.
فیلم ویکتور اریسه - عباس کیارستمی؛ مکاتبات که بیش‌تر با عنوان «نامه‌ ها» شناخته می‌شود، کار مشترکی‌ست از عباس کیارستمی و ویکتور اریسه، کارگردان اسپانیایی. فیلمی بلند و کم‌تردیده‌شده متشکل از چند فیلم کوتاه که نامه‌های تصویری کیارستمی و اریسه هستند به یکدیگر بین سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جلسه‌ی پرسش و پاسخ عباس کیارستمی، رم، نوامبر ۲۰۰۵
@KiarostamiAbbas
.
جلسه‌ی پرسش و پاسخ عباس کیارستمی، رم، نوامبر ۲۰۰۵

کیارستمی در این مسترکلاس در پاسخ به سوال حضار، به موضوعاتی از جمله «سینمای کلاسیک ایتالیا»، «رویکردش به سانسور و کار در محدودیت»، «سینمای دیجیتال» و «شخصیت‌های فیلم‌هایش» می‌پردازد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌‌
برف می‌بارد
برف می‌بارد
برف می‌بارد
روز به پایان می‌رسد
برف می‌بارد
شب.

#عباس_کیارستمی #همراه_با_باد

Snow falls
snow falls
snow falls.
The day ends.
Snow falls.
Night.

#AbbasKiarostami #walkingwiththewind

ویدئو از محمد محمدی
بر اساس عکسی از عباس عطار‌
موسیقی استفاده شده:
A Thousand Kisses Deep
از کریس بوتی
‌‌‌‌‌‌
@KiarostamiAbbas
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM

در سال‌ ۱۳۶۴ و نیمه‌ی اول ۱۳۶۵ عباس کیارستمی برای‌ فیلم «خانه‌ دوست کجاست»، در استان گیلان به دنبال لوکیشن مناسب می‌گشت. او در جست‌وجوی روستا یا روستاهایی بود که ضمن دارا بودن فضای زیبا و سرسبز شمال ایران، اهالی‌اش نیز گویشی غیر از لهجە‌ی شناخته‌شده‌ی گیلکی و به‌خصوص رشتی داشته باشند و به همین منظور سفرهای متعددی به مناطق مختلف گیلان کرده بود. در این هنگام کامبوزیا پرتوی که زاده‌ی رستم‌آباد (از توابع رودبار) بود، رستم‌آباد را به او معرفی کرد و این‌طور شد که این منطقه به لوکیشن اصلی خانه دوست کجاست تبدیل شد. علاوه بر آن خانه‌ی مادربزرگ کامبوزیا پرتوی در فیلم خانه دوست کجاست، به‌عنوان لوکیشن، مورد استفاده قرار گرفت (به‌عنوان خانه‌ی احمدپورها) و خودش (مادربزرگ پرتوی) نیز نقش صاحب‌خانه را بازی کرد.

آقای پرتوی در این مصاحبه که توسط گروه آرته‌باکس انجام گرفته، از همکاری‌اش با کیارستمی در پروژه‌ی خانه دوست کجاست می‌گوید.

با تشکر از آبان ملک‌محمدی که این ویدئو را انتخاب و برش زده‌ است.

پ.ن: کامبوزیا پرتوی چهارم آذر در ۶۴ سالگی بر اثر بیماری کرونا درگذشت.
روحش شاد
@KiarostamiAbbas
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM

داشتم برای فيلمِ #به_همین_سادگی رضا ميرکریمی تيتراژ می‌ساختم. در همان ايام، مشغولِ تدوينِ فيلمِ «شیرین» هم بودم. یک روز با جنابِ كيارستمى قرارِ تدوين داشتم. قبلش مشغولِ كار روی تيتراژ بودم. از كارم پرسيد، اتودِ تيتراژ را نشانش دادم. خيلى خوشش آمد و گفت: «بذار من بنویسم». و تیتراژ دوباره، این‌بار با دست‌خطِ كيارستمى و از نو ساخته شد.

#آرش_صادقی_ل_ن
@KiarostamiAbbas
KiarostamiAbbas
‌ در سال‌ ۱۳۶۴ و نیمه‌ی اول ۱۳۶۵ عباس کیارستمی برای‌ فیلم «خانه‌ دوست کجاست»، در استان گیلان به دنبال لوکیشن مناسب می‌گشت. او در جست‌وجوی روستا یا روستاهایی بود که ضمن دارا بودن فضای زیبا و سرسبز شمال ایران، اهالی‌اش نیز گویشی غیر از لهجە‌ی شناخته‌شده‌ی گیلکی…

درست یادم نمی‌آید که چه‌طور کامبوزیا پرتوی را پیدا کردیم که خانواده‌اش اهلِ روستای کوکر بود و خویش و قوم‌هایش هنوز در آن روستا ساکن بودند.
مادربزرگِ مهربانِ کامبوزیا همان است که نقشِ پیرزنِ صاحبخانۀ خانوادۀ بابک (شخصیت اصلی فیلم) را بازی کرده و آن پسربچۀ بازیگوش که پای چشمش سیاه است و در صحنۀ مشق نوشتن، بابک را به بیرون آمدن از خانه وسوسه می‌کند و به بازی می‌خواند نیز از خاله‌زاده‌های کامبوزیا بود و دیگر خویشانِ این دوست نیز در طولِ فیلم‌برداری، بسیار به ما یاری رساندند.
من کامبوزیا را از سال ۵۸ می‌شناختم؛ داستانِ کوتاهی از او خوانده بودم که احمد شاملو در یکی از شماره‌های «کتاب جمعه» چاپ کرده بود و هم‌دانشکده‌ای و دوستِ محمدرضا صفدری و صمد طاهری بود که این هر دو از داستان‌نویسانِ جوانِ آن زمان بودند و با من دوست، که بعدها به جلساتِ داستان‌خوانیِ مشهور به «پنجشنبه‌ها» دعوتشان کردم و در آن نخستین و تنها مجموعه‌داستانِ چاپ‌شدۀ حاصلِ آن جلسات ـ «هشت داستان» ـ نیز کارشان چاپ شد. کامبوزیا هنوز «کامبوزیا پرتوی» فیلم‌نامه‌نویس و فیلم‌سازِ مشهور و پُرکارِ بعدی نشده بود؛ جوانی بود مودب و محجوب که به‌درستی در تیتراژِ «خانۀ دوست...» از وی تشکر شده و به نظرِ من، با آن‌که شاید یکی دو بار بیش‌تر سرِ صحنۀ فیلم‌برداری، آن‌هم در سفرهایی برای دیدارِ خویشان، به‌مدتی کوتاه حضور نداشت، ولی خیلی به ما کمک کرد.

ناصر زراعتی
از خاطرات ساخت فیلم «خانه دوست کجاست» با عنوان یک شعر بلند ناب
.
۱۲ آذر، پنجمین سال‌روز درگذشت حمیده رضوی‌ست.
حمیده رضوی فیلم‌ساز، تهیه‌کننده و مدیر پروژه‌های هنری و از نزدیک‌ترین دوستان عباس کیارستمی بود. او فیلم‌سازی را از کارگاه‌های کیارستمی آغاز کرد و چندین فیلم کوتاه، ویدئوآرت و کلیپ از خود به یادگار گذاشت. خانم رضوی هم‌چنین دو فیلم درباره‌ی پشت صحنه‌ی فیلم‌های «کپی برابر اصل» و «شیرین» از آثار عباس کیارستمی در کارنامه دارد. «حمیده» که از شیفتگان کویر و آف‌رودسواری بود در سال ۹۴ هنگامی که تنها چهل سال بیش‌تر نداشت، بر اثر واژگون شدن ماشینش در کویر لوت درگذشت.

به همین مناسبت پرونده‌ی کوچکی تدارک دیده‌ایم.
روحش در آرامش
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پشت‌صحنه‌ی فیلم #کپی_برابر_اصل
مستند «اصل کپی برابر اصل»،
ساخته‌ی #حمیده_رضوی، محصول ۲۰۱۰
@KiarostamiAbbas
.
حمیده رضوی در بیش‌تر پروژه‌های هنری یک دهه‌ی آخر زندگی عباس کیارستمی، او را همراهی می‌کرد. برای کیارستمی، «حمیده» یک شاگرد با استعداد، یک دستیار خوب و یک همراه بود.
حمیده حدود هفت ماه پیش از مرگ کیارستمی درگذشت. مزار او در لواسان، قبرستان #توک_مزرعه و در جوار مزار کیارستمی‌ست.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در جاده همراه با حمیده رضوی

تصویربردار: پویا پارسامقام
@KiairostaniAbbas
KiarostamiAbbas
پشت‌صحنه‌ی فیلم #کپی_برابر_اصل مستند «اصل کپی برابر اصل»، ساخته‌ی #حمیده_رضوی، محصول ۲۰۱۰ @KiarostamiAbbas

این همان مستند‌ی‌ست که در آن، عباس کیارستمی سر صحنه‌ی «کپی برابر اصل»، تفاوت «گله» و «عصبانیت» را برای ژولیت بینوش توضیح می‌دهد.

‌تصاویر را هم خود حمیده رضوی گرفته است.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدئو آرتی از حمیده رضوی
از آخرین آثار او
@KiarostamiAbbas
.
کارهای حمیده رضوی موجود در کانال

فیلم کوتاه «از فرش تا عرش»، محصول ۲۰۰۸
https://t.me/KiarostamiAbbas/349

مستند «طعم شیرین»، محصول ۲۰۰۸
https://t.me/KiarostamiAbbas/756

فیلم کوتاه «باد شما را خواهد برد»، محصول ۲۰۰۹
https://t.me/KiarostamiAbbas/350

فیلم کوتاه «زن دل‌فریب»
https://t.me/KiarostamiAbbas/351

یک ویدئو کلیپ از ساخته‌های حمیده رضوی
https://t.me/KiarostamiAbbas/352

یک ویدئو کلیپ دیگر از ساخته‌های حمیده رضوی با نام «حراج ۵۰ درصد»، محصول ۲۰۱۰
https://t.me/KiarostamiAbbas/354
‌‌‌
مستند «اصل کپی برابر اصل»، محصول ۲۰۱۰
https://t.me/KiarostamiAbbas/810

یک ویدئوآرت از حمیده رضوی (از آخرین آثار او)
https://t.me/KiarostamiAbbas/814
‌‌
.
به سمت جاده‌ی لشکرک که می‌پیچی و شهر را پشت سر می‌گذاری، مثل همیشه مناظر به سرعت تغییر می‌کنند و بعد به گردنه‌ی قوچک که نزدیک می‌شوی، کوه‌های لواسان پدیدار می‌شوند که این آخرِ پاییزی از برف سفید شده‌اند، ناگهان تمام وجودت پر از شوق می‌شود. شوق برف که شعف‌انگیز است و تو را به خاطرات خوب در سال‌های کودکی وصل می‌کند و هم‌چنین تداعی‌کننده‌ی عکس‌های تم برف کیارستمی‌ست؛ مجموعه‌ای موسوم به «سفید برفی». گردنه را که رد می‌کنی و به طرف لواسان سرازیر می‌شوی، سمت غرب تپه‌های سوهانک - که لوکیشن «طعم گیلاس» بود - عیشت را تکمیل می‌کند. از این‌جا به بعد تا چشم کار می‌کند کوه است. کمتر از ده دقیقه به لواسان می‌رسی، از رودخانه می‌گذری و شش هفت دقیقه بعد جلوی در قبرستان #توک_مزرعه هستی، «توک» به معنای «نوک» یا «بلندی». آبادی‌ای که سال‌ها قبل، پر از باغ و مزرعه بوده و چون در بلندی واقع شده، «توک مزرعه» نامیده شده و حالا محله‌ای از لواسان است. قبرستان کوچک است و دنج. مزار کیارستمی ته قبرستان، با عکسی از او مشخص است. در دو قدمی‌اش هم «حمیده» آرمیده.
انرژی کیارستمی را در فضا حس می‌کنی.
سنگ قبری بسیار ساده، ولی زیبا و شکیل، با انتخاب و طراحی بهمن کیارستمی.
با این‌که می‌دانی که خودش آن‌جا نیست، ولی قطعا نسبتی با آن‌جا دارد. با چشم‌اندازش به دریاچه‌ی لتیان و تپه‌های جنوب لواسان که در بهار سبزند و در تابستان و پاییز، به طلایی می‌زنند. درختان سرو و سپیدار اطراف. سکوتی که تنها صدای پرندگان، پارس سگ‌ها، شیهه‌ی گاه به گاه اسبی که در همان حوالی می‌چرد، یا قوقولی‌قو‌ی خروسی بی‌محل از دور و یا صحبت کارگران محلی که پیاده از خیابان مجاور عبور می‌کنند، آن را می‌شکند.
شقایق‌های اردیبهشت ماه، خنکای عصر تابستان، انجیر و گردوی شهریور، باران‌های پاییزی و البته آسمان آبی بالا سر.

دیگر هوا تاریک شده و باید جمع کنی و بروی و دل به جاده بزنی. کیارستمی اما در عکس بالای مزار، دوربین‌به‌دست در دل تاریکی ایستاده...

@KiarostamiAbbas
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کلیپی از عکس‌های تم «برف» عباس کیارستمی، موسوم به «سفید برفی»
موسیقی: «سرناد» اثر فرانتس شوبرت
@KiarostamiAbbas
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
FRAME 2

24 Frames / Abbas Kiarostami, 2017
@KiarostamiAbbas

دو گفت‌وگو با عباس کیارستمی درباره‌ی «مثل یک عاشق»
محمد عبدی


نکته‌ی دیگر این است که این دو فیلم آخر، برخلاف فیلم‌های قبلی شما متکی شده‌اند بر دیالوگ. این را خودتان حس می‌کنید؟

- من راستش با دیالوگ مشکلی ندارم. اگر لازم است ساکت باشند، ساکت هستند و اگر قرار است حرف بزنند، خوب حرف می‌زنند. این بستگی دارد به پرسوناژها. در فیلم ماقبل آخر ما یک زوج داریم که در دو زمان مختلف هستند؛ زمان آشنایی و زمان جدایی. بر اساس تجربه‌ی خودت هم می‌دانی که این‌ها پردیالوگ‌ترین زمان ارتباط است. وقتی آشنا می‌شویم خیلی حرف می‌زنیم و وقتی جدا می‌شویم، بیش‌تر حرف می‌زنیم. من نمی‌توانم مانع بتراشم که حرف نزنند، برای این‌که سینما باید فقط تصویر باشد. سینما می‌تواند دیالوگ باشد یا تصویر باشد، بسته به این‌که چه کسی این را می‌گوید و در چه شرایطی. در فیلم آخر این را بیش‌تر رعایت کردم. بعد از هر دیالوگی، ما یک استراحت داریم و دوباره برمی‌گردیم به دیالوگ. این با قبلی تفاوت دارد. ولی به هر حال من هیچ اصراری بر بی‌دیالوگ بودن ندارم...

ولی قبلا داشتید، نه؟

- نه، فقط قبلا آدم‌هایم حراف نبودند. الان آدم‌ها حراف‌تر هستند [می‌خندد].