🫰🏻شاه بیت🫰🏻
269 subscribers
1.17K photos
99 videos
14 links
ناخدا در کشتی ما گر نمیباشی مباش...🍂
ما خدا داریم و ما را ناخدا در کار نیست!

•|ᴡʟᴄ ᴛᴏ ᴄʜɴʟ シ🙏🏽♥️

Sʜᴀᴇʀ ᴄʜᴀɴɴᴇʟ...🔗


https://t.me/+fSeYVrOKmS9kM2I9
Download Telegram
جرم تو چیست نازنین؟ صدق و صفا و راستی
ای که تو از خدای خود غیر خدا نخواستی

ای به فدای خنده‌ی زخمی و دلشکسته ات
شکر خدا که همچنان سرخوشی و به پاستی

کابل زخم خورده‌ام! وقت برای گریه نیست
گریه‌ی با تبسمی، گم شده در خداستی

کابل جان خسته‌ام! شانه‌ی ما پناه تو
چشم و زبان پارسی! نور دو چشم ماستی

کابل جان چه می‌کشی؟ از دست حرامیان
کابل بی پناه من! قبله ی عشق و راستی!

دختر شعر فارسی! کابل من ! چه می کنی؟
حرف بزن! عزیز من! «جان پدر! کجاستی؟!»

#علیرضا_قزوه

@takbeytinab
رسیده باز شب، اما چه‌گونه خواب کند؟
کسی که هجر تو‌اش تا سحر عذاب کند

رسیده باز شب و لحظه های تنهایی
مرا دچار غم و درد و اضطراب کند

نه می‌شود به تو نزدیک شد ز بیم گناه
نه می‌شود که ز تو آدم اجتناب کند

بدا به حال خماری که با وجود لبت
هوای می‌کده‌ و ساغر و شراب کند

دلم نبود ترا کز تحمل است برون
بگو که چند دیگر عاجزانه تاب کند؟

چه غم ترا که اگر دیدن تو با دگران
به سوی مرگ کشاند، مرا خراب کند

سیدِ ضیایی
تو شقایق خواستی، لختِ جگر آورده است
جای گل، یک‌دل به خونش غوطه‌ور آورده است

گفته بودی گل بیاور، عاشق بی دست و پات
هرچه با خود داشت آری این سفر آورده است

ای بنازم لطف یاری را که تا بحر خیال
تشنه لب برده است ما را تشنه‌تر آورده است

دستِ خالی با چه رویی من خریدارت شوم
دیگری در بردن‌ات وقتی که زر آورده است

برگِ زردِ خسته ی در خاکِ ره افتاده ایم
کیست یارب آن که مارا در نظر آورده است

کاروان از دور می آید ندانم این کَرَت
با خودش از یارِ ما آیا خبر آورده است؟

حسرت و اندوه و بی‌خوابی و اشک و انتظار
عاشقی کاری مگر جز درد سر آورده است؟

سیدِ ضیایی
لحن شیرین تر از قند و نباتش خوب است
لهجه‌ی دل‌کش و دل‌خواه دهاتش خوب است

قد موزون تر از سرو رسایش عالی است
رخ چون ماه و لب چون شکلاتش خوب است

مثل یک مشق چلیپا به رخ و گونه‌ی او
موی آشفته‌ی هم‌رنگ دواتش خوب است

موقع رد شدن از کوچه تماشا دارد
پای تا سر همه جست و حرکاتش خوب است

گاه گاهی کمی مغرور و کمی دل‌شکن است
غیر ازین نکته تمامی صفاتش خوب است

یار زیبا رخ من پاک و نجیب است آری
نتوان یافت بدو عیب که ذاتش خوب است

#ضیایی
عاقبت وعده‌ی دیدار به تعویق افتاد
دیدن روی گل یار به تعویق افتاد

تازه با آمدنش خواست دلم خوش بشود
مگر این دل‌خوشی یک‌بار به تعویق افتاد

او که با هر قدم‌اش باغچه‌‌ی می‌خندد
نامد و فصل گل انگار به تعویق افتاد

مرگ آمد پس این پنجره خندید و برفت
ظاهرن مردن بیمار به تعویق افتاد

آخرین قافله هم بی‌خبر از یار گذشت
آه ... دیدار تو بسیار به تعویق افتاد

او اگر آمدی آرامش شهری می‌رفت
خوب شد دست کم این کار به تعویق افتاد

بعد یک چشم به‌راهی عظیمی که نشد
باز هم وعده‌ی دیدار به تعویق افتاد

#ضیایی
پلک بستی که دلم عاشق چشمت نشود

تازه آهو نظرم جلب دو ابرو شده است

#مصطفی_هاشمی
جانا تبش عشق به غایت برسید
از شوق تو کارم به شکایت برسید

ارزانکه نخواهی که بنالم سحری
دریاب که هنگام عنایت برسید

#مولانا

من پرستارِ دو چشمِ خوشِ بیمار توام
گرچه بیمارپرستی بتر از بیماریست...

#خواجوی_کرمانی
بسیار در دل آمد از اندیشه‌ ها و رفت
نقشی که آن نمی رود از دل نشان توست
با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی
ای دوست همچنان دل من مهربان توست
اسرار غمش ڪَفتم درسینہ نڪَہ دارم

رسواے جهانم ڪرد این رنڪَ پریدن‌ها
سیاه خال تو دانه است و تیره زلف تو دام

به دام بسته شوم ‌گر طمع به دانه کنم

#امیر_معزی