گرچه غم بسیار،اما شادیاز ما
نیست
دلم بدون تو
با تو افسردستچه کردهای که ز بودُ نبودت آزردست
دل از انتظار خونینزبان از
خندان
روزی نه ما میمانیمنه
من به چشمهای بیقرار تو قولمیدهم ریشههای ما به آب،شاخههای ما به آفتاب میرسد؛
!
انگار که یک
سفر کرده از این دشت اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
میرود این روزهاگُل میدهد
همیشه لافِ
زدم، ولی دنیاخدا کند که مرا با تو امتحان نکند