کتابخانه تلگرام
82.4K subscribers
2.87K photos
703 videos
10.5K files
1.95K links
انواع کتاب کمیاب و ممنوعه
رمان، داستان
علمی، تخیلی، آموزشی
تاریخی، سیاسی
مطالب و داستانهای آموزنده و ...

ارتباط با ادمین:⬇️
@Library_Telegram_Bot

صفحه اینستاگرام کانال⬇️
https://www.instagram.com/library_telegram/
Download Telegram
یکی از کم ارزش ترین پولهای دنیا را کدام کشور دارد؟


_کشوری که دومین منابع گاز جهان را دارد.
_کشوری که سومین منابع نفت جهان را دارد.
_کشوری که یک ششم از ذخایر سنگهای قیمتی جهان را دارد.
_کشوری که از لحاظ دارا بودن ذخایر زیرزمینی ومعادن و دارا بودن انواع فلزات و کانی در جهان رتبه دوم را دارد.
_کشوری که بهترین فرش جهان را دارد.
_کشوری که بهترین خاویار جهان را صادر میکند.
_کشوری که بهترین پسته جهان را دارد.
_کشوری که یکی از بهترین تولید کنندگان زعفران است.
_کشوری که یکی از بزرگترین صادرکنندگان آب و برق منطقه است.

_کشوری که ۱۵درصد از آثار باستانی و تاریخی ثبت شده در یونسکو را دارد.


کشوری که تنوع طبیعی بی نظیرش باعث شده با یکساعت پرواز از مناطق سرد با ۲۰درجه زیر صفر (شرایط اسکی روی برف) به مناطق گرم با دمای ۳۵درجه (شرایط اسکی روی آب) دسترسی داشته باشد.
_کشوری که درآمد زیادی از اماکن دینی دارد.
_کشوری که یکی از مرغوبترین برنج های جهان دارد.
_کشوری که یکی از بهترین چای های دنیا را دارد.

_کشور زیبایی که به دلیل تنوع ذخایر معدنی به بهشت معدن شناسان مشهور است.
و مهمتر از تمام اینها

همان کشوری که سالانه ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار نفر تحصیلکرده از آن به خارج فرار میکنند!که حدود ۵درصد از آنها از نوابغ جهان محسوب میشوند.

این کشور صاحب کم ارزش ترین پول دنیا است
کشوری که بیش از ۳۰ درصد از مردمش زیر خط فقر و محروم از امکانات زندگی سالم هستند.

"چه کشور آشنایی!!!!"

من شناختم شما چی؟

@Library_Telegram
نسل گند و مزخرفی بودیم !
نسل انتخاب بین بد و بدتر !
به ما که رسید رودخانه ها خشکید ، جنگل ها سوخت و ابر ها نبارید
دل به هر کس دادیم ، قبل از ما دل داده بود
نسلی هستیم نه به پدرمان رفتیم و نه به مادرمان ... بلکه به فنا رفتیم
نسلی هستیم از بیرون تحریم شدیم !!!! از داخل فیلتر ....
حیف .... !!!!
نسل دیدن و نداشتن ، خواستن و نتوانستن، رفتن و نرسیدن
نسل آرزوهایی که تا آخرش بر دل ماند
نسل آهنگ های سوزناک
نسل طلاق هفتاد درصد
نسل فیس بوک از سر بی کسی
نسل درد و دل با هر کسی
نسل ماندن سر بی راهی
نسلی که ناله های همو فقط لایک می کنیم
نسل خوابیدن با اس ام اس
نسل جمله های کوروش و دکتر شریعتی ...
نسل کادو های یواشکی
یادمان باشد وقتی به جهنم رفتیم بگوییم یادش بخیر آن دنیا هم‌‌ جهنمی داشتیم
سگ دو زدیم برای آغاز راهی که قبل از ما هزاران نفر به آخر خطش رسیده بودند ...
تنها نسلی هستیم که هرگز نخواهیم گفت جوانی کجایی که یادت بخیر!

@Library_Telegram
☕️قطعه ای ازکتاب

دو سه هزار سال پیش یک نفر آدم معمولی که به قدر بخور و نمیر و لباس خودش پول در می‌آورد؛ یک زن، یک خانه و یک مشت خرافات داشت. خوشبخت بود، در کثافت خودش می‌غلطید و شکر خدایش را می‌کرد تا بمیرد.
این زندگی تنبل و خوشگذرانی قدیم را امروزه علوم هزار مرتبه عالی تر و بهتر برای همه فراهم می‌سازد. با وجود همهٔ ترقیات بشر ولی مردم بیش از پیش ناراضی هستند و درد می‌کشند. این درد فلسفی، این دردی که خیام هزار سال پیش به آن پی برده و گفته: ناآمدگان اگر بدانند که ما / از دهر چه می‌کشیم نآیند دگر. باید دوایی برای این درد پیدا کرد. چون باید اقرار بکنیم که از این حیث فرقی با آن زمان نکرده‌ایم و امروزه هم می‌توانیم با خیام دم بگیریم

صادق هدایت

📗س. گ. ل. ل

@Library_Telegram
ﺍﻋﻼﻣﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﯿﺦ ﻓﻀﻞ ﺍﻟﻠﻪنوری بر ﻋﻠﯿه قانون اساسی مشروطيت :

ﺑﻨﺪ۱ - ﻫﺮﮐﺲ ﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻧﮕﺬﺍﺭﯼ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺮﺗﺪ ﺍﺳﺖ . ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﻟﻬﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻭﺿﻊ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻧﻮ ﺍﺑﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ . ﻭ ﻫﺮﮐﺲ ﻣﺮﺗﺪ ﺷﺪ ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﺧﻮﻧﺶ ﺣﻼﻝ ﺍﺳﺖ . ﺯﻧﺶ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻟﺶ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ .

ﺑﻨﺪ۲ - ﻋﺠﻢ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﻣﺪﺣﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ، ﺧﺒﯿﺚ ﺗﺮﯾﻦ ﻃﻮﺍﯾﻒ ﺑﻮﺩﻧﺪ .
‏« ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻗﻠﻢ ﻭ ﻟﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﺕ ﮐﺜﯿﺮﻩ ﻣﻨﺎﻓﯽ ﺑﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﺳﺖ . ﺍﮔﺮ ﻧﻪ، ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻗﺒﯿﺤﻪ ﺭﺍ ﻧﺸﺮ ﻣﯽﺩﻫﯽ، ﻭ ﺑﻨﺎﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ . ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺩﺍ ﯾﻬﻮﺩ ﻭ ﻧﺼﺎﺭﯼ ﻭ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺑﺎﺑﯿﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻭ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻣﺎ، ﺍﻟﻘﺎﯼ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻧﺸﺮ ﮐﻠﻤﻪ ﮐﻔﺮﯾﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺒﻬﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻗﻠﻮﺏ ﺻﺎﻓﯿﻪ ﻣﻮﻣﻨﯿﻦ ﺭﺍ ﺗﻀﻠﯿﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ؛ ﺗﻮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﭼﻪ ﮐﻨﯽ؟ ‏» . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺩ ﺁﻥ ﺿﻼﻟﺖﻧﺎﻣﻪ ‏( ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ‏) ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻣﺘﺴﺎﻭﯼﺍﻟﺤﻘﻮﻗﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻃﺒﻊ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ : ‏« ﺍﻫﺎﻟﯽ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻣﺘﺴﺎﻭﯼﺍﻟﺤﻘﻮﻕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ ‏» ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ، ‏« ﺷﺎﻉ ﻭﺫﺍﻉ ﺣﺘﯽ ﺧﺮﻕ ﺍﻻﺳﻤﺎﻉ ‏» ، ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺭﮐﺎﻥ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺧﻼﻝ ‏آن ، ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ .
ﻧﻈﺮﻡ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﺗﺼﺤﯿﺢ، ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ، ﯾﮑﯽ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺻﻮﻝ ﻫﯿﺎﺕ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﻋﯽ : ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺍﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﺪﻫﻨﺪ، ﺩﻭﻝ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻟﯿﮑﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻮﺍﺩ، ﺑﺎﻗﯿﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﮕﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﻨﺎﺧﺖ . ﻓﺪﻭﯼ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ : ﻓﻌﻠﯽ ﺍﻻﺳﻼﻡ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻢ ﻭﮔﻔﺘﻢ : ﺣﻀﺮﺍﺕ ﺟﺎﻟﺴﯿﻦ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﺳﻼﻣﯿﻪ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﮑﻢ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ .
ﺍﯼ ﻣُﻠﺤﺪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺴﺎﻭﺍﺕ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ، ﻣُﻨﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ‏ ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ ﻗﺒﻞ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ﻗﺎﻧﻮﻧﯿﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ .
ﺍﯼ ﺑﯽ ﺷﺮﻑ، ﺍﯼ ﺑﯽ ﻏﯿﺮﺕ، ﺑﺒﯿﻦ ﺻﺎﺣﺐ ﺷﺮﻉ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﻣُﻨﺘﺤﻞ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺷﺮﻑ ﻣﻘﺮﺭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﺩﺍﺩه ﺗﻮ ﺭﺍ، ﻭ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺳﻠﺐ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻣﺠﻮﺱ ﻭ ﺍﺭﻣﻨﯽ ﻭ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎﺷﻢ؟

‏( ﺭﺳﺎﻟﻪ ﺣﺮﻣﺖ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ ﻓﻀﻞﺍﻟﻠﻪ ﻧﻮﺭﯼ، ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺳﺎﺋﻞ ﻣﺸﺮﻭﻃﯿﺖ، ﺻﻔﺤﻪﻫﺎﯼ١٥١ الی ١٦٧)

@Library_Telegram
📕 دولت نادرشاه افشار

م.ر.آرونوا

کتاب دولت نادرشاه افشار، طرح کلی روابط اجتماعی ایران را در دوره حکومت نادرشاه افشار مورد بررسی قرار میدهد. این اثر تحقیقی، همراه با مدارک مستند، روایتی است واقع گرایانه تر از بسیاری از مدارک فارسی در مورد نادر و سلسله ی افشاریه. بر خلاف اغلب کتابهای تاریخی که به فارسی نوشته شده، در این کتاب دوران هفده ساله ی حضور نادر، از ظهور او در خراسان تا کشته شدنش، بر مبنای دلایل و شواهد مستند و به مراتب واقع بینانه تر بررسی شده است؛ بجز سال های اولیه که مردم از تسلط افغان ها و ترک ها بر کشور به تنگ آمده بودند و صادقانه در خدمت نادر بودند تا بیگانگان را از خاک خود بیرون کنند، لشکر کشی های طولانی و طاقت فرسای بعدی نادر، محروم کردن جنگجویان از غنایم جنگی، تعویق پرداخت حقوق عساکر، گرسنگی، بیماری، جریمه، اعدام و…، سبب نارضایتی شدید قشون گردید. در گزارش یک مامور روسی (کالوشین) که در ۱۷۳۹ به پترزبورگ نوشته، آمده است که؛ “جنگجویان آشکارا شاه را فحش و ناسزا می گویند و خدا می داند که این وضع چه حادثه ای از طرف قشون برای شخص اعلیحضرت به بار خواهد آورد". وقایع نویسان ایرانی و برخی از مولفان غربی نادر را “ناپلئون شرق” و “اسکندر مقدونی دوم” می نامند و او را تحسین و تمجید می کنند. مدارک مربوط به سیاست مالیاتی نادر گواهی می دهند که سنگین ترین مالیات ها برای مردم، تهیه ی آذوقه، علیق، پول، مهمات، اونیفورم و غیره برای سپاهیان، ویرانی واحدهای تولید کشاورزی در ایران، در نیمه ی دوم قرن هجدهم آغاز گردید و سبب زوال عمومی اقتصاد کشور شد و این امر نیز تضادهای طبقاتی را تشدید کرد.

@Library_Telegram
Forwarded from Deleted Account
دولت نادرشاه افشار.pdf
9.3 MB
📕دولت نادرشاه افشار

م.ر.آرونوا


@Library_Telegram
کتابهای رایگان بیشتر در⬆️
درخواست کتاب⬇️
@Library_Telegram_bot
#تلنگر

وقتی آنکس که دوستش داریم بیمار میشود،
میگوییم امتحان الهی است...
ولی هنگامی که شخصی که دوستش نداریم بیمار می‌شود، میگوییم عقوبت الهیست!

وقتی آنکس که دوستش داریم دچار مصیبتی میشود، میگوییم از بس که خوب بود...
و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم، دچار مصیبت می‌شود، میگوییم از بس که ظالم بود!!

مراقب باشیم...!
قضا و قدر الهی را آن طور که پسندمان هست تقسیم نکنیم...!
همه ما حامل عیوب زیادی هستیم و اگر لباسی از سوی خدا، که نامش سِتْر (پوشش) است نبود، گردنهای ما از شدت خجالت خم میشد ...

پس عیب جویی نکنیم، در حالی که عیوب زیادی در وجودمان جاریست!

#با_تفکر_بخوانید 👇

@Library_Telegram
#اندکی_تفکر

امروز مجبور شدم به سربازی شلیک کنم ... که وقتی روی زمین افتاد اسم زنش را صدا می‌کرد.

ماریا ... ماریا ... و بعد جلو چشمان من مُرد. به گردنش آویزی بود که عکس عروسی خودش و دخترک کم‌سنی در آن بود. حدس زدم ماریاست. از خودم بدم آمد.

من معمولا پای افراد را نشانه می‌گیرم. سعی می‌کنم آن‌ها را نکشم. فقط زخمی کنم تا دنبال ما نیایند. اما وقتی پای این سرباز را نشانه گرفته بودم، ناگهان خم شد و گلوله به سینه‌اش خورد.

حالا ماریای کوچکش چه‌قدر باید منتظر او بماند. چه قدر باید شال و پیراهن گرم ببافد که یک روز مردش از جنگ برگردد.
ماریا حتی نمی‌داند که مردش زیر باران برای آخرین بار فقط اسم او را صدا زد.

جنگ بدترین فکر بشر است ... از بچگی فکر می‌کردم مگر آدم‌ها مجبورند با هم بجنگند و حالا می‌بینم بله. گاهی مجبورند ... چون آن‌ها که دستور جنگ را می‌دهند زیر باران نیستند.
میان گل‌ولای نیستند و با فکر چشمان سبز ماریا نمی‌میرند.

آن‌ها در خانه‌های گرم‌شان نشسته‌اند. سیگار می‌کشند و دستور می‌دهند ... کاش اسلحه‌ام را به سمت رییسانی می‌گرفتم که در خانه‌های گرم‌شان نشسته‌اند. بچه‌هایشان در استخر شنا می‌کنند و آن با یک خودنویس گران، حکم مرگ هزاران همسر ماریاها را امضا می‌کنند. راحت‌تر از نوشتن یک سلام.


#آندره_مالرو

جنگ را شرورترین افراد برمی انگیزانند
و شریف ترین افراد اداره می کنند.

@Library_Telegram
📕 به خدای ناشناخته

جان اشتاین بک

جان اشتاین به خاطر این کتاب در سال ۱۹۶۲ میلادی برنده جایزه نوبل ادبیات شد.این کتاب یکی از نخستین رمان های اوست که در آن با قدرت قلمی فوق العاده به بیان رابطه آدمی با طبیعت و سرنوشت می پردازد. داستان این کتاب درباره جوزف است که همراه پدر و برادرانش در مزرعه ای زندگی می کند اما به نظر می رسد مزرعه چندان بزرگ نیست و در غرب قیمت زمین ارزان است جوزف می خواهد مزرعه را ترک کند و به غرب برود و پدر دعای خیر را بدرقه او می کند . جوزف آدم عجیبی است جوری ناشناخته و خداوار آدمی که با زمین پیوند دارد و زمین را درک می کند با زمین حرف می زند و روح آب و زمین و پدرش را متوجه می شود . جوزف در سرزمین جدید پا می گیرد و حس می کند و وظیفه او حفاظت از روح زمین است.

@Library_Telegram
به خدای ناشناخته.pdf
6 MB
📕 به خدای ناشناخته

جان اشتاین بک


@Library_Telegram
کتابهای رایگان بیشتر در⬆️
درخواست کتاب⬇️
@Library_Telegram_bot
لطفا تا انتها مطالعه شود.

این متن نه به اسلام توهین میکنه نه به عقاید کسی .

دو تا سوال :

میخوام برگردیم به ۱۴۰۰سال پیش .

تو خونت ، کنار خانوادت هستی که خبر میرسه که به کشورت حمله شده ، و طبق نظر پیامبر و کتاب مقدسشون ، اگه مسلمون ها بتونن یه شهر رو اشغال کنن ،

خواهرت ، مادرت ، همسرت و دخترت رو میدزدن و تا آخر عمرشان باید به عنوان کنیز به آنها خدمت کنن ،

و برادر ، پدر و پسرت را اگر بدن و دندان سالمی داشته باشند به غلامی و‌بردگی میبرند .

و هر که مخالفت کند سر از تنش جدا میشود البته به دستور خدا ( در قرآن ) . درست شبیه داعش .

فکر کن به مردم آذربایجان که مرد هایشان را دسته دسته در زنجیر میکنند و در جلوی چشمان آنها به همسر و دخترشان تجاوز میکنند و بعد از ار....... شدن ، آن مرد هایی که حاضر به غلامی و بردگی نشدند رو گردن میزنند . ( تاریخ ایران : ج ۳ ، ص ۳۵۹ ، ش۱۹۰ )

به مهر بانوهای ۱۵ سالهٔ خراسانی فکر کن که به فاحشه خانه های شام بردنشان ، تا قبل از هر حملهٔ لشکریان خدا برای جهاد ، به آن دخترک ها برای گرفتن روحیه تجاوز کنند . ( تاریخ طبری : ج ۴، ش ۲۴ص ۱۴ )

فکر کن اگر شهرت را بگیرند و اسیر شوی ، اربابت مشغول نکاح با دختر ۹ ساله ایست که معلوم نیست از کدام جهاد فی سبیل الله به پاداش گرفته ، و تو باید به اندازه ده گاو کار کنی ، بار بیاوری و ببری وگرنه شلاق میخوری و صد البته آن دنیا به جهنم میروی چون طبق قرآن کنیز و غلام باید مطیع اربابشان باشند ، و وقتی شهوت اربابت بالا زد ، دختران برده را میبرن که با او نکاح کند ، و تو صدای ناله های آنها را میشنوی .

در زیر بدن یک عرب که از صحابه است .

و اون صحابه حتماً به بهشت میرود چون جهاد در راه خدا کرده !!!

و خبر هایی میشنوی از اینکه هم وطنت یعنی بابک خرمدین و هفتاد یارش را مسلمین در راه خدا زنده زنده سوزاندند .

یا میشنوی سفید رود را که به خاطر قطع گردن هزاران هم وطنت به رنگ قرمز درآمده . ( تاریخ ۶۳۰۰ساله ایران : رابرتن . ون ، ص ۲۵۰ /// تاریخ طبری : ج ۴ ، ص ۳۱۰ )




حال ۲ سوالم را میپرسم :

یک :

اگر ۱۴۰۰ سال پیش وجود داشتی ، به جنگ این وحشی ها میرفتی ؟

دو :

اگر تو از شهیدان یا اسیران در راه دفاع از وطن در مقابل حمله مسلمانان بودی ،

آیا باور میکردی ۱۴۰۰ سال بعد یک عده بگویند ، ایرانیان با آغوش باز اسلام را پذیرفتند ؟؟؟

باز هم میتونی خودت را گول بزنی ؟؟؟؟؟؟

اندیشه کنید و دیگران را هم به اندیشیدن وادارید لطفاً .



زادروز بابک خرمدين است‌ .

محل تولد : كليبر بلال آباد .

علت مرگ : بريده شدن دست و پايش .

آرامگاه : ندارد .

مليت : ايرانی .

شناخته شده : مبارزه برضد اشغال گری اعراب پس از حملهٔ اعراب به ایران .

جنبش : رهبر انقلابی جنبش سرخ جامگان .

مخالفان : خلیفه عباسی ، مامون و معتصم .



خلیفه : اگر توبه کنی ، میبخشمت !

بابک : گنهکاران توبه میکنند نه وطن پرستان .

خلیفه : تو اکنون در چنگ ما هستی !

بابک : جسمم آری ولی روحم نه ، دژ آرمان من تسخیر ناپذیر است .

خلیفه : جلاد قطعه قطعه اش کن تا با زجر بمیرد ! جلاد با یک ضربت دست راست بابک را قطع کرد .

بابک به زمین نشست و با خون کتفش صورتش را غرق خون کرد .

خلیفه : کافر ! این چه بازیست !

بابک: پیش نامرد باید مردانه مرد . با رفتن خون از تنم رخسارم زرد می شود و تو گمان میکنی از ترس است ! اما مرا ترسی از گلهٔ روباهان نیست . با قطع هر عضوم بابکی در این سرزمین متولد میشود .

با هر جمله ای که بابک میگفت عضوی از بدنش بر زمین میافتاد .

خلیفه : جلاااااااااااد ببر صدایش را !

و شمشیر فرود آمد .

و سر ، سری که پیش هیچ ظالمی خم نشده بود به زمین افتاد .

به یاد بابک خرمدین ، غیور مرد ایران زمین .

ﺯﻧﺪﻩ باد هر شهیدی که به عشق مردم و وطن با جان خویش عشق بازی میکند .

رسانه باشید .

بهتر است اسطوره هایمان را از یاد نبریم .


@Library_Telegram
☕️ قطعه ای از کتاب

شاید گناهم اینه که ایرانیم اینجا بدنیا آمدم و میخواهم همینجا هم بمیرم و برق پول اجنبی هم منو نمیکشانه اما اینان بی بابا ننه های امروزه همه میخواهند اینجا را بچاپند و بروند خارج پشتک بزنند و برقصند

📕 حاجی آقا

صادق‌هدایت


@Library_Telegeam
قطعه‌ای از کتاب

حاجی گفت : خودتان بهتر می دانید که ایران بوی نفت میده ، یک جرقه کافیه که آتش بگیره ، برای جلوگیری ازاین پیشآمد ، ما محتاج به ملت احمق و مطیع و منقاد هستیم.ما تشکیل این احزاب و دسته هائی که راه افتاده و دم از آزادی و منافع طبقۀ کارگر می زنند و زمزمه هائی که شنیده میشه خطرناکه ، خطر مرگ داره..نباید گذاشت که پشت مردم باد بخوره و یوغ اسارت را از گردنشان بردارند و تکانی بخورند .
تا ترس و زجروعقوبت دنیوی واخروی درمیان نباشه ، گمان می کنی ، این مردم می آیند برای من و شما کارمی کنند ؟!. این پنبه را از گوشتان دربیارید .واضح تر بگم : اگر ما مردم را ازعقوبت آن دنیا نترسانیم ، فردا کلاۀ ما پس معرکه است .
اگه عمله روزی ده ساعت جان می کنه وبه نان شب محتاجه ومن انبارقالی ام تا طاق چیده شده ، باید معتقد باشه که تقدیراین بوده .فردا بیا به آنها بگوهمه اینها چرت وپرتِه ، که اوکارکرده ومن کارشکنی کردم ، آن وقت خربیاروباقالی بارکن !...
دیگرجای زندگی برای من و شما باقی نمی مونه .

📕 حاجی آقا

صادق هدایت

@Library_Telegeam
در اين فكرم كه اگر فيلمسازى بخواهد داستان بهمن ورمزيار بخصوص آن بيست و چهار ساعت آخرى كه مادرش خبر عفو راميشنود تا لحضه اعدام ، فيلم بسازد . به فيلمساز اتهام سياه نمايى ، جاسوس ... نمى دهند!؟ آيا بلايى كه بر سر مردم ايران ميايد بالاتر از سياهى نيست ؟ و يا اصلا از كجا معلوم كسانيكه اين حكم را ميدهند خود سياه باز و جاسوس ... نباشند . بهمن ورمزیار ۲۷ ساله ، به دلیل سرقت مسلحانه از یک طلافروشی در محله حصار همدان در اردیبهشت ۱۳۹۴ به اعدام محکوم شده بود.
او هجده روز بعد از سرقت طلافروشی بازگشته و خود را تسلیم کرده، طلاها را تحویل داده و رضایت طلافروش را گرفته است.
بهمن ورمزیار در زندان به سلول انفرادى افتاد . قرار بود سه‌شنبه ۲۸ فروردین اعدام شود اما به مادرش خبر ميدهند با درخواست عفو موافقت شده و بهمن ورمزیار اعدام نخواهد شد.
مادر او با شادی خبر را اعلام مى كند که پسرش زنده خواهد ماند.انتظار می‌رفت حکم اعدام اجرا نشود ولى ناگهان صبح روز چهارشنبه ۲۹ بهمن حکم اعدام او اجرا شد.

#جعفرپناهى
#بهمن_ورمزيار
#اعدام
#عفو
#جاسوس_سياه_نمايى

@Library_Telegram
یک نفر را اعلام می کنند عفو شده، مادرش از همه مقامات تشکر میکند، فردایش اعدام می شود، اعلام می کنند اشتباه شده بود. نقض پرونده داشت، آب قطع بود، فلان. مادر آن پسر حالا چطور به دلش حالی کند که اشتباه شده بوده؟
یک نفر در قم اعلام کرده قم اصلا شانش بالاتر از این حرفهاست و باید یک کشور مستقل شود، مثل واتیکان. خیلی هم جدی. بی لبخند. هیچکس هم لابد آنجاها نبوده با پشت دست محکم بزند توی دهانش. همه نگاهش کرده اند. بالاخره قم مثل خلیج فارس نیست که ما برایش رگ گردنی شویم.
یک نفر در اهواز دستفروشی می کرده، آمده اند بساطش را نابود کرده اند، از سر خشم و استیصال لخت شده. لخت مادرزاد. مردم؟ فیلمش را گرفته اند و پخش کرده اند. واکنش؟ همدلی؟ اعتراض؟ استغفرالله.
یک نفر گفته کار خارجی هاست که کشاورزان اصفهان و چهارمحال بختیاری را تحریک کرده اند و حالا هردو همزمان به سهم خودشان از رودخانه های منطقه اعتراض دارند. این وری ها می گویند با کمباین و تراکتور تا تهران می رویم، آن وری ها می گویند وای اگر بختیاری دست به برنو شود. دولت؟ لبخند.
یک نفر که قرار بوده برود زندان، ناپدید می شود. می گویند نمی دانیم کجاست. همسرش می گوید سعیدِ من در همین تهران است اما خانه نیست. انگار بچه های کوچه آمده باشند دنبالش که برود فوتبال. کدام سعید؟ همان که دستش تا آرنج به خون جوانان هشتاد و هشت آلوده است.
یک نفر در مشهد گفته برجام اساسا خیانت به حقوق مردم بود و روحانی و ظریف باید محاکمه شوند. خبرنگار پرسیده یادتان هست دارو نبود، مردم می مردند؟ گفته دارو واجب تر است یا دین مردم؟ خبرنگار به صورت "دو نقطه خط " خفه شده.
یک نفر در مجلس گفته از این دختر خوشگل ها به ما نشان بدهید. به ما هم نشان بدهید خب. ما چی مان از نماینده ها کمتر است که وقتی یک فیلم آمریکایی نشان می دهید جای باسن جنیفر لوپز گلدان نشان می دهید؟
هزار و یک خبر است هر روز در این دیار. آنقدر متوالی که وقت نمی کنیم بخندیم، یا گریه کنیم، یا داد بزنیم، یا پریشان شویم. فقط به هم نگاه می کنیم و رد می شویم و به غارهای مدرن خودمان - گوشی ها و هدفون ها - بر می گردیم. والله که در فیلمهای تیم برتون و بقیه فانتزی سازان دنیا هم روزگار این قدر بی در و پیكر و مضحک نیست.
جوانی ما بود، آن که زیر سم قاطران بدرنگتان له شد حضرات. خداقوت.
همین...

#حمیدسلیمی

@Library_Telegram
#یک_دقیقه_مطالعه

مدت هاست در هر جمع و گروهی این سوال طرح می شود که:
چرا در ایران اختلاس زیاد است؟
تهمت فراوان است ؟
دروغ بی شمار است؟
چرا زیرآب زنی در کار و خیانت در شغل و فساد در خانواده افزون شده است؟
چرا جوانان به مواد مخدر روی آورده اند؟
چرا رابطه های آنچنانی رواج یافته ؟
چرا میزان تصادفات رانندگی زیاد شده؟
چرا دعواهای خانگی و خیابانی و چاقو کشی و قتل و جنایت و تجاوز روز به روز بیشتر می شود؟
چرا تحمل ایرانی ها کم شده.؟
چرا فحش زیاد شده ..؟

چرا هر کس که سفری به اروپا می کند می گوید انجا احترام دیده و در ایران بی احترامی ....؟
چرا و چرا؟؟

مگر از صبح تاشب نوای دین از صدا و سیما به گوش نمی رسد؟
مگر هر هفته در کل کشور نماز جمعه برگزار نمی شود؟
مگر این همه مداح و سخنران که شب و روز از خدا و پیغمبر می گویند کم است ؟
پس چرا مشکلات اخلاقی جامعه روز به روز اسفناک تر و فجیع تر می شود؟؟

خلاصه : چرا جامعه ایران از اخلاق دور شده است؟

پاسخ این همه سوال فقط یک عبارت است:

«ابهام از آینده و اخلاقی زیستن»

در دهۀ ۱۹۶۰ تعدادی از روان‌شناسان اجتماعی فرانسوی با همكاری یك مؤسسۀ تحقیقاتی بزرگ، در اروپا یك مركز شبانه روزی تأسیس كردند.

در این مركز، نوجوانان ۱۲تا ۱۹سال آموزش می‌دیدند و زندگی می‌كردند. مدّت یك سال همه چیز به صورت عادی جریان داشت
و آزمایش‌های مختلف كمی و كیفی بر روی آنان انجام گرفت.

در طول این یك سال، هر نوجوان سه وعدۀ غذایی روزانه با احتساب میان وعده‌ها، ۸۰۰ گرم غذا می‌خورد.

پس از یك سال به تدریج و آگاهانه شایعه كردند به علت وضعیت اقتصادی نابسامان شبانه‌روزی، ممكن است غذا به لحاظ كمی و كیفی جیره‌بندی شود.

شش ماه بعد از این شایعه، میزان غذای مصرفی روزانه هر فرد از ۸۰۰ گرم به ۱۲۰۰ گرم افزایش یافت.
هنگامی كه عملاً جیره‌بندی را آغاز كردند، مصرف غذا از ۱۲۰۰ گرم به ۱۵۰۰ گرم رسید و حتی در اواخر این دورۀ چهارساله، نوجوانانی بودند كه در شبانه روز بیش از ۵كیلوگرم غذا می‌خوردند.

دلیل افزایش مصرف این بود كه نوجوانان آیندۀ خود را مبهم می‌دیدند.

هنگامی كه مركز شبانه‌روزی در وضع عادی قرار داشت، افراد غذای خود را به یكدیگر تعارف می‌كردند
و نسبت به یكدیگر رابطه‌ای مبتنی بر نیكوكاری، شفقت و نوعی از خودگذشتگی داشتند. امّا هنگامی كه شایعۀ كمبود غذا مطرح شد، تعارفات، رعایت ادب و رفتارهای مهربانانه، نسبت به یكدیگر كمتر شد.

در واقع به دلیل مبهم بودن آینده، اخلاقی زیستن بر پایۀ عدالت، احسان، رعایت ادب و.. به مرور زمان كمرنگ گشت.

آینده ی مبهم و نامعلوم افراد از نظر مالی، شغلی و.. آستانۀ اخلاق و تحمل را در هر جامعه ای كاهش می‌دهد.

به طور مثال، در جامعه‌ای كه همۀ افراد با هر تخصصی می‌توانند شغلی داشته باشند، كارشكنی، حسادت، تهمت، سخن‌چینی، چاپلوسی و.. كمتر است.

به طور كلی در جامعه‌ای كه نیازهای اساسی انسان‌ها در آن تأمین می‌شود، افراد بر پایۀ موازین اخلاقی زندگی می‌كنند.

پس اخلاقی زیستن ارتباطی به نصیحت های اخلاقی و ازدیاد مجالس دینی ندارد.
اخلاقی زیستن نیاز به آرامش ذهنی و ثبات اقتصادی دارد.

به جای صرف هزینه های بسیار برای دعاهای مستحب کمیل و ندبه و سخنرانی های خسته کننده و مداحی های سوزناک و خرج برای برپایی مجالس و همایش های بی اثر ؛ بهتر است این ثروت عمومی را به واجبات مردم یعنی مخصوصا ازدواج و شغل منتقل کنید.

جوانی که شغل دارد و ازدواج کرده ، با خوش بینی به آینده می نگرد
و همین آرامش به او زندگی اخلاقی بهتری هدیه خواهد داد .

پس لطفا مستحبات را کم کنید و به واجبات برسید!

📕 اخلاق و آسیب‌های اجتماعی

#مصطفی_ملکیان

@Libraey_Telegram
کسیی که صدام شخصا برای سرش جایزه تعیین کرد!/شیر صحرا و درسی که به صدام داد.

شهید حسن آبشناسان در سال 1315 در امامزاده یحیی، نزدیک نازی‌آباد، به دنیا آمد. نخستین دوره رنجری را که در ایران تشکیل شد، طی کرد و در سال 1356 دوره‌های عالی ستاد فرماندهی را با موفقیت پشت سر گذاشت.

در سال 50 به استان فارس منتقل شد و حدود 10 سال در شیراز بود. در این مدت دوره تکمیلی چتربازی و تکاور کوهستان را در ایران و اسکاتلند گذراند و به زبان انگلیسی نیز مسلط شد. ورزیدگی و آمادگی بالای روحی و جسمی او موجب شده بود آبشناسان، در ورزش‌های دوومیدانی، والیبال، بسکتبال، پینگ پنگ، شنا، سوارکاری و جودو صاحب مهارت‌های بالایی باشد.در مسابقه نظامی- ورزشی، بین تکاوران کوهستان ارتشهای منتخب جهان در اسکاتلند با گروهش شرکت کرد و رتبه اول را گرفت و قدرت خود و ایران را به رخ کشورهای صاحب نام کشاند. بعدها به خاطر نظم و پاکیزگی‌اش از طرف داور مسابقات برایش تقدیرنامه فرستادند. ظاهرا حسن هنگام مسابقه کوهنوردی آشغالهای سر راهش را نیز بر می‌داشته و در کوله‌پشتی‌ می‌ریخته است. میجر اسکاتلندی همراهشان به او می‌گوید: «تو یک افسر ارشدی. چرا این کار را می‌کنی؟» حسن جواب می‌دهد: «من مرد کوهم. حیف است این طبیعت زیبا کثیف باشد.»

آن موقع که صدام خیلی شهرها را موشک باران می کرد، حسن نامه ای به او نوشت

«اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می‌داند و نظریه‌پرداز جنگی است، پس به راحتی می‌تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه‌ای که می‌پسندد، بجنگد؛ نه این‌که با بمب افکن‌های اهدایی شوروی محله‌های مسکونی و بی‌دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»

در جواب این نامه، صدام ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه‌اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به فرمانده نامدار ایرانی نحوه انجام یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. این فرمانده ایرانی سال‌ها قبل در اسکاتلند، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش‌های منتخب جهان، دیده و شکست داده بود. آن‌جا گروه او اول و عراقی‌ها هفتم شده بودند. حالا در میدان جنگ حقیقی، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، لشکرش را شکست داد و خودش را هم اسیر کرد.

مردم دشت عباس به او لقب «شیر صحرا» داده بودند. این لقب برای او چنان با مسما بود که رادیوهای دشمن هم با این لقب از او نام می بردند. فرمانده رشید لشکر 26 نوهد (نیروی ویژه هوابرد) تیمسار سرلشگر شهید حسن آبشناسان(1315ـ1364)؛ او که نامش لرزه بر پشت دشمن می‌انداخت و جسارتش شهره خاص و عام بود. فرمانده شهیدی که با وجود خلق حماسه‌های بسیار، آن چنان که شایسته اوست به نسل امروز معرفی نشده است.در توصیف شخصیت او سطور زیادی نوشته شده است. گفته‌اند وی توانایی خیره‌کننده‌ای در فنون نظامی و شگردهای رزمی داشت... مردی با مؤلفه‌های مثال‌زدنی و برخاسته از ژرفای زندگی اجتماعی مردم ستم‌کشیده همین دیار... فرمانده نظامی که دانش‌ و توان انسانی‌اش رشک‌برانگیز بود... کسی که شخص «صدام حسین» برای سرش جایزه تعیین کرده بود و عراقی‌ها هراس داشتند به دشت عباس بیایند؛ جایی که آبشناسان و گروه کماندوهای او آنجا بودند. حسن آبشناسان، فرمانده نیروهای مخصوص ارتش (کلاه‌سبزها) اوایل جنگ، با یک گروه 8 نفره چریک کاری کرد که در رادیو عراق اعلام شد یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقرند

شهید آبشناسان فرمانده لشکری است که در خط مقدم نبرد به شهادت رسید و این نشانگر جسارت و روحیات تکاوری وی بود. اصرار فراوانی برای فرستادن افسران و درجه داران به خط مقدم داشت و مخالف حضور آن‌ها در پشت جبهه بود و می‌گفت: تا زمانی که افسر مسئول شخصاً در میدان نبرد نباشد، چگونه می‌توانیم از سرباز انتظار داشته باشیم در زیر آتش و گلوله مقاومت کند و خوب بجنگد؟ خودش نیز هر جا آتش بود و خطر، بدون تأمل خود را به قلب آن می‌رساند. این روایت را با چندین برگ بزرگ کاغذ نوشته و بر دیوار اتاق کارش بر روی میز کار و قفسه کتابخانه نصب کرده بود. آبشناسان در سال1364، در منطقه سرسول با تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید. خبر شهادتش از رادیو عراق با شادی و مارش پیروزی پخش شد.

یکی از همرزمان آبشناسان تعریف می‌کند: در یک عملیات، چند عراقی را اسیر کرده بودیم. یکی از اسیرها تیر به زانویش خورده بود و نمی‌توانست راه برود. باید می‌کشتیمش. والا امکان داشت خودمان هم به دردسر بیفتیم. سرهنگ تک و تنها آن اسیر را حدود 8 کیلومتر تا مقر کول کرد. فقط به خاطر اینکه زنده بماند. آن عراقی بعد از تمام شدن جنگ همیشه از آبشناسان یاد می‌کرد. حتی وقتی اسرا آزاد شدند، رفت سر مزار آبشناسان.

29 فروردین روز ارتش ایران

امروزه از آبشناسان ارتش ایران یادی نیست اما تا دلتان بخواهد از برادران عراقی در قم و مشهد و ...میشنویم.

@Library_Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بی‌شرف ... این دختران را پدرشان بر روی چشمان خود بزرگ کرده است !!

#نیکول_کراوس

احمق‌ها و علف‌های هرز
بدون باران هم رشد می‌ڪنند ...

@Library_Telegram
📕 #چهل_سال_مبارزه_در_راه_آزادی

📕 #ملتی_پژمرده_و_سرزمینی_پاره_پاره

📕 #تاریخ_کردستان_و_کرد

عبدالرحمن قاسملو

عبدالرحمن قاسملو در شب یلدای سال 1309 شمسی، مصادف با 22 دسامبر سال 1930 میلادی در یک خانواده زمیندار ثروتمند در شهر ارومیه چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را ابتدا در ارومیه وسپس در تهران به پایان رسانید. هنوز نوجوانی بیش نبود كه با مسائل سیاسی آشنایی پیدا كرد و افكار آزادی‌خواهانه در ذهنش جای گرفت. وی در این باره در كتاب «چهل سال مبارزه در راه آزادی» پس از بحث درباره‌ی سفر 30 تن از مالكین و روسای عشایر كرد به باكو بنا به دعوت دولت شوروی چنین مینویسد: 
اگرچه من در آن زمان یازده ساله بودم، لیكن مانند بسیاری از كودكان آن دوره سیاست توجه مرا به خود جلب كرده بود. پدرم یكی از اعضای آن هیئت بود. به یاد دارم موقعی كه از سفر باكو برگشت، چند عدل قند و یک تفنگ خوب همراه آورده بود. چنین مینمود كه شوروی‌ها قند و تفنگ و وسایل دیگر را به عنوان هدیه به همه‌ی اعضای هیئت داده بودند. به ویژه قند خیلی با ارزش بود. چون آن زمان در ایران كمیاب و گران بود. این كار بنظر من بسیار عجیب مینمود. زیرا در خانواده ما برادران و عموزاده‌هایم كه از من بزرگ‌تر بودند، از این سخن به میان میاوردند كه پدرم همراه چند نفر دیگر به باكو رفته‌اند تا حقوق و آزادی كردها را طلب نمایند. به همین علت رک و صریح از پدرم پرسیدم:

پس حقوق كردها چه شد؟!

https://fa.m.wikipedia.org/wiki/عبدالرحمان_قاسملو

@Library_Telegram
قاسملو_چهل_سال_مبارزه_4_451759941686919.pdf
1.2 MB
📕 #چهل_سال_مبارزه_در_راه_آزادی

عبدالرحمن قاسملو


@Library_Telegram
کتابهای رایگان بیشتر در⬆️
درخواست کتاب⬇️
@Library_Telegram_bot