Forwarded from ▂▃▄▅▆▇█▓▒░رضامجد░▒▓█▇▆▅▄▃▂
نقش روشنفکر این نیست که به دیگران بگوید چه بکنند، به چه حقی روشنفکر باید چنین بکند؟ تمامی پیش بینی ها، وعده ها، احکام و برنامه هایی را که روشنفکران طی دو سده ی گذشته بیان کرده اند به خاطر بیاورید، کار روشنفکر شکل دادن به اراده ی سیاسی دیگران نیست، کار روشنفکر این است که در قلمرو خود تحلیل بکند، از نو شواهد و فرضیات را به زیر سوال ببرد، عادات و روش های رفتاری را متزلزل بکند، باورهای رایج را از میان ببرد، و معیارهای نوینی برای قوانین و نهادها بسازد، نقش روشنفکر مشارکت در شکل گیری اراده سیاسی است و این همان جایی است که از او دعوت می شود نقش یک شهروند را بازی بکند...
Forwarded from ▂▃▄▅▆▇█▓▒░رضامجد░▒▓█▇▆▅▄▃▂
دوستان نظرشان درباره ی این نوع نگاه به روشنفکر چیه؟
Forwarded from ▂▃▄▅▆▇█▓▒░رضامجد░▒▓█▇▆▅▄▃▂
برای اینکه بهتر و ایجابی تر بتوانیم این بحث را درک کنیم یک مثال واقعی هم می زنم مثلا این حرفها را مثلا با کارها و فعالیت ها و نوشته های دکتر شریعتی که اعتقاداتش از نقش یک روشنفکر که خودش باشد کاملا برعکس این گفته ها بود، بسنجید
سلام دوستان روشنفکر و نقش روشنفکر مبحثی است که اکنون در گروه برهوت حقیقت مطرح شده است
Forwarded from ▂▃▄▅▆▇█▓▒░رضامجد░▒▓█▇▆▅▄▃▂
خیر اعلا، راست و دروغ، خیر و شر، حقیقت، خیر و صلاح بشر چگونه تعیین می شود؟
Forwarded from ▂▃▄▅▆▇█▓▒░رضامجد░▒▓█▇▆▅▄▃▂
یا توسط چه قواعد و نهادها و اشخاصی تعیین می شود؟
دوستانی که طالب هستند بدانند نتیجه و جمع بندی بحث امروز گروه برهوت حقیقت چه بوده می توانند با لمس مشاهده ی گروه برهوت حقیقت از کم و کیف بحث باخبر بشوند
Forwarded from کانال ذخیره مطالب
♦️از ابتدای کتاب «قانون و سیاست برای عصر کوانتومی» نوشته ی کریس هوفناگل، و سیمسون گارفنیکل♦️
✍ترجمه: رضا مجد
📙 اغلب گفته میشود که فناوریهای کوانتومی آماده هستند تا جهان را آنطور که ما میشناسیم تغییر دهند، اما با کاهش تبلیغات، فناوریهای کوانتومی در واقع چه معنایی برای کشورها و شهروندانشان خواهند داشت؟ در کتاب قانون و سیاست برای عصر کوانتومی، کریس جی هوفناگل و سیمسون ال. گارفینکل پیدایش علم اطلاعات کوانتومی (QIS) و فنآوریهای کوانتومی حاصل از آن را که هیجانانگیزترین هستند توضیح میدهند: سنجش کوانتومی، محاسبات و ارتباطات. این متن پیشگامانه و به موقع توضیح می دهد که چگونه فناوری های کوانتومی کار می کنند، چگونه کشورها احتمالاً QIS را برای دفاع ملی آینده به کار خواهند گرفت و چشم اندازهای قانونی برای این کشورها چگونه خواهد بود، و چگونه شرکت ها ممکن است (یا ممکن است) از این فناوری سود ببرند. هوفناگل و گارفینکل استدلال می کنند که پیامدهای CIS آنقدر عمیق است که ما باید از امروز برای آنها برنامه ریزی کنیم. کریس جی هوفناگل، استاد حقوق در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی و عضو هیئت علمی وابسته به موسسه سیمونز برای تئوری محاسبات است. او یکی از اعضای منتخب موسسه حقوقی آمریکا و نویسنده قانون و سیاست حفظ حریم خصوصی کمیسیون تجارت فدرال (انتشارات دانشگاه کمبریج 2016) است. هوفناگل مشاور گاندرسون دتمر استاف ویلنوو فرانکلین و هاچیگیان، LLP است و در هیئت مدیره Constella Intelligence و Palantir Technologies خدمت می کند. Simson L. Garfinkel یک پیشگام در پزشکی قانونی دیجیتال است، با حرفه ای در فناوری که در سال 1995 یک ارائه دهنده خدمات اینترنتی محلی را راه اندازی کرد تا دانشگاه و خدمات دولتی را شروع کند. گارفینکل دارای مدرک Ph.D. در علوم کامپیوتر از مؤسسه فناوری ماساچوست، استاد رسمی علوم کامپیوتر در دانشکده تحصیلات تکمیلی نیروی دریایی بود، و اکنون دانشمند ارشد داده در وزارت امنیت داخلی ایالات متحده، عضو هیئت علمی پاره وقت در دانشگاه جورج واشنگتن است. واشنگتن، دی سی، و یکی از اعضای کمیته سیاست فناوری ایالات متحده انجمن ماشین های محاسباتی (ACM USTPC). او 16 کتاب، بیش از 100 مقاله علمی را تالیف و ویرایش کرده است، و همکار ACM و موسسه مهندسین برق و الکترونیک (IEEE) است. این کتاب در ظرفیت شخصی سیمسون گارفینکل نوشته شده است و دیدگاه ها یا سیاست های دولت ایالات متحده، وزارت امنیت داخلی ایالات متحده، وزارت بازرگانی ایالات متحده، یا اداره سرشماری ایالات متحده را منعکس نمی کند. قابل استفاده، در https://www.cambridge.org/core/terms موجود است.
ادامه👇
@Kajhnegaristan
✍ترجمه: رضا مجد
📙 اغلب گفته میشود که فناوریهای کوانتومی آماده هستند تا جهان را آنطور که ما میشناسیم تغییر دهند، اما با کاهش تبلیغات، فناوریهای کوانتومی در واقع چه معنایی برای کشورها و شهروندانشان خواهند داشت؟ در کتاب قانون و سیاست برای عصر کوانتومی، کریس جی هوفناگل و سیمسون ال. گارفینکل پیدایش علم اطلاعات کوانتومی (QIS) و فنآوریهای کوانتومی حاصل از آن را که هیجانانگیزترین هستند توضیح میدهند: سنجش کوانتومی، محاسبات و ارتباطات. این متن پیشگامانه و به موقع توضیح می دهد که چگونه فناوری های کوانتومی کار می کنند، چگونه کشورها احتمالاً QIS را برای دفاع ملی آینده به کار خواهند گرفت و چشم اندازهای قانونی برای این کشورها چگونه خواهد بود، و چگونه شرکت ها ممکن است (یا ممکن است) از این فناوری سود ببرند. هوفناگل و گارفینکل استدلال می کنند که پیامدهای CIS آنقدر عمیق است که ما باید از امروز برای آنها برنامه ریزی کنیم. کریس جی هوفناگل، استاد حقوق در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی و عضو هیئت علمی وابسته به موسسه سیمونز برای تئوری محاسبات است. او یکی از اعضای منتخب موسسه حقوقی آمریکا و نویسنده قانون و سیاست حفظ حریم خصوصی کمیسیون تجارت فدرال (انتشارات دانشگاه کمبریج 2016) است. هوفناگل مشاور گاندرسون دتمر استاف ویلنوو فرانکلین و هاچیگیان، LLP است و در هیئت مدیره Constella Intelligence و Palantir Technologies خدمت می کند. Simson L. Garfinkel یک پیشگام در پزشکی قانونی دیجیتال است، با حرفه ای در فناوری که در سال 1995 یک ارائه دهنده خدمات اینترنتی محلی را راه اندازی کرد تا دانشگاه و خدمات دولتی را شروع کند. گارفینکل دارای مدرک Ph.D. در علوم کامپیوتر از مؤسسه فناوری ماساچوست، استاد رسمی علوم کامپیوتر در دانشکده تحصیلات تکمیلی نیروی دریایی بود، و اکنون دانشمند ارشد داده در وزارت امنیت داخلی ایالات متحده، عضو هیئت علمی پاره وقت در دانشگاه جورج واشنگتن است. واشنگتن، دی سی، و یکی از اعضای کمیته سیاست فناوری ایالات متحده انجمن ماشین های محاسباتی (ACM USTPC). او 16 کتاب، بیش از 100 مقاله علمی را تالیف و ویرایش کرده است، و همکار ACM و موسسه مهندسین برق و الکترونیک (IEEE) است. این کتاب در ظرفیت شخصی سیمسون گارفینکل نوشته شده است و دیدگاه ها یا سیاست های دولت ایالات متحده، وزارت امنیت داخلی ایالات متحده، وزارت بازرگانی ایالات متحده، یا اداره سرشماری ایالات متحده را منعکس نمی کند. قابل استفاده، در https://www.cambridge.org/core/terms موجود است.
ادامه👇
@Kajhnegaristan
Cambridge Core
Terms of use
Welcome to Cambridge Core
قانون و سیاست قدردانی برای عصر کوانتومی کتابی جذاب و چالش برانگیز برای تحقیق و نوشتن بوده است. ما مدت زیادی به تاریخ فناوری پرداختیم، زیرا معتقدیم که تجربه با معرفی فناوری های قبلی تغییر دهنده بازی، زمینه مهمی برای تصمیم گیری در مورد چنین فناوری هایی امروزی فراهم می کند. ما معتقدیم که سیاست فناوری خوب تنها با درک دقیق و دقیق از فناوری زیربنایی میتواند ایجاد شود. ما مصمم هستیم که بسیاری از اطلاعات نادرست موجود در ادبیات رایج علم اطلاعات کوانتومی را اصلاح کنیم. فناوریهای کوانتومی موضوع جدیدی برای هر دو نویسنده بود. نویسنده هوفناگل پس از گفتگو با لیلی لین (Berkeley MIMS 2019)، تصمیم گرفت که در این زمینه تحقیق کند، که روایت او روشن کرد که سنجش کوانتومی بسیار جالبتر از تحلیل رمزی است. سپس، افراد خوب در خطوط هوایی دلتا، نویسنده گارفینکل را همراه با هوفناگل در یک پرواز طولانی از تل آویو در تابستان 2019 نشستند. به عنوان بخشی از تحقیق در مورد این کتاب، نویسندگان بیش از 1500 مقاله علمی، مقاله پرمخاطب و کتاب مربوط به موضوعات مورد بحث در اینجا را دانلود و بررسی کردند. ما صفحاتی از مواد پلاریزه کننده، شیشه های سه بعدی و کریستال های کلسیت درجه نوری بزرگ را خریداری کردیم تا بتوانیم اسرار برهم نهی را در مقیاس ماکرو تجربه کنیم. انجمنهای آنلاین را تسخیر کردیم، با یک برنده جایزه نوبل ایمیل زدیم، و تمام تلاشمان را کردیم تا این واقعیت را جبران کنیم که هیچیک از ما فیزیک کوانتومی را در کالج خواندهایم. این کتاب بدون مشارکت متفکرانه بسیاری از متخصصان در علم اطلاعات کوانتومی، که سخاوتمندانه از زمان و مشاوره خود صرف کردند، ممکن نبود. ما مدیون کسانی هستیم که در زمینه مطالب دشوار به ما کمک کردند، و اذعان داریم که هر اشتباهی که باقی بماند، مربوط به خود ماست. مایلیم صریحاً از کسانی که در حین کار بر روی این پروژه به سؤالاتی درباره فناوری و تاریخ پاسخ دادند، از جمله اسکات آرونسون، راس اندرسون، سید اسد، هولگر اکسلسن، فیلیپ بال، چارلز بنت، اسکات برادنر، استیو کراکر، نایک داتانی، تشکر کنیم. پیتر دنینگ، ادوارد فردکین، جویس فردکین، مایکل فرانک، شوهینی گوس، دیوید گریر، آرام هارو، مارکو لانزاگورتا، ست لوید، چائو یانگ لو، نورمن مارگولوس، هنری مینسکی، مارگارت مینسکی، کریستوفر مونرو، جیان وی پان دانیل پولانیک، پیتر دبلیو. شور، آدام شوستاک، بیل سیلور، توماسو تافولی،را می شود نام برد
@Kajhnegaristan
@Kajhnegaristan
Forwarded from ▂▃▄▅▆▇█▓▒░رضامجد░▒▓█▇▆▅▄▃▂
سلام خدمت دوستان و اساتید
و سپاس از تمام دوستانی که در ضایعه ی فقدان برادرم ابراز همدردی و لطف کردند و چه کسانی که بنابدلایلی همدردی نکرده اند. هدف من از ابتدای بنای این گروه حدف خودم از مقام فاعلیت و مالکیت گروه بودو فراهم کردن یک فضای آزاد از هرگونه قید و بند و و یک مکان بانشاط برای بحث و تبادل و گفتگوهای فلسفی بود تنها قیدی و قانون نانوشته ی هر اجتماع بشری این است که ما می خواهیم با این امانت و هدیه ی بزرگ بشری (آزادی مطلق) چکار کنیم ارسال عکس های پورونو یا بی میلی از هرگونه درگیر شدن به گفتگوهای فلسفی نشان از این دارد که ما فعلا نمیتوانیم یک چنین آزادی مطلقی را نداریم و دوست داریم یکسری انسان ها به نیابت و نمایندگی ما از طرف ما کار بکند و تصمیم بگیرد و مسئولیت هرگونه درگیری واقعی را از دوشهای ما رفع بکند
و سپاس از تمام دوستانی که در ضایعه ی فقدان برادرم ابراز همدردی و لطف کردند و چه کسانی که بنابدلایلی همدردی نکرده اند. هدف من از ابتدای بنای این گروه حدف خودم از مقام فاعلیت و مالکیت گروه بودو فراهم کردن یک فضای آزاد از هرگونه قید و بند و و یک مکان بانشاط برای بحث و تبادل و گفتگوهای فلسفی بود تنها قیدی و قانون نانوشته ی هر اجتماع بشری این است که ما می خواهیم با این امانت و هدیه ی بزرگ بشری (آزادی مطلق) چکار کنیم ارسال عکس های پورونو یا بی میلی از هرگونه درگیر شدن به گفتگوهای فلسفی نشان از این دارد که ما فعلا نمیتوانیم یک چنین آزادی مطلقی را نداریم و دوست داریم یکسری انسان ها به نیابت و نمایندگی ما از طرف ما کار بکند و تصمیم بگیرد و مسئولیت هرگونه درگیری واقعی را از دوشهای ما رفع بکند
Forwarded from ▂▃▄▅▆▇█▓▒░رضامجد░▒▓█▇▆▅▄▃▂
سلام و عرض ادب جناب زارع من هرچقدر کردم این پیام را نتوانستم به گروه ارسال بکنم و بجای تیک و علامت سوال قرمز رنگ زیر نوشته ام می افتد لطفا این نوشته را با اسمم فوروارد کن در گروه
♦️ در دفاع از سوسیالیسم لیبرال: میراث کارلو روسلی
✍️ استانیسلاو جی. پولگیس
ترجمهٔ عرفان آقایی
🔻 از کارلو روسلی شاید بتوان به عنوان برجستهترین چهرهٔ سوسیالیسم غیرمارکسی ایتالیا نام برد، که نحلهٔ فکری مغفولماندهای در فضای اندیشهٔ ایران است. اما در ورای مرزهای ایران نیز روسلیِ نظریهپرداز همواره در سایهٔ روسلیِ شهید قرار داشته است و اهمیت این مقاله از این روست که بیشتر از آنکه به کنشهای تهورآمیز روسلی و فیگور روسلی شهید بپردازد به سراغ اندیشهٔ سیاسی روسلی میرود. برجستهترین اثر روسلی کتاب سوسیالیسمِ لیبرال وی است که میتوان آن را اثری در دو بخش دانست؛ در بخش اول این کتاب روسلی به سراغ نقد مارکسیسم و تجدیدنظرطلبی میرود و در بخش دوم تلاش میکند تا طرحوارهای از یک سوسیالیسم لیبرال-دموکراتیک ترسیم کند. این اثر هم بهلحاظ نظری و هم بهلحاظ تاریخی دارای اهمیت فراوانی است. اهمیت تاریخی این اثر بهدلیل الهامبخشی آن به جنبش عدالت و آزادی و در پی آن تاثیرپذیری حزب آتزیونه است، حزبی که علیرغم بهدست آوردن تنها هفت کرسی در مجلس موسسان تاثیرگذاری بسیاری بر حزب کمونیست ایتالیا و قانون اساسی جمهوری بهاصطلاح اول داشت. اهمیت نظری این اثر نیز در ارائهٔ بررسی و تحلیل فاشیسم، تفاسیری خلاقه از ایدئولوژی و عمل در سوسیالیسم، و واکاوی تاریخ مارکسیسم نهفته است.
🔻 افرادی که با عصر طلایی سینمای ایتالیا آشنایی دارند، مسلماً فیلم کانفورمیست برناردو برتولوچی را بهخاطر میآورند. ممکن است حتی برخی از این مسئله آگاه باشند که این فیلم بر اساس رمانی با همین نام از آلبرتو موراویا ساخته شده است. آنچه اکثراً نمیدانند این است که شخصیت پروفسور کوادری که توسط «کانفورمیست» به قتل رسید، از روی کارلو روسلیِ لیبرال سوسیال مدلسازی شده بود. کارلو و برادرِ تاریخنگارش، که پسرخالههای موراویا بودند، بهدستور رژیم فاشیستی ایتالیا در ژوئن 1937 توسط پروفاشیستهای فرانسوی به قتل رسیدند.
🔻 چرا و چگونه باید سوسیالیسم لیبرال را پس از هفتاد سال بخوانیم؟ همانطور که نادیا اوربیناتی بهخوبی در مقدمهاش بر روی کتاب سوسیالیسم لیبرال بیان میکند، سوسیالیسم لیبرال الهامبخش جنبش عدالت و آزادی بود، که بنیانگذاران آن به محترمترین رهبران فکری و سیاسی ایتالیای پس از جنگ بدل گشتند. این کتاب باید در کنار یادداشتهای زندان گرامشی بهعنوان کلید فهم علت شکست دموکراسی و سوسیالیسم در برابر فاشیسم خوانده شود. مهمتر از آن، روسلی باور داشت که این کتاب مسیر زایش مجدد احتمالی سوسیالیسم را نشان داد.
🔻 نقد روسلی بر مارکسیسم بر محور نقش ارادهٔ آزاد است؛ اگر مارکسیسم قسمی «سوسیالیسم علمی» باشد، نقش ارادهٔ آزاد مغفول واقع میشود و مارکسیسم به پوزیتیویسم صرف فروکاسته میشود. از سوی دیگر، اگر مارکسیسم تاکید اولیهٔ خود بر ارادهٔ آزاد و بشریتی را که در مقام کاتالیزور تاریخ کنش میورزد حفظ کند؛ پس دیگر نمیتواند مدعی آن باشد که لباس علم بر تن دارد.
🔻 تحلیل روسلی از فاشیسم در میان مارکسیسم و لیبرالیسم، یا بهعبارت دیگر در میان گوبتی و گرامشی قرار میگیرد. موضع نظری وی را میتوان از این افق مورد قرائت قرار داد. روسلی یک ماه قبل از ترورش در حالی که شکلگیری و تحول عدالت و آزادی را از نظر میگذراند، نوشت که اولین برنامه [عدالت و آزادی] مبتنی بر ایدهٔ خودآیینی کارگران و شوراها بود که از نظم نوین گرامشی و انقلاب لیبرال گوبتی به ارث برده بود. روسلی از گوبتی این اصول را برگرفت که نه بورژوازی بلکه پرولتاریا نمود مدرن روح لیبرال و جنبش سیاسی جدید بود که باید برای انقلاب لیبرالی متداوم یا پایدار فعالیت میکرد. گرامشی برای روسلی تاکیدی بر اهمیت تاریخی پرولتاریا در کنار مفهوم دموکراسی کارگاهی بود.
🔻 روسلی همچنین این گزارهٔ کروچه را رد میکرد که فاشیسم را «میانپردهای» در تاریخ ایتالیا میدانست، و در عوض نظرش طنینانداز گوبتی بود: «فاشیسم بهنحوی از انحا خودزندگینامهٔ ملتی بوده است که از نبرد سیاسی پرهیز میکند، ملتی که یکدلی را ستایش و از دگراندیشی شانه خالی میکند». روسلی با گرامشی و گوبتی بر سر این مسئله توافق داشت که رد ریشههای فاشیسم را میتوان در نهادهای انسانی و اجتماعی ایتالیا زد و اینکه فاشیسم نمود عمیقترین رذایل و ضعفهای نهفتهٔ مردمی بدون آزادی بوده است: مردمی بهلحاظ سیاسی نابالغ که اغلب در حسرت دستی از غیب بودند؛ در شکل پاپ، یا شهریار یا سالار.
بخوانید 👈 https://radicald.net/zv5h
➖➖➖➖➖➖
#کارلو_روسلی #استانیسلاو_جی_پولگیس #عرفان_آقایی #ضدفاشیسم #فاشیسم #سوسیالیسم_لیبرال #سوسیالیسم_غیرمارکسی #عدالت_و_آزادی
@Kajhnegaristan
✍️ استانیسلاو جی. پولگیس
ترجمهٔ عرفان آقایی
🔻 از کارلو روسلی شاید بتوان به عنوان برجستهترین چهرهٔ سوسیالیسم غیرمارکسی ایتالیا نام برد، که نحلهٔ فکری مغفولماندهای در فضای اندیشهٔ ایران است. اما در ورای مرزهای ایران نیز روسلیِ نظریهپرداز همواره در سایهٔ روسلیِ شهید قرار داشته است و اهمیت این مقاله از این روست که بیشتر از آنکه به کنشهای تهورآمیز روسلی و فیگور روسلی شهید بپردازد به سراغ اندیشهٔ سیاسی روسلی میرود. برجستهترین اثر روسلی کتاب سوسیالیسمِ لیبرال وی است که میتوان آن را اثری در دو بخش دانست؛ در بخش اول این کتاب روسلی به سراغ نقد مارکسیسم و تجدیدنظرطلبی میرود و در بخش دوم تلاش میکند تا طرحوارهای از یک سوسیالیسم لیبرال-دموکراتیک ترسیم کند. این اثر هم بهلحاظ نظری و هم بهلحاظ تاریخی دارای اهمیت فراوانی است. اهمیت تاریخی این اثر بهدلیل الهامبخشی آن به جنبش عدالت و آزادی و در پی آن تاثیرپذیری حزب آتزیونه است، حزبی که علیرغم بهدست آوردن تنها هفت کرسی در مجلس موسسان تاثیرگذاری بسیاری بر حزب کمونیست ایتالیا و قانون اساسی جمهوری بهاصطلاح اول داشت. اهمیت نظری این اثر نیز در ارائهٔ بررسی و تحلیل فاشیسم، تفاسیری خلاقه از ایدئولوژی و عمل در سوسیالیسم، و واکاوی تاریخ مارکسیسم نهفته است.
🔻 افرادی که با عصر طلایی سینمای ایتالیا آشنایی دارند، مسلماً فیلم کانفورمیست برناردو برتولوچی را بهخاطر میآورند. ممکن است حتی برخی از این مسئله آگاه باشند که این فیلم بر اساس رمانی با همین نام از آلبرتو موراویا ساخته شده است. آنچه اکثراً نمیدانند این است که شخصیت پروفسور کوادری که توسط «کانفورمیست» به قتل رسید، از روی کارلو روسلیِ لیبرال سوسیال مدلسازی شده بود. کارلو و برادرِ تاریخنگارش، که پسرخالههای موراویا بودند، بهدستور رژیم فاشیستی ایتالیا در ژوئن 1937 توسط پروفاشیستهای فرانسوی به قتل رسیدند.
🔻 چرا و چگونه باید سوسیالیسم لیبرال را پس از هفتاد سال بخوانیم؟ همانطور که نادیا اوربیناتی بهخوبی در مقدمهاش بر روی کتاب سوسیالیسم لیبرال بیان میکند، سوسیالیسم لیبرال الهامبخش جنبش عدالت و آزادی بود، که بنیانگذاران آن به محترمترین رهبران فکری و سیاسی ایتالیای پس از جنگ بدل گشتند. این کتاب باید در کنار یادداشتهای زندان گرامشی بهعنوان کلید فهم علت شکست دموکراسی و سوسیالیسم در برابر فاشیسم خوانده شود. مهمتر از آن، روسلی باور داشت که این کتاب مسیر زایش مجدد احتمالی سوسیالیسم را نشان داد.
🔻 نقد روسلی بر مارکسیسم بر محور نقش ارادهٔ آزاد است؛ اگر مارکسیسم قسمی «سوسیالیسم علمی» باشد، نقش ارادهٔ آزاد مغفول واقع میشود و مارکسیسم به پوزیتیویسم صرف فروکاسته میشود. از سوی دیگر، اگر مارکسیسم تاکید اولیهٔ خود بر ارادهٔ آزاد و بشریتی را که در مقام کاتالیزور تاریخ کنش میورزد حفظ کند؛ پس دیگر نمیتواند مدعی آن باشد که لباس علم بر تن دارد.
🔻 تحلیل روسلی از فاشیسم در میان مارکسیسم و لیبرالیسم، یا بهعبارت دیگر در میان گوبتی و گرامشی قرار میگیرد. موضع نظری وی را میتوان از این افق مورد قرائت قرار داد. روسلی یک ماه قبل از ترورش در حالی که شکلگیری و تحول عدالت و آزادی را از نظر میگذراند، نوشت که اولین برنامه [عدالت و آزادی] مبتنی بر ایدهٔ خودآیینی کارگران و شوراها بود که از نظم نوین گرامشی و انقلاب لیبرال گوبتی به ارث برده بود. روسلی از گوبتی این اصول را برگرفت که نه بورژوازی بلکه پرولتاریا نمود مدرن روح لیبرال و جنبش سیاسی جدید بود که باید برای انقلاب لیبرالی متداوم یا پایدار فعالیت میکرد. گرامشی برای روسلی تاکیدی بر اهمیت تاریخی پرولتاریا در کنار مفهوم دموکراسی کارگاهی بود.
🔻 روسلی همچنین این گزارهٔ کروچه را رد میکرد که فاشیسم را «میانپردهای» در تاریخ ایتالیا میدانست، و در عوض نظرش طنینانداز گوبتی بود: «فاشیسم بهنحوی از انحا خودزندگینامهٔ ملتی بوده است که از نبرد سیاسی پرهیز میکند، ملتی که یکدلی را ستایش و از دگراندیشی شانه خالی میکند». روسلی با گرامشی و گوبتی بر سر این مسئله توافق داشت که رد ریشههای فاشیسم را میتوان در نهادهای انسانی و اجتماعی ایتالیا زد و اینکه فاشیسم نمود عمیقترین رذایل و ضعفهای نهفتهٔ مردمی بدون آزادی بوده است: مردمی بهلحاظ سیاسی نابالغ که اغلب در حسرت دستی از غیب بودند؛ در شکل پاپ، یا شهریار یا سالار.
بخوانید 👈 https://radicald.net/zv5h
➖➖➖➖➖➖
#کارلو_روسلی #استانیسلاو_جی_پولگیس #عرفان_آقایی #ضدفاشیسم #فاشیسم #سوسیالیسم_لیبرال #سوسیالیسم_غیرمارکسی #عدالت_و_آزادی
@Kajhnegaristan
دموکراسی رادیکال
در دفاع از سوسیالیسم لیبرال: میراث کارلو روسلی - دموکراسی رادیکال
از کارلو روسلی شاید بتوان به عنوان برجستهترین چهرهٔ سوسیالیسم غیرمارکسی ایتالیا نام برد، که نحلهٔ فکری مغفولماندهای در فضای اندیشهٔ ایران است. اما در ورای مرزهای ایران نیز روسلیِ نظریهپرداز همواره در سایهٔ روسلیِ شهید قرار داشته است و اهمیت این مقاله…
📙مرگ حدّ است، اما حدّ چیست؟ خصلت حد این است که هم درون چیزی است که آن را محدود می کند و هم بیرون آن. هم متعلق به بیرون است و هم متعلق به درون. مرگ حدّ زندگی است. زندگی با مرگ پایان می پذیرد و دیگر آن چیزی نیست که تا پیش از آن بوده است، اگر مرگ حدّ زندگی است و حد هم درون و بیرون است بنابراین مرگ درون زندگی است و ما مرگ را در تمام طول زندگی صبورانه و بی خبر با خود حمل می کنیم و اینگونه زندگی با متضاد خود در هم تنیده می شود📙
@Kajhnegaristan
@Kajhnegaristan
‼️کوتاه-نوشت هایی درباره ی مرگ⁉️
📙در تفکر هایدگر (فیلسوف مشهور آلمانی)، به سوی-مرگ-بودن چهار ویژگی دارد: مرگ قطعی است، نامعلوم و مبهم است؛ نمی توان از آن گذر کرد؛ و نامنسوب است. اگر بخواهم کمی این گفته های هایدگر را به زبان ساده ای بگویم باید گفت: مرگ قطعی است: همه ی ما قرار است بمیریم، خوب چه می شود کرد، مرگ نامعلوم و مبهم است: نمی دانیم کی می میریم و سوم اینکه نمی توان از مرگ گذر کرد یا بر آن پیشی گرفت و این نشان می دهد که مرگ موضوعی است بس مهم، اما معیار چهارم-نامنسوب بودن-بیش از سایر جنبه ها اهمیت دارد و همین جاست که موضوع تناهی مساله برانگیز می شود و حل و فصل نمی شود. هایدگر در بخش دوم کتاب هستی و زمان می پرسد: آیا می توانم از طریق مرگ دیگران به معنای مرگ پی ببرم؟ و پاسخ می دهد نه!
مرگ دیگران مرگ دیگران است نه من. از نظر هایدگر هیچ چیز نمی تواند جایگزین نسبت من با مرگ خودم شود، بنابراین مرگ منسوب نیست، تجربه ای نیست که منسوب به مرگ دیگران باشد، بلکه حکایت آن نسبتی است که من با مرگ خودم دارم. هایدگر در طی یک صورت بندی مشهور، می گوید:«مرگ امکان ناممکنی» است، هیچ کس نمی تواند جانشین مرگ من شود_مرگ امکانِ ناممکنی است. زمانی ارتباط اصیلی با مرگ خواهیم داشت که ارتباط مرگ خودمان را با مرگ حفظ کنیم، و مرگ من همان لحظه ی ناممکنی است. بر اساس این صورت بندی متناقض یعنی امکان ناممکنی، دازاین همان موجودی است که با امکان تعریف شده است، موجودی که میتواند در جهان کارهایی انجام دهد، و حد این امکان همان مرگ است از نظر هایدگر اصالت چیزی نیست جز درونی کردن همین حد مرگ. یعنی از آن خود ساختن مرگ و از این طریق عمل کردن در جهان. اصالت داشتن به معنای درونی کردن تناهی و غلبه و تسلط بر آن است، می توانیم بر آن تسلط یابیم. 📙
@Kajhnegaristan
📙در تفکر هایدگر (فیلسوف مشهور آلمانی)، به سوی-مرگ-بودن چهار ویژگی دارد: مرگ قطعی است، نامعلوم و مبهم است؛ نمی توان از آن گذر کرد؛ و نامنسوب است. اگر بخواهم کمی این گفته های هایدگر را به زبان ساده ای بگویم باید گفت: مرگ قطعی است: همه ی ما قرار است بمیریم، خوب چه می شود کرد، مرگ نامعلوم و مبهم است: نمی دانیم کی می میریم و سوم اینکه نمی توان از مرگ گذر کرد یا بر آن پیشی گرفت و این نشان می دهد که مرگ موضوعی است بس مهم، اما معیار چهارم-نامنسوب بودن-بیش از سایر جنبه ها اهمیت دارد و همین جاست که موضوع تناهی مساله برانگیز می شود و حل و فصل نمی شود. هایدگر در بخش دوم کتاب هستی و زمان می پرسد: آیا می توانم از طریق مرگ دیگران به معنای مرگ پی ببرم؟ و پاسخ می دهد نه!
مرگ دیگران مرگ دیگران است نه من. از نظر هایدگر هیچ چیز نمی تواند جایگزین نسبت من با مرگ خودم شود، بنابراین مرگ منسوب نیست، تجربه ای نیست که منسوب به مرگ دیگران باشد، بلکه حکایت آن نسبتی است که من با مرگ خودم دارم. هایدگر در طی یک صورت بندی مشهور، می گوید:«مرگ امکان ناممکنی» است، هیچ کس نمی تواند جانشین مرگ من شود_مرگ امکانِ ناممکنی است. زمانی ارتباط اصیلی با مرگ خواهیم داشت که ارتباط مرگ خودمان را با مرگ حفظ کنیم، و مرگ من همان لحظه ی ناممکنی است. بر اساس این صورت بندی متناقض یعنی امکان ناممکنی، دازاین همان موجودی است که با امکان تعریف شده است، موجودی که میتواند در جهان کارهایی انجام دهد، و حد این امکان همان مرگ است از نظر هایدگر اصالت چیزی نیست جز درونی کردن همین حد مرگ. یعنی از آن خود ساختن مرگ و از این طریق عمل کردن در جهان. اصالت داشتن به معنای درونی کردن تناهی و غلبه و تسلط بر آن است، می توانیم بر آن تسلط یابیم. 📙
@Kajhnegaristan
📙لویناس(فیلسوف فرانسوی) تنها در دو مقطع از زندگی اش به طور رسمی درباره ی هایدگر صحبت می کند. به باور اوبخشِ مهم صورت بندی انتقادی در کتاب هستی و زمان هایدگرهمین مساله ی مرگ است. از نظر هایدگر درست نیست که بگوییم با قربانی کردن خودمان می توانیم به جای دیگری بمیریم_یا دیگری می تواندمرگ من را نمایندگی بکند. لویناس دقیقا این را وارونه می کند، او می گویدهایدگر به کل در اشتباه بوده، در واقع ارتباط ما من با مرگ از دروازه ی نسبت ام با مرگ خودم وارد جهان نمی شود، بلکه از منظر ارتباطی که با مرگ دیگری دارم روی می دهد. از دریچه ی مرگ دیگری_و با ماتم و اندوه و سوگواری _است که تناهی بر آدم غالب می آید. برای من واقعه ی الهام بخش مرگ برادرم بود و سعی می کردم در آن وضعیتِ غم و اندوه به این موضوع فکر کنم: فکر کردن به مسیری که مرگ از دروازه ی مرگ دیگری به جهان راه می گشاید و منظر دیگری که بر پایه ی آن مرگ همان ناممکنی است. این همان چیزی است که من غلبه و تسلطی بر آن ندارم، برادر می میرد و من عزادار می شوم و در وضعیت ذهنی ِ ناممکنیِ بنیادین قرار می گیرم، نمی توانم نسبت به مرگ دیگری بی اعتنا باشم؛ گویی همین سوگواری است که مرا قوام می بخشد. دقیقا همین ساختار استدلالی را در تاملات دریدا درباره ی مرگ نیز پیدا می کنید، بگذارید آن را در یک جمله خلاصه بکنم: «دازاین اصیلِ هایدگر توان سوگواری ندارد. از نظر لویناس و دریدا، انسان از اساس با تجربه ی سوگواری ناممکن تعریف می شود، یعنی سوبژکتیویته ی آدمی هرگز نمی تواندبه تسلط یا اصالت دست یابد، بلکه همیشه از پیش با تجربه ی سوگواری شکاف خورده و دوپاره شده است. 📙
@Kajhnegaristan
@Kajhnegaristan
📒تفکراتی که در مواجهه با «خدا مرده است» نیچه، با ایده ی خدا برحسب شکلش برخورد می کنند: خدا وجود دارد، یا وجود ندارد، و اینکه این ایده چقدر ایجاد تناقض می کند یا نه، اما فرمول «خدا مرده است» نیچه، ماهیتی کاملا دیگرگونه دارد، این فرمول ایده ی خدا را به بخشی از یک ترکیب تبدیل می کند، این فرمول ایده ی خدا را با زمان، شدن، با تاریخ، با انسان ترکیب می کند. این فرمول همزمان می گوید: خدا وجود داشته است و مرده است و از نو برخواهد خواست، خدا انسان شده است و انسان خدا،«خدا مرده است» نه قضیه ای نظری، بلکه قضیه ی درماتیک تمام عیار، از نظر دلوز و نیچه خدا را بدون تعبیه ی مرگ در او نمی توان به ابژه ی شناختی ترکیبی تبدیل کرد.[با تبدیل کردن خدا به ابژه ی شناختی] دیگر موجودیت یا ناموجودیت تعیناتی مطلق نیستند که [به گونه ای تحلیلی] از ایده ی خدا نتیجه شوند، بلکه زندگی و مرگ به تعیناتی نسبی تبدیل می شوند که در تناظرند با نیروهایی که با ایده ی خدا، یا در ایده ی خدا وارد ترکیب می شوند. قضیه ی دراماتیک قضیه ای ترکیبی ست و هم از این رو ذاتا کثرت گرا، سنخ شناختی و تفاوت مند. چه کسی می میرد، و چه کسی خدا را می کشد؟ وقتی خدایان می میرند به گونه های کثیر می میرند.📒
@Kajhnegaristan
@Kajhnegaristan
♦️ژیل دلوز♦️
📒ژیل دلوز یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان فرانسوی پس از جنگ است. در حالی که تأثیر او در جهان انگلیسی-آمریکایی با ترجمه و همکاری هایش با فلیکس گتاری آغاز شد، تفاوت و تکرار ادعای خوبی دارد که شاهکار فلسفی او است. قرار دادن تفاوت و تکرار در سنت فلسفی دشوار است. دلوز پروژه خود را به عنوان یک «تجربه گرایی استعلایی» توصیف می کند که نشان دهنده پیوندهایی با اندیشه ایده آلیست آلمانی قرن هجدهم و نوزدهم است. با این وجود، دلوز گزارشی در انتقاد از توصیف ایدهآلیستی استعلایی تجربه و روایت آن از دانش ارائه میکند. به همین ترتیب، ما رشتههای پروژه پدیدارشناختی اوایل قرن بیستم را هم در سراسر تفاوت و تکرار تأیید و هم مورد نقد قرار دادیم. ما همچنین میتوانیم یک رابطه دوسوگرا با سنت ساختارگرایانه را ببینیم که در سراسر متن ترسیم شده است، و یک درگیری اساسی با فلسفههای علم و ریاضیات. اما تأکید بر توصیف خود دلوز از خود به عنوان یک «متافیزیکدان ناب» است. این است که، من دلوز را به عنوان توضیحی از ماهیت جهان، به طور گسترده، به ما میدانم. چیزی که باعث می شود پروژه او در مقایسه با رویکردهای متافیزیکی سنتی تقریباً غیرقابل تشخیص به نظر برسد این است که او در تلاش است تا متافیزیکی از تفاوت ارائه دهد. همانطور که خواهیم دید، ادعای او این است که وقتی هویت را مقدم بر تفاوت در نظر می گیریم، که نمونه آن در اعتقاد به قضاوت به عنوان مبنای تحقیق فلسفی است، مجبوریم ادعاهایی درباره ماهیت جهان و ماهیت داشته باشیم. از دانش این ادعاها با هم تصویر سنتی متافیزیک را تشکیل می دهند. در تفاوت و تکرار، دلوز اولویت هویت را کنار میگذارد، که به نوع بسیار متفاوتی از تحقیق متافیزیکی منجر میشود.
ادامه در پی می آید
@Kajhnegaristan
📒ژیل دلوز یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان فرانسوی پس از جنگ است. در حالی که تأثیر او در جهان انگلیسی-آمریکایی با ترجمه و همکاری هایش با فلیکس گتاری آغاز شد، تفاوت و تکرار ادعای خوبی دارد که شاهکار فلسفی او است. قرار دادن تفاوت و تکرار در سنت فلسفی دشوار است. دلوز پروژه خود را به عنوان یک «تجربه گرایی استعلایی» توصیف می کند که نشان دهنده پیوندهایی با اندیشه ایده آلیست آلمانی قرن هجدهم و نوزدهم است. با این وجود، دلوز گزارشی در انتقاد از توصیف ایدهآلیستی استعلایی تجربه و روایت آن از دانش ارائه میکند. به همین ترتیب، ما رشتههای پروژه پدیدارشناختی اوایل قرن بیستم را هم در سراسر تفاوت و تکرار تأیید و هم مورد نقد قرار دادیم. ما همچنین میتوانیم یک رابطه دوسوگرا با سنت ساختارگرایانه را ببینیم که در سراسر متن ترسیم شده است، و یک درگیری اساسی با فلسفههای علم و ریاضیات. اما تأکید بر توصیف خود دلوز از خود به عنوان یک «متافیزیکدان ناب» است. این است که، من دلوز را به عنوان توضیحی از ماهیت جهان، به طور گسترده، به ما میدانم. چیزی که باعث می شود پروژه او در مقایسه با رویکردهای متافیزیکی سنتی تقریباً غیرقابل تشخیص به نظر برسد این است که او در تلاش است تا متافیزیکی از تفاوت ارائه دهد. همانطور که خواهیم دید، ادعای او این است که وقتی هویت را مقدم بر تفاوت در نظر می گیریم، که نمونه آن در اعتقاد به قضاوت به عنوان مبنای تحقیق فلسفی است، مجبوریم ادعاهایی درباره ماهیت جهان و ماهیت داشته باشیم. از دانش این ادعاها با هم تصویر سنتی متافیزیک را تشکیل می دهند. در تفاوت و تکرار، دلوز اولویت هویت را کنار میگذارد، که به نوع بسیار متفاوتی از تحقیق متافیزیکی منجر میشود.
ادامه در پی می آید
@Kajhnegaristan
ادامه متن بالایی
چالشهای خواندن دلوز
چالشهای متعددی در تعامل با متن دلوز وجود دارد. اولین مورد از اینها خود نوشته دلوز است. با کمال تعجب، نثر تفاوت و تکرار ساده تر از بسیاری از متون دلوز است. با این وجود، هنوز هم با نوئولوژیها، اشارات به متون دیگر، عبارات شاعرانه و واژگان فنی از انواع گفتمانها همراه است. یکی از دلایل این امر، عشق دلوز به طبقه بندی است که به تکثیر تمایزات منجر می شود، که هر یک نقش ظریفی در توسعه استدلال به عنوان یک کل ایفا می کند. با این حال، بنیادیتر، همانطور که خواهیم دید، دلوز یک بیاعتمادی فلسفی به آن دسته از اشکال نوشتاری دارد که ایدههای خود را خیلی راحت به ما منتقل میکنند، زیرا آنها امکان تقویت ساده باورهای عقل سلیم را به جای اجازه دادن به ما برای مشارکت دارند. در تحقیق فلسفی مناسب اگر قرار است فلسفه عقل سلیم را به چالش بکشد، باید به گونه ای نوشته شود که ما را وادار به مبارزه، مکث و تفکر کند. چالش دوم تنوع ارجاعات به متفکران دیگر است که در سرتاسر تفاوت و تکرار یافت می شود. از یک سو، دلوز نقد گستردهای بر بسیاری از سنتهای فلسفی ارائه میکند و استدلال میکند که درک تفاوتها تنها بر اساس هویت، ما را به تفسیر اشتباهی از ماهیت جهان و تلاش فلسفی سوق داده است. این نقد تعدادی از متفکران از افلاطون، ارسطو، دکارت، لایب نیتس و کانت تا هایدگر و سنت پدیدارشناسی قرن بیستم را در بر می گیرد. از سوی دیگر، دلوز برداشت بدیل خود از فلسفه را هم در تقابل با این فیلسوفان و هم در رابطه با سنت جایگزین متفکرانی که توانسته اند حداقل تا حدی خود را از ساختارهایی که او بازنمایی می نامد رها کنند، توسعه می دهد. دلوز چه در حال انتقاد از پیشینیان خود باشد و چه در حال ایجاد لحظات فرار، روایت های او از این فیلسوفان دیگر اغلب کنایه آمیز است. به این ترتیب، بدون آشنایی گسترده با تاریخ فلسفه، تفاوت و تکرار تبدیل به متنی میشود که با جهشها، گسستها و ناپیوستگیها اداره میشود و بر اساس یک سری استدلالهای مرجع ساخته شده است. اغلب، حتی یک آشنایی گسترده هم کافی نیست، زیرا علاقه دلوز به یک فیلسوف ممکن است بر یک یا دو مفهوم گاهی حاشیه ای متمرکز شود. در نهایت، همیشه مشخص نیست که ساختار خود متن چیست. دلوز روشن نمی کند که هدف او در هر یک از فصل های تفاوت و تکرار چیست و تعدادی خوانش مختلف از پروژه او به عنوان یک کل پدید آمده است.
چالشهای خواندن دلوز
چالشهای متعددی در تعامل با متن دلوز وجود دارد. اولین مورد از اینها خود نوشته دلوز است. با کمال تعجب، نثر تفاوت و تکرار ساده تر از بسیاری از متون دلوز است. با این وجود، هنوز هم با نوئولوژیها، اشارات به متون دیگر، عبارات شاعرانه و واژگان فنی از انواع گفتمانها همراه است. یکی از دلایل این امر، عشق دلوز به طبقه بندی است که به تکثیر تمایزات منجر می شود، که هر یک نقش ظریفی در توسعه استدلال به عنوان یک کل ایفا می کند. با این حال، بنیادیتر، همانطور که خواهیم دید، دلوز یک بیاعتمادی فلسفی به آن دسته از اشکال نوشتاری دارد که ایدههای خود را خیلی راحت به ما منتقل میکنند، زیرا آنها امکان تقویت ساده باورهای عقل سلیم را به جای اجازه دادن به ما برای مشارکت دارند. در تحقیق فلسفی مناسب اگر قرار است فلسفه عقل سلیم را به چالش بکشد، باید به گونه ای نوشته شود که ما را وادار به مبارزه، مکث و تفکر کند. چالش دوم تنوع ارجاعات به متفکران دیگر است که در سرتاسر تفاوت و تکرار یافت می شود. از یک سو، دلوز نقد گستردهای بر بسیاری از سنتهای فلسفی ارائه میکند و استدلال میکند که درک تفاوتها تنها بر اساس هویت، ما را به تفسیر اشتباهی از ماهیت جهان و تلاش فلسفی سوق داده است. این نقد تعدادی از متفکران از افلاطون، ارسطو، دکارت، لایب نیتس و کانت تا هایدگر و سنت پدیدارشناسی قرن بیستم را در بر می گیرد. از سوی دیگر، دلوز برداشت بدیل خود از فلسفه را هم در تقابل با این فیلسوفان و هم در رابطه با سنت جایگزین متفکرانی که توانسته اند حداقل تا حدی خود را از ساختارهایی که او بازنمایی می نامد رها کنند، توسعه می دهد. دلوز چه در حال انتقاد از پیشینیان خود باشد و چه در حال ایجاد لحظات فرار، روایت های او از این فیلسوفان دیگر اغلب کنایه آمیز است. به این ترتیب، بدون آشنایی گسترده با تاریخ فلسفه، تفاوت و تکرار تبدیل به متنی میشود که با جهشها، گسستها و ناپیوستگیها اداره میشود و بر اساس یک سری استدلالهای مرجع ساخته شده است. اغلب، حتی یک آشنایی گسترده هم کافی نیست، زیرا علاقه دلوز به یک فیلسوف ممکن است بر یک یا دو مفهوم گاهی حاشیه ای متمرکز شود. در نهایت، همیشه مشخص نیست که ساختار خود متن چیست. دلوز روشن نمی کند که هدف او در هر یک از فصل های تفاوت و تکرار چیست و تعدادی خوانش مختلف از پروژه او به عنوان یک کل پدید آمده است.