من مطمئنم اعضای بدن آدمم عاشق میشن،مثلا چجوریه مغز یادش نمیاد دیشب غذا چی خورده ولی ثانیه به ثانیه‌ی تو رو یادم میاره؟
یا دستامم چجوری دل تنگ دستات میشن؟
چرا وقتی نیستی قلبم آنقدر دلتنگت میشه؟

از لحاظ روحی نیاز دارم یکی بغلم کنه و من راحت گریه کنم و ازم نپرسه چرا؛فقط بگه اشکال نداره،تو تلاشتو کردی،همچی دوباره درست میشه.

شاید حق داشتند عشق را لا به لای کتاب ها جای دهند،شاید عشق جای دیگری نمی توانست دوام بیاورد.
-ویلیام‌فاکنر

شاملو تو یکی از نامه‌هاش به آیدا میگه:
"من با تو انسانی را که هرگز در زندگی خود نیافته بودم،پیدا کردم"
و چقدر قشنگه یکی بیاد تو زندگیت که حس کنی کل عمرش شبیه آدمی مثل تو بوده🫀...

کاش از وسط حس دلتنگیم جوونه می‌زدی میومدی بیرون بغلت میکردم.

ذوقی که موقع چت باهاش دارمو تو هیچ چیز و هیچ مکانی نتونستم پیدا کنم.

آخرین نوشته ی او در صفحه ی هفتم دفتر ششمش اینگونه ثبت شده بود: روزی خودم را دوست داشتم و امروز ذره ای از آن احساس باقی نمانده است،سرم برای یک خاکسپاری غریبانه درد می کند :)

از لحاظ‌ روحی‌ نیاز دارم به اینکه وقتایی‌ که‌ بچه‌ میشم‌ تو‌ محکـم‌ بغلم‌ کنی.

من تمام لحظه هایی که میتونستم برای خودم باشم به تو فکر کردم.

کاش خونمون نزدیک خونتون بود تا وقتی حالت خوب نبود میومدم بغلت میکردم تا با هم شیرکاکائو بخوریم.

من هیچوقت اونقدر سرم شلوغ نمیشه که دلم برات تنگ نشه:)🤏🏻🫀