بعد تو با هرکسی طرح رفاقت ریختم
تا فراموشم شود با داغ ، داغ دیگری
تا فراموشم شود با داغ ، داغ دیگری
قصه پیداست ز خاکستر خاموشی ما
خرمن سوختگان را به سخن حاجت نیست
🤚😐
خرمن سوختگان را به سخن حاجت نیست
🤚😐
یک راز ز خرابات گویم ای #رفیق
آباد کند آن که خرابت کرده است
آباد کند آن که خرابت کرده است
خواستم در قلبم از عشقت نگهداری کنم
هی غزل گفتم تو را تا خویش را یاری کنم
ماجرای ما به جایی که نمی باید رسید
می روی ...باید برای ماندنت کاری کنم
شاه مصرم که پس از داغ زلیخا مانده ام
با چه رویی پیش مردم آبروداری کنم
رفتی و بعد تو از من هیچکس خوبی ندید
رفتنت باعث شده تا مردم آزاری کنم
بی کسی هستم که بعد از مرگ هم باید خودم
بر سر قبرم بیایم گریه و زاری کنم ...
محمد_شیخی
هی غزل گفتم تو را تا خویش را یاری کنم
ماجرای ما به جایی که نمی باید رسید
می روی ...باید برای ماندنت کاری کنم
شاه مصرم که پس از داغ زلیخا مانده ام
با چه رویی پیش مردم آبروداری کنم
رفتی و بعد تو از من هیچکس خوبی ندید
رفتنت باعث شده تا مردم آزاری کنم
بی کسی هستم که بعد از مرگ هم باید خودم
بر سر قبرم بیایم گریه و زاری کنم ...
محمد_شیخی
به دل گفتم کدامین شیوه دشوار است در عالم
نفس در خون تپید گفت: پاس آشنایهیا...💔💔
نفس در خون تپید گفت: پاس آشنایهیا...💔💔
هرکس ز جرعهای ز تو سرمست میشود
جای شراب، خونِجگر حق من نبود...
جای شراب، خونِجگر حق من نبود...
چه لازمست یکی شادمان و من غمگین
یکی به خواب و من اندر خیال وی بیدار؟💔
یکی به خواب و من اندر خیال وی بیدار؟💔
در مسجد و ميخانه خيالت اگر آيد
محراب و كمانچه ز دو ابروي تو سازم ✋🏻
محراب و كمانچه ز دو ابروي تو سازم ✋🏻