کتابخانه تلگرام
89K subscribers
2.88K photos
703 videos
10.5K files
1.95K links
انواع کتاب کمیاب و ممنوعه
رمان، داستان
علمی، تخیلی، آموزشی
تاریخی، سیاسی
مطالب و داستانهای آموزنده و ...

ارتباط با ادمین:⬇️
@Library_Telegram_Bot

صفحه اینستاگرام کانال⬇️
https://www.instagram.com/library_telegram/
Download Telegram
فراسوی نیک و بد.pdf
3.9 MB
📕فراسوی نیک و بد

فریدریش نیچه


@Library_Telegram
کتابهای رایگان بیشتر در⬆️
درخواست کتاب⬇️
@Library_Telegram_bot
این چک وجه نقد سپاه بابت خرید مخابرات است و از بخشش‌های احمدی نژاد به سپاه است!! و کسی نمی پرسد چرا یک سازمان نظامی که باید زیرفرمان دولت باشد، فعالیت غیرقانونی اقتصادی می کند.

@Library_Telegram
📕 تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز

 ادوین‌ آرویدوویچ گرانتوفسکی‌

🔄 کیخسرو کشاورزی

معرفی کتاب:
کتاب تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز را شش تن از تاریخ نگاران نامدار شوروی به نام هایادوین‌ آرویدوویچ گرانتوفسکی‌، م. آ. داندامایو، گ. آ.کاشلنکو، ایلیا پاولوویچ پتروشفسکی، ل. ک. بلوی و میخائیل سرگیهویچ ایوانف نوشته اند. خوانندگان علاقمند به تاریخ، حتما با نام “پتروشفسکی” آشنا هستند.

این کتاب به عنوان کتاب درسی برای دانشجویان دانشگاه‌ها و مدارس عالی تدوین شده است و به دلیل جامعیت، اطلاعات بسیار خوب و مستندی را چه برای تاریخ خوان حرفه ای و چه برای مخاطبان عادی تاریخ فراهم می کند. نویسندگان این کتاب بر این عقیده‌اند که این اثر می تواند مورد بهره‌برداری استادان دانشکده ها و مدارس قرار گیرد و حتی همه علاقه‌مندان به تاریخ ایران می توانند از آن بهره‌مند شوند

نویسندگان برای نوشتن فصول این کتاب، از منابع تاریخی و اسناد گوناگون آثار باستانی، تاریخ های مدون جدید و قدیم بهره برده اند. خوشبختانه این مورخان بر خلاف بسیاری از مورخان تنگ نظر، دچار تعصب ها و غرض ورزی های معمول نگشتند و ضمن نگارش این اثر حقایقی از زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مردم ایران را بدست آورده و صرفنظر از چهره های نامدار سیاسی، وضع جوامع ایرانی را از لحاظ تاریخی در زمان ها و مکان های گوناگون روشن ساخته اند.

@Library_Telegram
1
Forwarded from Deleted Account
تاریخ-ایران-از-زمان-باستان.pdf
21.7 MB
📕 تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز

 ادوین‌ آرویدوویچ گرانتوفسکی‌

🔄 کیخسرو کشاورزی


@Library_Telegram
کتابهای رایگان بیشتر در⬆️
درخواست کتاب⬇️
@Library_Telegram_bot
اگر بدانید مردم هزاران بار بیشتر
به یک سردرد معمولی خود اهمیت می‌دهند
تا به خبر مرگ من و شما
دیگر نگران نخواهید شد
که درباره‌ی شما چه فکری می‌کنند ...


#دیل_کارنگی

@Library_Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹لیلا حاتمی هنرپیشه مشهور سینما و فرزند علی حاتمی در نشست خبری فیلم خوک در جشنواره برلین:
باعث تاسفه که در کشور من مردم تنها به قیمت جونشون میتونن اعتراض کنن

@Library_Telegram
🔴 #اتوبوس_دیوانه مردم ایران، کامیون فلسطینی شهادت‌طلب!

اینجاست که به ایرانی بودن بعضی ها شک کرد.

@Library_Telegram
Forwarded from همه چی، هیچی
پیشنهاد خوبی در فضای مجازی مطرح شده که بجای سبزه ی عید و دور ریختنش، نفری یه نهال کوچک بذاریم و در روز ۱۳بِدر بکاریمش. اگر ۵٪ مردم انجامش بدن میشه ۴ میلیون نهال در سال. اگر یک_دهمش تبدیل به درخت بشه، سالی چهارصدهزار درخت خواهیم داشت!

@hychy
داشتم برگه های دانشجوهامو صحیح میکردم....
یکی از برگه های خالی حواسمو به خودش جلب کرد...
به هیچ کدام از سوال ها جواب نداده بود. ...

فقط زیر سوال آخر نوشته بود: «نه بابام مریض بوده، نه مامانم، همه صحیح و سالمن شکر خدا. تصادف هم نکردم، خواب هم نموندم، اتفاق بدی هم نیفتاده. دیشب تولد عشقم بود. گفتم سنگ تموم بذارم براش. بعد از ظهر یه دورهمی گرفتیم با بچه ها. بزن و برقص. شام هم بردمش نایب و یه کباب و جوجه ترکیبی زدیم. بعد گفت: بریم دربند؟ پوست دست مون از سرما ترک برداشت ولی می ارزید. مخصوصن باقالی و لبوی داغ چرخی های سر میدون. بعدش بهونه کرد بریم امامزاده صالح دعا کنیم به هم برسیم. رفتیم. دیگه تا ببرمش خونه و خودم برگردم این سر تهرون، ساعت شده بود یک شب. راست و حسینی حالش رو نداشتم درس بخونم. یعنی لای جزوتم باز کردما، اما همش یاد قیافش می افتادم وقتی لبو رو مالیده بود رو پک و پوزش. خنده ام می گرفت و حواسم پرت می شد. یهویی هم خوابم برد. بیهوش شدم انگار. حالا نمره هم ندادی، نده. فدا سرت. یه ترم دیگه آوارت میشم نهایتش. فقط خواستم بدونی که بی اهمیتی و این چیزا نبوده. یه وقت ناراحت نشی.»

چند سال بعد، تو یک دانشگاه دیگر از پشت زد روی شانه ام. گفت:
«اون بیستی که دادی خیلی چسبید»...
گفتم: «اگه لای برگه ات یه تیکه لبو می پیچیدی برام بهت صد می دادم بچه.»...
خندید و دست انداخت دور گردنم. گفت: «بچمون هفت ماهشه استاد. باورت میشه؟» ...
عکسش را از روی گوشیش نشانم داد. خندیدم.
گفت: «این موهات رو کی سفید کردی؟ این شکلی نبودی که.»...
نشستم روی نیمکت فلزی و سرد حیاط. نشست کنارم. دلم میخواست براش بگویم که یک شبی هم تولد عشق من بود که خودش نبود، دورهمی نبود، نایب نبود، دربند نبود، امامزاده صالح نبود،......
فقط سرد بود....


#مرتضی_برزگر

@Library_Telegram
“برتای عزیز”
مدتی است بیشتر مطالعه می کنم و کمتر گردگیری می کنم.
در حیاط نشسته ام و بدون این که نگران علف های هرز باغچه باشم از منظره باغچه لذت می برم.

وقت بیشتری را با خانواده و دوستانم می گذرانم و کمتر کار می کنم.
زندگی باید الگوی تجربیات برای دوست داشتن باشد نه برای تحمل کردن.
من سعی دارم این لحظات را دریابم و آن ها را گرامی بدارم.

هیچ چیزی را ذخیره یا پس انداز نمی کنم
و از ظروف گران قیمتم در هر مناسبتی استفاده می کنم.

بهترین لباسم را در فروشگاه میپوشم. نظر من این است که هر چه ظاهر بهتری داشته باشم فروش بهتری هم خواهم داشت.

عطر خاصم را برای مناسبت های خاص کنار نمی گذارم بلکه آن را در محیط کار و فروشگاه ها هم استفاده می کنم.

یکی از این روزها کنترلم را روی توانایی هایم از دست می دهم.
پس اگر چیزی امروز ارزش گفتن، شنیدن و عمل کردن دارد می خواهم امروز بگویم، بشنوم و عمل کنم.

اگر مردم بدانند که شاید فردا وجود نداشته باشند امروز چه کارهایی انجام می دهند؟
فکر می کنم به یکی از اعضای خانواده یا یکی از دوستانشان زنگ می زنند.

شاید هم با یکی از دوستان قدیمی تماس بگیرند و از او بابت کدورت ها عذرخواهی کرده و صلح کنند.
شاید هم به یک رستوران چینی بروند و بهترین غذای مورد علاقه شان را سفارش دهند. نمی دانم این ها فقط حدس و گمان من است.

اگر می دانستم وقتم محدود است انجام ندادن همین چیزهای کوچک مرا عصبانی می کرد.
عصبانی برای ننوشتن نامه ای که همیشه دوست داشتم بنویسم.
عصبانی برای نگفتن جمله “دوستت دارم” به همسر و فرزندانم.

من سخت تلاش میکنم، نه برای این که چیزی را برگردانم یا ذخیره کنم، بلکه برای این که خنده و شادی را به زندگی ام بیاورم.

هر صبح که چشم هایم را باز می کنم به خودم می گویم امروز همه چیز خاص است. هر روز، هر دقیقه و هر نفسی که میکشم هدیه ای از طرف خداوند به من است.

شاید زندگی ما آن موسیقی که می خواستیم نباشد اما تا زمانی که زنده هستیم می توانیم با موسیقی زندگی برقصیم.

توصیه های بانویی ۸۳ ساله

ترجمه:مریم اسدی

@Library_Telegram
🔴 هزینه همایش معاونت ریاست‌جمهوری از جیب استان زلزله‌زده؛ درخواست ۱۱۰ میلیون تومان از شهرداری کرمانشاه برای مخارج خوراک و اقامت

@Library_Telegram
#یک_فنجان_تفکر ☕️

ما دانش توسعه نداریم

منابع ارزي در اختيار ايران از سال ١٣٣٨ تا ١٣٩٤ شمسي، ۳۰۶۰ ميليارد دلار بوده است.

کره‌جنوبي ؛تنها با يک‌پنجم اين مقدار منابع به کره امروز تبديل شد.

جز اين ٤٨٩ ميليارد دلار نيز از منابع خارجي استفاده کرده‌ايم.
ما به‌هيچ‌وجه کمبود منابع نداشته‌ايم. ما اتلاف و اسراف منابع داشته و داريم.

اتلاف منابع يعني اينکه در کشور ٥٤ فرودگاه وجود دارد که فقط ‌سه‌تاي آنها توجيه اقتصادي دارند.

همه دولت‌ها در طول اين مدت تصور کرده‌‌اند اگر پروژه اجرا کنيم کشور را درست کرده‌ايم و اين يعني دانش توسعه در دولت‌هاي ما وجود نداشته است.

ما پيشگام برنامه‌ ريزي در آسيا بوده‌ايم.

از سال ١٩٤٨ اين کار را شروع کرده‌ايم

يعني پنج سال زودتر از چين و ١٤ سال زودتر از کره‌جنوبي و ١٨ سال زودتر از مالزي.

#محمد_بحرینیان
اقتصادآنلاین

@Library_Telegram
آقای روحانی -رئیس جمهور محترم- در سخنرانی 22 بهمن 96 فرمودند :
"سال آینده، سال نشاط است."

👤 پاسخ بانوی شاعر #زهرا_فراهانی
به ایشان را می‌خوانیم :

#چه_نشاطی؟!!!

با سفرۀ بی نان و نمڪدان، چه نشاطی؟
با داغ جوان، گوشۀ زندان، چه نشاطی؟

با غصّه‌ی ڪم آبی و خشکیدگی خاک
در تفرش و ڪرمان و خراسان، چه نشاطی؟

با مُعضل اشرافیّتِ بیت وزیران
در شهر لواسان و جماران، چه نشاطی؟

با طفل یتیمی ڪه به تاریڪی شب‌ها
خوابیده به سرمای خیابان، چه نشاطی؟

وقتی برود پول من و مردم ایران
تا ونڪوور و بالی و تایوان، چه نشاطی؟

تا در شرر زلزله‌ها ڪودک میهن
جان داده به ڪولاک زمستان چه نشاطی؟

تا خوردن اموال فقیران و ضعیفان
آسان شده بر جمع مدیران، چه نشاطی؟

تا دفتر آزادی ما، مشق ندارد
در خاطر یاران دبستان، چه نشاطی؟

تا گوش شما بر غم مردم شنوا نیست
بر چهرۀ پیران و جوانان، چه نشاطی؟

#زهرا_فراهانی

23 بهمن 1396


@Library_Telegram
من یاد گرفته ام که مردم چیزی که گفتی را فراموش می‌کنند، عملی که انجام دادی را فراموش می‌کنند،
ولی مردم
هرگز احساسی که بهشان دادی را فراموش نخواهند کرد...!

#مایا_آنجلو

@Library_Telegram
Forwarded from همه چی، هیچی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎭 #دابسمش | مجتهد بی هوس

خمس هاتون فراموش نشه... 😂
حاج آقا مرجع تخلف قرقره اى 😬

@hychy
نحوه مقایسه اقتصادی از دید مسؤولان و صدا و سیما ...

کرایه تاکسی با نیویورک
قیمت بنزین با لندن
اجاره خونه با پاریس


آب وبرق با عربستان
گاز با ترکیه مقایسه میشه

ولی ...

حقوق و درآمد با گینه بیسائو
و کیفیت زندگی با آنگولا 😕😂😂

@Library_Telegram
قطعه‌ای از کتاب

چون فرهنگ ما مردم ایران طوری است که همیشه گناه را به گردن دیگران می اندازیم و حتی برای یک لحظه تصور این که ممکن است تقصیر خودمان باشد به مخیله مان خطور نمی کند، و چون برای یافتن راه حل مشکلات همیشه به دنبال کوتاهترین آن -حتی اگر بی معنی ترین هم باشد– می گردیم، پس آسانترین راه این است که علت اصلی را موقعیت جغرافیایی معرفی کنیم و چون به حق قابل تغییر نیست، پس باید عقب افتادگی را مثل یک نقص عضو بپذیریم.
تنها مشکلی که باقی می ماند این است که چطور می توانیم با کیاست و سیاست و فریب یا در حقیقت با کلک و دروغ و تقلب خود را بین قدرت ها حفظ کنیم.

📕 چرا عقب مانده ایم

علی محمد ایزدی

@Library_Telegram
⭕️⭕️⭕️واژه ی عدالت را نمیتوانم در حڪمها و بگیر و ببندهای قوه قضا پیدا ڪنم !
این ڪه رئیس این قوه ڪیست و چگونه إنتخاب میشود !
خیلی أز مسائل را روشن میڪند !

@Library_Telegram
شعری سوزناک از #دکتر_دانشی جراح مغز و اعصاب ڪه همسرش سرڪار خانم نرگس خوبانی و فرزندانش سیدایلیا و سیدطاها را در سانحه سقوط هواپیمای تهران یاسوج از دست داد
در وصف همسر و فرزندانش :

دنــــــا اولاد خویشتن را به قربانگاه فرا خوانده
عجب مهمانی شومی!
دنا ! دانی ڪه را امروز به قربانگه فرا خواندی؟
دنا میراث این استان درون آن طیاره مستقر باشند ؛ می دانی؟
دنا دهها مهندس ، دڪتر و عالم
در این پرواز می باشند، حالیت هست؟
دنا *بابا* به دست *ایلیا* بسپرده *طاها* را
پسر را پیش بابا قصد داری ، خرد ڪنی آیا؟
دنا طاها!
دنا طاها به امیدی ڪه اندر زادگاهش جشن میلادش بگیرد گوییا راهی شده یاسوج نمیرانیش؟
نگاهی ڪن به آن چشمان معصوم ،
وانگهی گر طاقتش داشتی،
نشد شرمت بمیرانش!!
دنا مـادر!
دنا مادر ڪنار هر دو فرزندش نشسته آبرو دارد!
دنا *نرگس*!
دنا *نرگس* اگر چـــه فصل،فصل نرگس است؛
لیکن، ڪه یک نرگس در آن بالاست و او هم مادر طاهاست ؛ نسوزانش
دنا بهر خدا سر خم نما تا این مسافر بگذر برتو
نماد سربلندی! جان تو یک بار
فقط یڪبار سرت را لحظه ای پایین بگیر
بگذار این مهمانها سالم به مهمانی باباشان بیایند
جان تو یڪبار ، یک لحظه .....
دنا بابای این دو نزد این مردم شرف دارد،
حیا دارد،
به مانند من و آن دیگری
راحت نمی گرید
تو می خواهی ڪه اشک از دیده ی ایشان برون آری؟
هزاران دیده ی اشڪی به دستش
اشک شوق ریخته!
هزاران درد بی درمان
ز جان مردم استان برون ڪرده!
تو گر قدرش نمی دانی ، ز مردم پرس و جو فرما
زمحرومان ، زمحتاجان
زبیماران دم عیدی ڪه پارسال ریخت تعطیلات خود را در پی آنها
ز هر ڪس دوست می داری بپرس
هادی ، چه جانهایی دوباره در مسیر زندگانی باز گردانده.؟
دنا رحمت چه شد قولت ڪجا رفت؟
دنا از چه به چشمان عزیزانم تو خون آورده ای امروز؟
دنا امشب عزیزانم همه مهمان تو هستند
خجالت بایدت ای ڪوه مغرور
و پر از فتنه
خجالت بایدت زیرا
ڪه امشب ڪودڪم طاها
به روی بالشی از برف به روی سینه ی مادر درون دره ات خفته
خجالت بایدت زیرا
سر مهمانهایت جملگی بشڪسته خونین است
دل بابای طاها و هزاران مرد ساداتی
زتو چرڪین چرڪین است
دنا امشب چونان شبهای دیگر می رود اما
بدان ایلی بزرگ مانند سادات تا قیامت از تو رنجیده است
بدان طـاهای این ایل
ڪودک معصوم
تو را هرگز
نبخشیده است

@Library_Telegram
Forwarded from همه چی، هیچی
هیچ دین و مذهبی ...
گرسنه‌ایی را سیر ،
بیماری را درمان ،
در راه مانده‌ایی را مڪان ...
و اسیری را آزاد نمیڪند .
ولی انسانیت در ڪمال مهربانی این کارها را انجام میدهد ...

@hychy