دستنیافتنی.pdf
1.6 MB
گفتوگوی آرش خوشخو با امیر پوریا دربارهی ویژگیهای کمتر دیدهشدهی سینمای کیارستمی
روزنامهی هفت صبح، دوم آبان ۹۸
روزنامهی هفت صبح، دوم آبان ۹۸
Forwarded from بهمن کیارستمی
شجریان رو فقط یکبار دیدم، سال ۸۸ که مستندی دربارهی خیام میساختیم و با او مصاحبه کردیم. همایون رو هم چندبار بیشتر ندیدم و اونقدر باهاش ندار نیستم که ازش بپرسم چرا باباش رو برده بیمارستان جم. اما دکتر مهرداد بهلولی، پزشک معالج شجریان در بیمارستان جم رو در چند هفتهای که کیارستمی اونجا بستری بود بارها دیدم؛ اساسا پزشکها عادت ندارن خودش رو به بیمار یا همراهش معرفی کنن و برای همین اسمش رو دیرتر فهمیدیم ولی ظاهرش با بقیه متمایز بود، خوشتیپ بود و کلاه جراحی طرحدار یا باندانا به سرش میبست و بین ما ساکنین راهپلهی بیمارستان جم به دکتر باندانا مشهور بود.
در تعطیلات نوروز ۹۵ وقتی کیارستمی در جم بستری بود و احمد میر، پزشک معالج او در تعطیلات بود و مسئولیت تیم پزشکی بر عهدهی دکتر ناصریِ جوان بود، دکتر مهرداد بهلولی پزشک سایه بود. یعنی به طور مرتب ابوی ما رو ویزیت میکرد و کاملا در جریان روند درمان بود اما طبعا چون "پزشک معالج" نبود کلمهای در شرح احوال بیمار نمیگفت. هفتهی دوم فروردین که شرایط بحرانی شد و قرار شد در غیاب دکتر میر جراحی سوم انجام بشه، دکتر بهلولی یکی از جراحها بود. جراحی بعد از نزدیک چهار ساعت بالاخره تموم شد و وقتی جراحان خسته و کوفته از اتاق عمل اومدن بیرون، دکتر ناصری که یک لیوان استیل حاوی یک کیسهی صفرای سیاه دستش بود پیروزمندانه گفت مشکل همین بود، صفرا عفونی شده بود و خدا رو شکر با تشخیص بههنگام از بدن بیمار خارج شد و همه چیز درست شد و از این حرفها... بعدا فهمیدیم در همون عمل جراحی، خطای دکتر میر یعنی پارگی لولهی حالب در عمل دوم تشخیص داده شده و ترمیم هم انجام شده اما تیم پزشکی که میدونه بدن آدمیزاد جعبهی سیاه نداره که اسرار مگوی نقصهای فنی و خطاهای انسانی رو هویدا کنه تصمیم گرفت حرفی دراینباره نزنه. دکتر ناصری جوان ولی هنوز ناشیتر و شاید صادقتر از اون بود که بتونه راحت لولهی حالب رو زیر کیسهی صفرا پنهان کنه و وقتی صفرا رو توی لیوان استیل پیچ و تاب میداد معلوم بود یهچیزی هست که نمیگه. من هم ملتمسانه به دکتر بهلولی خیره شده بودم که ای حاذقِ خوشتیپ، ای پزشک سایه، اگه وضع خرابه تو بگو. اما طبق معمول دکتر بهلولی درحال شمردن موزاییکهای کف راهروی بیمارستان بود و لام تا کام حرف نمیزد.
دیشب اگر من هم جای همایون بودم و میدیدم دکتر خوشتیپِ بابام نصفشب میاد دم در بیمارستان کنارم میایسته و به همه توضیح میده، در راهروی بیمارستان با خبرگزاریها مصاحبه میکنه و فقط دربارهی اسرار پزشکی حرف نمیزنه، جواب تلفنش رو میده و متخصص بیهوشی رو که فقط میشه روی پیامگیرش پیغام گذاشت مسئول اطلاعرسانی نکرده، بابام رو با خیال راحت تا آخر توی بیمارستان جم نگه میداشتم. شاید الان دیگه بیمارستان جم جای بدی نباشه.
در تعطیلات نوروز ۹۵ وقتی کیارستمی در جم بستری بود و احمد میر، پزشک معالج او در تعطیلات بود و مسئولیت تیم پزشکی بر عهدهی دکتر ناصریِ جوان بود، دکتر مهرداد بهلولی پزشک سایه بود. یعنی به طور مرتب ابوی ما رو ویزیت میکرد و کاملا در جریان روند درمان بود اما طبعا چون "پزشک معالج" نبود کلمهای در شرح احوال بیمار نمیگفت. هفتهی دوم فروردین که شرایط بحرانی شد و قرار شد در غیاب دکتر میر جراحی سوم انجام بشه، دکتر بهلولی یکی از جراحها بود. جراحی بعد از نزدیک چهار ساعت بالاخره تموم شد و وقتی جراحان خسته و کوفته از اتاق عمل اومدن بیرون، دکتر ناصری که یک لیوان استیل حاوی یک کیسهی صفرای سیاه دستش بود پیروزمندانه گفت مشکل همین بود، صفرا عفونی شده بود و خدا رو شکر با تشخیص بههنگام از بدن بیمار خارج شد و همه چیز درست شد و از این حرفها... بعدا فهمیدیم در همون عمل جراحی، خطای دکتر میر یعنی پارگی لولهی حالب در عمل دوم تشخیص داده شده و ترمیم هم انجام شده اما تیم پزشکی که میدونه بدن آدمیزاد جعبهی سیاه نداره که اسرار مگوی نقصهای فنی و خطاهای انسانی رو هویدا کنه تصمیم گرفت حرفی دراینباره نزنه. دکتر ناصری جوان ولی هنوز ناشیتر و شاید صادقتر از اون بود که بتونه راحت لولهی حالب رو زیر کیسهی صفرا پنهان کنه و وقتی صفرا رو توی لیوان استیل پیچ و تاب میداد معلوم بود یهچیزی هست که نمیگه. من هم ملتمسانه به دکتر بهلولی خیره شده بودم که ای حاذقِ خوشتیپ، ای پزشک سایه، اگه وضع خرابه تو بگو. اما طبق معمول دکتر بهلولی درحال شمردن موزاییکهای کف راهروی بیمارستان بود و لام تا کام حرف نمیزد.
دیشب اگر من هم جای همایون بودم و میدیدم دکتر خوشتیپِ بابام نصفشب میاد دم در بیمارستان کنارم میایسته و به همه توضیح میده، در راهروی بیمارستان با خبرگزاریها مصاحبه میکنه و فقط دربارهی اسرار پزشکی حرف نمیزنه، جواب تلفنش رو میده و متخصص بیهوشی رو که فقط میشه روی پیامگیرش پیغام گذاشت مسئول اطلاعرسانی نکرده، بابام رو با خیال راحت تا آخر توی بیمارستان جم نگه میداشتم. شاید الان دیگه بیمارستان جم جای بدی نباشه.
KiarostamiAbbas
علت نامگذاری فیلم «مثل یک عاشق» بخشی از گفتوگوی برنامهی تماشا (بیبیسی) با عباس کیارستمی در حاشیهی جشنوارهی کن ۲۰۱۲ @KiarostamiAbbas
گفتوگوی برنامهی تماشا (بیبیسی فارسی) با عباس کیارستمی دربارهی فیلم «مثل یک عاشق»، در حاشیهی جشنوارهی کن ۲۰۱۲
YouTube
"تماشا: مثل یک عاشق" کیارستمی
گفتگو با عباس کیارستمی درباره فیلم تازه اش "مثل یک عاشق"
KiarostamiAbbas pinned «🔸قسمت اول مستند "یک هفته با کیارستمی" (فیلم پشت صحنههای فیلم "باد ما را خواهد برد") بقیهی قسمتها نیز در بالای همین فایل قرار دارد. @kiarostamiabbas»
KiarostamiAbbas
A Week with Kiarostami.mkv
«یک هفته با کیارستمی» مستند بلندیست، ساختهی یوجی مُهارا، کارگردان ژاپنی. او در سال ۱۳۷۷ با گروهش به روستایی در استان کرمانشاه میرود، جایی که فیلم «باد ما را خواهد برد» - از برجستهترین آثار عباس کیارستمی - در حال فیلمبرداری است. این مستند با به تصویر کشیدن گوشههایی از پشتصحنههای باد ما را خواهد برد، بیننده را با شیوهی کار کیارستمیِ کارگردان آشنا میکند.
The Wind Will Carry Us.mkv
850.1 MB
فیلم «باد ما را خواهد برد»،
ساختهی عباس کیارستمی، محصول ۱۳۷۸/ ۱۹۹۹
ساختهی عباس کیارستمی، محصول ۱۳۷۸/ ۱۹۹۹
مرور آثار عباس کیارستمی را ادامه میدهیم با فیلم «باد ما را خواهد برد»، به مناسبت بیستسالگی این فیلم
#فیلم باد ما را خواهد برد _ سال ۱۳۷۸
عباس کیارستمی دو سال بعد از ساخت «طعم گیلاس» و موفقیت این فیلم در فستیوال کن، «باد ما را خواهد برد» را میسازد، فیلمی که خیاموار به تامل دربارهی زندگی و مرگ میپردازد و نام آن برگرفته از شعری از فروغ فرخزاد است و در روستاهای دورافتادهی استان کرمانشاه فیلمبرداری شده. فیلمنامهی باد ما را خواهد برد را کیارستمی بر اساس طرحی از محمود آیدن نوشته و نام ابتدایی آن نیز «مراسم ویژه» بود.
فیلم قصهی یک مستندساز به نام بهزاد (با بازی بهزاد دورانی) است که همراه با گروه خود برای فیلمبرداری مراسم عزاداری یک پیرزن رو به موت، به روستایی در کردستان میروند. اما برنامه آنطور که گروه میخواهد پیش نمیرود، چراکه پیرزن خیال مردن ندارد...
باد ما را خواهد برد پس از حضور در فستیوال ونیز و کسب جایزهی بزرگ هیات داوران این فستیوال، در جشنوارهی فجر همان سال تحت عنوان برنامهی مرور آثار عباس کیارستمی روی پرده رفت، اما نمایش عمومی آن در ایران در میان اما و اگرها به شکل کلافی پیچیده درآمد و آخرش هم به سرانجام نرسید. ابتدا کیارستمی با چند مانع سانسوری مواجه شد (از جملهی اصلاحیههایی که باید در فیلم صورت میگرفت، حذف خواندن شعر خیام در سکانس موتورسواری بود) وقتی این مشکل ظاهرا رفع یا نادیده گرفته شد، باد ما را خواهد برد در پیچوخم بوروکراسی اکران آن زمان گرفتار شد و هنوز هم دقیقا مشخص نشده که چرا این فیلم به نمایش عمومی درنیامد.
عباس کیارستمی دو سال بعد از ساخت «طعم گیلاس» و موفقیت این فیلم در فستیوال کن، «باد ما را خواهد برد» را میسازد، فیلمی که خیاموار به تامل دربارهی زندگی و مرگ میپردازد و نام آن برگرفته از شعری از فروغ فرخزاد است و در روستاهای دورافتادهی استان کرمانشاه فیلمبرداری شده. فیلمنامهی باد ما را خواهد برد را کیارستمی بر اساس طرحی از محمود آیدن نوشته و نام ابتدایی آن نیز «مراسم ویژه» بود.
فیلم قصهی یک مستندساز به نام بهزاد (با بازی بهزاد دورانی) است که همراه با گروه خود برای فیلمبرداری مراسم عزاداری یک پیرزن رو به موت، به روستایی در کردستان میروند. اما برنامه آنطور که گروه میخواهد پیش نمیرود، چراکه پیرزن خیال مردن ندارد...
باد ما را خواهد برد پس از حضور در فستیوال ونیز و کسب جایزهی بزرگ هیات داوران این فستیوال، در جشنوارهی فجر همان سال تحت عنوان برنامهی مرور آثار عباس کیارستمی روی پرده رفت، اما نمایش عمومی آن در ایران در میان اما و اگرها به شکل کلافی پیچیده درآمد و آخرش هم به سرانجام نرسید. ابتدا کیارستمی با چند مانع سانسوری مواجه شد (از جملهی اصلاحیههایی که باید در فیلم صورت میگرفت، حذف خواندن شعر خیام در سکانس موتورسواری بود) وقتی این مشکل ظاهرا رفع یا نادیده گرفته شد، باد ما را خواهد برد در پیچوخم بوروکراسی اکران آن زمان گرفتار شد و هنوز هم دقیقا مشخص نشده که چرا این فیلم به نمایش عمومی درنیامد.
Telegram
KiarostamiAbbas
فیلم «باد ما را خواهد برد»،
ساختهی عباس کیارستمی، محصول ۱۳۷۸/ ۱۹۹۹
ساختهی عباس کیارستمی، محصول ۱۳۷۸/ ۱۹۹۹
کیارستمی_چطور_با_خیام_زندگی_ما_را_دگرگون_کرد.pdf
755.3 KB
یادداشتی از محسن آزرم دربارهی
نگاه خیامی کیارستمی در فیلم «باد ما را خواهد برد»،
منتشر شده در دی ۹۸ در وبسایت نامه به سینما
نگاه خیامی کیارستمی در فیلم «باد ما را خواهد برد»،
منتشر شده در دی ۹۸ در وبسایت نامه به سینما
اردیبهشت ۷۹ که مهرناز سعیدوفا و جاناتان رُزِنبام تازهترین ساختهی فیلمساز محبوبشان را دیدند و به شوق آمدند، گفتوگویی با کیارستمی کردند و کیارستمی در توضیح اینکه چه تجربههایی باعث شد به سرودن شعر روی بیاوری، گفت: «آن شعرِ فروغ که در همین فیلم خوانده میشود، موقعِ فیلمبرداری خیلی بیشتر از قبل رویم تاثیر گذاشت. به نظرم رسید فلسفه و مضامینش به فلسفهی عمر خیام دربارهی زندگی و مرگ نزدیک است. هر دو نگاهِ ویژهای به مرگ دارند و زندگی از نگاهشان موقتی است؛ زندگیای که باید، تا جایی که میشود، از آن لذت برد.»
اشارهی کیارستمی بعید نیست به بندهای دوم و سومِ شعرِ فروغ فرخزاد باشد که با گذر از نومیدی میرسد به جان بخشیدن به عشقی که باید غنیمت شمردش؛ چرا که دستآخر «باد ما را خواهد برد». ایدهی «باد ما را خواهد برد»ِ کیارستمی هم قاعدتا گذر از نومیدی و رسیدن به چیزی است که نامش را گذاشتهاند زندگی و مگر آنچه خیام در رباعیاتش میگوید چیزی جز این است؟
سالها پیش داریوش شایگان دربارهی خیام میگفت شعرهایش به ماسهای نرم شبیه است که از بین انگشتان بیرون میریزد. هر چه بیشتر سعی کنید نگهاش دارید، بیشتر بیرون میریزد. و همین بیرون ریختن ماسه از بین انگشتان، شایگان را به این نتیجه رسانده بود که پیام خیام روشن است: هیچچیز نمیپاید و همهچیز گذرا است. همین است که «طعم گیلاس» را، هرچند ظاهرا دربارهی خودکشی است، به فیلمی در ستایش زندگی بدل میکند؛ فیلمی که، از نگاه کیارستمی، میشود از ابتدا تا انتها چیزی جز مرگ را به زبان نیاورد و در عین حال ایدهی خودکشی، دلیل خودکشی و سیر شدن از زندگی را حذف کرد. «باد ما را خواهد برد» هم به نیتِ مرگ شروع میشود اما به زندگی میرسد؛ «زندگی و دیگر هیچ»ِ تازهای که این بار به جای گیلان در کردستان اتفاق میافتد.
از یادداشت محسن آزرم دربارهی
نگاه خیامی کیارستمی در فیلم «باد ما را خواهد برد»،
منتشر شده در دی ۹۸، در وبسایت «نامه به سینما»
اشارهی کیارستمی بعید نیست به بندهای دوم و سومِ شعرِ فروغ فرخزاد باشد که با گذر از نومیدی میرسد به جان بخشیدن به عشقی که باید غنیمت شمردش؛ چرا که دستآخر «باد ما را خواهد برد». ایدهی «باد ما را خواهد برد»ِ کیارستمی هم قاعدتا گذر از نومیدی و رسیدن به چیزی است که نامش را گذاشتهاند زندگی و مگر آنچه خیام در رباعیاتش میگوید چیزی جز این است؟
سالها پیش داریوش شایگان دربارهی خیام میگفت شعرهایش به ماسهای نرم شبیه است که از بین انگشتان بیرون میریزد. هر چه بیشتر سعی کنید نگهاش دارید، بیشتر بیرون میریزد. و همین بیرون ریختن ماسه از بین انگشتان، شایگان را به این نتیجه رسانده بود که پیام خیام روشن است: هیچچیز نمیپاید و همهچیز گذرا است. همین است که «طعم گیلاس» را، هرچند ظاهرا دربارهی خودکشی است، به فیلمی در ستایش زندگی بدل میکند؛ فیلمی که، از نگاه کیارستمی، میشود از ابتدا تا انتها چیزی جز مرگ را به زبان نیاورد و در عین حال ایدهی خودکشی، دلیل خودکشی و سیر شدن از زندگی را حذف کرد. «باد ما را خواهد برد» هم به نیتِ مرگ شروع میشود اما به زندگی میرسد؛ «زندگی و دیگر هیچ»ِ تازهای که این بار به جای گیلان در کردستان اتفاق میافتد.
از یادداشت محسن آزرم دربارهی
نگاه خیامی کیارستمی در فیلم «باد ما را خواهد برد»،
منتشر شده در دی ۹۸، در وبسایت «نامه به سینما»
Telegram
KiarostamiAbbas
یادداشتی از محسن آزرم دربارهی
نگاه خیامی کیارستمی در فیلم «باد ما را خواهد برد»،
منتشر شده در دی ۹۸ در وبسایت نامه به سینما
نگاه خیامی کیارستمی در فیلم «باد ما را خواهد برد»،
منتشر شده در دی ۹۸ در وبسایت نامه به سینما
مستند درسی از سینما،
کاری از مژده فامیلی، محصول ۲۰۰۲
در این مستند نیمهبلند، عباس کیارستمی از فیلم «باد ما را خواهد برد» میگوید.
کاری از مژده فامیلی، محصول ۲۰۰۲
در این مستند نیمهبلند، عباس کیارستمی از فیلم «باد ما را خواهد برد» میگوید.
Telegram
KiarostamiAbbas
مستند «درسی از سینما»، کاری از مژده فامیلی، محصول ۲۰۰۲
گفتوگو با عباس کیارستمی دربارهی فیلم «باد ما را خواهد برد»
گفتوگو با عباس کیارستمی دربارهی فیلم «باد ما را خواهد برد»
مصاحبه با بهزاد دورانی، بازیگر نقش اول «باد ما را خواهد برد»، بهمناسبت بیستساگی این فیلم
کاری از کانال «ابدیت و یک روز»
@EternityAndADay
کاری از کانال «ابدیت و یک روز»
@EternityAndADay
Telegram
ابدیت و یک روز
🅾️پادکست ابدیت و یک روز
✅ شماره #صد_و_ده
🎬عباس کیارستمی و بازیگران آثارش
🔸بیست سالگی «باد ما را خواهد برد» به روایت
👤«بهزاد دورانی»
🆑 @EternityAndADay
🆔 Insta: AbadiatVaYekRooz
🌐 Namlik : ابدیت و یک روز
📻 CastBox : ابدیت و یک روز
📶 Anchor : ابدیت و…
✅ شماره #صد_و_ده
🎬عباس کیارستمی و بازیگران آثارش
🔸بیست سالگی «باد ما را خواهد برد» به روایت
👤«بهزاد دورانی»
🆑 @EternityAndADay
🆔 Insta: AbadiatVaYekRooz
🌐 Namlik : ابدیت و یک روز
📻 CastBox : ابدیت و یک روز
📶 Anchor : ابدیت و…
KiarostamiAbbas
مستند «یک هفته با کیارستمی»، ساختهی یوجی موهارا محصول ۱۹۹۹
«یک هفته با کیارستمی» مستند بلندیست، ساختهی یوجی مُهارا، کارگردان ژاپنی. او در سال ۱۳۷۷ با گروهش به روستایی در استان کرمانشاه میرود، جایی که فیلم «باد ما را خواهد برد» - از برجستهترین آثار عباس کیارستمی - در حال فیلمبرداری است. این مستند با به تصویر کشیدن گوشههایی از پشتصحنههای باد ما را خواهد برد، بیننده را با شیوهی کار کیارستمیِ کارگردان آشنا میکند.
Telegram
KiarostamiAbbas
«یک هفته با کیارستمی» مستند بلندیست، ساختهی یوجی مُهارا، کارگردان ژاپنی. او در سال ۱۳۷۷ با گروهش به روستایی در استان کرمانشاه میرود، جایی که فیلم «باد ما را خواهد برد» - از برجستهترین آثار عباس کیارستمی - در حال فیلمبرداری است. این مستند با به تصویر…
.
¤ پلانهای مربوط به گندمزارها از دوستداشتنیترین تصاویری هستند که در ذهن میمانند. ما از ابتدا گندمزار را میبینیم، ولی سکانسی که دکتر و بهزاد از بینِ گندمها که باد به حرکتشان درآورده میگذرند و دکتر شعرِ خیام را میخواند، بینظیر است. میدانم که شما گندمزار را خیلی دوست دارید و موضوعِ خیلی از عکسها و نقاشیهایتان بوده. در اینجا به یادِ نقاشیهای شما از گندمزارها افتادم. بدونِ تردید هر آنچه در فیلمهایتان ما را به یادِ نقاشی میاندازد، از ذهنِ نقاشتان میآید. چه فرآیندی سپری میشود تا هر آنچه ذهنِ نقاش میبیند و به گفتهی شما نمیتواند روی بوم بیاورد، تصمیم بگیرد در جای دیگری مثلِ سینما آن را عینیت ببخشد؟
▫️اینکه در فیلمِ من ردپای نقاشی را میبینی، اصلا چیزِ عجیبی نیست. اگر نتوانی در اثرِ یک هنرمند، آنچه را که از ذهنِ او میآید، ببینی، باید اول به آن هنرمند شک کنی و بعد به اثرش. در کتابِ بابک احمدی دربارهی تارکوفسکی، از قولِ او چیزی با این مضمون آمده: «هنرمندانِ واقعی ما را وادار به تماشای دنیای درونیِ خودشان میکنند.» اگر من نتوانم دنیای ذهنیِ خودم را و تصویرها و رویاهای پرداختهشده در ذهنم را به تو نشان دهم که دیگر هنرمند نیستم. من وقتی فیلم میسازم، تنها به درآمیختنِ همان تصویرهای ذهنی با واقعیت فکر میکنم و از هر چه که بتوانم برای ثبتِ آن تصویرها کمک میگیرم. من آن بارِ گندمزار را پس از آن همه نقاشی و عکاسی سرانجام توانستم به شکلِ کاملتری در این فیلم یکجا زمین بگذارم. حساب کن از کودکیِ من - حالا میگویم پنجسالگی - تا سالِ ۷۸ چند سال میشود. شصت سال، خب شصت سال یک تصویرِ ذهنی داشته باشی و بر اساسِ رویاپردازیهای مداوم حسابی آن را صیقل هم داده باشی، باید یک جایی در اثرت بهعنوانِ سینماگر خود را نشان بدهد. به نظرم سینما به دلیلِ همین امکاناتی که برای خلقِ پیچیدگیهای حسیِ یک تصویری مثلِ گندمزارِ مواج در باد، به هنرمند میدهد، از نقاشی غنیتر است.
¤ پلانهای مربوط به گندمزارها از دوستداشتنیترین تصاویری هستند که در ذهن میمانند. ما از ابتدا گندمزار را میبینیم، ولی سکانسی که دکتر و بهزاد از بینِ گندمها که باد به حرکتشان درآورده میگذرند و دکتر شعرِ خیام را میخواند، بینظیر است. میدانم که شما گندمزار را خیلی دوست دارید و موضوعِ خیلی از عکسها و نقاشیهایتان بوده. در اینجا به یادِ نقاشیهای شما از گندمزارها افتادم. بدونِ تردید هر آنچه در فیلمهایتان ما را به یادِ نقاشی میاندازد، از ذهنِ نقاشتان میآید. چه فرآیندی سپری میشود تا هر آنچه ذهنِ نقاش میبیند و به گفتهی شما نمیتواند روی بوم بیاورد، تصمیم بگیرد در جای دیگری مثلِ سینما آن را عینیت ببخشد؟
▫️اینکه در فیلمِ من ردپای نقاشی را میبینی، اصلا چیزِ عجیبی نیست. اگر نتوانی در اثرِ یک هنرمند، آنچه را که از ذهنِ او میآید، ببینی، باید اول به آن هنرمند شک کنی و بعد به اثرش. در کتابِ بابک احمدی دربارهی تارکوفسکی، از قولِ او چیزی با این مضمون آمده: «هنرمندانِ واقعی ما را وادار به تماشای دنیای درونیِ خودشان میکنند.» اگر من نتوانم دنیای ذهنیِ خودم را و تصویرها و رویاهای پرداختهشده در ذهنم را به تو نشان دهم که دیگر هنرمند نیستم. من وقتی فیلم میسازم، تنها به درآمیختنِ همان تصویرهای ذهنی با واقعیت فکر میکنم و از هر چه که بتوانم برای ثبتِ آن تصویرها کمک میگیرم. من آن بارِ گندمزار را پس از آن همه نقاشی و عکاسی سرانجام توانستم به شکلِ کاملتری در این فیلم یکجا زمین بگذارم. حساب کن از کودکیِ من - حالا میگویم پنجسالگی - تا سالِ ۷۸ چند سال میشود. شصت سال، خب شصت سال یک تصویرِ ذهنی داشته باشی و بر اساسِ رویاپردازیهای مداوم حسابی آن را صیقل هم داده باشی، باید یک جایی در اثرت بهعنوانِ سینماگر خود را نشان بدهد. به نظرم سینما به دلیلِ همین امکاناتی که برای خلقِ پیچیدگیهای حسیِ یک تصویری مثلِ گندمزارِ مواج در باد، به هنرمند میدهد، از نقاشی غنیتر است.
Flickr
گفتوگوی حمیده شریفراد با عباس کیارستمی دربارهی فیلم «باد ما را خواهد برد»، مجلهی فیلم، آذر ۹۸، شمارهی ۵۶۴
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دربارهی سکانس پایانی «باد ما را خواهد برد»
استخوان شناور در نهر، آب روان، بزهای مشغول چَرا، بدون شک «زندگی ادامه دارد»، همچنانکه آن لاکپشت واژگنشده دوباره روی پنجههایش برمیگردد و روی سنگ قبر میخزد، یا آن سرگینغلتان به غلتاندن گوی ادامه میدهد. با این حال، انگار بحث بر سر ادامهی چرخهی زندگی و مرگ نیست. [...] استخوان در کنار علفی که بز به چَرای آن مشغول است، احتمالا ارجاعی است به خیام که میگوید: «هر سبزه که بر کنار جویی رسته است/ گویی ز لب فرشتهخویی رسته است»، یا «پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی/ کان سبزه ز خاک لالهرویی رسته است»، یا «هر شاخ بنفشه کز زمین میروید/ خالی است که بر رخ نگاری بوده است.» در این صورت، سخن نه بر سر چرخهی طبیعت، که دربارهی فناست و تبدیل شدن به گرد و غبار.
از کتاب «کیارستمی؛ پشت و روی واقعیت»، نوشتهی یوسف اسحاقپور، ترجمهی محمدرضا شیخی، انتشارات شورآفرین
استخوان شناور در نهر، آب روان، بزهای مشغول چَرا، بدون شک «زندگی ادامه دارد»، همچنانکه آن لاکپشت واژگنشده دوباره روی پنجههایش برمیگردد و روی سنگ قبر میخزد، یا آن سرگینغلتان به غلتاندن گوی ادامه میدهد. با این حال، انگار بحث بر سر ادامهی چرخهی زندگی و مرگ نیست. [...] استخوان در کنار علفی که بز به چَرای آن مشغول است، احتمالا ارجاعی است به خیام که میگوید: «هر سبزه که بر کنار جویی رسته است/ گویی ز لب فرشتهخویی رسته است»، یا «پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی/ کان سبزه ز خاک لالهرویی رسته است»، یا «هر شاخ بنفشه کز زمین میروید/ خالی است که بر رخ نگاری بوده است.» در این صورت، سخن نه بر سر چرخهی طبیعت، که دربارهی فناست و تبدیل شدن به گرد و غبار.
از کتاب «کیارستمی؛ پشت و روی واقعیت»، نوشتهی یوسف اسحاقپور، ترجمهی محمدرضا شیخی، انتشارات شورآفرین
KiarostamiAbbas
#فیلم باد ما را خواهد برد _ سال ۱۳۷۸ عباس کیارستمی دو سال بعد از ساخت «طعم گیلاس» و موفقیت این فیلم در فستیوال کن، «باد ما را خواهد برد» را میسازد، فیلمی که خیاموار به تامل دربارهی زندگی و مرگ میپردازد و نام آن برگرفته از شعری از فروغ فرخزاد است و در…
.
«باد ما را خواهد برد» اقتباس آزادیست از طرحی نوشتهی محمود آیدن، که توسط کیارستمی شاخوبرگ داده شده. ایدهی اصلی طرح اولیه، این بود که گروهی برای فیلمبرداری از مراسم سوگواری یک پیرزن در حال مرگ به روستایی میروند، اما پیرزن نمیمیرد.
استراتژی جسورانهی کیارستمی در «باد ما را خواهد برد» این است که عملا به تماشاگر، اجازهی هرگونه آشنایی با شخصیتهای فیلم را نمیدهد، بهغیر از بهزاد (سرپرست گروه فیلمبرداری و شخصیت اصلی فیلم) و فرزاد (پسربچهی محلی که رابط گروه و روستاییان است)، ما بهسختی میتوانیم شخصیتهای دیگری را در سراسر فیلم ببینیم. این نه نوعی اجتناب از ابزارهای معمولیست که مخاطب را با شخصیتها یکی میکند و نه قرار دادن شخصیتها در هالهای از ابهام. آنها نامرئی هستند، یا کاملا یا تا حدی. بهعنوان مثال، در ابتدای فیلم حدود نه دقیقه طول میکشد تا چهرهی بهزاد برای اولین بار دیده شود و در سراسر فیلم حتی یکبار هم نمیتوانیم سه عضو دیگر گروه، پیرزن رو به موت، مرد چاهکن و رئیس بهزاد که تلفنی با او صحبت میکند را ببینیم. ما فقط یک یا دو بار خیلی کوتاه، دختری که برای بهزاد شیر میدوشد را میبینیم. بنابراین باد ما را خواهد برد فیلمی است که شخصیتهای آن در صحنهی نمایش غایبند، به همین دلیل، ما تنها میتوانیم آنها را بهخوبی بشنویم. کیارستمی در این باره میگوید: «در این فیلم یازده نفر هستند که دیده نمیشوند، اما با این وجود آنها را احساس میکنید؛ میدانید که آنها چه کسانی بودند و چه کار میکردند. من میخواهم نوعی سینما را نشان دهم، که با نشان ندادن، نشان میدهد».
باد ما را خواهد برد چیزهایی را به ما نشان نمیدهد که طبق الفبای سینمای کلاسیک به دیدن آنها در یک فیلم عادت کردهایم. به تعبیر کیارستمی نشان ندادن تعدادی از اشخاص و جزئیات، نه به دلیل «فرمزدگی» بلکه به دلیل وجود و حضور آن اشخاص یا جزئیات در ذات فیلم است. کیارستمی امیدوار است که به این ترتیب مخاطبانش را با موضوع فیلم بیشتر درگیر کند؛ زیرا آنچه که بیننده میتواند تصور کند یا حدس بزند، به خود او واگذار میشود.
«باد ما را خواهد برد» اقتباس آزادیست از طرحی نوشتهی محمود آیدن، که توسط کیارستمی شاخوبرگ داده شده. ایدهی اصلی طرح اولیه، این بود که گروهی برای فیلمبرداری از مراسم سوگواری یک پیرزن در حال مرگ به روستایی میروند، اما پیرزن نمیمیرد.
استراتژی جسورانهی کیارستمی در «باد ما را خواهد برد» این است که عملا به تماشاگر، اجازهی هرگونه آشنایی با شخصیتهای فیلم را نمیدهد، بهغیر از بهزاد (سرپرست گروه فیلمبرداری و شخصیت اصلی فیلم) و فرزاد (پسربچهی محلی که رابط گروه و روستاییان است)، ما بهسختی میتوانیم شخصیتهای دیگری را در سراسر فیلم ببینیم. این نه نوعی اجتناب از ابزارهای معمولیست که مخاطب را با شخصیتها یکی میکند و نه قرار دادن شخصیتها در هالهای از ابهام. آنها نامرئی هستند، یا کاملا یا تا حدی. بهعنوان مثال، در ابتدای فیلم حدود نه دقیقه طول میکشد تا چهرهی بهزاد برای اولین بار دیده شود و در سراسر فیلم حتی یکبار هم نمیتوانیم سه عضو دیگر گروه، پیرزن رو به موت، مرد چاهکن و رئیس بهزاد که تلفنی با او صحبت میکند را ببینیم. ما فقط یک یا دو بار خیلی کوتاه، دختری که برای بهزاد شیر میدوشد را میبینیم. بنابراین باد ما را خواهد برد فیلمی است که شخصیتهای آن در صحنهی نمایش غایبند، به همین دلیل، ما تنها میتوانیم آنها را بهخوبی بشنویم. کیارستمی در این باره میگوید: «در این فیلم یازده نفر هستند که دیده نمیشوند، اما با این وجود آنها را احساس میکنید؛ میدانید که آنها چه کسانی بودند و چه کار میکردند. من میخواهم نوعی سینما را نشان دهم، که با نشان ندادن، نشان میدهد».
باد ما را خواهد برد چیزهایی را به ما نشان نمیدهد که طبق الفبای سینمای کلاسیک به دیدن آنها در یک فیلم عادت کردهایم. به تعبیر کیارستمی نشان ندادن تعدادی از اشخاص و جزئیات، نه به دلیل «فرمزدگی» بلکه به دلیل وجود و حضور آن اشخاص یا جزئیات در ذات فیلم است. کیارستمی امیدوار است که به این ترتیب مخاطبانش را با موضوع فیلم بیشتر درگیر کند؛ زیرا آنچه که بیننده میتواند تصور کند یا حدس بزند، به خود او واگذار میشود.
Flickr
منابع: کتاب «عباس کیارستمی»، نوشتهی عباس بهارلو، موسسهی فرهنگیهنری نوروز هنر، ۱۳۷۹/ کتاب «سینمای عباس کیارستمی»، نوشتهی آلبرتو اِلِنا، ترجمهی زهرا میرآخورلی و فرامرز آشنایقاسمی، نشر نارنج، ۱۳۹۷/ مجلهی فیلم، آذر ۹۸، شمارهی ۵۶۴