KiarostamiAbbas
مستند «بلیط ضربدر سه»، ساختهی لئوناردو دی کُستانزو، محصول ۲۰۰۵ @KiarostamiAbbas
مستند #بلیط_ضربدر_سه،
ساختهی لئوناردو دی کُستانزو، محصول ۲۰۰۵
ساختهی لئوناردو دی کُستانزو، محصول ۲۰۰۵
.
مستند «بلیط ضربدر سه»، ساختهی لئوناردو دی کُستانزو، محصول ۲۰۰۵
بلیط ضربدر سه مستندیست دربارهی چگونگی ساخته شدن و پشتصحنهی فیلم بلیطها ساختهی مشترک اِرمانو اُلمی، عباس کیارستمی و کن لوچ، محصول ۲۰۰۵
مستند «بلیط ضربدر سه»، ساختهی لئوناردو دی کُستانزو، محصول ۲۰۰۵
بلیط ضربدر سه مستندیست دربارهی چگونگی ساخته شدن و پشتصحنهی فیلم بلیطها ساختهی مشترک اِرمانو اُلمی، عباس کیارستمی و کن لوچ، محصول ۲۰۰۵
Telegram
KiarostamiAbbas
مستند «بلیط ضربدر سه»،
ساختهی لئوناردو دی کُستانزو، محصول ۲۰۰۵
@KiarostamiAbbas
ساختهی لئوناردو دی کُستانزو، محصول ۲۰۰۵
@KiarostamiAbbas
KiarostamiAbbas
مستند «بلیط ضربدر سه»، ساختهی لئوناردو دی کُستانزو، محصول ۲۰۰۵ @KiarostamiAbbas
مستند #بلیط_ضربدر_سه،
ساختهی لئوناردو دی کُستانزو، محصول ۲۰۰۵
ساختهی لئوناردو دی کُستانزو، محصول ۲۰۰۵
.
هرچقدر که کیارستمی و اُلمی حرف یکدیگر را روی هوا میفهمیدند - چون هر دو به وجه متافیزیک سینما توجه داشتند - لوچ اما هیچ تفاهمی با آنها نداشت. هنوز در فضای ملودرام بود؛ آدمهای خوب و آدمهای بد، طبقهی کارگر و طبقهی حاکم... این بود که طی چند جلسه به هیچ نتیجهای نرسیدیم و در نهایت پروژهی آبسترهای که کیارستمی پیشنهاد داده بود، تبدیل شد به یک پروژهی داستانگو. و قرار شد یک لوکیشن پیدا کنند تا اپیزودها دارای وحدت مکانی باشند. در این مدت قصههای مختلفی را مطرح کردند تا رسیدند به یک ترن. کیارستمی مثال میآورد که وقتی ما با قطار یا هواپیما مسافرت میکنیم، متوجه تغییر راننده یا خلبان نمیشویم و کار خودمان را میکنیم و پیشنهاد خیلی قشنگی داد که: «یک زن و مرد در حال سفر را بگیریم. من نیمساعتِ خودم را میگیرم بعد جایم را به اُلمی میدهم. فقط به او میگویم که این زوج چه حسی دارند و دیگر هیچچیز نمیگویم و اُلمی هم به همین ترتیب کار را پیش میبرد و و بعد جایش را به لوچ میدهد و...» یعنی بازیگران و داستان یکی باشند. اُلمی از این پیشنهاد بهشدت خوشش آمد. حتی به همین دلیل قرار بود که فیلمبرداری هر سه اپیزود، توسط یک فیلمبردار صورت بگیرد تا مشخص نشود کجا کارگردان عوض میشود، اما لوچ که سفت و سخت در فضای ملودرام بود و میخواست به قواعد آن پایبند باشد، اصلا در کتش نمیرفت. در نهایت طوری شد که داستانها به هم ربطی نداشته باشند، در حالیکه اول قرار بود یک داستان باشد، مثل هواپیمایی که در طول پرواز تنها خلبان آن تغییر میکند. بعد رسیدیم به ایدهی «ترن».
بابک کریمی که هماکنون بازیگر شناختهشدهایست، پیش از ورود به عرصهی بازیگری حرفهای، در سینمای ایتالیا فعالیت میکرد و هفت سال هم با عباس کیارستمی همکاری داشت.
بهتازگی گفتوگویی با آقای کریمی دربارهی همکاریاش با کیارستمی در فیلم «بلیطها» انجام دادیم. در این گفتوگو آقای کریمی به چگونگی شکلگیری ایدهی بلیطها و همچنین چند و چون ساخت اپیزودِ کیارستمی در این فیلم پرداخته که پیشتر در جایی گفته نشده و یا کمتر شده است.
هرچقدر که کیارستمی و اُلمی حرف یکدیگر را روی هوا میفهمیدند - چون هر دو به وجه متافیزیک سینما توجه داشتند - لوچ اما هیچ تفاهمی با آنها نداشت. هنوز در فضای ملودرام بود؛ آدمهای خوب و آدمهای بد، طبقهی کارگر و طبقهی حاکم... این بود که طی چند جلسه به هیچ نتیجهای نرسیدیم و در نهایت پروژهی آبسترهای که کیارستمی پیشنهاد داده بود، تبدیل شد به یک پروژهی داستانگو. و قرار شد یک لوکیشن پیدا کنند تا اپیزودها دارای وحدت مکانی باشند. در این مدت قصههای مختلفی را مطرح کردند تا رسیدند به یک ترن. کیارستمی مثال میآورد که وقتی ما با قطار یا هواپیما مسافرت میکنیم، متوجه تغییر راننده یا خلبان نمیشویم و کار خودمان را میکنیم و پیشنهاد خیلی قشنگی داد که: «یک زن و مرد در حال سفر را بگیریم. من نیمساعتِ خودم را میگیرم بعد جایم را به اُلمی میدهم. فقط به او میگویم که این زوج چه حسی دارند و دیگر هیچچیز نمیگویم و اُلمی هم به همین ترتیب کار را پیش میبرد و و بعد جایش را به لوچ میدهد و...» یعنی بازیگران و داستان یکی باشند. اُلمی از این پیشنهاد بهشدت خوشش آمد. حتی به همین دلیل قرار بود که فیلمبرداری هر سه اپیزود، توسط یک فیلمبردار صورت بگیرد تا مشخص نشود کجا کارگردان عوض میشود، اما لوچ که سفت و سخت در فضای ملودرام بود و میخواست به قواعد آن پایبند باشد، اصلا در کتش نمیرفت. در نهایت طوری شد که داستانها به هم ربطی نداشته باشند، در حالیکه اول قرار بود یک داستان باشد، مثل هواپیمایی که در طول پرواز تنها خلبان آن تغییر میکند. بعد رسیدیم به ایدهی «ترن».
بابک کریمی که هماکنون بازیگر شناختهشدهایست، پیش از ورود به عرصهی بازیگری حرفهای، در سینمای ایتالیا فعالیت میکرد و هفت سال هم با عباس کیارستمی همکاری داشت.
بهتازگی گفتوگویی با آقای کریمی دربارهی همکاریاش با کیارستمی در فیلم «بلیطها» انجام دادیم. در این گفتوگو آقای کریمی به چگونگی شکلگیری ایدهی بلیطها و همچنین چند و چون ساخت اپیزودِ کیارستمی در این فیلم پرداخته که پیشتر در جایی گفته نشده و یا کمتر شده است.
Telegraph
از رنگها تا بلیطها
بابک کریمی، بازیگر نامآشنای سینمای ایران که با فیلم «جدایی نادر از سیمین»، ساختهی اصغر فرهادی (محصول ۱۳۸۹) به شهرت رسید، پیش از ورود به عرصهی بازیگری حرفهای، در سینمای ایتالیا فعایت میکرد و کارهای مختلفی از جمله فیلمبرداری و تدوین انجام میداد. آقای…
KiarostamiAbbas
«نان و کوچه، پنجاه سال بعد»، ساختهی مازیار چشمهعلایی، محصول ۱۳۹۹ https://vimeo.com/533724642
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تیزر مستند #نان_وکوچه_پنجاه_سال_بعد،
ساختهی مازیار چشمهعلایی، محصول ۱۳۹۹
ساختهی مازیار چشمهعلایی، محصول ۱۳۹۹
.
فیلم کوتاه «زالو»، فیلمی که این روزها با انتشارش مورد توجه قرار گرفته و حاشیهساز شده فیلمیست خانوادگی، محصول ۱۳۸۱ و ساختهی بهمن کیارستمی که در همان زمان که از آب و گل درآمده بود، نمایشهای محدودی داشته و احتمالا بهمن بعد از مرگ پدر، برای انتشارش در فضای مجازی تا مدتها اکراه داشته است. فیلم به دورهی تحصیلی بهمن در مدرسه میپردازد و با صحنههای ابتدایی فیلم «مشق شب» شروع میشود، مستندی که عباس کیارستمی آن را به دلیل درگیر بودنش با تکالیف و درس و مشق بهمن که در آن مقطع، کودکی دبستانی بود، میسازد. در ادامه از تصاویری از «اولیها» نیز استفاده شده که در کارنامهی سینمایی کیارستمی پیشنویسیست برای #مشق_شب و در هر دو فیلم هم بهمن حضور دارد. سکانس مربوط به بهمن در مشق شب که سوال و جوابهاییست میان کیارستمی و بهمن دربارهی وضعیت درسی پسر، بخش پایانی فصل اول فیلم است.
فصل دوم فیلم زالو که هستهی اصلی و بخش چالشبرانگیز آن است، با معرفی بهمن توسط کیارستمی بهعنوان یکی از بچههای مشق شب که بزرگ شده و هفت تجدید آورده، شروع میشود. بهمنِ نوجوان در نمایی نزدیک، جلوی یک دوربین ثابت نشسته - به شیوهی مشق شب - و کیارستمیِ پدر در خارج از قاب و در حالیکه تنها صدایش شنیده میشود، با عصبانیت و از موضعی بالا با وی صحبت میکند و او را مورد شماتت قرار میدهد که چرا بهعنوان یک دانشآموز که وظیفهاش درس خواندن است، درس نمیخواند. بهمن زیر فشار و با اکراه جواب میدهد. کیارستمی به او میگوید: «دلایل درس نخواندنت را به دوربین بگو که ده سال بعد بهعنوان سند بماند» و اینکه: «من مثل فیلم کلوزآپ، آن دادگاه هستم که حرفهایت را نمیفهمد، به خاطر همین حرفهایت را به دوربین بگو».
فصل سوم، حدودا ده سال بعد (سال ۸۱) را نشان میدهد که بهمنِ جوان در همان وضعیت جلوی دوربین نشسته. اینبار اما این بهمن است که به سراغ پدر رفته و با او که باز در خارج از قاب است، صحبت میکند. موضوع صحبت، ساخت همین فیلم است و کیارستمی میگوید نمیتواند با او (بهمن) بهعنوان سوژه برخورد کند و او را سرزنش میکند که از هر جهت زندگی نرمالی ندارد و در پایان، باز به دوربین اشاره میکند که این حرفها نیز میتواند ده سال بعد بهعنوان سند مورد استفاده قرار بگیرد.
زالو را میتوان ادامه و مکملی بر مشق شب دانست. اگر مشق شب سیستم (نظام) آموزشی را زیر سوال میبرد که بر پایهی انجام دادن تکلیف در خانه است و از تنبیه بهعنوان عامل پیشبرنده استفاده میکند، زالو به ناکارآمدی این سیستم در مقاطع بالاتر تحصیلی میپردازد. سیستمی که در هدر دادن وقت و استعداد دانشآموزان ید طولایی دارد و افرادی بلاتکلیف و سرخورده تحویل جامعه میدهد.
فیلم کوتاه «زالو»، فیلمی که این روزها با انتشارش مورد توجه قرار گرفته و حاشیهساز شده فیلمیست خانوادگی، محصول ۱۳۸۱ و ساختهی بهمن کیارستمی که در همان زمان که از آب و گل درآمده بود، نمایشهای محدودی داشته و احتمالا بهمن بعد از مرگ پدر، برای انتشارش در فضای مجازی تا مدتها اکراه داشته است. فیلم به دورهی تحصیلی بهمن در مدرسه میپردازد و با صحنههای ابتدایی فیلم «مشق شب» شروع میشود، مستندی که عباس کیارستمی آن را به دلیل درگیر بودنش با تکالیف و درس و مشق بهمن که در آن مقطع، کودکی دبستانی بود، میسازد. در ادامه از تصاویری از «اولیها» نیز استفاده شده که در کارنامهی سینمایی کیارستمی پیشنویسیست برای #مشق_شب و در هر دو فیلم هم بهمن حضور دارد. سکانس مربوط به بهمن در مشق شب که سوال و جوابهاییست میان کیارستمی و بهمن دربارهی وضعیت درسی پسر، بخش پایانی فصل اول فیلم است.
فصل دوم فیلم زالو که هستهی اصلی و بخش چالشبرانگیز آن است، با معرفی بهمن توسط کیارستمی بهعنوان یکی از بچههای مشق شب که بزرگ شده و هفت تجدید آورده، شروع میشود. بهمنِ نوجوان در نمایی نزدیک، جلوی یک دوربین ثابت نشسته - به شیوهی مشق شب - و کیارستمیِ پدر در خارج از قاب و در حالیکه تنها صدایش شنیده میشود، با عصبانیت و از موضعی بالا با وی صحبت میکند و او را مورد شماتت قرار میدهد که چرا بهعنوان یک دانشآموز که وظیفهاش درس خواندن است، درس نمیخواند. بهمن زیر فشار و با اکراه جواب میدهد. کیارستمی به او میگوید: «دلایل درس نخواندنت را به دوربین بگو که ده سال بعد بهعنوان سند بماند» و اینکه: «من مثل فیلم کلوزآپ، آن دادگاه هستم که حرفهایت را نمیفهمد، به خاطر همین حرفهایت را به دوربین بگو».
فصل سوم، حدودا ده سال بعد (سال ۸۱) را نشان میدهد که بهمنِ جوان در همان وضعیت جلوی دوربین نشسته. اینبار اما این بهمن است که به سراغ پدر رفته و با او که باز در خارج از قاب است، صحبت میکند. موضوع صحبت، ساخت همین فیلم است و کیارستمی میگوید نمیتواند با او (بهمن) بهعنوان سوژه برخورد کند و او را سرزنش میکند که از هر جهت زندگی نرمالی ندارد و در پایان، باز به دوربین اشاره میکند که این حرفها نیز میتواند ده سال بعد بهعنوان سند مورد استفاده قرار بگیرد.
زالو را میتوان ادامه و مکملی بر مشق شب دانست. اگر مشق شب سیستم (نظام) آموزشی را زیر سوال میبرد که بر پایهی انجام دادن تکلیف در خانه است و از تنبیه بهعنوان عامل پیشبرنده استفاده میکند، زالو به ناکارآمدی این سیستم در مقاطع بالاتر تحصیلی میپردازد. سیستمی که در هدر دادن وقت و استعداد دانشآموزان ید طولایی دارد و افرادی بلاتکلیف و سرخورده تحویل جامعه میدهد.
Telegram
KiarostamiAbbas
فیلم کوتاه «زالو»،
ساختهی بهمن کیارستمی، محصول ۱۳۸۱
@KiarostamiAbbas
@bahmankiarostami
ساختهی بهمن کیارستمی، محصول ۱۳۸۱
@KiarostamiAbbas
@bahmankiarostami
.
سینمای عباس کیارستمی و سینمای کودک در ایران در سال ۱۳۴۹ با فیلم کوتاه «نان و کوچه» متولد شد. فیلمی که برخی از مهمترین ویژگیهای تماتیک و سبکی سینمای کیارستمی را در خود دارد، از جمله سفر، کودکان باهوش و جستوجوگر و رابطهی آنها با بزرگسالان، کار با نابازیگر، عنصر تکرار، برداشت بلند، موسیقی جاز، تاکید روی زمان مرده و پایان باز. با نان و کوچه، کیارستمی برداشت خود از واقعیت به شیوهای مینیمالیستی که بعد به وجه مشخصهی اصلی سینمای او تبدیل میشود را به نمایش میگذارد. فیلم بعد از گذشت حدود پنجاه سال همچنان تازه و جوان است. پنجاهمین سال ساخت نان و کوچه بهانهای میشود برای ساخت مستندی دربارهی این فیلم. مازیار چشمهعلایی، پژوهشگر در مورد عباس کیارستمی و آثارش به سراغ رضا هاشمی، بازیگر نقش اصلی نان و کوچه میرود و همراه با او که حالا مردی ۵۷ ساله است راهی لوکیشن فیلم کیارستمی میشود.
سینمای عباس کیارستمی و سینمای کودک در ایران در سال ۱۳۴۹ با فیلم کوتاه «نان و کوچه» متولد شد. فیلمی که برخی از مهمترین ویژگیهای تماتیک و سبکی سینمای کیارستمی را در خود دارد، از جمله سفر، کودکان باهوش و جستوجوگر و رابطهی آنها با بزرگسالان، کار با نابازیگر، عنصر تکرار، برداشت بلند، موسیقی جاز، تاکید روی زمان مرده و پایان باز. با نان و کوچه، کیارستمی برداشت خود از واقعیت به شیوهای مینیمالیستی که بعد به وجه مشخصهی اصلی سینمای او تبدیل میشود را به نمایش میگذارد. فیلم بعد از گذشت حدود پنجاه سال همچنان تازه و جوان است. پنجاهمین سال ساخت نان و کوچه بهانهای میشود برای ساخت مستندی دربارهی این فیلم. مازیار چشمهعلایی، پژوهشگر در مورد عباس کیارستمی و آثارش به سراغ رضا هاشمی، بازیگر نقش اصلی نان و کوچه میرود و همراه با او که حالا مردی ۵۷ ساله است راهی لوکیشن فیلم کیارستمی میشود.
Telegram
KiarostamiAbbas
مستند «نان و کوچه، پنجاه سال بعد»،
ساختهی مازیار چشمهعلایی، محصول ۱۳۹۹
@KiarostamiAbbas
ساختهی مازیار چشمهعلایی، محصول ۱۳۹۹
@KiarostamiAbbas
.
یوسف اسحاقپور: در فیلم یک لحظه هست که جهتِ حرکت تغییر میکند. هر دوی شما در یک کافه نشستهاید. تازه صبح آن روز با هم آشنا شدهاید. مرد برای مدتی از کافه بیرون میرود تا تلفن کند. زنِ ایتالیایی کافهچی، انگار که شما همسر آن مرد هستید، به شما رو میکند و میگوید که شوهرش دیگر هیچوقت با این حرارتی که شوهر شما با شما حرف میزند با او سخن نمیگوید. در یک لحظه او شما را به ازدواج هم درمیآورد.در این لحظه پشت زن کافهچی به دوربین است و این نکته را تداعی میکند که وارد بخش دیگری از واقعیت شدهایم. وقتی زن و مرد از کافه بیرون میآیند، زن مرد را «عزیزم» خطاب میکند و دربارهی فرزندشان با او حرف میزند و مرد طوری رفتار میکند که انگار شوهر اوست.
عباس کیارستمی: در دل مناسبات کاذب، حقیقتی نهفته است که بسیار جالبتر و خالصتر از آن چیزیست که انسان در واقعیت جستوجو میکند. در دل دروغ است که انسان حقیقت را باز مییابد، چرا که از قید واقعیت رها میشود. اگر شما بپذیرید که هرکس در حال بازی نقشیست و دروغ میگوید، درست در همانجاست که او قلبش را باز میکند و حقیقت خود را آشکار میسازد. تنها وقتی انسان خود را از قید واقعیت رها میکند، میتواند به حقیقت دست یابد. حقیقت آدمها هنگامی بر من آشکار میشود که در حال دروغ گفتن هستند. زیرا دروغ شما را در پناه خود قرار میدهد و حقیقت وجودی آدمها در آنجا بیشتر نمایان میشود.
یوسف اسحاقپور: در فیلم یک لحظه هست که جهتِ حرکت تغییر میکند. هر دوی شما در یک کافه نشستهاید. تازه صبح آن روز با هم آشنا شدهاید. مرد برای مدتی از کافه بیرون میرود تا تلفن کند. زنِ ایتالیایی کافهچی، انگار که شما همسر آن مرد هستید، به شما رو میکند و میگوید که شوهرش دیگر هیچوقت با این حرارتی که شوهر شما با شما حرف میزند با او سخن نمیگوید. در یک لحظه او شما را به ازدواج هم درمیآورد.در این لحظه پشت زن کافهچی به دوربین است و این نکته را تداعی میکند که وارد بخش دیگری از واقعیت شدهایم. وقتی زن و مرد از کافه بیرون میآیند، زن مرد را «عزیزم» خطاب میکند و دربارهی فرزندشان با او حرف میزند و مرد طوری رفتار میکند که انگار شوهر اوست.
عباس کیارستمی: در دل مناسبات کاذب، حقیقتی نهفته است که بسیار جالبتر و خالصتر از آن چیزیست که انسان در واقعیت جستوجو میکند. در دل دروغ است که انسان حقیقت را باز مییابد، چرا که از قید واقعیت رها میشود. اگر شما بپذیرید که هرکس در حال بازی نقشیست و دروغ میگوید، درست در همانجاست که او قلبش را باز میکند و حقیقت خود را آشکار میسازد. تنها وقتی انسان خود را از قید واقعیت رها میکند، میتواند به حقیقت دست یابد. حقیقت آدمها هنگامی بر من آشکار میشود که در حال دروغ گفتن هستند. زیرا دروغ شما را در پناه خود قرار میدهد و حقیقت وجودی آدمها در آنجا بیشتر نمایان میشود.
Telegraph
بینوش، کیارستمی و اسحاقپور؛ بازی با حقیقت
عباس کیارستمی، فیلمساز ایرانی و ژولیت بینوش، ستارهی فرانسوی، با فیلم «کپی برابر اصل» در رقابت اصلی فستیوال کن حضور دارند. آنها به همراه یوسف اسحاق پور، نظریهپرداز سینما و عکاس، واقعیت و دروغ در هنر را مورد پرسش قرار میدهند. پاریس، خیابان تراورسیر Traversière…
.
یوسف اسحاقپور، متفکر و نویسندهی ایرانی-فرانسوی که بیشتر در حوزهی سینما مینوشت و آثارش از اعتباری جهانی برخوردار است، روز جمعه ۲۳ مهر در ۸۱ سالگی در پاریس درگذشت. او دو جلد کتاب دربارهی عباس کیارستمی نوشته که در قالب یک جلد و با عنوان «کیارستمی؛ پشت و روی واقعیت» توسط محمدرضا شیخی به فارسی ترجمه شده و نشر شورآفرین آن را منتشر کرده است. آقای اسحاقپور در سال ۲۰۱۰ و کمی پیش از حضور «کپی برابر اصل» در جشنوارهی کن، گفتوگویی با عباس کیارستمی و ژولیت بینوش دربارهی این فیلم انجام داد. اسحاقپور عکاس نیز بود و پنج جلد کتاب عکس در کارنامه دارد، اما نکتهی جالب اینکه تا پیش از مصاحبهاش با کیارستمی دربارهی «عکاسی» در سال ۲۰۰۱ تنها بهصورت تفننی به عکاسی میپرداخت و بعد از آن بود که عکاسی برایش امری جدی میشود و به جانش میافتد.
روحش در آرامش
یوسف اسحاقپور، متفکر و نویسندهی ایرانی-فرانسوی که بیشتر در حوزهی سینما مینوشت و آثارش از اعتباری جهانی برخوردار است، روز جمعه ۲۳ مهر در ۸۱ سالگی در پاریس درگذشت. او دو جلد کتاب دربارهی عباس کیارستمی نوشته که در قالب یک جلد و با عنوان «کیارستمی؛ پشت و روی واقعیت» توسط محمدرضا شیخی به فارسی ترجمه شده و نشر شورآفرین آن را منتشر کرده است. آقای اسحاقپور در سال ۲۰۱۰ و کمی پیش از حضور «کپی برابر اصل» در جشنوارهی کن، گفتوگویی با عباس کیارستمی و ژولیت بینوش دربارهی این فیلم انجام داد. اسحاقپور عکاس نیز بود و پنج جلد کتاب عکس در کارنامه دارد، اما نکتهی جالب اینکه تا پیش از مصاحبهاش با کیارستمی دربارهی «عکاسی» در سال ۲۰۰۱ تنها بهصورت تفننی به عکاسی میپرداخت و بعد از آن بود که عکاسی برایش امری جدی میشود و به جانش میافتد.
روحش در آرامش
Flickr
.
مستند «ده روز با کیارستمی»،
ساختهی بریژیت دلپچ، محصول ۲۰۰۴
در سپتامبر ۲۰۰۳ عباس کیارستمی یک ورکشاپ فیلمسازی ده روزه در تورین برگزار کرد. مستند کمتردیدهشدهی ده روز با کیارستمی به این کارگاه آموزشی میپردازد.
مستند «ده روز با کیارستمی»،
ساختهی بریژیت دلپچ، محصول ۲۰۰۴
در سپتامبر ۲۰۰۳ عباس کیارستمی یک ورکشاپ فیلمسازی ده روزه در تورین برگزار کرد. مستند کمتردیدهشدهی ده روز با کیارستمی به این کارگاه آموزشی میپردازد.
Telegram
KiarostamiAbbas
مستند «ده روز با کیارستمی»،
ساختهی بریژیت دلپچ، محصول ۲۰۰۴
@KiarostamiAbbas
ساختهی بریژیت دلپچ، محصول ۲۰۰۴
@KiarostamiAbbas
KiarostamiAbbas
مستند «نان و کوچه، پنجاه سال بعد»، ساختهی مازیار چشمهعلایی، محصول ۱۳۹۹ @KiarostamiAbbas
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تیزر مستند #نان_وکوچه_پنجاه_سال_بعد،
ساختهی مازیار چشمهعلایی، محصول ۱۳۹۹
ساختهی مازیار چشمهعلایی، محصول ۱۳۹۹