مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را
من بی تو زندگانی خود را نمیپسندم
کاسایشی نباشد بی دوستان بقا را
چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را
حال نیازمندی در وصف مینیاید
آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را
بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بینوا را
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را
نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان
وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را
ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی
تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را
#سعدی قلم به سختی رفتست و نیکبختی
پس هرچه پیشت آید گردن بنه قضا را
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را
من بی تو زندگانی خود را نمیپسندم
کاسایشی نباشد بی دوستان بقا را
چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را
حال نیازمندی در وصف مینیاید
آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را
بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بینوا را
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را
نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان
وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را
ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی
تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را
#سعدی قلم به سختی رفتست و نیکبختی
پس هرچه پیشت آید گردن بنه قضا را
هر روز نزد هر خر و سگ عذر می کنم
این نامه را ببـــر به همان نا جوان بده
وحشی
نمیبرن😁😔
این نامه را ببـــر به همان نا جوان بده
وحشی
نمیبرن😁😔
از روزِ خدا حافظیات ای گلِ سوری!
ماییم و دلی سوخته در آتشِ دوری
هجر تو چنان کرد که در اولِ این راه
کم مانده به آخر برسد تابِ صبوری
ماییم و دو تا چشم پر از آب و یقینن
یکروز کشد کار منِ خسته به کوری
شرحِ دگری نیست عزیزم، چه بگویم؟
ای وای ز احساسِ بدِ زنده به گوری
من خسته ام از هرکه و هرچیز در اینجا
قربان سرت یار! بگو که تو چه طوری؟
با آنکه ز دنیا گله بسیار زیاد است
لب بستهام از قصهی که نیست ضروری
سیدِ ضیایی
ماییم و دلی سوخته در آتشِ دوری
هجر تو چنان کرد که در اولِ این راه
کم مانده به آخر برسد تابِ صبوری
ماییم و دو تا چشم پر از آب و یقینن
یکروز کشد کار منِ خسته به کوری
شرحِ دگری نیست عزیزم، چه بگویم؟
ای وای ز احساسِ بدِ زنده به گوری
من خسته ام از هرکه و هرچیز در اینجا
قربان سرت یار! بگو که تو چه طوری؟
با آنکه ز دنیا گله بسیار زیاد است
لب بستهام از قصهی که نیست ضروری
سیدِ ضیایی
از هر چه غیر اوست چرا نگذری جمال
كـافر برای خـاطـر بـت از خـدا گـذشـت
وحشی
كـافر برای خـاطـر بـت از خـدا گـذشـت
وحشی
فهم کردم که سیاست به دلت چنگ نزد
باز یک شعر دگر صدقهء رویت کردم
وحشی
باز یک شعر دگر صدقهء رویت کردم
وحشی
روی چشمانم گذاشتمش ولی لیاقت نداشت..
بگذار زیر پای دیگران بودن را تجربه کند...
هادگ پهلوون😏🖤🍂
بگذار زیر پای دیگران بودن را تجربه کند...
هادگ پهلوون😏🖤🍂
ماندهام نامِ تو را جان جان بگویم یا که جان!
هر چه گویم دلبرا، وَالله زِ آن هم خوشتری
•🫢♥️•
هر چه گویم دلبرا، وَالله زِ آن هم خوشتری
•🫢♥️•
با صداقت هرچه گشتم در جهان کاری نشد ✌️
بعد از این تا زنده هستم شور غوغا میکنم 🦅.
بعد از این تا زنده هستم شور غوغا میکنم 🦅.
خسته باشى دل تو مرگ بخواهد اما...
مرگ هى ناز كند..
ناز كند..
ناز كند..
مرگ هى ناز كند..
ناز كند..
ناز كند..
داشتم یکدل و آن هم به تو تقدیم کردم
بیش از این از من بیدل چه تمنا داری
؟؟
بیش از این از من بیدل چه تمنا داری
؟؟
Shah RasooL Qasimi - Dagh Dagh E Dil Ast / شاه رسول قاسمی - داغ…
فقط تقدیم باد 🌹😍
#گـاه_در_چنگال_عـقـل_و_گـاه_در_بند_جـنـون 👉
#کُشت_ما_را_زندگی_هردم_به_طریق_دیگری ✋
___________________________________
#کُشت_ما_را_زندگی_هردم_به_طریق_دیگری ✋
___________________________________
آنروز که کارِ همه می ساخت خداوند
ما دیر رسیدیم و به جائی نرسیدیم
وحشی
ما دیر رسیدیم و به جائی نرسیدیم
وحشی
جای دارد پیر من تنها سفر تجویز کرد
گفت گاهی دل بریدن رو به راحت میکند
وحشی
گفت گاهی دل بریدن رو به راحت میکند
وحشی