«خاطره ی تلخ »
برای تحقیق درمورد قوم وزبانم تصمیم گرفتم به روستاهای لک نشین بروم
مقصدم منطقهی دورودفرامان بود ،
زادگاه پدرانم !
دهستانی در شرق کرمانشاه که ساکنانش لک زبان اند ،
به روستایی رفتم که رود #گاماسیاو با آن فاصله ی چندانی نداشت،
به نزدیکی گاماسیاب رسیدم
به ناگاه صدایی درگوشم طنین انداز شد،،، نوای حزن انگیز #سرنا_و_دوهل که گویی خبری غمانگیز با خود دارد.
آری درست است صدای #چمری می آید
ازماشین پیاده شدم و پیش تر رفتم
چندین #سازنِه(سُرناچی) و #دئول_کو(دهلزن) کنارهم و همزمان و آهسته باهم نوای غم سرمیدادند
گویی باز خانه ای #خم_بار شده
باز عزیزی از دست رفته
صدای #چمری نزدیک تر میشد
ضربه های آهسته، تندو تندتر میشد...
زنان #شین میکردند و مردان بر سر و صورت خود ضربه میزدند
صدای #رولهرو_رولهرو و #برارو_برارو
قلبم را به درد می آورد
مردم همه در کنار گاماسیاو جمع شده بودند ،مردان پیش تر و زنان پس تر !
زنی که مسنتر بود آوای باستانی #مور سر میداد
چقدر دلخراش...
مردی شیون کنان و روی کَنان در آن بین دیده میشد
با صدای بلند #برارو_برارو میکرد
از زن میانسال که کناری نشسته بود و آرام میگریست پرسیدم
#میمی چه شده است ؟؟؟
چرا دهلچیها تا نیمه درون آب رفتهاند ؟؟؟
پاسخ داد: #روله;
عزیزمان غرق گاماسیاب شده،
و بین ما مردمان لک زبان از قدیم تا به حال رسم بر این بوده ، وقتی عزیزمان غرق آب میشود و جنازه اش نمایان نمیشود
#دئولکوها را میآوریم تا درون آب به دهل هایشان ضربه بزنند که آب به لرزش درآید و جنازه را پس دهد !!!
بودن در میان این فضای #خم_بار با اینکه بسیار برایم سخت بود اما کنجکاو نیز بودم که آخر چه میشود .
چندساعتی گذشت ,,,
جناره پایین تر از محل تجمع بالا آمد !
زنان با دیدن جنازه بیشتراز قبل #شین میکردند ،موی میکندند و دست هایشان را بصورت دورانی دور هم میچرخاندند و گاه بین این چرخش روی دست خود را می خراشیدند
مردی که #برارو_برارو میکرد بادیدن جنازه از پای افتاد ،زانوهایش به زمین رسید این بار آرام و #بی_هرنگ گفت : #برام_رو !
بغض امانم را برید ،صورتم با #اسر چشمانم، کامل خیس شد ،
سوال ذهنم را به تشویش کشانده بود :
آیا نظر آن زن میانسال واقعیت داشت !!!
آیا چون دهل زن ها درون آب رفتندو چمرری زدند ،جنازه نمایان شد ؟؟؟؟؟
جنازه را به پای #زلهای اطراف رودخانه آوردند
دُهلچیها کنارش آئین #چمری زدن را اجرا کردند
نزدیکان مرد جوان غرق شده
شانه های خود را #هری زدند
باکمک بقیه ی افراد#آبادی جنازه را حمل کردند تا با آبی که غرقش کرده بود !!!!! غسل دهند و مراسم #پرس را انجام دهند.
مادر جوان غرق شده #کلیمههای غم انگیز را با آوای #مور زمزمه میکرد!
#نه_سویرت_دیمه_نه_دسگیرانی_چمرم_نیاینه_و_نوجوانی
اقوام و نزدیکان و... هر کس پی کاری میرفت، بصورت گروهی و یا بعضا تکی
چند مرد رفتند برای کندن قبر
و دومرد و یک زن هم به فکر#ترم بودند !
همه در تلاش بودند تا مراسم #پرس هرچه بهتر باشکوهتر برگزارشود!
در بین این همه غم و ناراحتی
چیزی که مایه ی افتخارم بود
اتحاد و همدلی و همکاری بین این مردم دل پاک و صاف بود
حتی در مراسم #پرس !
#آداب_و_رسوم_قوم_کهن_لک
🖊 #پــرےبهــرامــے
join: @KhakLakestan
#نشردهید
برای تحقیق درمورد قوم وزبانم تصمیم گرفتم به روستاهای لک نشین بروم
مقصدم منطقهی دورودفرامان بود ،
زادگاه پدرانم !
دهستانی در شرق کرمانشاه که ساکنانش لک زبان اند ،
به روستایی رفتم که رود #گاماسیاو با آن فاصله ی چندانی نداشت،
به نزدیکی گاماسیاب رسیدم
به ناگاه صدایی درگوشم طنین انداز شد،،، نوای حزن انگیز #سرنا_و_دوهل که گویی خبری غمانگیز با خود دارد.
آری درست است صدای #چمری می آید
ازماشین پیاده شدم و پیش تر رفتم
چندین #سازنِه(سُرناچی) و #دئول_کو(دهلزن) کنارهم و همزمان و آهسته باهم نوای غم سرمیدادند
گویی باز خانه ای #خم_بار شده
باز عزیزی از دست رفته
صدای #چمری نزدیک تر میشد
ضربه های آهسته، تندو تندتر میشد...
زنان #شین میکردند و مردان بر سر و صورت خود ضربه میزدند
صدای #رولهرو_رولهرو و #برارو_برارو
قلبم را به درد می آورد
مردم همه در کنار گاماسیاو جمع شده بودند ،مردان پیش تر و زنان پس تر !
زنی که مسنتر بود آوای باستانی #مور سر میداد
چقدر دلخراش...
مردی شیون کنان و روی کَنان در آن بین دیده میشد
با صدای بلند #برارو_برارو میکرد
از زن میانسال که کناری نشسته بود و آرام میگریست پرسیدم
#میمی چه شده است ؟؟؟
چرا دهلچیها تا نیمه درون آب رفتهاند ؟؟؟
پاسخ داد: #روله;
عزیزمان غرق گاماسیاب شده،
و بین ما مردمان لک زبان از قدیم تا به حال رسم بر این بوده ، وقتی عزیزمان غرق آب میشود و جنازه اش نمایان نمیشود
#دئولکوها را میآوریم تا درون آب به دهل هایشان ضربه بزنند که آب به لرزش درآید و جنازه را پس دهد !!!
بودن در میان این فضای #خم_بار با اینکه بسیار برایم سخت بود اما کنجکاو نیز بودم که آخر چه میشود .
چندساعتی گذشت ,,,
جناره پایین تر از محل تجمع بالا آمد !
زنان با دیدن جنازه بیشتراز قبل #شین میکردند ،موی میکندند و دست هایشان را بصورت دورانی دور هم میچرخاندند و گاه بین این چرخش روی دست خود را می خراشیدند
مردی که #برارو_برارو میکرد بادیدن جنازه از پای افتاد ،زانوهایش به زمین رسید این بار آرام و #بی_هرنگ گفت : #برام_رو !
بغض امانم را برید ،صورتم با #اسر چشمانم، کامل خیس شد ،
سوال ذهنم را به تشویش کشانده بود :
آیا نظر آن زن میانسال واقعیت داشت !!!
آیا چون دهل زن ها درون آب رفتندو چمرری زدند ،جنازه نمایان شد ؟؟؟؟؟
جنازه را به پای #زلهای اطراف رودخانه آوردند
دُهلچیها کنارش آئین #چمری زدن را اجرا کردند
نزدیکان مرد جوان غرق شده
شانه های خود را #هری زدند
باکمک بقیه ی افراد#آبادی جنازه را حمل کردند تا با آبی که غرقش کرده بود !!!!! غسل دهند و مراسم #پرس را انجام دهند.
مادر جوان غرق شده #کلیمههای غم انگیز را با آوای #مور زمزمه میکرد!
#نه_سویرت_دیمه_نه_دسگیرانی_چمرم_نیاینه_و_نوجوانی
اقوام و نزدیکان و... هر کس پی کاری میرفت، بصورت گروهی و یا بعضا تکی
چند مرد رفتند برای کندن قبر
و دومرد و یک زن هم به فکر#ترم بودند !
همه در تلاش بودند تا مراسم #پرس هرچه بهتر باشکوهتر برگزارشود!
در بین این همه غم و ناراحتی
چیزی که مایه ی افتخارم بود
اتحاد و همدلی و همکاری بین این مردم دل پاک و صاف بود
حتی در مراسم #پرس !
#آداب_و_رسوم_قوم_کهن_لک
🖊 #پــرےبهــرامــے
join: @KhakLakestan
#نشردهید