ماه معشوقه ی زمین بود ؛ ولی با جداشدنش از زمین قلبش تاریک شد و کم کم از بین رفت
ولی زمین نصف قلبش رو به ماه داد ، برای همین ماه تنها به دور زمین میچرخه و شب ها زمین رو تنها نمیزاره تا احساس تنهایی نکنه
ولی زمین نصف قلبش رو به ماه داد ، برای همین ماه تنها به دور زمین میچرخه و شب ها زمین رو تنها نمیزاره تا احساس تنهایی نکنه
اگه تو بیایی به خوابم ، قول میدم دیگه هیچوقت از اون رویا بیدار نشم
موسیو...خیلی وقته منتظرتم!
موسیو...خیلی وقته منتظرتم!
تو بغلش بود ، عطر تنش شده بود براش اکسیژن ، دستاش بین موهاش میچرخید و کوک رو مسخ از وجودش میکرد.
کوک سرشو کمی چرخوند تا بتونه الهه ی ماه گونش، ببینه .
با قفل شدن چشماش داخل اقیانوس مشکی رنگی حرفش رو فراموش کرد و دقایقی خیره بهم بودن..
با بوسه ی تهیونگ بر لب کوک ، جونگ کوک به خودش اومد و خجالت زده سرشو پایین انداخت
_برکه کوچولوم نگاهش رو ازم میدزده؟
کوک لبخندی بخاطر لقبش روی لباش میشینه و سرشو بالا میگیره به صورت تهیونگیش خیره میشه
+هیچوقت نمیتونم نگاهمو ازت دریغ کنم هیونگ
کوک لبخندی به تهیونگش میزنه و بعد از پلک زدنی خودش رو روی تختش میبینه, تختی که نه عطری از شخص مورد علاقش بود نه از چشمانی که نفساش بهش وابسته بود خبری بود
اون اینجا نبود و کوک دوباره رویا دیده بود!
ولی لبانش،طعم سیگار ترنج مورد علاقه تهیونگش را میداد!
یا شاید او فقط دیوانه شده بود !؟
کوک سرشو کمی چرخوند تا بتونه الهه ی ماه گونش، ببینه .
با قفل شدن چشماش داخل اقیانوس مشکی رنگی حرفش رو فراموش کرد و دقایقی خیره بهم بودن..
با بوسه ی تهیونگ بر لب کوک ، جونگ کوک به خودش اومد و خجالت زده سرشو پایین انداخت
_برکه کوچولوم نگاهش رو ازم میدزده؟
کوک لبخندی بخاطر لقبش روی لباش میشینه و سرشو بالا میگیره به صورت تهیونگیش خیره میشه
+هیچوقت نمیتونم نگاهمو ازت دریغ کنم هیونگ
کوک لبخندی به تهیونگش میزنه و بعد از پلک زدنی خودش رو روی تختش میبینه, تختی که نه عطری از شخص مورد علاقش بود نه از چشمانی که نفساش بهش وابسته بود خبری بود
اون اینجا نبود و کوک دوباره رویا دیده بود!
ولی لبانش،طعم سیگار ترنج مورد علاقه تهیونگش را میداد!
یا شاید او فقط دیوانه شده بود !؟