رنگ واژه
3.44K subscribers
1.79K photos
41 videos
21 files
76 links
https://telegram.me/mtsra

نقد و تحلیل آثار نقاشی، تاریخ هنر

عادله رفایی / کارشناسی ارشد نقاشی دانشگاه الزهرا


#ثبت شده در وزارت #ارشاد
(کد شامد 1-1-295216-61-4-1)
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔹️بازگشت به سیاهی (۲۰۰۶)
🔹️خواننده و ترانه‌سرا: ایمی واینهاوس

🔹️ایمی واینهاوس، خواننده و ترانه‌سرای انگلیسی‌؛ از استعدادهای برجسته‌ی موسیقی جهان در قرن بیست و یکم بود. موسیقی واینهاوس در سبک‌های ریتم اند بلوز، رگی و جاز شکل گرفت. وی در دوران کوتاه حرفه‌ای‌اش دو آلبوم تاثیرگذار منتشر کرد و برنده‌ی چندین جایزه گرمی شد.

کلمات
🔹دقایقی با هرمز علی‌پور🔹


به تکمیل چیزی فکر نمی‌کنم دیگر
از جمله آغازهایی،
به انتهایِ خود نزدیک.


🔹هرمز علی‌پور، چهارم اسفند ماه ۱۳۲۵ در شهر ایذه‌ی خوزستان؛ در روستایِ «قلعه سرخه» دیده به جهان گشود.
به گفته‌ی علی‌پور: «من در یک خانواده‌ی پرجمعیّت کارگری بزرگ شدم. پدرم بسیار زحمتکش، مغرور و شریف بود و مادرم زنی باسواد که در اصفهان تحصیلاتش را گذرانده بود. تصدیق کلاس ششم داشت؛ شعرهای زیادی را از بر بود و خطی بسیار خوش داشت. اگرچه هیچ‌گاه مگر در اواخر عمرش مشخص شد که شعر هم می‌توانست بگوید و بنویسد، آن هم دوبیتی‌هایی دلنشین. مادرم زنی لایق و شایسته بود که در ۹۴ سالگی جهان را وداع گفت.
چهار خواهر و چهار برادر بودیم که متاسفانه یکی از برادرانم در کودکی فوت شد و برادر بزرگم در سن ۲۷ سالگی جوانمرگ. یعنی موقعی که من ۲۵ سال سن داشتم. این اتفاق بر زندگی من تاثیر بسیار تلخی گذاشت.
در آن دوره علاوه بر شعر به طور جدی داستان هم می‌نوشتم که در مجلّه‌های معتبر آن سال‌ها چون مجلّه‌ی فردوسی و تماشا چاپ می‌شدند. امّا نهایتاً داستان را رها کردم و همه‌ی همّ و غمّ و انرژی‌ام را وقف شعر کردم؛ یعنی از ۲۰ سالگی تا همین لحظه.
امّا امری که در جوانی مرا به سمت مبارزه‌ و فعالیّت‌های سیاسی کشاند، لمس رنج و بی‌عدالتی و تبعیضِ طبقاتی بود نه کتاب یا تلقینات دیگران. سال ۵۲، ۵۳ با همسرم سارا عقد و سپس ازدواج کردم، ماحصلِ این ازدواج دو دختر و یک پسر به نام‌های نازنین (متولد ۵۴) نگارین (متولد ۵۸) و سینا (متولد ۶۵) است.
تا سن ۳۸ سالگی در حلقه‌ی شعر ناب قرار گرفته بودم که حاصلِ آن ایّام دو کتابِ «با کودک و کبوتر» و «نرگس فردا» است؛ و بعد از آن در واقع شعر و مسیر شاعرانه‌ی فردی خودم را ادامه دادم.»

علی‌پور از همان آغاز دوران حرفه‌ای نگاهی خاص و تامل‌برانگیز به جهانِ هستی داشت، زیرا چنان که خودش اشاره می‌کند از همان دوران کودکی تشنه‌ی مطالعه و آموختن و خلوت‌های شاعرانه بود. سیزده‌ ساله بود که کتاب "سلام بر غم" از "فرانسواز ساگان" را مطالعه کرد و این کتاب تاثیری عمیق بر او گذاشت. در ادامه شروع به خواندن کتاب‌های شعر و از جمله منظومه‌های نظامی چون "شیرین و فرهاد" کرد و گاهی اوقات نیز با نقاشی سرگرم بود. سال ۱۳۴۵ زمانی که ۲۰ ساله بود شعری از او در مجلّه‌ی فردوسی به چاپ رسید. بی‌تردید هرمز علی‌پور از شناخته‌شده‌ترین چهره‌های شعر ناب است که در ادامه تجربه‌هایی دیگر را نیز به تجربه‌های این دوره‌اش افزود.
وی فارغ‌التحصیل کارشناسی ادبیّات فارسی‌ست و ۴۵ سال به حرفه‌ی آموزگاری مشغول بوده است. خودش می‌گوید: از بچّه‌ها بسیار درس گرفتم! بهترین احوالات و بهترین اوقاتی که در عمرم داشتم در کلاس‌های مدرسه و در دوران معلّمی بود و بعد از آن دوران بود که حس کردم دنیایی که رابطه‌ای با جهان کودکان نداشته باشد، ترسناک و دروغین است.

علی‌پور بیش از ۵۰ سال سابقه‌ی فعالیّتِ ادبی دارد، و با مجموعه‌های متفاوت و متعددی چون: "سب‌بابه"، "الواح شفاهی"، "گیاه کهکشان" و... یکی از کارنامه‌‌های اثرگذار شعر معاصر را رقم زده است.

کلمات
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔹️lost on you
🔹️LP

🔹️ال‌پی، خواننده و ترانه‌سرای امریکایی‌ست که در سال ۱۹۸۱ متولد شده و از حدود ۱۸ سالگی به شکل حرفه‌ای در سبک‌های راک و آلترناتیو راک مشغول فعالیت است.

کلمات
پرده اتاق
یخ بسته و
سر می خورم روی کاج حیاط
بر می خورم به کولاکی که
دانه های برف را تفتیش می کند
ارتفاع زیادی بود
از نوک تنهایی به عمق تنهایی افتادن!

اما تو به آبشار بگو
لحظه ای غفلت
روزگارش را قندیل می کند
به آدم برفی بگو
امشب
خودش را تا ذره ی آخر جارو کند
تا خورشید بداند
فردا شبیه فردا نیست
و این گوزن مدام شاخ می زند به روزها
شاخ می زند به حرف ها
افکارم شکاف برداشته و
قرمز آن قدر از سرم گذشته
که سالهاست از اوقاتم می چکی...

برشی از شعر تضاد
#عادله_رفایی
#نارنجی_تند

نقاشی:
ادوارد مونک، برف تازه، 1900-1901



@mtsra
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔹️فیلم کوتاه «دسر»
🔹️کارگردان: جف استارک
🔹️بازیگر: ایوان مک‌گرگور
🔹️محصول سال ۱۹۹۸
🔹️برنده‌‌ی جایزه‌‌‌ی خرس نقره‌ای جشنواره فیلم برلین

کلمات
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔹️فیلم کوتاه «دسر»
🔹️کارگردان: جف استارک
🔹️بازیگر: ایوان مک‌گرگور
🔹️محصول سال ۱۹۹۸
🔹️برنده‌‌ی جایزه‌‌‌ی خرس نقره‌ای جشنواره فیلم برلین

کلمات
🔹فیلمخانه کلمات🔹

🔹لویاتان
🔹کارگردان: آندری زویا‌گینتسف
🔹محصول سال ۲۰۱۴
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تیزر فیلم "لویاتان"
🔹 دقایقی با کارگردان 🔹

آندری زویاگینتسف در ششم فوریه سال ۱۹۶۴ در نووسیبریسک (شهری در حومه‌ی سیبری روسیه) به دنیا آمد. او در سن ۲۰ سالگی، از مدرسه هنرهای نمایشی نووسیبریسک، در رشته بازیگری فارغ‌التحصیل شد. در سال ۱۹۸۶ به مسکو مهاجرت کرد و تحصیلات خود را در آکادمی هنرهای نمایشی روسیه تا سال ۱۹۹۰ ادامه داد. او از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۰ به عنوان بازیگر در فیلم‌ها و تئاترهای مختلفی به ایفای نقش پرداخت. وی در سال ۲۰۰۳، اولین فیلم خود را با نام «بازگشت» جلوی دوربین برد. این فیلم در اولین نمایش خود در جشنواره ونیز سال ۲۰۰۳، جایزه اصلی این جشنواره، یعنی شیر نقره‌ای را برای او به ارمغان آورد. فضای بی‌زمان و مکان این فیلم، وجه بسیار بصری قوی آن همراه با پی‌رنگی به شدت روانشناسانه و فلسفی، بسیاری از دوست‌داران سینمای متفاوت را بهت‌زده کرد. موج تحسین‌ها نسبت به اولین فیلم زویاگینتسف، در حدی بود که بسیاری او را تارکوفسکی جدید سینمای روسیه نامیدند. «تبعید» دومین فیلم او در سال ۲۰۰۷ جلوی دوربین میخائیل کریشمن فیلم‌بردار چیره‌دست و همکار همیشگی او رفت. فیلم در جشنواره کن در سال ۲۰۰۷، جایزه بهترین بازیگر مرد و نامزدی نخل طلا را برای سینمای روسیه به ارمغان آورد. بعد از این فیلم، بسیاری هم‌نظر بودند که پدیده جدیدی در سینمای روسیه ظهور کرده‌ است. ظهور فیلم‌سازی جوان با دغدغه‌های عمیق و پیچیده انسانی، روح تازه‌ای در کالبد سینمای این کشور سردسیر دمید. می‌توان گفت زویاگینتسف به همراه سوخوروف، میخالکوف و کونچالوفسکی، پرچم‌دار و میراث‌دار سینمای غنی شوروی و بزرگانی چون آیزنشتاین، پودوفکین، داوژنکو، کوزینتسف و تارکوفسکی‌ست. آندری زویاگینتسف همچنین به عنوان اینگمار برگمان روسی شناخته می‌شود و متعلق به نسل جدیدی از فیلم‌سازان است که به لطف آن‌ها سینمای روسیه مخاطبان جهانی پیدا کرده است.
او با الهام از آندری تارکوفسکی، روبر برسون و میکل‌آنجلو آنتونیونی توانست زبان فیلم خود را بسازد. او یک بازیگر آموزش‌ دیده است که هرگز علاقه‌ای به سرگرم کردن مردم با فیلم‌های عامه‌پسند نداشته، بلکه به دنبال شریک‌هایی در جنایت‌ است تا ترس‌ها و ضعف‌هایش را با او در میان بگذارد. فیلم‌های او در جذابیت‌های اگزیستانسیالیستی تقریباً جهانی هستند و به مضامین داستایوفسکی از بی‌عدالتی، رنج و خیانت با چرخشی مدرن می‌پردازند. فیلم‌های زویاگینتسف همیشه دارای ابهام معنایی‌اند و لایه‌هایی از مفاهیم را پنهان می‌کنند. او همچنین درام‌های سیاسی مهم می‌سازد که به‌ آرامی حرکت می‌کنند و محکم ضربه می‌زنند. موضوع او یک سیستم معیوب است؛ یک سرزمین بی‌قانون. فیلم‌های او به ما می‌گویند که جهنم وجود دارد و نام آن روسیه نوین است. قابل پیش‌بینی‌ست که در سرزمین او، مقامات از دستش دلخورند.آن‌ها که در گذشته به‌ شدت از زویاگینتسف حمایت می‌کردند، انگار پشیمانند و بلافاصله پس‌ از این که در سال ۲۰۱۴ فیلم «لویاتان» به کارگردانی او را به‌ عنوان نماینده روسیه در بخش فیلم خارجی‌زبان جوایز اسکار انتخاب کردند، خود را پس کشیدند.
🔹 دقایقی با فیلم لویاتان 🔹

آندری زویاگینتسف پس از موفقیت‌های جهانی سه فیلم اول خود، در فیلم «لویاتان» سراغ مضمون آشنای فرد علیه سیستم رفته و تلاش می‌کند ماجرای مجادله حقوقی یک شهروند روس با شهرداری نزدیک به دولت ولادیمیر پوتین را بر سر یک ملک، به داستانی در مورد هیولای قدرت، اسطوره شر و ناامیدی و رنج انسان‌ها تبدیل کند. عنوان فیلم به هیولای عظیم و قدرتمندی اشاره دارد که از دریا سرک می‌کشد و در عهد عتیق از آن به عنوان لویاتان یاد شده است. موجودی که متون مسیحی نیز آن را شاهزاده جهنم می‌خوانند. کسانی که در حوزه‌های جامعه‌شناسی سیاسی و اندیشه‌های سیاسی مطالعه دارند، حتماً با این واژه آشنا هستند؛ واژه‌ای عبری که در تورات از آن چند بار یاد شده است. در این متن، لویاتان هیولایی نهنگ‌گونه است که هیچ‌کس را یارای مقابله با او نیست و تنها در مقطع آخرالزمان‌ست که بشر بر او فائق می‌آید. مفهوم این موجود مهیب که مشابه‌ش علاوه بر متون آیینی، در افسانه‌های مختلف خاورمیانه‌ای ذکر شده است، دست‌مایه توماس هابز، اندیشمند و جامعه‌شناس انگلیسی، بوده است تا با تشبیه آن به مناسبات قدرت و حکومت، ایده‌ای جدید را به ادبیات سیاسی بیفزاید.

لویاتان در حقیقت نمادی‌ست از حکومت مقتدر و مستبدی که هابز از آن دفاع می‌کرد و تئوریزه‌اش کرده بود. از نظر هابز، در وضع طبیعی هیچ‌کس امنیت ندارد زیرا که هر کس پیوسته در معرض خطر تجاوز دیگری‌ست و برای نگهداری از جان و مال خویش می‌بایست، تنها به نیروی خویش متکی باشد. در چنین وضعی پیشرفت تمدن بشر متوقف می‌‏شود. بنابراین لازم است اکثریت افراد جامعه با یکدیگر توافق کنند که همه حقوق خود را به صورتی برگشت‌ناپذیر، به مرجعیت و قدرتی واگذار نمایند که از عهده برقراری نظم‌ و امنیت برآید.
حاکمیت ظهوریافته با در دست داشتن قدرتی بی‏‌قید‌وشرط، مطلق و نامحدود، مرجع نهایی زندگی سیاسی‌ست و به کار قانون‌گذاری، اجرا و داوری می‌پردازد. این ساحت مطلقه‌ی قدرت،‌‌ همان لویاتان‌ است، قدرتی که به قیمت سرکوب غرایز و آزادی انسان تمام می‌شود. زویاگینتسف که دو فیلم شاخص پیشین‌اش، «بازگشت» و «تبعید» نیز مملو از عناصر و مولفه‌های کتاب مقدس و کنایه‌ها و اشارات مذهبی‌ست، در این‌جاهم از استعاره در جهت گسترش سطوح مضمون درام چند لایه‌اش استفاده می‌کند. در «لویاتان» دولتِ تمامیت‌خواه و ضد مالکیت شخصی روسیه، به هیولایی تشبیه شده که منافع فردی را می‌بلعد. شهردار این فیلم، یک فرد نزدیک به دولت‌ است که از روابط و رانت خود در جهت اهداف اقتصادی‌اش استفاده می‌کند و در این بین نه تنها سرنوشت شهروندهای عادی اهمیت چندانی برای او ندارد، بلکه برای ترساندن و از میدان به در کردن آن‌ها دست به اسلحه نیز می‌برد. 
البته «لویاتان» در حد به تصویر کشیدن جسورانه ساختار قدرت در روسیه و ارائه تصویری ملموس از زندگی سرد مردمان این کشور باقی نمی‌ماند و موفق می‌شود جنبه‌های مضمونی دیگری را نیز برای مخاطب‌اش به نمایش بگذارد. همانطور که اشاره شد عنوان فیلم، علاوه بر اسطوره‌های مذهبی به کتاب معروف توماس هابز نیز اشاره دارد. در این‌جا میل شخصیت‌ها به خشونت به اشکال مختلف به تصویر در می‌آید؛ به عنوان مثال تیراندازی با کلاشنیکف در طبیعت به عنوان یک تفریح خانوادگی و جدال بر سر منافع و عدم اعتماد آدم‌ها به یکدیگر از مهم‌ترین مسائل مطرح شده در فیلم‌ست. اما خبری از حاکمیتی که از مردم در برابر این وضع دفاع کند نیست و دولت نیز مانند همان وکیل قانون‌مداری که قصد کمک به شخصیت اصلی را در دعوای حقوقی داشت، به حریم خانواده تجاوز کرده و امنیت آن را از بین می‌برد. یکی از نکات برجسته‌ی فیلم «لویاتان» شیوه‌ی نمایش خشونت حاکم بر جامعه است، ما در این فیلم هیچ‌گاه شاهد صحنه‌های خشونت‌بار نیستیم اما خشونت و سردی در سرتاسر فیلم جریان دارد، زویاگینتسف با استفاده از عناصر طبیعی و دست‌ساخته‌های رو به‌ زوال بشر خشونت را در روح فیلم خود به جریان می‌اندازد، نمایش صخره‌های سنگی، چشم‌اندازهای خشک، ماشین‌آلات پوسیده و زنگ‌زده، اسلحه و اسکلت نهنگ توانسته است به‌خوبی خشونت موردنظر کارگردان را به نمایش بگذارد که روح این خشونت در رفتار افراد نسبت به یکدیگر پدیدار می‌شود. این فیلم در حقیقت مرثیه‌ای‌ست هنرمندانه برای جامعه‌ای که سیطره‌ی کالوینیسم بر آن حاصل تقدیرگرایی مردمانش و عدم باور به تغییر و قدرت توده‌هاست که نتیجه‌ این نگاه همه‌گیر شدن فساد و انفعال در جامعه است. این انفعال همان هیولای قدرتمندی‌ست که «لویاتان» نام دارد.
از سویی دیگر، این فیلم با وجود انتقادات صریح‌اش از مناسبات سیاسی و اجتماعی روسیه، هرگز اعتبار خود را از مخالف‌خوانی‌های ضد سیستم‌اش نمی‌گیرد.
زویاگینتسف آن‌قدر باهوش است که همه وجوه تمثیلی و استعاری درام‌اش را در پس زمینه یک داستان درگیرکننده و شخصیت محور قرار دهد و آن را با ایده‌های بصری و میزانسن‌ها و قاب‌بندی‌های تاثیرگذار ترکیب کند. لویاتان اگر چه به کندی پیش می‌رود، اما موفق می‌شود مضامین قابل بحثی را در قالب یک درام انسانی به تصویر درآورد و سینما را قربانی اشارات صرفاً سیاسی نکند. به همین دلیل این فیلم بیش از هر چیز درباره سرنوشت تلخ انسان‌های ناامیدی‌ست که از یک طرف به وسیله دولت سرکوب می‌شوند و از طرف دیگر نیز از جانب اطرافیان‌شان درک نمی‌شوند. در چنین شرایطی و در نبود نیروی ایمان، فروپاشی تنها نتیجه قابل انتظار است. همان چیزی که آینده شخصیت‌های فیلم به آن گره خورده است.
در انتهای فیلم کشیشی را می‌بینیم که سر تا پایش از طلا پوشانده شده و همزمان با شخصیت شرور فیلم به پسرش می‌گوید که “خدا همه جا هست” و او را نصیحت‌های دینی می‌کند. وقتی جلسه‌ی کلیسا تمام می‌شود، قطاری از ماشین‌های لوکس از آن خارج می‌شود که خیلی شبیه دنده‌های نهنگی‌ست که در همان نزدیکی به گل نشسته؛ نهنگی‌ که در کنارش خانه‌ای توسط لودری عظیم و ترسناک در حال نابود شدن است. هنگامی که شخصیت منفی فیلم بر ضد خانواده‌ی نیکولای دارد دست به کار می‌شود، نهنگی عظیم و ترسناک نشان داده می‌شود که در حال حرکت در آب است، در حالی که فقط استخوان‌های یک نهنگ در کنار این خانواده است. وقتی فیلم به نقطه‌ی اوج می‌رسد، کارگردان آن را به شکلی غافلگیرکننده کات می‌کند تا با نمای طولانی صحبت‌های یک کشیش مسیر فیلم را ادامه دهد. یعنی می‌بایست زمانی طولانی غرق در این فضا باشیم تا مشخص ‌شود در آن‌جا چه گذشته است.
«لویاتان» فیلمی شاعرانه، با روندی کند است، فیلمی که با تصاویر بازی می‌کند؛ با کنجکاو کردن بیننده‌ها باعث می‌شود تا سوالاتی برای خود مطرح کنند و آنها را منتظر جواب‌هایشان می‌گذارد. این فیلم طبیعت را ستایش می‌کند، کشور روسیه، دولت و مردمش را می‌کوبد؛ به کلیساها کنایه می‌زند و... ؛ شاید بتوان گفت کارگردان هرکاری که فکرش را بکنید در فیلم خود انجام می‌دهد.
اریک کوهن در مورد این فیلم می نویسد: لویاتان به جای رسیدن به یک نقطه اوج، چندین بار در فیلم به نقطه اوج می‌رسد و بیننده را شگفت زده می‌کند.
الیور لیتلتون نیز در نقد این فیلم می‌گوید: اگر در جایگاه زویاگینتسف به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین مؤلفان سینمای جهان تردیدی وجود داشت، در اینجا به آن پایان داده می‌شود. فیلمسازی او همیشه تحسین برانگیز بوده است، اما او هرگز وضعیت کشورش را به این شکل به تصویر نکشیده است. و این باعث می‌شود "لویاتان" نه تنها استادانه باشد، بلکه فیلم بسیار مهمی در نظر گرفته شود.
در نیویورک پست، فارن اسمیت درباره این فیلم می‌نویسد: این فیلم کارگردان، ترکیبی از تمثیل، ملودرام وحشیانه، طنز سیاه و ترکیب‌بندی‌های فوق‌العاده زیباست تا هر فریم پر از مفهوم باشد. لویاتان به طرزی گیرا پیش می‌رود و تا انتها مخاطب را درگیر می‌کند.
زویاگینتسف در مصاحبه‌ای درباره‌ی فیلمش می‌گوید: «من عمیقاً معتقدم که در هر جامعه‌ای که ما تجربه زندگی در آن را نداشته‌ایم، توسعه‌یافته‌ترین جوامع یا منسوخ‌ترین و کهنه‌ترین‌شان، انسان‌ها قطعاً در برابر این انتخاب قرار گرفته‌اند: مثل یک برده زندگی کردن یا انسانی آزاد بودن. اگر ساده‌لوحانه بر این باوریم که ممکن‌ست نوعی از ساختار دولتی باشد که ما را از این انتخاب برهاند، سخت در اشتباهیم.»
او همچنین در مصاحبه‌ای با روزنامه گاردین اشاره می‌کند: «حکومت نمی‌خواهد به خاطر بیاورد نقش هنرمند این است که در جایگاه اپوزیسیون باشد. در غیر این صورت، افراد صاحب قدرت چگونه می‌خواهند چهره واقعی خود را ببینند؟ در زمان‌های قدیم، پادشاهان هر روز دلقک‌ها و آدم‌های بذله‌گو را در دربار داشتند. از یک‌ طرف، آن‌ها برای سرگرم کردن شاه آنجا بودند، اما از سوی دیگر آن‌ها تنها کسانی بودند که می‌توانستند حقیقت را به او بگویند. پادشاهِ باهوش و خردمند می‌داند به دلقک‌های درباری نیاز دارد. پادشاه احمق و متزلزل این کار را نمی‌کند.» زویاگینتسف کلام خود را این‌طور تمام می‌کند: «شما از من می‌پرسید آیا یک مخالف سیاسی هستم؟ درحالی‌که واقعاً فکر می‌کنم، بیشتر یک دلقکم.»

ترجمه و تدوین: نسترن اخلاقی، مائده جهاندار

فهرست منابع:

https://www.metacritic.com
https://www.theguardian.com
https://www.rogerebert.com
https://wikipedia.org
https://www.namava.ir/mag
https://moviemag.ir
https://www.film-magazine.com

کلمات