.
فیلم ویکتور اریسه - عباس کیارستمی؛ مکاتبات که بیشتر با عنوان «نامه ها» شناخته میشود، کار مشترکیست از عباس کیارستمی و ویکتور اریسه، کارگردان اسپانیایی. فیلمی بلند و کمتردیدهشده متشکل از چند فیلم کوتاه که نامههای تصویری کیارستمی و اریسه هستند به یکدیگر بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷.
فیلم ویکتور اریسه - عباس کیارستمی؛ مکاتبات که بیشتر با عنوان «نامه ها» شناخته میشود، کار مشترکیست از عباس کیارستمی و ویکتور اریسه، کارگردان اسپانیایی. فیلمی بلند و کمتردیدهشده متشکل از چند فیلم کوتاه که نامههای تصویری کیارستمی و اریسه هستند به یکدیگر بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷.
Flickr
نامهها
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جلسهی پرسش و پاسخ عباس کیارستمی، رم، نوامبر ۲۰۰۵
@KiarostamiAbbas
@KiarostamiAbbas
.
جلسهی پرسش و پاسخ عباس کیارستمی، رم، نوامبر ۲۰۰۵
کیارستمی در این مسترکلاس در پاسخ به سوال حضار، به موضوعاتی از جمله «سینمای کلاسیک ایتالیا»، «رویکردش به سانسور و کار در محدودیت»، «سینمای دیجیتال» و «شخصیتهای فیلمهایش» میپردازد.
جلسهی پرسش و پاسخ عباس کیارستمی، رم، نوامبر ۲۰۰۵
کیارستمی در این مسترکلاس در پاسخ به سوال حضار، به موضوعاتی از جمله «سینمای کلاسیک ایتالیا»، «رویکردش به سانسور و کار در محدودیت»، «سینمای دیجیتال» و «شخصیتهای فیلمهایش» میپردازد.
Flickr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برف میبارد
برف میبارد
برف میبارد
روز به پایان میرسد
برف میبارد
شب.
#عباس_کیارستمی #همراه_با_باد
Snow falls
snow falls
snow falls.
The day ends.
Snow falls.
Night.
#AbbasKiarostami #walkingwiththewind
ویدئو از محمد محمدی
بر اساس عکسی از عباس عطار
موسیقی استفاده شده:
A Thousand Kisses Deep
از کریس بوتی
@KiarostamiAbbas
برف میبارد
برف میبارد
برف میبارد
روز به پایان میرسد
برف میبارد
شب.
#عباس_کیارستمی #همراه_با_باد
Snow falls
snow falls
snow falls.
The day ends.
Snow falls.
Night.
#AbbasKiarostami #walkingwiththewind
ویدئو از محمد محمدی
بر اساس عکسی از عباس عطار
موسیقی استفاده شده:
A Thousand Kisses Deep
از کریس بوتی
@KiarostamiAbbas
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در سال ۱۳۶۴ و نیمهی اول ۱۳۶۵ عباس کیارستمی برای فیلم «خانه دوست کجاست»، در استان گیلان به دنبال لوکیشن مناسب میگشت. او در جستوجوی روستا یا روستاهایی بود که ضمن دارا بودن فضای زیبا و سرسبز شمال ایران، اهالیاش نیز گویشی غیر از لهجەی شناختهشدهی گیلکی و بهخصوص رشتی داشته باشند و به همین منظور سفرهای متعددی به مناطق مختلف گیلان کرده بود. در این هنگام کامبوزیا پرتوی که زادهی رستمآباد (از توابع رودبار) بود، رستمآباد را به او معرفی کرد و اینطور شد که این منطقه به لوکیشن اصلی خانه دوست کجاست تبدیل شد. علاوه بر آن خانهی مادربزرگ کامبوزیا پرتوی در فیلم خانه دوست کجاست، بهعنوان لوکیشن، مورد استفاده قرار گرفت (بهعنوان خانهی احمدپورها) و خودش (مادربزرگ پرتوی) نیز نقش صاحبخانه را بازی کرد.
آقای پرتوی در این مصاحبه که توسط گروه آرتهباکس انجام گرفته، از همکاریاش با کیارستمی در پروژهی خانه دوست کجاست میگوید.
با تشکر از آبان ملکمحمدی که این ویدئو را انتخاب و برش زده است.
پ.ن: کامبوزیا پرتوی چهارم آذر در ۶۴ سالگی بر اثر بیماری کرونا درگذشت.
روحش شاد
@KiarostamiAbbas
در سال ۱۳۶۴ و نیمهی اول ۱۳۶۵ عباس کیارستمی برای فیلم «خانه دوست کجاست»، در استان گیلان به دنبال لوکیشن مناسب میگشت. او در جستوجوی روستا یا روستاهایی بود که ضمن دارا بودن فضای زیبا و سرسبز شمال ایران، اهالیاش نیز گویشی غیر از لهجەی شناختهشدهی گیلکی و بهخصوص رشتی داشته باشند و به همین منظور سفرهای متعددی به مناطق مختلف گیلان کرده بود. در این هنگام کامبوزیا پرتوی که زادهی رستمآباد (از توابع رودبار) بود، رستمآباد را به او معرفی کرد و اینطور شد که این منطقه به لوکیشن اصلی خانه دوست کجاست تبدیل شد. علاوه بر آن خانهی مادربزرگ کامبوزیا پرتوی در فیلم خانه دوست کجاست، بهعنوان لوکیشن، مورد استفاده قرار گرفت (بهعنوان خانهی احمدپورها) و خودش (مادربزرگ پرتوی) نیز نقش صاحبخانه را بازی کرد.
آقای پرتوی در این مصاحبه که توسط گروه آرتهباکس انجام گرفته، از همکاریاش با کیارستمی در پروژهی خانه دوست کجاست میگوید.
با تشکر از آبان ملکمحمدی که این ویدئو را انتخاب و برش زده است.
پ.ن: کامبوزیا پرتوی چهارم آذر در ۶۴ سالگی بر اثر بیماری کرونا درگذشت.
روحش شاد
@KiarostamiAbbas
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
داشتم برای فيلمِ #به_همین_سادگی رضا ميرکریمی تيتراژ میساختم. در همان ايام، مشغولِ تدوينِ فيلمِ «شیرین» هم بودم. یک روز با جنابِ كيارستمى قرارِ تدوين داشتم. قبلش مشغولِ كار روی تيتراژ بودم. از كارم پرسيد، اتودِ تيتراژ را نشانش دادم. خيلى خوشش آمد و گفت: «بذار من بنویسم». و تیتراژ دوباره، اینبار با دستخطِ كيارستمى و از نو ساخته شد.
#آرش_صادقی_ل_ن
@KiarostamiAbbas
داشتم برای فيلمِ #به_همین_سادگی رضا ميرکریمی تيتراژ میساختم. در همان ايام، مشغولِ تدوينِ فيلمِ «شیرین» هم بودم. یک روز با جنابِ كيارستمى قرارِ تدوين داشتم. قبلش مشغولِ كار روی تيتراژ بودم. از كارم پرسيد، اتودِ تيتراژ را نشانش دادم. خيلى خوشش آمد و گفت: «بذار من بنویسم». و تیتراژ دوباره، اینبار با دستخطِ كيارستمى و از نو ساخته شد.
#آرش_صادقی_ل_ن
@KiarostamiAbbas
KiarostamiAbbas
در سال ۱۳۶۴ و نیمهی اول ۱۳۶۵ عباس کیارستمی برای فیلم «خانه دوست کجاست»، در استان گیلان به دنبال لوکیشن مناسب میگشت. او در جستوجوی روستا یا روستاهایی بود که ضمن دارا بودن فضای زیبا و سرسبز شمال ایران، اهالیاش نیز گویشی غیر از لهجەی شناختهشدهی گیلکی…
درست یادم نمیآید که چهطور کامبوزیا پرتوی را پیدا کردیم که خانوادهاش اهلِ روستای کوکر بود و خویش و قومهایش هنوز در آن روستا ساکن بودند.
مادربزرگِ مهربانِ کامبوزیا همان است که نقشِ پیرزنِ صاحبخانۀ خانوادۀ بابک (شخصیت اصلی فیلم) را بازی کرده و آن پسربچۀ بازیگوش که پای چشمش سیاه است و در صحنۀ مشق نوشتن، بابک را به بیرون آمدن از خانه وسوسه میکند و به بازی میخواند نیز از خالهزادههای کامبوزیا بود و دیگر خویشانِ این دوست نیز در طولِ فیلمبرداری، بسیار به ما یاری رساندند.
من کامبوزیا را از سال ۵۸ میشناختم؛ داستانِ کوتاهی از او خوانده بودم که احمد شاملو در یکی از شمارههای «کتاب جمعه» چاپ کرده بود و همدانشکدهای و دوستِ محمدرضا صفدری و صمد طاهری بود که این هر دو از داستاننویسانِ جوانِ آن زمان بودند و با من دوست، که بعدها به جلساتِ داستانخوانیِ مشهور به «پنجشنبهها» دعوتشان کردم و در آن نخستین و تنها مجموعهداستانِ چاپشدۀ حاصلِ آن جلسات ـ «هشت داستان» ـ نیز کارشان چاپ شد. کامبوزیا هنوز «کامبوزیا پرتوی» فیلمنامهنویس و فیلمسازِ مشهور و پُرکارِ بعدی نشده بود؛ جوانی بود مودب و محجوب که بهدرستی در تیتراژِ «خانۀ دوست...» از وی تشکر شده و به نظرِ من، با آنکه شاید یکی دو بار بیشتر سرِ صحنۀ فیلمبرداری، آنهم در سفرهایی برای دیدارِ خویشان، بهمدتی کوتاه حضور نداشت، ولی خیلی به ما کمک کرد.
ناصر زراعتی
از خاطرات ساخت فیلم «خانه دوست کجاست» با عنوان یک شعر بلند ناب
درست یادم نمیآید که چهطور کامبوزیا پرتوی را پیدا کردیم که خانوادهاش اهلِ روستای کوکر بود و خویش و قومهایش هنوز در آن روستا ساکن بودند.
مادربزرگِ مهربانِ کامبوزیا همان است که نقشِ پیرزنِ صاحبخانۀ خانوادۀ بابک (شخصیت اصلی فیلم) را بازی کرده و آن پسربچۀ بازیگوش که پای چشمش سیاه است و در صحنۀ مشق نوشتن، بابک را به بیرون آمدن از خانه وسوسه میکند و به بازی میخواند نیز از خالهزادههای کامبوزیا بود و دیگر خویشانِ این دوست نیز در طولِ فیلمبرداری، بسیار به ما یاری رساندند.
من کامبوزیا را از سال ۵۸ میشناختم؛ داستانِ کوتاهی از او خوانده بودم که احمد شاملو در یکی از شمارههای «کتاب جمعه» چاپ کرده بود و همدانشکدهای و دوستِ محمدرضا صفدری و صمد طاهری بود که این هر دو از داستاننویسانِ جوانِ آن زمان بودند و با من دوست، که بعدها به جلساتِ داستانخوانیِ مشهور به «پنجشنبهها» دعوتشان کردم و در آن نخستین و تنها مجموعهداستانِ چاپشدۀ حاصلِ آن جلسات ـ «هشت داستان» ـ نیز کارشان چاپ شد. کامبوزیا هنوز «کامبوزیا پرتوی» فیلمنامهنویس و فیلمسازِ مشهور و پُرکارِ بعدی نشده بود؛ جوانی بود مودب و محجوب که بهدرستی در تیتراژِ «خانۀ دوست...» از وی تشکر شده و به نظرِ من، با آنکه شاید یکی دو بار بیشتر سرِ صحنۀ فیلمبرداری، آنهم در سفرهایی برای دیدارِ خویشان، بهمدتی کوتاه حضور نداشت، ولی خیلی به ما کمک کرد.
ناصر زراعتی
از خاطرات ساخت فیلم «خانه دوست کجاست» با عنوان یک شعر بلند ناب
Telegram
KiarostamiAbbas
«یک شعر بلند ناب»، خاطراتی از ساخت فیلم #خانه_دوست_کجاست، یادداشتی از ناصر زراعتی (برنامهریز و دستیار کارگردان در چند فیلم کیارستمی در دورهی فیلمسازی او در کانون)
@KiarostamiAbbas
@KiarostamiAbbas
.
۱۲ آذر، پنجمین سالروز درگذشت حمیده رضویست.
حمیده رضوی فیلمساز، تهیهکننده و مدیر پروژههای هنری و از نزدیکترین دوستان عباس کیارستمی بود. او فیلمسازی را از کارگاههای کیارستمی آغاز کرد و چندین فیلم کوتاه، ویدئوآرت و کلیپ از خود به یادگار گذاشت. خانم رضوی همچنین دو فیلم دربارهی پشت صحنهی فیلمهای «کپی برابر اصل» و «شیرین» از آثار عباس کیارستمی در کارنامه دارد. «حمیده» که از شیفتگان کویر و آفرودسواری بود در سال ۹۴ هنگامی که تنها چهل سال بیشتر نداشت، بر اثر واژگون شدن ماشینش در کویر لوت درگذشت.
به همین مناسبت پروندهی کوچکی تدارک دیدهایم.
روحش در آرامش
۱۲ آذر، پنجمین سالروز درگذشت حمیده رضویست.
حمیده رضوی فیلمساز، تهیهکننده و مدیر پروژههای هنری و از نزدیکترین دوستان عباس کیارستمی بود. او فیلمسازی را از کارگاههای کیارستمی آغاز کرد و چندین فیلم کوتاه، ویدئوآرت و کلیپ از خود به یادگار گذاشت. خانم رضوی همچنین دو فیلم دربارهی پشت صحنهی فیلمهای «کپی برابر اصل» و «شیرین» از آثار عباس کیارستمی در کارنامه دارد. «حمیده» که از شیفتگان کویر و آفرودسواری بود در سال ۹۴ هنگامی که تنها چهل سال بیشتر نداشت، بر اثر واژگون شدن ماشینش در کویر لوت درگذشت.
به همین مناسبت پروندهی کوچکی تدارک دیدهایم.
روحش در آرامش
Flickr
عکس از آروند دشتآرای
صحبتهای حمیده رضوی دربارهی پشت صحنهاش از فیلم «كپی برابر اصل»
پاسخ بسياری از سوالات دربارهی ساخت #کپی_برابر_اصل در این مستند که عنوانش «اصل کپی برابر اصل» است، وجود دارد.
پاسخ بسياری از سوالات دربارهی ساخت #کپی_برابر_اصل در این مستند که عنوانش «اصل کپی برابر اصل» است، وجود دارد.
Telegraph
صحبتهای حمیده رضوی دربارهی پشتصحنهاش از فیلم «كپی برابر اصل»
حمیده رضوی فیلمساز و یکی از دستیاران عباس کیارستمی در ۱۲ آذر سال ۹۴ در یک سانحهی رانندگی درگذشت. به بهانهی پنجمین سالگرد درگذشت وی گفتههای او را که سال ۱۳۹۰ در روزنامهی شرق چاپ شده و در آن از فیلم «كپی برابر اصل» میگوید، بازنشر میکنیم. فيلم «كپی برابر…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پشتصحنهی فیلم #کپی_برابر_اصل
مستند «اصل کپی برابر اصل»،
ساختهی #حمیده_رضوی، محصول ۲۰۱۰
@KiarostamiAbbas
مستند «اصل کپی برابر اصل»،
ساختهی #حمیده_رضوی، محصول ۲۰۱۰
@KiarostamiAbbas
.
حمیده رضوی در بیشتر پروژههای هنری یک دههی آخر زندگی عباس کیارستمی، او را همراهی میکرد. برای کیارستمی، «حمیده» یک شاگرد با استعداد، یک دستیار خوب و یک همراه بود.
حمیده حدود هفت ماه پیش از مرگ کیارستمی درگذشت. مزار او در لواسان، قبرستان #توک_مزرعه و در جوار مزار کیارستمیست.
حمیده رضوی در بیشتر پروژههای هنری یک دههی آخر زندگی عباس کیارستمی، او را همراهی میکرد. برای کیارستمی، «حمیده» یک شاگرد با استعداد، یک دستیار خوب و یک همراه بود.
حمیده حدود هفت ماه پیش از مرگ کیارستمی درگذشت. مزار او در لواسان، قبرستان #توک_مزرعه و در جوار مزار کیارستمیست.
Flickr
عکس از حمیده رضوی
KiarostamiAbbas
پشتصحنهی فیلم #کپی_برابر_اصل مستند «اصل کپی برابر اصل»، ساختهی #حمیده_رضوی، محصول ۲۰۱۰ @KiarostamiAbbas
این همان مستندیست که در آن، عباس کیارستمی سر صحنهی «کپی برابر اصل»، تفاوت «گله» و «عصبانیت» را برای ژولیت بینوش توضیح میدهد.
تصاویر را هم خود حمیده رضوی گرفته است.
این همان مستندیست که در آن، عباس کیارستمی سر صحنهی «کپی برابر اصل»، تفاوت «گله» و «عصبانیت» را برای ژولیت بینوش توضیح میدهد.
تصاویر را هم خود حمیده رضوی گرفته است.
.
کارهای حمیده رضوی موجود در کانال
▪فیلم کوتاه «از فرش تا عرش»، محصول ۲۰۰۸
https://t.me/KiarostamiAbbas/349
▪مستند «طعم شیرین»، محصول ۲۰۰۸
https://t.me/KiarostamiAbbas/756
▪فیلم کوتاه «باد شما را خواهد برد»، محصول ۲۰۰۹
https://t.me/KiarostamiAbbas/350
▪فیلم کوتاه «زن دلفریب»
https://t.me/KiarostamiAbbas/351
▪یک ویدئو کلیپ از ساختههای حمیده رضوی
https://t.me/KiarostamiAbbas/352
▪یک ویدئو کلیپ دیگر از ساختههای حمیده رضوی با نام «حراج ۵۰ درصد»، محصول ۲۰۱۰
https://t.me/KiarostamiAbbas/354
▪مستند «اصل کپی برابر اصل»، محصول ۲۰۱۰
https://t.me/KiarostamiAbbas/810
▪یک ویدئوآرت از حمیده رضوی (از آخرین آثار او)
https://t.me/KiarostamiAbbas/814
کارهای حمیده رضوی موجود در کانال
▪فیلم کوتاه «از فرش تا عرش»، محصول ۲۰۰۸
https://t.me/KiarostamiAbbas/349
▪مستند «طعم شیرین»، محصول ۲۰۰۸
https://t.me/KiarostamiAbbas/756
▪فیلم کوتاه «باد شما را خواهد برد»، محصول ۲۰۰۹
https://t.me/KiarostamiAbbas/350
▪فیلم کوتاه «زن دلفریب»
https://t.me/KiarostamiAbbas/351
▪یک ویدئو کلیپ از ساختههای حمیده رضوی
https://t.me/KiarostamiAbbas/352
▪یک ویدئو کلیپ دیگر از ساختههای حمیده رضوی با نام «حراج ۵۰ درصد»، محصول ۲۰۱۰
https://t.me/KiarostamiAbbas/354
▪مستند «اصل کپی برابر اصل»، محصول ۲۰۱۰
https://t.me/KiarostamiAbbas/810
▪یک ویدئوآرت از حمیده رضوی (از آخرین آثار او)
https://t.me/KiarostamiAbbas/814
Flickr
عکس از کیمیا رهگذر
.
به سمت جادهی لشکرک که میپیچی و شهر را پشت سر میگذاری، مثل همیشه مناظر به سرعت تغییر میکنند و بعد به گردنهی قوچک که نزدیک میشوی، کوههای لواسان پدیدار میشوند که این آخرِ پاییزی از برف سفید شدهاند، ناگهان تمام وجودت پر از شوق میشود. شوق برف که شعفانگیز است و تو را به خاطرات خوب در سالهای کودکی وصل میکند و همچنین تداعیکنندهی عکسهای تم برف کیارستمیست؛ مجموعهای موسوم به «سفید برفی». گردنه را که رد میکنی و به طرف لواسان سرازیر میشوی، سمت غرب تپههای سوهانک - که لوکیشن «طعم گیلاس» بود - عیشت را تکمیل میکند. از اینجا به بعد تا چشم کار میکند کوه است. کمتر از ده دقیقه به لواسان میرسی، از رودخانه میگذری و شش هفت دقیقه بعد جلوی در قبرستان #توک_مزرعه هستی، «توک» به معنای «نوک» یا «بلندی». آبادیای که سالها قبل، پر از باغ و مزرعه بوده و چون در بلندی واقع شده، «توک مزرعه» نامیده شده و حالا محلهای از لواسان است. قبرستان کوچک است و دنج. مزار کیارستمی ته قبرستان، با عکسی از او مشخص است. در دو قدمیاش هم «حمیده» آرمیده.
انرژی کیارستمی را در فضا حس میکنی.
سنگ قبری بسیار ساده، ولی زیبا و شکیل، با انتخاب و طراحی بهمن کیارستمی.
با اینکه میدانی که خودش آنجا نیست، ولی قطعا نسبتی با آنجا دارد. با چشماندازش به دریاچهی لتیان و تپههای جنوب لواسان که در بهار سبزند و در تابستان و پاییز، به طلایی میزنند. درختان سرو و سپیدار اطراف. سکوتی که تنها صدای پرندگان، پارس سگها، شیههی گاه به گاه اسبی که در همان حوالی میچرد، یا قوقولیقوی خروسی بیمحل از دور و یا صحبت کارگران محلی که پیاده از خیابان مجاور عبور میکنند، آن را میشکند.
شقایقهای اردیبهشت ماه، خنکای عصر تابستان، انجیر و گردوی شهریور، بارانهای پاییزی و البته آسمان آبی بالا سر.
دیگر هوا تاریک شده و باید جمع کنی و بروی و دل به جاده بزنی. کیارستمی اما در عکس بالای مزار، دوربینبهدست در دل تاریکی ایستاده...
@KiarostamiAbbas
به سمت جادهی لشکرک که میپیچی و شهر را پشت سر میگذاری، مثل همیشه مناظر به سرعت تغییر میکنند و بعد به گردنهی قوچک که نزدیک میشوی، کوههای لواسان پدیدار میشوند که این آخرِ پاییزی از برف سفید شدهاند، ناگهان تمام وجودت پر از شوق میشود. شوق برف که شعفانگیز است و تو را به خاطرات خوب در سالهای کودکی وصل میکند و همچنین تداعیکنندهی عکسهای تم برف کیارستمیست؛ مجموعهای موسوم به «سفید برفی». گردنه را که رد میکنی و به طرف لواسان سرازیر میشوی، سمت غرب تپههای سوهانک - که لوکیشن «طعم گیلاس» بود - عیشت را تکمیل میکند. از اینجا به بعد تا چشم کار میکند کوه است. کمتر از ده دقیقه به لواسان میرسی، از رودخانه میگذری و شش هفت دقیقه بعد جلوی در قبرستان #توک_مزرعه هستی، «توک» به معنای «نوک» یا «بلندی». آبادیای که سالها قبل، پر از باغ و مزرعه بوده و چون در بلندی واقع شده، «توک مزرعه» نامیده شده و حالا محلهای از لواسان است. قبرستان کوچک است و دنج. مزار کیارستمی ته قبرستان، با عکسی از او مشخص است. در دو قدمیاش هم «حمیده» آرمیده.
انرژی کیارستمی را در فضا حس میکنی.
سنگ قبری بسیار ساده، ولی زیبا و شکیل، با انتخاب و طراحی بهمن کیارستمی.
با اینکه میدانی که خودش آنجا نیست، ولی قطعا نسبتی با آنجا دارد. با چشماندازش به دریاچهی لتیان و تپههای جنوب لواسان که در بهار سبزند و در تابستان و پاییز، به طلایی میزنند. درختان سرو و سپیدار اطراف. سکوتی که تنها صدای پرندگان، پارس سگها، شیههی گاه به گاه اسبی که در همان حوالی میچرد، یا قوقولیقوی خروسی بیمحل از دور و یا صحبت کارگران محلی که پیاده از خیابان مجاور عبور میکنند، آن را میشکند.
شقایقهای اردیبهشت ماه، خنکای عصر تابستان، انجیر و گردوی شهریور، بارانهای پاییزی و البته آسمان آبی بالا سر.
دیگر هوا تاریک شده و باید جمع کنی و بروی و دل به جاده بزنی. کیارستمی اما در عکس بالای مزار، دوربینبهدست در دل تاریکی ایستاده...
@KiarostamiAbbas
Flickr
توک مزرعه، مهر ۹۵
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کلیپی از عکسهای تم «برف» عباس کیارستمی، موسوم به «سفید برفی»
موسیقی: «سرناد» اثر فرانتس شوبرت
@KiarostamiAbbas
موسیقی: «سرناد» اثر فرانتس شوبرت
@KiarostamiAbbas
دو گفتوگو با عباس کیارستمی دربارهی «مثل یک عاشق»
محمد عبدی
▪نکتهی دیگر این است که این دو فیلم آخر، برخلاف فیلمهای قبلی شما متکی شدهاند بر دیالوگ. این را خودتان حس میکنید؟
- من راستش با دیالوگ مشکلی ندارم. اگر لازم است ساکت باشند، ساکت هستند و اگر قرار است حرف بزنند، خوب حرف میزنند. این بستگی دارد به پرسوناژها. در فیلم ماقبل آخر ما یک زوج داریم که در دو زمان مختلف هستند؛ زمان آشنایی و زمان جدایی. بر اساس تجربهی خودت هم میدانی که اینها پردیالوگترین زمان ارتباط است. وقتی آشنا میشویم خیلی حرف میزنیم و وقتی جدا میشویم، بیشتر حرف میزنیم. من نمیتوانم مانع بتراشم که حرف نزنند، برای اینکه سینما باید فقط تصویر باشد. سینما میتواند دیالوگ باشد یا تصویر باشد، بسته به اینکه چه کسی این را میگوید و در چه شرایطی. در فیلم آخر این را بیشتر رعایت کردم. بعد از هر دیالوگی، ما یک استراحت داریم و دوباره برمیگردیم به دیالوگ. این با قبلی تفاوت دارد. ولی به هر حال من هیچ اصراری بر بیدیالوگ بودن ندارم...
▪ولی قبلا داشتید، نه؟
- نه، فقط قبلا آدمهایم حراف نبودند. الان آدمها حرافتر هستند [میخندد].
دو گفتوگو با عباس کیارستمی دربارهی «مثل یک عاشق»
محمد عبدی
▪نکتهی دیگر این است که این دو فیلم آخر، برخلاف فیلمهای قبلی شما متکی شدهاند بر دیالوگ. این را خودتان حس میکنید؟
- من راستش با دیالوگ مشکلی ندارم. اگر لازم است ساکت باشند، ساکت هستند و اگر قرار است حرف بزنند، خوب حرف میزنند. این بستگی دارد به پرسوناژها. در فیلم ماقبل آخر ما یک زوج داریم که در دو زمان مختلف هستند؛ زمان آشنایی و زمان جدایی. بر اساس تجربهی خودت هم میدانی که اینها پردیالوگترین زمان ارتباط است. وقتی آشنا میشویم خیلی حرف میزنیم و وقتی جدا میشویم، بیشتر حرف میزنیم. من نمیتوانم مانع بتراشم که حرف نزنند، برای اینکه سینما باید فقط تصویر باشد. سینما میتواند دیالوگ باشد یا تصویر باشد، بسته به اینکه چه کسی این را میگوید و در چه شرایطی. در فیلم آخر این را بیشتر رعایت کردم. بعد از هر دیالوگی، ما یک استراحت داریم و دوباره برمیگردیم به دیالوگ. این با قبلی تفاوت دارد. ولی به هر حال من هیچ اصراری بر بیدیالوگ بودن ندارم...
▪ولی قبلا داشتید، نه؟
- نه، فقط قبلا آدمهایم حراف نبودند. الان آدمها حرافتر هستند [میخندد].
Telegraph
دو گفتوگو با عباس کیارستمی دربارهی «مثل یک عاشق»
گفتوگوی اول May 29, 2012 عباس کیارستمی در تازهترین فیلمش، «مثل یک عاشق»، به ژاپن میرود و داستان یک دختر روسپی را بازمیگوید که با یک پروفسور پیر برخورد میکند، در حالیکه این دختر درگیر رابطه با جوانی هم هست که برای ازدواج با او حاضر است دست به هر کاری…