موسیقی پایانی فیلم #شیرین
حسینسرشار و سولمازنراقی
موسیقی پایانی فیلم «شیرین»
«فروغ عشق»
ساختهی حسین دهلوی
آواز: حسین سرشار و سولماز نراقی
شعر: عطار
@KiarostamiAbbas
«فروغ عشق»
ساختهی حسین دهلوی
آواز: حسین سرشار و سولماز نراقی
شعر: عطار
@KiarostamiAbbas
شیرین ملازمانش را خطاب میکند، اما در نگاه ما، زنهایی را خطاب میکند که روی پرده میبینیمشان. همین زنهایی که بهزعم کیارستمی، «هر کدام فیلمِ خودشان را در خیالشان میپرورانند» و دربارهی داستانِ خودشان رویاپردازی میکنند. داستانی که جوهرهاش داستانی است تکراری برای همگان: داستان رنج و محنت و شیدایی؛ عشقی تقدیری و ناکام، که قدرت اشکانگیزیاش نیز برآمده از همین وجه است. شاهد بودیم که این فرهاد است که تجسمبخش وجه عارفانه-فداکارانهی عشق است. او با تراشیدن چهرهی شیرین بر کوه، شعری «عرفانی-عاشقانه» و مشهور را بر زبان میراند: «فلک جز عشق محرابی ندارد، جهان بیخاک عشق آبی ندارد/ کسی کز عشق خالی شد فسردهست، گرش صد جان بود بیعشق مردهست/ ز سوز عشق بهتر در جهان چیست، که بی او گل نخندید ابر نگریست.»* و در پی آن، سخن را با شعر عطار پی میگیرد که در اینجا به داستان «خسرو و شیرین» اضافه شده تا تداعیکنندهی معنای جهانشمول آن باشد. شعری که دوباره آن را بهصورت همسرایی در عنوانبندی پایانی فیلم خواهیم شنید: «گم شدم در خود چنان کز خویش ناپیدا شدم، شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم/ سایهای بودم ز اول بر زمین افتاده خوار، راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم/ [...] در ره عشقش قدم در نِه اگر با دانشی، لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم/ چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان، من ز تاثیر دل او بیدل و شیدا شدم.»
*: شعر از نظامی
#شیرین
از کتاب «کیارستمی؛ پشت و روی واقعیت»، نوشتهی یوسف اسحاقپور، ترجمهی محمدرضا شیخی، انتشارات شورآفرین
Telegram
KiarostamiAbbas
KiarostamiAbbas
Shirin.mkv
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فیلم «شیرین»، با کیفیت بالاتر و حجم بیشتر
@KiarostamiAbbas
@KiarostamiAbbas
.
پروندهی فیلم «شیرین»
با مطالبی از احمد طالبینژاد، مسعود پورمحمد، تهماسب صلحجو، فرزاد پورخوشبخت، امیر پوریا، حسین معززینیا، مهرزاد دانش، شاهین شجریکهن، صادق اسدی و چند یادداشت از منتقدان خارجی از جمله جاناتان رُزِنبام
بههمراه گفتوگوی مهرناز سعیدوفا با جاناتان رزنبام
و همچنین گفتوگوی نیما حسنینسب با عباس کیارستمی: زندگی و فیلم ساختن ارزش اینهمه رنج را نداشت
:
مجلهی فیلم، شماره ۴۳۷ (بهمن ۱۳۹۰)
با تشکر از هوشنگ گلمکانی و ماهنامهی فیلم که این پرونده را در اختیار ما گذاشتند.
پروندهی فیلم «شیرین»
با مطالبی از احمد طالبینژاد، مسعود پورمحمد، تهماسب صلحجو، فرزاد پورخوشبخت، امیر پوریا، حسین معززینیا، مهرزاد دانش، شاهین شجریکهن، صادق اسدی و چند یادداشت از منتقدان خارجی از جمله جاناتان رُزِنبام
بههمراه گفتوگوی مهرناز سعیدوفا با جاناتان رزنبام
و همچنین گفتوگوی نیما حسنینسب با عباس کیارستمی: زندگی و فیلم ساختن ارزش اینهمه رنج را نداشت
:
مجلهی فیلم، شماره ۴۳۷ (بهمن ۱۳۹۰)
با تشکر از هوشنگ گلمکانی و ماهنامهی فیلم که این پرونده را در اختیار ما گذاشتند.
Flickr
Explore kiarostamiabbas' 51 photos on Flickr!
KiarostamiAbbas
پروندهیفیلمشیرین.pdf
زندگی_و_فیلم_ساختن_ارزش_اینهمه_رنج_را_نداشت.pdf
4.8 MB
«زندگی و فیلم ساختن ارزش اینهمه رنج را نداشت»
گفتوگوی نیما حسنینسب با عباس کیارستمی دربارهی فیلم «شیرین»
مجلهی فیلم، شماره ۴۳۷ (بهمن ۱۳۹۰)
گفتوگوی نیما حسنینسب با عباس کیارستمی دربارهی فیلم «شیرین»
مجلهی فیلم، شماره ۴۳۷ (بهمن ۱۳۹۰)
.
«زندگی و فیلم ساختن ارزش اینهمه رنج را نداشت»
گفتوگوی نیما حسنینسب با عباس کیارستمی دربارهی فیلم «شیرین»
مجلهی فیلم، شماره ۴۳۷ (بهمن ۱۳۹۰)
«زندگی و فیلم ساختن ارزش اینهمه رنج را نداشت»
گفتوگوی نیما حسنینسب با عباس کیارستمی دربارهی فیلم «شیرین»
مجلهی فیلم، شماره ۴۳۷ (بهمن ۱۳۹۰)
Flickr
#شیرین
KiarostamiAbbas
بخشی از پشت صحنهی فیلم «شیرین»، کاری از #حمیده_رضوی پ.ن: از پشت صحنههای شیرین، فیلمی توسط زندهیاد حمیده رضوی ساخته شده، با عنوان «طعم شیرین».
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بخشی دیگر از پشتصحنهی فیلم «شیرین»، کاری از حمیده رضوی
.
شهریورِ دوازدهسال قبل عباس کیارستمی برای نمایش «شیرین» به جشنوارهی ونیز رفت و روبهروی دوربین عکاسهایی ایستاد که کارشان از بام تا شام عکس گرفتن از فیلمسازانیست که روی فرش قرمز قدم میگذارند و همانجا بود که یکی از این عکاسها با صدای بلند از کیارستمی خواست که عینک دودیاش را لحظهای از چشم بردارد و ظاهرا اولین و آخرین عکسِ رسمی از کیارستمیِ بیعینک آن روز پیش از نمایش «شیرین» برداشته شد. کیارستمی مثل همیشه با ظاهر مرتب و قامتی افراشته ایستاد و عینکش را از روی چشم برداشت و همانطور که لبخند روی لبش نشسته بود به عکاسهای ذوقزدهای که روبهرویش ایستاده بودند فرصت ثبت این لحظهی تاریخی را داد.
یازدهسال قبلِ آن روز تاریخی، فیلمسازِ همیشهمعترضی که آن روزها سیوششهفتساله بود، فیلمی در ستایش مردی بهزعم خودش آرماندوست ساخت که برای حمایت از دوستش دست به اسلحه میبُرد و مردمان دیگر را گروگان میگرفت تا به خواستهاش برسد. در میان مردمانِ گرفتارِ او مردی با بارانی بلند هم بود که عینکی دودی به چشم زده بود و هرچند علاقهای به حرف زدن نشان نمیداد اما خیال میکرد همه باید او را بشناسند و خودش را فیلمسازی معرفی میکرد که دارد میرود فرانسه و آمده بلیت هواپیما بخرد. اما چه اهمیتی دارد که آن فیلمساز همیشهمعترض دست گذاشته روی عینکِ مهمترین و بهترین فیلمساز تاریخ سینمای ایران؟ از پشت همین عینک بود که عباس کیارستمی دنیا را بهتر از هر فیلمساز دیگری دید؛ فیلمسازی که حتا پیش از آنکه کتاب شعرهایش را منتشر کند، پیش از که عکسهایش را در مهمترین گالریها به تماشا بگذارد، شاعر بود و شعر دقیقا همان چیزیست که فصلهای مختلف کارنامهی او را بههم وصل میکند؛ عکسها را به شعرها و شعرها را به فیلمها و دستآخر هر تماشاگری را به این نتیجه میرساند که سیارههای منظومهی هنری عباس کیارستمی آنقدر بههم نزدیکند که نمیشود یکی را دید و آنیکی را از قلم انداخت؛ بهخصوص که خودش در دو دههی آخر زندگی گردش این سیارهها را سریعتر کرد و لحظهای که همه چشمبهراه فیلمی تازه بودند و میخواستند ببینند تجربهی تازهاش در سینما چه چیزی میتواند باشد با عکسهای تازهاش روبهرو میشدند و وقتی آمادهی دیدن عکسهای دیگرش بودند شعرهای تازهاش از راه میرسیدند؛ عکسهایی که کمکم سر از فیلمهایش درآوردند و شعرهایی که انگار میشد به چشم عکسی کاغذی دیدشان.
محسن آزرم
شهریورِ دوازدهسال قبل عباس کیارستمی برای نمایش «شیرین» به جشنوارهی ونیز رفت و روبهروی دوربین عکاسهایی ایستاد که کارشان از بام تا شام عکس گرفتن از فیلمسازانیست که روی فرش قرمز قدم میگذارند و همانجا بود که یکی از این عکاسها با صدای بلند از کیارستمی خواست که عینک دودیاش را لحظهای از چشم بردارد و ظاهرا اولین و آخرین عکسِ رسمی از کیارستمیِ بیعینک آن روز پیش از نمایش «شیرین» برداشته شد. کیارستمی مثل همیشه با ظاهر مرتب و قامتی افراشته ایستاد و عینکش را از روی چشم برداشت و همانطور که لبخند روی لبش نشسته بود به عکاسهای ذوقزدهای که روبهرویش ایستاده بودند فرصت ثبت این لحظهی تاریخی را داد.
یازدهسال قبلِ آن روز تاریخی، فیلمسازِ همیشهمعترضی که آن روزها سیوششهفتساله بود، فیلمی در ستایش مردی بهزعم خودش آرماندوست ساخت که برای حمایت از دوستش دست به اسلحه میبُرد و مردمان دیگر را گروگان میگرفت تا به خواستهاش برسد. در میان مردمانِ گرفتارِ او مردی با بارانی بلند هم بود که عینکی دودی به چشم زده بود و هرچند علاقهای به حرف زدن نشان نمیداد اما خیال میکرد همه باید او را بشناسند و خودش را فیلمسازی معرفی میکرد که دارد میرود فرانسه و آمده بلیت هواپیما بخرد. اما چه اهمیتی دارد که آن فیلمساز همیشهمعترض دست گذاشته روی عینکِ مهمترین و بهترین فیلمساز تاریخ سینمای ایران؟ از پشت همین عینک بود که عباس کیارستمی دنیا را بهتر از هر فیلمساز دیگری دید؛ فیلمسازی که حتا پیش از آنکه کتاب شعرهایش را منتشر کند، پیش از که عکسهایش را در مهمترین گالریها به تماشا بگذارد، شاعر بود و شعر دقیقا همان چیزیست که فصلهای مختلف کارنامهی او را بههم وصل میکند؛ عکسها را به شعرها و شعرها را به فیلمها و دستآخر هر تماشاگری را به این نتیجه میرساند که سیارههای منظومهی هنری عباس کیارستمی آنقدر بههم نزدیکند که نمیشود یکی را دید و آنیکی را از قلم انداخت؛ بهخصوص که خودش در دو دههی آخر زندگی گردش این سیارهها را سریعتر کرد و لحظهای که همه چشمبهراه فیلمی تازه بودند و میخواستند ببینند تجربهی تازهاش در سینما چه چیزی میتواند باشد با عکسهای تازهاش روبهرو میشدند و وقتی آمادهی دیدن عکسهای دیگرش بودند شعرهای تازهاش از راه میرسیدند؛ عکسهایی که کمکم سر از فیلمهایش درآوردند و شعرهایی که انگار میشد به چشم عکسی کاغذی دیدشان.
محسن آزرم
Flickr
#شیرین
کیارستمیسرطانلوکیشندارد.pdf
1.2 MB
«کیارستمی سرطان لوکیشن دارد»، نوشتهی جعفر پناهی، مجلهی فیلم، شمارهی ۱۶۸
@KiarostamiAbbas
@KiarostamiAbbas
.
«سلام آقای کیارستمی. من جعفر پناهی هستم، از کارگردانانِ فیلم در تلویزیون. قبلا فیلمِ کوتاهی به نامِ «دوست» بر اساسِ فیلمِ «نان و کوچه»ی شما ساختهام. در مجلهی «فیلم» خواندم که میخواهید فیلمِ جدیدی شروع کنید. خیلی دلم میخواهد در کنارِ شما باشم، مهم نیست با چه عنوان...» تقریبا با همین کلمات، اولین پیغام را در پیغامگیرِ تلفن گذاشتم. و پس از چند روز پیگیری، روزِ هیجدهمِ فروردینِ ۷۲ وقتی به همراهِ گروه در مقابلِ رستورانِ دُرفکِ رستمآباد از مینیبوس پیاده شدم، تقریبا برای کیارستمی غیرهمنتظره بود.
از یادداشت «کیارستمی سرطان لوکیشن دارد»، نوشتهی جعفر پناهی دربارهی همکاریاش با عباس کیارستمی در فیلم «زیر درختان زیتون». پناهی در این فیلم دستیار کیارستمی بود.
«سلام آقای کیارستمی. من جعفر پناهی هستم، از کارگردانانِ فیلم در تلویزیون. قبلا فیلمِ کوتاهی به نامِ «دوست» بر اساسِ فیلمِ «نان و کوچه»ی شما ساختهام. در مجلهی «فیلم» خواندم که میخواهید فیلمِ جدیدی شروع کنید. خیلی دلم میخواهد در کنارِ شما باشم، مهم نیست با چه عنوان...» تقریبا با همین کلمات، اولین پیغام را در پیغامگیرِ تلفن گذاشتم. و پس از چند روز پیگیری، روزِ هیجدهمِ فروردینِ ۷۲ وقتی به همراهِ گروه در مقابلِ رستورانِ دُرفکِ رستمآباد از مینیبوس پیاده شدم، تقریبا برای کیارستمی غیرهمنتظره بود.
از یادداشت «کیارستمی سرطان لوکیشن دارد»، نوشتهی جعفر پناهی دربارهی همکاریاش با عباس کیارستمی در فیلم «زیر درختان زیتون». پناهی در این فیلم دستیار کیارستمی بود.
Flickr
#زیر_درختان_زیتون
KiarostamiAbbas pinned « مستندهای دربارهی عباس کیارستمی موجود در کانال ▪️«یک هفته با کیارستمی» ساختهی یوجی موهارا https://t.me/KiarostamiAbbas/597 ▪️«در ستایش هفتاد سالگی» ساختهی ابراهیم حقیقی، محصول ۱۳۸۹ https://t.me/KiarostamiAbbas/619 ▪️«در جاده با کیارستمی»…»
Kanoon.pdf
9.9 MB
کتاب «پنجاه سال با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» (به زبان انگلیسی)
ویژهی پنجاهمین سالگرد تاسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
شامل عکسهای کمتر دیدهشدهای از فعالیتهای کانون در آغاز راه و سالهای پیش از انقلاب
کاری از تورج دریایی و کوروش بیگپور
با تشکر از کانال @artchanel
ویژهی پنجاهمین سالگرد تاسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
شامل عکسهای کمتر دیدهشدهای از فعالیتهای کانون در آغاز راه و سالهای پیش از انقلاب
کاری از تورج دریایی و کوروش بیگپور
با تشکر از کانال @artchanel
KiarostamiAbbas
Kanoon.pdf
.
«کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» نقشی اساسی در رشد و شکوفایی عباس کیارستمی و بسیاری از همنسلان او داشت. کیارستمی که ابتدا در سال ۱۳۴۸ بهعنوان تصویرگر کتاب کودک به این نهاد پیوسته بود، یک سال بعد و با راهاندازی بخش سینمایی «کانون»، نخستین فیلم خود (نان و کوچه) را در آنجا ساخت. کیارستمی حدود ۲۰ سال در کانون پرورش فکری به فیلمسازی پرداخت. تعدادی از مهمترین آثارش، محصول این دوره است، فیلمهایی مثل «مسافر»، «خانه دوست کجاست»، «مشق شب»، «کلوزآپ» و «زندگی و دیگر هیچ».
«کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» نقشی اساسی در رشد و شکوفایی عباس کیارستمی و بسیاری از همنسلان او داشت. کیارستمی که ابتدا در سال ۱۳۴۸ بهعنوان تصویرگر کتاب کودک به این نهاد پیوسته بود، یک سال بعد و با راهاندازی بخش سینمایی «کانون»، نخستین فیلم خود (نان و کوچه) را در آنجا ساخت. کیارستمی حدود ۲۰ سال در کانون پرورش فکری به فیلمسازی پرداخت. تعدادی از مهمترین آثارش، محصول این دوره است، فیلمهایی مثل «مسافر»، «خانه دوست کجاست»، «مشق شب»، «کلوزآپ» و «زندگی و دیگر هیچ».
Flickr
#کانون
گفتوگو با محمدعلی کشاورز.pdf
1.2 MB
گفتوگوی محمدعلی کشاورز با ماهنامهی فیلم (مجید اسلامی و فردین صاحبالزمانی) دربارهی حضورش در فیلم «زیر درختان زیتون»
مجلهی فیلم، شمارهی ۱۶۸ (آذر ۱۳۷۳)
@KiarostamiAbbas
مجلهی فیلم، شمارهی ۱۶۸ (آذر ۱۳۷۳)
@KiarostamiAbbas
.
حضور محمدعلی کشاورز در فیلم #زیر_درختان_زیتون (۱۳۷۳)، بهعنوان یک بازیگر حرفهای، آن هم در نقش اصلی، امری بود که تا آن زمان در فیلمهای عباس کیارستمی سابقه نداشت. در اینجا کشاورز از چگونگی ورودش به این پروژه و همکاری با کیارستمی میگوید:
یک شب در منزلِ یکی از دوستان، آقای کیارستمی این را پیشنهاد کرد. گفتم که باید فیلمنامه را بخوانم. گفت: «خیلی خوب، فقط بگو میآیی بازی کنی؟» گفتم: «چرا نیایم؟» گفت: «پس دست بده». دست دادیم و بعد وسایل جور نشد و یک سال از این ماجرا گذشت، تا اینکه یک روز دیدمش. گفت: «فیلم را میخواهیم شروع کنیم. پانزدهِ فروردین آماده باش.» خودشان پانزدهم رفتند و من و خانم شیوا، یک روز بعد رفتیم. گفت که فردا صبح شروع میکنیم. گفتم خیلی خوب، ولی فیلمنامه را ندادیها! گفت: «آن را هم بعدا میدهم.» قبلا هم گفته بود که باید لاغر بشوی و من در آن یک سال رژیم گرفته بودم. رفتیم لوکیشنها را هم دیدیم. لباس را هم قبلا تهیه کرده بودند که رنگش هماهنگ با رنگِ سبزِ زیتونیِ منطقهی شمال بود. راجع به گریم هم تصمیم گرفته بودیم که فقط ریش بگذارم و تستش را هم عبدالله اسکندری زد، چون خوشبختانه گریمور هم نداشتیم. اولین نمایی که گرفتیم، همان نمای اولِ فیلم بود. محیط را برای من تشریح کرد و دیالوگ را خیلی کلی گفت که باید خودت را معرفی کنی و دربارهی زلزله بگویی و چیزهای دیگر. بعد هم خانمِ منشی آمد و گفت بچهها منتطرند.
از گفتوگوی محمدعلی کشاورز با ماهنامهی فیلم (مجید اسلامی و فردین صاحبالزمانی) دربارهی حضورش در فیلم «زیر درختان زیتون»،
مجلهی فیلم، شمارهی ۱۶۸ (آذر ۱۳۷۳)
حضور محمدعلی کشاورز در فیلم #زیر_درختان_زیتون (۱۳۷۳)، بهعنوان یک بازیگر حرفهای، آن هم در نقش اصلی، امری بود که تا آن زمان در فیلمهای عباس کیارستمی سابقه نداشت. در اینجا کشاورز از چگونگی ورودش به این پروژه و همکاری با کیارستمی میگوید:
یک شب در منزلِ یکی از دوستان، آقای کیارستمی این را پیشنهاد کرد. گفتم که باید فیلمنامه را بخوانم. گفت: «خیلی خوب، فقط بگو میآیی بازی کنی؟» گفتم: «چرا نیایم؟» گفت: «پس دست بده». دست دادیم و بعد وسایل جور نشد و یک سال از این ماجرا گذشت، تا اینکه یک روز دیدمش. گفت: «فیلم را میخواهیم شروع کنیم. پانزدهِ فروردین آماده باش.» خودشان پانزدهم رفتند و من و خانم شیوا، یک روز بعد رفتیم. گفت که فردا صبح شروع میکنیم. گفتم خیلی خوب، ولی فیلمنامه را ندادیها! گفت: «آن را هم بعدا میدهم.» قبلا هم گفته بود که باید لاغر بشوی و من در آن یک سال رژیم گرفته بودم. رفتیم لوکیشنها را هم دیدیم. لباس را هم قبلا تهیه کرده بودند که رنگش هماهنگ با رنگِ سبزِ زیتونیِ منطقهی شمال بود. راجع به گریم هم تصمیم گرفته بودیم که فقط ریش بگذارم و تستش را هم عبدالله اسکندری زد، چون خوشبختانه گریمور هم نداشتیم. اولین نمایی که گرفتیم، همان نمای اولِ فیلم بود. محیط را برای من تشریح کرد و دیالوگ را خیلی کلی گفت که باید خودت را معرفی کنی و دربارهی زلزله بگویی و چیزهای دیگر. بعد هم خانمِ منشی آمد و گفت بچهها منتطرند.
از گفتوگوی محمدعلی کشاورز با ماهنامهی فیلم (مجید اسلامی و فردین صاحبالزمانی) دربارهی حضورش در فیلم «زیر درختان زیتون»،
مجلهی فیلم، شمارهی ۱۶۸ (آذر ۱۳۷۳)
Flickr
#زیر_درختان_زیتون