع است؟ گفت: قطعی برق باعث می‌شود برخی سیستم‌های مخابراتی قطع شوند.
گوشی تلفن همراهم را برداشتم. دیدم آنتن ندارد. احتمالا خطوط موبایل هم به همين دليل اين روزها مرتب قطع و وصل مي شود.
پیش خودم گفتم؛ مهم نیست، سخت نگیر مرد.
به صندلی تکیه دادم و به فکر فرو رفتم. گفتند مدیر تولید آمده و می‌خواهد موضوع مهمی را مطرح کند. گفتم راهنمایی‌اش کنید. به وضوح می‌شد ناراحتی را در چهره‌اش دید. گفت: از کارخانه کارتن سازی اطلاع داده‌اند که این آخرین محموله کارتنی است که داریم برای شما تولید می‌کنیم، بعد از این دیگر امکان تولید نداریم، چون مقوا نداریم.
از مدیر تولید پرسیدم کارتن های موجود، کفاف ارسال محموله مان را می‌دهد؟ گفت: نه و فکر می‌کنم بخش کوچکی از محموله بدون کارتن بماند. گفتم بسیار خب. نگران نباشید راهی برایش پیدا می‌کنیم.
چند دقیقه‌ای نگذشته بود که یکی دیگر از همکاران شرکت آمد. او هم ناراحت و پریشان بود. گفت: خیلی تلاش کردیم اما هنوز موفق نشدیم مشکل گمرک را حل کنیم و ماشین آلات کارخانه همچنان در گمرک معطل مانده است و ما باید همچنان هزینه دموراژ بدهیم.
گفتم ممنون،پی‌گیری می‌کنم.
وقتی از دفتر خارج شد،پشت میز نشستم و به صندلی تکیه دادم. پیش خودم گفتم چطور این مرزها برای قاچاق باز است اما برای واردات رسمی نه؟ راستش چند ماه است که منتظر ترخیص ماشین آلات مورد نیاز برای پایانه صادراتی محصولات کشاورزی جنوب استان هستیم. محموله از اوایل فروردین‌ماه امسال وارد بندرعباس شده.تشریفات اداری و فرآیند ترخیص ماشین آلات را انجام دادیم که به سیاست‌گذاری‌های غلط اخیر برخوردیم. در آخرین مرحله کار اعلام کردند که باید دوباره ثبت سفارش کنیم.هرچه رفتیم و آمدیم و توضیح دادیم که این کالا وارد شده و در حال حاضر در گمرک بندرعباس در انتظار ترخیص است به گوششان نرفت.
مثل بازی مار و پله،نیشمان زدند و به خانه اول بازگشتیم تا در سامانه ثبت نام کنیم. وقتی به سامانه رجوع کردیم گفتند که این فرم و آن فرم را باید تکمیل کنید.مدارک جدید خواستند. تکمیل کردیم و تحویل دادیم و الان بیش از دو ماه است چشم انتظاریم. چشم انتظار ترخیص ماشین آلاتی که در هوای گرم و مرطوب بندرعباس-نصب نشده- دارند مستهلک می‌شوند. از این گذشته، در تمام مدتی که ماشین آلات در بندرعباس زمین‌گیر شده‌اند باید جریمه سنگینی هم به شرکت حمل ونقل بین المللی «مرسک» بپردازیم. کار به همین جا ختم نشده و در این گیر و دار شرکت مرسک فشار آورده که چون در حال ترک ایران هستیم هرچه زودتر کانتینرهای ما را خالی کنید.
پیش خودم گفتم این چه رسم است؟ چرا یک فعال اقتصادی در این کشور اینقدر باید عذاب بکشد؟ فقط در موضوع ترخیص ماشین آلات کشاورزی از چند طرف تحت فشاریم و از مبادی رسمی هم کارمان پیش نمی‌رود.
از اتاق خارج می‌شوم.هوا خیلی گرم است. از کارخانه خارج می‌شوم و کنار خیابان راه می‌افتم.کجا باید بروم؟ نمی‌دانم.


☑️ محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
چطور شديم "جمهوري اسلامي" ؟

محمّد حسين كريمي پور

جمهوري اسلامي، يك نظام سياسي جديد و بيسابقه است. شايد بتوان آنرا پر سر وصداترين تلاش شيعي در پاسخ به مدرنيته دانست.

نظامي كه شماي اوليه اش در درسهاي دهه ٤٠ امام خميني در نجف، شكل گرفت يك "حكومت ديني" برياست فقيه بود. بروايت متن پياده شده آن دروس، هر فقيه عادلي كه حكومت تشكيل داد، اطاعت ازو واجب و ولايتش، همان ولايت انبياء عليهم السلام بود. حكومت اسلامي نه جمهوري و نه سلطنتي ، بلكه حكومت قانون الهي برمردم بود. پارلمان و قانونگزار بشري نداشت و قانون حكومت محدود به قرآن و سنت بود.
گويا در مدل آن زمان مرحوم امام، تغيير صحنه حكمراني بشر از انقلاب فرانسه تا مشروطه، يكسره نفي مي شد. در فضاي آكادميك حوزه كه جهان بيروني، جايي در قرن سوم هجري متوقف شده بود، غير ازينهم انتظار نبود.

اما امام، به شيوه خودش، قدرت مردم را مي شناخت . او از معدود روحانيون "آموزنده" بود كه حرف مرد را يكي نمي دانست. بگمان من در جريان مشاهدات و مراودات سياسي دوران تبعيد، دريافت كه در مدل " حكومت اسلامي" ، بايد جوري، حضور و اثر مردم را پر رنگ تر كند. خيلي طول كشيد تا امام، از نفي جمهوريت دست بكشد . در آستانه انقلاب، عبارت ناشناخته "جمهوري اسلامي" در ادبيات او، پررنگ شد.

وقتي نهضت فراگير شد، سخن از اسقاط سلطنت و ايجاد حكومت مردمي رفت. بين مردم، حرفي از ولايت مطلقه فقيه و مشروعيت متكي به آسمان نبود. حتي بعدها، وقتي مردم به توصيه امام، جمهوري اسلامي را فرياد زدند، روحشان هم احتمال نمي داد كار به ولايت مطلقه و نظارت استصوابي و عصر جنتي بكشد.

سلطنت زودتر از انتظار فروريخت.
روحانيت براي پر كردن خلاء قدرت، سراغ پيوند عجولانه و ناشيانه دو نظام ناساز "ولايت فقيه" و "دموكراسي" رفت. خيلي از مشكلات ما ناشي ازين التقاط است. نظامي ساختند كه منشاء و تكليف قدرت در آن، ابدا معلوم و شفاف نبود. فرض شد دو سلطان (يكي فقيه متكي به لاهوت و ديگري صندوق ريشه در ناسوت) در يك سرير شاهي ، شريك و همساز خواهند شد. و اين از مبنا، نشدني، غلط و محل تنازع بود. قدرت غيورست و شريك بر نمي دارد.

جرات روحانيت در سپردن سرنوشت يك ملت به يك مدل سرهم بندي شده، زاييده "ندانستن و نشناختن " بود. علماء از درجه پيچيدگي كشورداري و حكومت مدرن، اصلا تصوري نداشتند. مراجعه به آراء روحانيون شاخص در سالهاي ٥٦ و ٥٧ در مواردي مثل اقتصاد، بودجه، بانك، صنعت، ارتش، توسعه و روستا ، نشان از عمق اين ناآگاهي دارد. روحانيت ، قبل از تصرف قدرت، مشق شبش را انجام نداده بود. كشور صحنه آموختن حين حكومت شد و بهشت سعي و خطا!

يك مدل حكومتي با ايرادهاي اساسي زاده شد كه عملا فاقد اسناد پشتيبان و مباني فكري قويم بود. نه ديكتاتوري بود و نه دموكراسي و از قضا ايرادات هر دو را هم داشت. اصلاحات قانوني بعدي هم كار را بدتر كرد. امروز بعد از ٤٠ سال، وارث يك ساختار حكومتي پيچيده و شلوغ و در هم و بر همي هستيم كه گيج و نا كارآمد و فاسد است و بيشتر انرژيش در اصطكاك داخلي خودش هدر مي رود. عليرغم انبوه اسناد استراتژيك مصوب، حتي تكليف مدل توسعه مان روشن نيست. داستان دلخراش مدل ايراني اسلامي پيشرفت را يادتان هست؟

شك ندارم مدل "جمهوري اسلامي"، گرفتار آدمهاي اشتباه شد . بد پياده و بد اجرا شد. اما نبايد فراموش كرد كه خود مدل، ايرادات بنيادين جدي داشت . شناسايي و اصلاح اين ايرادات، پايه اصلاح وضع كشورست.

https://t.me/M_H_Karimipour
تكليف حكومت
به روايت سيستاني

محمّد حسين كريمي پور

در آستانه چهل سالگي انقلاب امام خميني، اين تجربه بزرگ شيعي، حال خوشي ندارد و در معرض نقد جدي است. شك ندارم بخش بزرگي از مشكل، ناشي از اجراي ضعيف و مغلوط تئوري امام، بعد از وفاتش، بالاخص تلاش براي تضعيف جمهوريت است. اما قبلا به تفصيل گفته ام كه چرا مبناي تلفيق جمهوريت با حكومت اسلامي، از ريشه مستحكم نمي نمايد.

شما مي توانيد راه خميني را نفي يا تاييد كنيد. اما اگر اهل خاورميانه ايد، نمي توانيد تاثير عميق آن بر ديروز، امروز و فردايتان را انكار كنيد. ضرورت تحليل تجربه خميني براي فعال شيعي، دو چندانست.

بگمان من، براي ناظر شيعي، در كنار تجربه مرحوم امام خميني، بررسي تجربه آقا موسي صدر در لبنان و آقا سيد علي سيستاني در عراق، خالي از فايده نخواهد بود. اين سه مجتهد ايراني بارز، در سه زمانه گونه گون و در سه كشور متفاوت، سه راه حركت سياسي، عرضه كردند كه بررسي تطبيقي آنها ، درس ها در بر دارد.

امروز ، برداشتم از سند كوتاهي كه بگمان من، وصيتنامه سياسي آقاي سيستاني است، را تقديم مي كنم. اين يك بيانيه دو صفحه ايست كه در بهار امسال و در آستانه انتخابات، خطاب به ملت عراق صادر شده است.

سيستاني مي گويد:
"مرجعيت ديني از زمان سقوط نظام استبدادي در جهت جايگزيني نظامي متكي بر تكثر سياسي و گردش مسالمت آميز قدرت، كوشيد. نظامي كه زاييده رجوع به صندوق ها در انتخاباتي ادواري، آزاد و پاك باشد."

تعريف سيستاني از مردمسالاري، همان تعريف رايج دموكراسيست، بدون مسخ و دستكاري و جهش ژنتيكي! قبلا برايتان نوشته ام كه مرحوم امام خميني، ابتدا به حكومت اسلامي معتقد بود و جمهوريت را نقد مي كرد. اما بعدها به لزوم تقويت نقش مردم در قدرت ميل كرد كه ثمره آن "جمهوري اسلامي" شد. اما آقاي سيستاني، بوضوح "مردمسالاري خالص" را توصيه مي كند.

مرجع قدرتمند نجف ، دموكراسي خواهي را منطبق بر اصول فكري و مقتضاي مصلحت مي داند: " اين رويكرد بدان علت بود كه مرجعيت ايمان داشت اگر برخورداري ملت از آزادي و كرامت و پيشرفت و شكوفايي مد نظر باشد، براي حكمراني كشور، راه ديگري، نيست. اين طريق (دموكراسي)، ضامن مباني اصلي و مصالح عالي است."

عليرغم ناكامي هاي تجربه دموكراتيك عراق، او از مشق دموكراسي، پشيمان نيست. اما از مصادره آن بنفع قدرت فردي، و خزيدن افعي استبداد در جلد مردمسالاري، خيلي بيمناك است: "مرجعيت همچنان معتقدست كه پيمودن اين راه، گزينه صحيح و مناسب براي حال و آينده كشورست. بايد از افتادن به مهلكه حكومت فردي و نظام استبدادي -به هر بهانه و عنوان- حذر كرد."

او از تجربه جمهوري اسلامي، درس ها آموخته است. شايد به نظارت استصوابي ، مي انديشيده وقتي هشدار مي داد : "قانون انتخابات بايد عادلانه بوده، حرمت نظر انتخاب كننده را پاس داشته و اجازه بازي با آن را ندهد."

مرجع تقليد شيعه در سرتاسر بيانيه از "كشور" و "شهروند" مي گويد و از ملاحظات قومي و طائفه اي حذر مي دهد. حرفي از نفوذ مرجعيت در دولت، قدرت شيعه، سهم شيعيان يا اتحاد با قواي شيعي خارجي نيست. اينجا چقدر به امام موسي صدر، شبيه است. او هم تاكيد داشت كه شيعه در هر كشوري، بايد شهروند متعهد همان كشور و مدافع منافع ملي باشد. سيستاني مي نويسد:
"برنامه هاي كانديدا، بايد شدني و فارغ از ملاحظات شخصي، قومي، طائفي و تبليغاتي باشند. شرط ديگر آنكه از هر نوع مداخله خارجي در انتخابات، پشتيباني مالي يا غير آن، ممانعت شده، مجازات اين جرم، تشديد شود."

در كشوري كه صندوق راي، ميوه هايي به تلخي و سميّت نوري مالكي طائفه گرا بيرون داده، او توجه شهروند را به وجه تلخ و دردناك دموكراسي هم جلب مي كند: پذيرش مسئوليت انتخاب! چشمتان را باز كنيد كه سرنوشتان را دست چه كسي مي دهيد. مسئوليت نتيجه را هم بپذيريد. او تاكيد مي كند از هيچ نامزدي حمايت نمي كند و انتخاب، حق و وظيفه شهروند عراقيست. مي گويد:
"راي دهندگان از ارزش راي خود و تاثير مهمش در ترسيم آينده كشور، آگاه باشند. آنرا در قبال ثمن بخس، از روي هوس و احساسات يا ملاحظات شخصي و قومي، به اشخاص نالايق ندهند... مرجعيت از هيچ شخص، جريان يا فهرستي حمايت نمي كند. "

صدر و سيستاني دو رهبر مذهبي ايراني اند كه فراتر از مرزها ، نسخه هايي جذاب و دموكراتيك از فكر شيعي ارائه كردند. آنها در بين ساير طوائف و مذاهب، محل وثوق و احترام شدند. درين روزهاي تاريك، بگذار با حسرت به تلالو زيباي چراغ هايي بنگريم كه بخانه همسايه فرستاديم.

https://t.me/M_H_Karimipour