مارادونا مدتی به خاطر افسردگی پس از ترك اعتياد در تيمارستان بستری بود،
وقتی مرخص شد حرف قشنگی زد:اونجا ديوانه های زيادی بودند، يكی ميگفت من چگوارا هستم همه باور ميكردن،
يكی ميگفت من گاندی ام همه قبول ميكردن.
ولی وقتی من گفتم مارادونا هستم همه خنديدن و گفتن هيچ كس مارادونا نميشه..!!
اونجا بود كه من خجالت كشيدم كه چه بر سر خودم آوردم.
در اين دنيا غرور دمار از روزگار آدم در مياره و دقيقا گرفتار چيزی ميشی كه فكر ميكنی هرگز در دامش نخواهی افتاد.
مراقب خودتان باشيد برگ ها هميشه زمانی ميريزند كه فكر ميكنند طلا شدند..
( ديگو آرماندو مارادونا )
@manamkorosh
وقتی مرخص شد حرف قشنگی زد:اونجا ديوانه های زيادی بودند، يكی ميگفت من چگوارا هستم همه باور ميكردن،
يكی ميگفت من گاندی ام همه قبول ميكردن.
ولی وقتی من گفتم مارادونا هستم همه خنديدن و گفتن هيچ كس مارادونا نميشه..!!
اونجا بود كه من خجالت كشيدم كه چه بر سر خودم آوردم.
در اين دنيا غرور دمار از روزگار آدم در مياره و دقيقا گرفتار چيزی ميشی كه فكر ميكنی هرگز در دامش نخواهی افتاد.
مراقب خودتان باشيد برگ ها هميشه زمانی ميريزند كه فكر ميكنند طلا شدند..
( ديگو آرماندو مارادونا )
@manamkorosh
▪️۹درس جاودان رهبری از كوروش بزرگ به قلم مجله فوربس:
انعطاف پذير باش
بخشنده باش
کوتاه سخن بگو
نيروی خوبی باش
شوخ طبع باش
قابل كنترل باش
وفادار باش
نمونه باش
مهربان باش
@manamkorosh
انعطاف پذير باش
بخشنده باش
کوتاه سخن بگو
نيروی خوبی باش
شوخ طبع باش
قابل كنترل باش
وفادار باش
نمونه باش
مهربان باش
@manamkorosh
خواندنی👌👇👇
تَن پاک کُن ( تنباکو )!
در زمانهای قدیم جذامی ها و صاحبان جراحات و بیماریهای پوستی واگیر دار را از شهر ها رانده و نفی بلد می کردند.
گویند در زمانهای قدیم در شهری یکی از این بیماران را بیرون کرده و در بیابان رها نمودند و به حال خویش وا گذاشتند. مرد بیمار چون شب رسید و سرما بر وی مستولی شد ناگزیر بوته ها و علف های دور و بر خود را جمع کرده و آتش زد. از آن پس هر شب همین کار را میکرد.
بعد از چند روز متوجه میشود که زخمها و جراحت پوستش کاهش پیدا کرده و حتی از درد و آزار آن خلاص شده پس به شهر نزد اهل و عیال خویش برمی گردد.
واقعه موجب حیرت و تعجب حُکما میشود و چون پیگیر شده و پرسیده و امتحان می کنند میبینند که برگ آن بوته ها باعث بهبود بیماری گشته است.
بنابراین اسم آن گیاه را تَن پاک کن گذاشته که در اثر کثرت استعمال و به مرور ایام به تنباکو تبدیل میشود....
تهران قدیم - جعفر شهری
@manamkorosh
تَن پاک کُن ( تنباکو )!
در زمانهای قدیم جذامی ها و صاحبان جراحات و بیماریهای پوستی واگیر دار را از شهر ها رانده و نفی بلد می کردند.
گویند در زمانهای قدیم در شهری یکی از این بیماران را بیرون کرده و در بیابان رها نمودند و به حال خویش وا گذاشتند. مرد بیمار چون شب رسید و سرما بر وی مستولی شد ناگزیر بوته ها و علف های دور و بر خود را جمع کرده و آتش زد. از آن پس هر شب همین کار را میکرد.
بعد از چند روز متوجه میشود که زخمها و جراحت پوستش کاهش پیدا کرده و حتی از درد و آزار آن خلاص شده پس به شهر نزد اهل و عیال خویش برمی گردد.
واقعه موجب حیرت و تعجب حُکما میشود و چون پیگیر شده و پرسیده و امتحان می کنند میبینند که برگ آن بوته ها باعث بهبود بیماری گشته است.
بنابراین اسم آن گیاه را تَن پاک کن گذاشته که در اثر کثرت استعمال و به مرور ایام به تنباکو تبدیل میشود....
تهران قدیم - جعفر شهری
@manamkorosh
موزه تاریخ چای ایران و آرامگاه کاشف السلطنه بنیانگذار صنعت چای در ایران یکی از جاذبههای شهر لاهیجان است
@manamkorosh
@manamkorosh
ثروت کوروش چقدر بود؟
می گویند:
زمانی به کوروش بزرگ گفتند: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمیداری وهمه را به سربازانت می بخشی؟
کوروش گفت: اگر غنیمت های جنگی را نمیبخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ عددی را با معیار آن زمان گفتند.
کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت: برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد.
سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید.
مردم هرچه در توان داشتند برای کوروش فرستادند.
وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند،از آنچه تخمین زده بودند بسیار بیشتر بود.
کوروش رو به آنان کرده و گفت: ثروت من اینجاست.
اگر آنها را پیش خود نگه میداشتم، همیشه باید نگران آنها می بودم.
زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد.
@manamkorosh
می گویند:
زمانی به کوروش بزرگ گفتند: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمیداری وهمه را به سربازانت می بخشی؟
کوروش گفت: اگر غنیمت های جنگی را نمیبخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ عددی را با معیار آن زمان گفتند.
کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت: برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد.
سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید.
مردم هرچه در توان داشتند برای کوروش فرستادند.
وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند،از آنچه تخمین زده بودند بسیار بیشتر بود.
کوروش رو به آنان کرده و گفت: ثروت من اینجاست.
اگر آنها را پیش خود نگه میداشتم، همیشه باید نگران آنها می بودم.
زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد.
@manamkorosh
حكايت...
میگویند روزی برای سردار عزيز خان مكري فرمانده كل قشون ناصرالدين شاه كبكی را آوردند كه لنگ بود.
فروشنده برای فروشش قیمت زياد میخواست.
عزیز خان حكمت قيمت زياد كبك لنگ را جويا شد.
فروشنده گفت: «وقتی دام پهن میكنيم برای كبکها، اين كبک را نزديک دامها رها میكنم. آواز خوش سر میدهد و كبکهای ديگر به سراغش میآيند و در اين وقت در دام گرفتار میشوند.
هر بار كه كبک را برای شكار ببريم، حتما تعدادی زياد كبک گرفتار دام میشوند.»
عزیزخان امر به خريدن كرد و خواستار كبک شد.
چون قیمت به فروشنده دادند ، عزیزخان تيغی بر گردن كبک لنگ زد و سرش را جدا كرد.
فروشنده كه ناباوارنه سر قطع شده و تن بیجان كبک را میديد، گفت اين كبک را چرا سر بريديد؟
عزیزخان گفت: «هر كس ملت و قوم خود را بفروشد، بايد سرش جدا شود!»
میگویند روزی برای سردار عزيز خان مكري فرمانده كل قشون ناصرالدين شاه كبكی را آوردند كه لنگ بود.
فروشنده برای فروشش قیمت زياد میخواست.
عزیز خان حكمت قيمت زياد كبك لنگ را جويا شد.
فروشنده گفت: «وقتی دام پهن میكنيم برای كبکها، اين كبک را نزديک دامها رها میكنم. آواز خوش سر میدهد و كبکهای ديگر به سراغش میآيند و در اين وقت در دام گرفتار میشوند.
هر بار كه كبک را برای شكار ببريم، حتما تعدادی زياد كبک گرفتار دام میشوند.»
عزیزخان امر به خريدن كرد و خواستار كبک شد.
چون قیمت به فروشنده دادند ، عزیزخان تيغی بر گردن كبک لنگ زد و سرش را جدا كرد.
فروشنده كه ناباوارنه سر قطع شده و تن بیجان كبک را میديد، گفت اين كبک را چرا سر بريديد؟
عزیزخان گفت: «هر كس ملت و قوم خود را بفروشد، بايد سرش جدا شود!»
آریوبَرزَن از شاهزادگان و سرداران هخامنشی که در برابر سپاه اسکندر، به همراه ٥٠٠٠ نفر ایستادگی کرد و خود و سربازانش تا واپسین تن کشته شدند.داستان او یکی ازحزن انگیز ترین اتفاقات تاریخ است
@manamkorosh
@manamkorosh
مسجدنصیرالملک شیراز درسال هزار و دویست و پنجاه و پنج هجری شمسی ساخته شد و اتمام آن دوازده سال به طول انجامید.
نکته جالب توجه ،نبودگنبد در این مسجد است که نشان می دهد این بنای مذهبی کاملا شخصی بوده وعموم مردم از آن استفاده نمیکردند. مسجد نصیرالملک شیراز امروزه در ردیف خاص ترین و زیباترین آثار ایران قرار دارد.
نکته جالب توجه ،نبودگنبد در این مسجد است که نشان می دهد این بنای مذهبی کاملا شخصی بوده وعموم مردم از آن استفاده نمیکردند. مسجد نصیرالملک شیراز امروزه در ردیف خاص ترین و زیباترین آثار ایران قرار دارد.
مردی به سرعت و چهارنعل با اسبش می تاخت . اینطور به نظر می رسید که به جای بسیار مهمی می رفت
مردی که کنار جاده ایستاده بود
فریاد زد کجا می روی؟
مرد اسب سوار جواب داد
نمی دانم از اسب بپرس!
این داستان زندگی خیلی از مردم است
آنها سوار بر عادتها و باورهای غلطشان می تازند ، بدون اینکه بدانند به کجا می روند.
@manamkorosh
مردی که کنار جاده ایستاده بود
فریاد زد کجا می روی؟
مرد اسب سوار جواب داد
نمی دانم از اسب بپرس!
این داستان زندگی خیلی از مردم است
آنها سوار بر عادتها و باورهای غلطشان می تازند ، بدون اینکه بدانند به کجا می روند.
@manamkorosh
⛈ آشنایی با جشنهای ایرانی
⛈ آبانگان؛ جشن پاسداشت آب
🛁🛀 هرودت نوشته است که ایرانیان درهیچ رودی پیشاب(ادرار) نمیکنند، آب دهان و بینی نمیاندازند و دستهایشان را در آن نمیشویند. آنها دست شستن دیگران را هم در آب روان نمیپذیرند و به رودخانه ارج مینهند. استرابون نیز نوشته ایرانیان تن خود را در چارچوبی به نام آبزن میشویند تا آب بیهوده از دست نرود. آنها در آب روان مردار و هرچه ناپاک است، نمیاندازند!
⛈⛈ ایرانیان، هزاران سال پیش از این، ارزش آب را دریافته بودند و جشنهایی چون آبانگان، خوردادگان، تیرگان، آبریزگان، آبسالان و... که دستکم بیش از ۱۰ جشن بود، به بهانهی پاسداشت آب برگزار میشد. جشن آبانگان نیز جشن ارج نهادن و پاسداری از آب، آناهیتا (ایزدبانوی آب) و آبهای پاک زمین بود. واژهی "آبان" نماد آبهای پاک و به چم آبهای پاک و هنگام آب و باران است.
☔️☔️ این ارزشمندی تا جایی بود که گفته میشود تیرداد اشکانی برای جنگ با رومیان، بهجای راه آبی، راه دشوار زمینی را برگزید تا آب را نیالاید.
🌊🌊 ایرانیان در جشن آبانگان برای نکوداشت آب، در کنار رودها و دریاها شادی، پایکوبی و نیایش میکردند. پس از پیدایش کیش زرتشتی، خواندن سرودهی "آبانیشت" یا "آبزور" برای ارج نهادن به آب به آیینهای این جشن افزوده شد.
💧💧 در باور ایرانیان باستان، آب دومین پیشکش خداوند به زمین است و "آناهیتا" نگهبان آن. از اینرو آب و آناهیتا نمادهای پاکی تن و روان بودند و جشن آبانگان، جشن بزرگداشت پالایش تن و روان از زشتی و پلشتی بود. برپایهی نوشتههای نسک پهلوی بندهش، گل نیلوفر آبی یا سوسن خورآیی(شرقی) نشان ماه آبان و آناهیتا است.
🌦🌦 یکی از پایههای پیدایش جشن آبانگان این است که در پی جنگهای دراز ایران و توران، افراسیاب تورانی دستور داد تا کاریزها و نهرهای ایران را ویران کنند. پس از پایان جنگ، پسر تهماسب که "زو" نام داشت پیشنهاد کرد تا کاریزها و نهرهای ویران را لایروبی کنند. پس از این کار، بار دیگر آب در نهرها روان شد و مردم بالندگی آبها را جشن گرفتند.
همچنین گفته میشود پس از هشت سال خشکسالی در ایران، در ماه آبان باران بارید و خرمی و سرسبزی بازآمد. بیماری و نداری مردم به پایان رسید و از آن زمان جشن آبانگان با شادی بیشتری برپا شد.
☔️☔️ ایرانیان با ساختن کاریزها، آبانبار، پالایشگر آب زیگورات چغازنبیل و دهها آببند(سد)، کوشش خود را برای نگهداشت و بهرهبرداری بهینه از آب به کار بستند.
⛈⛈ جشن آبانگان، روز پاسداشت آبهای پاک و بزرگداشت ایزدبانوی آب "آناهیتا"، در روز آبان از ماه آبان برابر با دهم آبان در گاهشمار باستانی ایران برگزار میشد.
🌧🌱 در فرهنگ سرزمین ما، در جشنهای گوناگون، مردم بر پاسداشت زیستبوم گواهی میدادند؛ ارزش و جایگاه آب (این پیشکش بیمانند هستی) را میدانستند؛ سرسبزی، زندگی، پارههای پرهام (عناصر طبیعت) و پیشکشهای گیتی را میستودند و برای بالندگی خاک ایران میکوشیدند و نامهای فراوانی که برگرفته از سرسبزی و آبادنی زمین بود، برای فرزندان خود برمیگزیدند.
goo.gl/Fc44PQ
______
برگرفته از:
۱- از نوروز تا نوروز #کورش_نیکنام
۲- اساتیر و فرهنگ ایران #رحیم_عفیفی
۳- جشنهای ایران باستان #هاشم_رضی
۴- هفته نامهی "امرداد"
______
#فرهنگ_ایران #جشن_آبانگان #آبانگان
برگرفته از کانال #ادب_سار
@manamkorosh
⛈ آبانگان؛ جشن پاسداشت آب
🛁🛀 هرودت نوشته است که ایرانیان درهیچ رودی پیشاب(ادرار) نمیکنند، آب دهان و بینی نمیاندازند و دستهایشان را در آن نمیشویند. آنها دست شستن دیگران را هم در آب روان نمیپذیرند و به رودخانه ارج مینهند. استرابون نیز نوشته ایرانیان تن خود را در چارچوبی به نام آبزن میشویند تا آب بیهوده از دست نرود. آنها در آب روان مردار و هرچه ناپاک است، نمیاندازند!
⛈⛈ ایرانیان، هزاران سال پیش از این، ارزش آب را دریافته بودند و جشنهایی چون آبانگان، خوردادگان، تیرگان، آبریزگان، آبسالان و... که دستکم بیش از ۱۰ جشن بود، به بهانهی پاسداشت آب برگزار میشد. جشن آبانگان نیز جشن ارج نهادن و پاسداری از آب، آناهیتا (ایزدبانوی آب) و آبهای پاک زمین بود. واژهی "آبان" نماد آبهای پاک و به چم آبهای پاک و هنگام آب و باران است.
☔️☔️ این ارزشمندی تا جایی بود که گفته میشود تیرداد اشکانی برای جنگ با رومیان، بهجای راه آبی، راه دشوار زمینی را برگزید تا آب را نیالاید.
🌊🌊 ایرانیان در جشن آبانگان برای نکوداشت آب، در کنار رودها و دریاها شادی، پایکوبی و نیایش میکردند. پس از پیدایش کیش زرتشتی، خواندن سرودهی "آبانیشت" یا "آبزور" برای ارج نهادن به آب به آیینهای این جشن افزوده شد.
💧💧 در باور ایرانیان باستان، آب دومین پیشکش خداوند به زمین است و "آناهیتا" نگهبان آن. از اینرو آب و آناهیتا نمادهای پاکی تن و روان بودند و جشن آبانگان، جشن بزرگداشت پالایش تن و روان از زشتی و پلشتی بود. برپایهی نوشتههای نسک پهلوی بندهش، گل نیلوفر آبی یا سوسن خورآیی(شرقی) نشان ماه آبان و آناهیتا است.
🌦🌦 یکی از پایههای پیدایش جشن آبانگان این است که در پی جنگهای دراز ایران و توران، افراسیاب تورانی دستور داد تا کاریزها و نهرهای ایران را ویران کنند. پس از پایان جنگ، پسر تهماسب که "زو" نام داشت پیشنهاد کرد تا کاریزها و نهرهای ویران را لایروبی کنند. پس از این کار، بار دیگر آب در نهرها روان شد و مردم بالندگی آبها را جشن گرفتند.
همچنین گفته میشود پس از هشت سال خشکسالی در ایران، در ماه آبان باران بارید و خرمی و سرسبزی بازآمد. بیماری و نداری مردم به پایان رسید و از آن زمان جشن آبانگان با شادی بیشتری برپا شد.
☔️☔️ ایرانیان با ساختن کاریزها، آبانبار، پالایشگر آب زیگورات چغازنبیل و دهها آببند(سد)، کوشش خود را برای نگهداشت و بهرهبرداری بهینه از آب به کار بستند.
⛈⛈ جشن آبانگان، روز پاسداشت آبهای پاک و بزرگداشت ایزدبانوی آب "آناهیتا"، در روز آبان از ماه آبان برابر با دهم آبان در گاهشمار باستانی ایران برگزار میشد.
🌧🌱 در فرهنگ سرزمین ما، در جشنهای گوناگون، مردم بر پاسداشت زیستبوم گواهی میدادند؛ ارزش و جایگاه آب (این پیشکش بیمانند هستی) را میدانستند؛ سرسبزی، زندگی، پارههای پرهام (عناصر طبیعت) و پیشکشهای گیتی را میستودند و برای بالندگی خاک ایران میکوشیدند و نامهای فراوانی که برگرفته از سرسبزی و آبادنی زمین بود، برای فرزندان خود برمیگزیدند.
goo.gl/Fc44PQ
______
برگرفته از:
۱- از نوروز تا نوروز #کورش_نیکنام
۲- اساتیر و فرهنگ ایران #رحیم_عفیفی
۳- جشنهای ایران باستان #هاشم_رضی
۴- هفته نامهی "امرداد"
______
#فرهنگ_ایران #جشن_آبانگان #آبانگان
برگرفته از کانال #ادب_سار
@manamkorosh
🔻همیشه شنیدین که میگن نقشه ایران شبیه گربهست اما چرا؟
کشیشی انگلیسی که مدتی در ایران به تبلیغ دین مسیحی پرداخته بود٬ بعد از مراجعت به لندن در سال ۱۹۰۲ کتابی کوچک درباره ایران منتشر کرد و تو کتابش نقشه ساده ای آورده که ایران را به صورت گربه ای که روی بالشی نشسته. گربهای که پشت به افغان و هند کرده و سرش به طرف روسیه است. بالش مذکور مانع از آن است که پنجه های گربه در آب خلیج فارس تر شود.
🦅
کشیشی انگلیسی که مدتی در ایران به تبلیغ دین مسیحی پرداخته بود٬ بعد از مراجعت به لندن در سال ۱۹۰۲ کتابی کوچک درباره ایران منتشر کرد و تو کتابش نقشه ساده ای آورده که ایران را به صورت گربه ای که روی بالشی نشسته. گربهای که پشت به افغان و هند کرده و سرش به طرف روسیه است. بالش مذکور مانع از آن است که پنجه های گربه در آب خلیج فارس تر شود.
🦅
ترجمه ی کتیبه داریوش در کوه الوند:
خدای بزرگ (است) اهوره مزدا
که این زمین را آفرید
که ان آسمان را آفرید
که مردم را آفرید
که شادی را برای مردم آفرید
که داریوش را شاه کرد
یک شاه از بسیاری
یک فرمانروا از بسیاری
من داریوش شاه ،شاه بزرگ
شاه شاهان
شاه سرزمین های دارای مردم بسیار
شاه در این بوم بزرگ دور و دراز
پسر ویشتاسپ، هخامنشی.
🦅
خدای بزرگ (است) اهوره مزدا
که این زمین را آفرید
که ان آسمان را آفرید
که مردم را آفرید
که شادی را برای مردم آفرید
که داریوش را شاه کرد
یک شاه از بسیاری
یک فرمانروا از بسیاری
من داریوش شاه ،شاه بزرگ
شاه شاهان
شاه سرزمین های دارای مردم بسیار
شاه در این بوم بزرگ دور و دراز
پسر ویشتاسپ، هخامنشی.
🦅
فوق العادس این شعر
از #فروغ_فرخزاد👌👇
گر تن بدهی دل ندهی
کار خراب است
چون خوردن نوشابه که
در جام شراب است
گر دل بدهی تن ندهی
باز خراب است
این بار نه جام است و نه نوشابه سراب است
اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند
چون دغدغه ی مردم این شهر حجاب است
تن را بدهی دل را ندهی
فرق ندارد یک آیه بخوآنند
گناہ تو ثواب است
ای کاش که دلقک شده بودم نه شاعر
در کشور من ارزش انسان به نقاب است 👌
🦅
از #فروغ_فرخزاد👌👇
گر تن بدهی دل ندهی
کار خراب است
چون خوردن نوشابه که
در جام شراب است
گر دل بدهی تن ندهی
باز خراب است
این بار نه جام است و نه نوشابه سراب است
اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند
چون دغدغه ی مردم این شهر حجاب است
تن را بدهی دل را ندهی
فرق ندارد یک آیه بخوآنند
گناہ تو ثواب است
ای کاش که دلقک شده بودم نه شاعر
در کشور من ارزش انسان به نقاب است 👌
🦅
🔺تصويرى از گنجينه هاى معبد توت آنخ آمون كه بعد از نزديك به 3300 سال پس از گشودن مقبره كماكان دست نخورده باقى مانده بود!
@manamkorosh
@manamkorosh
#زکریای_رازی آمد و رفت!
#انیشتین آمد و رفت!
#فروید آمد و رفت!
#استیوجابز که بنوعی پدر تکنولوژی نوین بود هم آمد و رفت!
#بیل_گیتس هم در حال رفتن است!
اما هنوز در خانواده و همسایگی ما مادری اسپند دود میکند تا فرزندش چشم نخورد!
پدری گوسفند میکشد و نذری میدهد تا ظلمش بخشیده شود!
مادربزرگ در انتظار معجزه است تا مشکلش حل شود!
داییام برای پاک کردن مال خود بخشی از دارایی خود را خرجی میدهد ولی خواهر و خواهر زادههایش که حقشان را خورده همه دندان پوسیده دارند!
پدربزرگم وصیت کرده تا دارایی خود که یک منزل ۱۰۰ متری کهنه ساخت است را بفروشند و برای او نماز و روزه بخرند در حالیکه پسران و دختران و نوههایش از گرسنگی ناله میکنند!
خاله بیسوادم هر روز هزار تومان به صندوق صدقات واریز میکند تا جهنم ناشی از ظلم به عروس و بچه هایش بخشیده شود!
عمه ام برای درمان آرتروز به دعانویس و رمال متوسل میشود!
پسری پشت ماشینش مینویسد بیمه قمر بنی هاشم و به دختران متلک میگوید!
هنوز برای ازدواج و تصمیم گیری های مهم استخاره میکنند!
در دانشگاهها پایان نامه خرید و فروش میشود!
بچه های زیر ۱۵ سال ازدواج میکنند!
مدیران تا پاسی از شب در اداره در جلسه اند و با این جلسه زدگی عوامفریبی میکنند زیرا انحصار طلبند و تفویض اختیار نمیکنند!
به تاریخمان میبالیم ولی برای امروزمان پاسخگو نیستیم! مرده ها را میستائیم و زنده ها را به دق می آوریم! زمان برای ما بی ارزشترین مقوله است!
«بزرگترین دشمن دانایی، نادانی نیست، بلکه توهم دانایی است...!
@manamkorosh
#انیشتین آمد و رفت!
#فروید آمد و رفت!
#استیوجابز که بنوعی پدر تکنولوژی نوین بود هم آمد و رفت!
#بیل_گیتس هم در حال رفتن است!
اما هنوز در خانواده و همسایگی ما مادری اسپند دود میکند تا فرزندش چشم نخورد!
پدری گوسفند میکشد و نذری میدهد تا ظلمش بخشیده شود!
مادربزرگ در انتظار معجزه است تا مشکلش حل شود!
داییام برای پاک کردن مال خود بخشی از دارایی خود را خرجی میدهد ولی خواهر و خواهر زادههایش که حقشان را خورده همه دندان پوسیده دارند!
پدربزرگم وصیت کرده تا دارایی خود که یک منزل ۱۰۰ متری کهنه ساخت است را بفروشند و برای او نماز و روزه بخرند در حالیکه پسران و دختران و نوههایش از گرسنگی ناله میکنند!
خاله بیسوادم هر روز هزار تومان به صندوق صدقات واریز میکند تا جهنم ناشی از ظلم به عروس و بچه هایش بخشیده شود!
عمه ام برای درمان آرتروز به دعانویس و رمال متوسل میشود!
پسری پشت ماشینش مینویسد بیمه قمر بنی هاشم و به دختران متلک میگوید!
هنوز برای ازدواج و تصمیم گیری های مهم استخاره میکنند!
در دانشگاهها پایان نامه خرید و فروش میشود!
بچه های زیر ۱۵ سال ازدواج میکنند!
مدیران تا پاسی از شب در اداره در جلسه اند و با این جلسه زدگی عوامفریبی میکنند زیرا انحصار طلبند و تفویض اختیار نمیکنند!
به تاریخمان میبالیم ولی برای امروزمان پاسخگو نیستیم! مرده ها را میستائیم و زنده ها را به دق می آوریم! زمان برای ما بی ارزشترین مقوله است!
«بزرگترین دشمن دانایی، نادانی نیست، بلکه توهم دانایی است...!
@manamkorosh
تنها ایرانی که از رییس جمهور آمریکا مدال شجاعت گرفت !
زمستان ۵۲ سال پیش، یک گروه آمریکایی هواپیماشون در کوه های شمال تهران سقوط می کند! یک چترباز آلمانی رو برای نجات آمریکایی ها می فرستند اما او هم چترش به صخره ها گیر می کند و آویزان باقی می ماند !
در آن زمان یکی از کار آمدترین نیروهای ویژه استاد چتر، کایت و کوهنوردی ارتش، گروهبان "امیر قدم شاهی" برای نجات جان این گروه انتخاب می شود !
او قهرمانانه تمامی گروه را نجات می دهد و در آن زمان از طرف کندی رییس جمهور وقت آمریکا مدال شجاعت به او اعطا می گردد و توسط شاه ایران هم از او تقدیر به عمل می آید و به پاس این عملیات شجاعان مجسمه او ساخته و تا کنون ۵۱ سال است که در میدان دربند تهران نصب گردیده است !
او که با درجه ی سرهنگی باز نشسته شد، در اردیبهشت سال ۱۳۹۱ فوت کرد! ۹۰% مردم تهران و ایران نمی دانند که مجسمه ی میدان دربند داستانش چیست و قهرمانش کیست !
زمستان ۵۲ سال پیش، یک گروه آمریکایی هواپیماشون در کوه های شمال تهران سقوط می کند! یک چترباز آلمانی رو برای نجات آمریکایی ها می فرستند اما او هم چترش به صخره ها گیر می کند و آویزان باقی می ماند !
در آن زمان یکی از کار آمدترین نیروهای ویژه استاد چتر، کایت و کوهنوردی ارتش، گروهبان "امیر قدم شاهی" برای نجات جان این گروه انتخاب می شود !
او قهرمانانه تمامی گروه را نجات می دهد و در آن زمان از طرف کندی رییس جمهور وقت آمریکا مدال شجاعت به او اعطا می گردد و توسط شاه ایران هم از او تقدیر به عمل می آید و به پاس این عملیات شجاعان مجسمه او ساخته و تا کنون ۵۱ سال است که در میدان دربند تهران نصب گردیده است !
او که با درجه ی سرهنگی باز نشسته شد، در اردیبهشت سال ۱۳۹۱ فوت کرد! ۹۰% مردم تهران و ایران نمی دانند که مجسمه ی میدان دربند داستانش چیست و قهرمانش کیست !
هنگامی که روح در تو دمیده میشود ؛
در شکم یک زن هستی
هنگامی که گریه میکنی ؛
در آغوش یک زن هستی
هنگامی که عاشق میشوی ؛
در قلب یک زن هستی
زن "امانت" است نه برای "اهانت
@manamkorosh 📚
در شکم یک زن هستی
هنگامی که گریه میکنی ؛
در آغوش یک زن هستی
هنگامی که عاشق میشوی ؛
در قلب یک زن هستی
زن "امانت" است نه برای "اهانت
@manamkorosh 📚
با دقت بخونید:
👈 با خواهرت 👉
شوخی کن، ماچش کن، بغلش کن، حمایتش کن و احترامش رو حفظ کن.
👈 داداشتو 👉
محکم بزن به سَر شونش و بگو مخلصیم ، هواشو داشته باش خصوصا وقتی تنهاست و کمک نیاز داره .
👈 مامانتو 👉
کاری کن پیش دوستاش پُزتو بده، کیف کنه از داشتنت ، واسش هدیه بخر ، ازش بخواه دعات کنه و گاهی یواشکی پاهاشو ببوس
👈 باباتو 👉
بغل کن، چاییشو بده دستش، بگو برات از تجربه هاش بگه، بشین پای حرفش و خاطره هاش ،گاهی هم دستاش رو ببوس .
👈 دوستت 👉
اگه تنهاست، اگه غم داره تو دلش، اگه مشکلی داره، تو هواشو داشته باش و تنهاش نذار...
👈 همسرت 👉
رو بغل کن بهش بگو چقدر دوستش داری، اگه از دستش دلگیری به این فکر کن که اون توی تمام آدمای دنیا تو رو برای ادامه زندگی انتخاب کرده،
پس ببوسش، ازش تشکر کن و بهش وفادار باش.
👌 باور کنیم 👌
روزی هزار بار میمیره، کسی که فکر میکنه برای کسی مهم نیست...
هوایِ هم رو داشته باشیم ..
حتما بهتر میشه ...
شاید یه روز دیگه وقت نباشه ...
شاید ما نباشیم
شاید اون نباشه...
و دیدنش آرزومون بشه...
وقت کمه.
زندگی خیلی کوتاهه 👌
@manamkorosh
👈 با خواهرت 👉
شوخی کن، ماچش کن، بغلش کن، حمایتش کن و احترامش رو حفظ کن.
👈 داداشتو 👉
محکم بزن به سَر شونش و بگو مخلصیم ، هواشو داشته باش خصوصا وقتی تنهاست و کمک نیاز داره .
👈 مامانتو 👉
کاری کن پیش دوستاش پُزتو بده، کیف کنه از داشتنت ، واسش هدیه بخر ، ازش بخواه دعات کنه و گاهی یواشکی پاهاشو ببوس
👈 باباتو 👉
بغل کن، چاییشو بده دستش، بگو برات از تجربه هاش بگه، بشین پای حرفش و خاطره هاش ،گاهی هم دستاش رو ببوس .
👈 دوستت 👉
اگه تنهاست، اگه غم داره تو دلش، اگه مشکلی داره، تو هواشو داشته باش و تنهاش نذار...
👈 همسرت 👉
رو بغل کن بهش بگو چقدر دوستش داری، اگه از دستش دلگیری به این فکر کن که اون توی تمام آدمای دنیا تو رو برای ادامه زندگی انتخاب کرده،
پس ببوسش، ازش تشکر کن و بهش وفادار باش.
👌 باور کنیم 👌
روزی هزار بار میمیره، کسی که فکر میکنه برای کسی مهم نیست...
هوایِ هم رو داشته باشیم ..
حتما بهتر میشه ...
شاید یه روز دیگه وقت نباشه ...
شاید ما نباشیم
شاید اون نباشه...
و دیدنش آرزومون بشه...
وقت کمه.
زندگی خیلی کوتاهه 👌
@manamkorosh
تنبل خانه شاه عباسی!
شاه عباس بزرگ یک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده اند و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد.
سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را تایید کردند.از نمایندگان اصناف پرسید، آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلـاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند.اما وزیر عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط تنبل ها هستند که سرشان بی کلـاه مانده.
شاه بلـافاصله دستورداد تا تنبلخانه ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبلها بپردازد. بودجه ای نیز به این کار اختصاص داده شد.کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد و تنبل خانه مجللی و باشکوهی تاسیس شد.
تنبل ها از سرتاسر مملکت را در آن جای گرفتند و زندگیشان از بودجه دولتی تامین شد.
تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می شد، شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟ عرض کردند: بله. تعداد تنبلها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می شود!شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبلخانه بازدید کرد. دید تنبلها از در و دیوار بالـا می روند و جای سوزن انداختن نیست.
شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده ای نداشت، آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی توانست داخل بشود. شاه دریافت که بسیاری از این ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده اند تا مواجب بگیرند.شاه به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت.
مشاوران هریک طرحی ارایه دادند تا تنبل ها را از غیر تنبل ها تشخیص بدهند ولی هیچ یکی از این طرح ها عملی نبود.سرانجام دلقک شاه گفت: برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند و منافذ حمام را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند، تنبل نماها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند و تنبلهای حقیقی در حمام می مانند.شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد. تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند.
فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ های سوزان کف حمام خوابیده بودند. یکی ناله می کرد و می گفت: آخ سوختم، آخ سوختم. دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت گاهی با صدای ضعیف می گفت: بگو رفیقم هم سوخت!
@manamkorosh
شاه عباس بزرگ یک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده اند و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد.
سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را تایید کردند.از نمایندگان اصناف پرسید، آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلـاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند.اما وزیر عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط تنبل ها هستند که سرشان بی کلـاه مانده.
شاه بلـافاصله دستورداد تا تنبلخانه ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبلها بپردازد. بودجه ای نیز به این کار اختصاص داده شد.کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد و تنبل خانه مجللی و باشکوهی تاسیس شد.
تنبل ها از سرتاسر مملکت را در آن جای گرفتند و زندگیشان از بودجه دولتی تامین شد.
تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می شد، شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟ عرض کردند: بله. تعداد تنبلها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می شود!شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبلخانه بازدید کرد. دید تنبلها از در و دیوار بالـا می روند و جای سوزن انداختن نیست.
شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده ای نداشت، آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی توانست داخل بشود. شاه دریافت که بسیاری از این ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده اند تا مواجب بگیرند.شاه به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت.
مشاوران هریک طرحی ارایه دادند تا تنبل ها را از غیر تنبل ها تشخیص بدهند ولی هیچ یکی از این طرح ها عملی نبود.سرانجام دلقک شاه گفت: برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند و منافذ حمام را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند، تنبل نماها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند و تنبلهای حقیقی در حمام می مانند.شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد. تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند.
فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ های سوزان کف حمام خوابیده بودند. یکی ناله می کرد و می گفت: آخ سوختم، آخ سوختم. دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت گاهی با صدای ضعیف می گفت: بگو رفیقم هم سوخت!
@manamkorosh