«و زلیخا از فربهی و لطافت بدان جایگاه بود که به دشخواری برپای خاستی و به دشواری رفتی»
فربه = چاق
دشخوار = سخت، مشکل
این توصیفی از زلیخاست که ابوبکر عتیق نیشابوری در قرن پنجم هجری در تفسیر سورآبادی ذکر کرده و نشان میدهد که درگذشته یکی از مظاهر زیبایی و لطف زنان، چاقی و فربهی آنان بوده است.
جامی نیز در هفت اورنگ ضمن توصیف صورت و اندام زیبای زلیخا، مشخصات یک زن زیبا که میتواند از هر مردی دلبری کند را چنین بیان میکند:
زنخدانش که سیم بی زکات است
در او چاهی پُر از آب حیات است
دو پستان هر یکی چون قبه نور
حبابی خاسته از عین کافور
زنخدان = چانه / قبه =گنبد
شکم چون تخته قاقم کشیده
به نرمی دایه ناف او بریده
سرینش کوهی اما سیم ساده
چه کوهی کز کمر زیر اوفتاده
سرین = کفل، باسن
بدان نرمی که گر افشردیاش مُشت
برون رفتی خمیر آیین ز انگشت
سخن رانم ز ساق او که چون است
بنای حسن را سیمین ستون است
منابع
تفسیر سورآبادی، ابوبکر عتیق نیشابوری
هفت اورنگ بخش شانزدهم، عبدالرحمن جامی
فربه = چاق
دشخوار = سخت، مشکل
این توصیفی از زلیخاست که ابوبکر عتیق نیشابوری در قرن پنجم هجری در تفسیر سورآبادی ذکر کرده و نشان میدهد که درگذشته یکی از مظاهر زیبایی و لطف زنان، چاقی و فربهی آنان بوده است.
جامی نیز در هفت اورنگ ضمن توصیف صورت و اندام زیبای زلیخا، مشخصات یک زن زیبا که میتواند از هر مردی دلبری کند را چنین بیان میکند:
زنخدانش که سیم بی زکات است
در او چاهی پُر از آب حیات است
دو پستان هر یکی چون قبه نور
حبابی خاسته از عین کافور
زنخدان = چانه / قبه =گنبد
شکم چون تخته قاقم کشیده
به نرمی دایه ناف او بریده
سرینش کوهی اما سیم ساده
چه کوهی کز کمر زیر اوفتاده
سرین = کفل، باسن
بدان نرمی که گر افشردیاش مُشت
برون رفتی خمیر آیین ز انگشت
سخن رانم ز ساق او که چون است
بنای حسن را سیمین ستون است
منابع
تفسیر سورآبادی، ابوبکر عتیق نیشابوری
هفت اورنگ بخش شانزدهم، عبدالرحمن جامی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خیام خوانی توسط بچه های مدارس بوشهری که در تالار وحدت تهران اجرا شد و به عنوان زیباترین سرود سال معرفی شد! این گروه دانش آموزی بعد این اجرا، به ۸ کشور دعوت شدند تا این اثر را مجددا اجرا کنند! حتما ببینید و لذت ببرید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من اگر سروده باشم، وطنم تو شعر نابی
من اگر ستاره باشم، وطنم تو آفتابی
من اگر ستاره باشم، وطنم تو آفتابی
🧿داستان
بعد از ظهر شنبه بود و هوا آفتابی ، دوستم بابی لوییس آن پدر نمونه، بچه هایش را برای بازی گلف برده بود، به باجه بلیت فروشی که رسید پرسید: - "ورودی چقدر است ؟" - "سه دلار برای خودتان و سه دلار برای بچه های شش سال به بالا؛ بچه های شش ساله و کوچک تر هم نیازی به بلیت ندارند. بچه های شما چند ساله اند ؟" - "این آقای وکیل سه سال دارد و آن آقای دکتر هفت سال. پس باید شش دلار بدهم." بلیت فروش گفت: " گنجی چیزی پیدا کرده ای؟ می توانستی سه دلار را به جیب بزنی، می توانستی بگویی این آقای دکتر شش سال دارد. من که متوجه تفاوتش نمی شدم." بابی در جواب گفت : " درست است، اما بچه ها که متوجه می شدند." اولین درسی که والدین باید به فرزندان خود بیاموزند، صداقت است.
بعد از ظهر شنبه بود و هوا آفتابی ، دوستم بابی لوییس آن پدر نمونه، بچه هایش را برای بازی گلف برده بود، به باجه بلیت فروشی که رسید پرسید: - "ورودی چقدر است ؟" - "سه دلار برای خودتان و سه دلار برای بچه های شش سال به بالا؛ بچه های شش ساله و کوچک تر هم نیازی به بلیت ندارند. بچه های شما چند ساله اند ؟" - "این آقای وکیل سه سال دارد و آن آقای دکتر هفت سال. پس باید شش دلار بدهم." بلیت فروش گفت: " گنجی چیزی پیدا کرده ای؟ می توانستی سه دلار را به جیب بزنی، می توانستی بگویی این آقای دکتر شش سال دارد. من که متوجه تفاوتش نمی شدم." بابی در جواب گفت : " درست است، اما بچه ها که متوجه می شدند." اولین درسی که والدین باید به فرزندان خود بیاموزند، صداقت است.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#نرگس_صرافیان_طوفان
دلم یک کنج ساده
و صمیمی میخواهد
یک ایوان ، به سمت تمام بیخیال بودنها
یک دوست که حواس مرا از غمهایم پرت کند
من دلم فقط کمی حالِ خوش میخواهد !
حالِ خوش.....👌🏽
دلم یک کنج ساده
و صمیمی میخواهد
یک ایوان ، به سمت تمام بیخیال بودنها
یک دوست که حواس مرا از غمهایم پرت کند
من دلم فقط کمی حالِ خوش میخواهد !
حالِ خوش.....👌🏽
وقتی نابغه حقیقی در جهان پیدا میشود، میتوانید او را
از این نشانه بشناسید:
تمام ابلهان علیهاش متحد میشوند ...!
#ویلیام_شکسپیر
از این نشانه بشناسید:
تمام ابلهان علیهاش متحد میشوند ...!
#ویلیام_شکسپیر
ببخشيد، یک سكه دوزاری داريد؟
میخواهم به گذشته ها, زنگ بزنم!
به آن روزهاي دور...
به دل های بزرگ،
به محل كار پدرم،
به جوانی مادرم،
به کوچه هاى كودكى،
به هم بازيهاى بچگى.
میخواهم زنگ بزنم به دوچرخۀ خسته ام،
به مسیر مدرسه ام که خنده های مرا فراموش کرده،
به نیمکت های پر از یادگاری،
به زنگ هاى تفريح مدرسه،
به زمستانی که با زمین قهر نبود،
به بخارى نفتى که همۀ ما رابا عشق دور هم جمع میکرد،
میدانم آن خاطره ها کوچ کرده اند...
می دانم ...
آري ميدانم كه تو هم ، دنبال سكه ميگردى !!
افسوس...هیچ سکه ای در هیچ گوشی تلفنی ،
دیگر ما را به آن روزها وصل نخواهد کرد...
حيف ...
صد افسوس که دوزاری مان بموقع نیفتاد !
میخواهم به گذشته ها, زنگ بزنم!
به آن روزهاي دور...
به دل های بزرگ،
به محل كار پدرم،
به جوانی مادرم،
به کوچه هاى كودكى،
به هم بازيهاى بچگى.
میخواهم زنگ بزنم به دوچرخۀ خسته ام،
به مسیر مدرسه ام که خنده های مرا فراموش کرده،
به نیمکت های پر از یادگاری،
به زنگ هاى تفريح مدرسه،
به زمستانی که با زمین قهر نبود،
به بخارى نفتى که همۀ ما رابا عشق دور هم جمع میکرد،
میدانم آن خاطره ها کوچ کرده اند...
می دانم ...
آري ميدانم كه تو هم ، دنبال سكه ميگردى !!
افسوس...هیچ سکه ای در هیچ گوشی تلفنی ،
دیگر ما را به آن روزها وصل نخواهد کرد...
حيف ...
صد افسوس که دوزاری مان بموقع نیفتاد !
آورده اند که روزی
چرچیل، روزولت و استالین بعد از
میتینگ های پی در پی، برای خوردن شام با هم نشسته بودند.
در کنار میز یکی از سگهای چرچیل
ساکت نشسته بود و به آنها نگاه می کرد.
چرچیل خطاب به همراهانش گفت:
"چطوری میشه از این خردل تند به
این سگ داد؟"
روزولت گفت که بلد است و مقداری گوشت
برید و خردل را داخل گوشت مالید و به
طرف سگ رفت و گوشت را جلوی دهانش
گرفته و شروع به نوچ نوچ کرد. سگ گوشت
را بو کرد و شروع به خوردن کرد تا اینکه به خردل رسید. خردل دهان سگ را سوزاند
و سگ از خوردن صرف نظر کرد.
بعد نوبت به استالین رسید. استالین گفت
هیچ کاری با زبون خوش پیش نمیره و
مقداری از خردل را با انگشتهایش گرفته
و به طرف سگ بیچاره رفته و با یک
دستش گردن سگ را محکم گرفته و با
دست دیگرش خردل را به زور به داخل دهان
سگ چپاند. سگ با ضرب زور خودش را
از دست استالین رهانید و خردل را تف
کرد. در این میان که چرچیل به هر دوی
آنها می خندید بلند شد و گفت: "دوستان
هر دوتاتون سخت در اشتباهید! شما باید
کاری بکنید که خودش مجبور بشه بخوره."
روزولت گفت: چطوری؟
چرچیل گفت: نگاه کنید، و بعد بلند شد و با
چهار انگشتش مقداری از خردل را به مقعد
سگ مالید، سگ زوزه کشان در حالی که
به خودش می پیچید شروع به لیسیدن
خردل کرد!
چرچیل گفت: "دیدید چطوری می توان زور
را بدون زور زدن به مردمان تحمیل کرد
چرچیل، روزولت و استالین بعد از
میتینگ های پی در پی، برای خوردن شام با هم نشسته بودند.
در کنار میز یکی از سگهای چرچیل
ساکت نشسته بود و به آنها نگاه می کرد.
چرچیل خطاب به همراهانش گفت:
"چطوری میشه از این خردل تند به
این سگ داد؟"
روزولت گفت که بلد است و مقداری گوشت
برید و خردل را داخل گوشت مالید و به
طرف سگ رفت و گوشت را جلوی دهانش
گرفته و شروع به نوچ نوچ کرد. سگ گوشت
را بو کرد و شروع به خوردن کرد تا اینکه به خردل رسید. خردل دهان سگ را سوزاند
و سگ از خوردن صرف نظر کرد.
بعد نوبت به استالین رسید. استالین گفت
هیچ کاری با زبون خوش پیش نمیره و
مقداری از خردل را با انگشتهایش گرفته
و به طرف سگ بیچاره رفته و با یک
دستش گردن سگ را محکم گرفته و با
دست دیگرش خردل را به زور به داخل دهان
سگ چپاند. سگ با ضرب زور خودش را
از دست استالین رهانید و خردل را تف
کرد. در این میان که چرچیل به هر دوی
آنها می خندید بلند شد و گفت: "دوستان
هر دوتاتون سخت در اشتباهید! شما باید
کاری بکنید که خودش مجبور بشه بخوره."
روزولت گفت: چطوری؟
چرچیل گفت: نگاه کنید، و بعد بلند شد و با
چهار انگشتش مقداری از خردل را به مقعد
سگ مالید، سگ زوزه کشان در حالی که
به خودش می پیچید شروع به لیسیدن
خردل کرد!
چرچیل گفت: "دیدید چطوری می توان زور
را بدون زور زدن به مردمان تحمیل کرد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨
دود دل ما نشان سوداست دلا
و اندود که از دل است پیداست دلا
هر موج که میزند دل از خون ای دل
آن دل نبود مگر که دریاست دلا
#مولانا
دود دل ما نشان سوداست دلا
و اندود که از دل است پیداست دلا
هر موج که میزند دل از خون ای دل
آن دل نبود مگر که دریاست دلا
#مولانا
Forwarded from تبادلات بنری ژرف
📣📣 میدونستی برنامهنویسها یکی از بالاترین درآمدها در جهان رو دارن؟
✅✅ برای آموزش برنامهنویسی به کانال زیر بیایین
👉👉 https://t.me/PRG4All
👉👉 https://t.me/PRG4All
✅✅ برای آموزش برنامهنویسی به کانال زیر بیایین
👉👉 https://t.me/PRG4All
👉👉 https://t.me/PRG4All
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به سادگیِ زنها نگاه نکن،زنها ساده دل میبندند،ساده میگذرند،ساده میبخشند..
ولی فهمیدن راز چشمهایشان ساده نیست!
فهمیدنِ اینکه از تو و از زندگی چه میخواهند ساده نیست
سالها طول میکشد تا بفهمی چه رابطهای میانِ رنگ رژ لب و رنگ موی یک زن با رنگ دلش و حال و هوایش وجود دارد
یک عمر زمان میبرد تا بفهمی روشنی و تیرگیِ آرایشِ یک زن با روشنی و تاریکیِ زندگیاش رابطهی عکس دارد یا مستقیم؟
اینکه زنها دل که ببرّند موهایشان را کوتاهِ کوتاهِ کوتاه میکنند یک کلیشه است.
اینکه همهی زنها دلشان که بگیرد غلیظ آرایش میکنند یک قانونِ کلی نیست!
سعی نکن تمامِ زنهای جهان را بشناسی و با همهشان یکجور تا کنی
زنها شبیهِ هم نیستند
هر زن رمز و رازهای بهخصوصی دارد
واکنشِ زنهای جهان به هر اتفاقی ممکن است به اندازه اثر انگشتـــشان متفاوت و منحصر به فرد باشد!زنها را باهم یکی نکن،در بحرِ چشمهای یک زن غرق شو و بدان داری در دریایی دست و پا میزنی که اِلیالابد هم در آن بمانی باز جا هست برای غرقتر شدن
میگویند،زنها اثر هنریِ خداوندند
و من میگویم هیچ مُفَسِّری هنوز پی به سِرِّ هستیِ زن نبُــرده!
#مانگ_میرزایی
ولی فهمیدن راز چشمهایشان ساده نیست!
فهمیدنِ اینکه از تو و از زندگی چه میخواهند ساده نیست
سالها طول میکشد تا بفهمی چه رابطهای میانِ رنگ رژ لب و رنگ موی یک زن با رنگ دلش و حال و هوایش وجود دارد
یک عمر زمان میبرد تا بفهمی روشنی و تیرگیِ آرایشِ یک زن با روشنی و تاریکیِ زندگیاش رابطهی عکس دارد یا مستقیم؟
اینکه زنها دل که ببرّند موهایشان را کوتاهِ کوتاهِ کوتاه میکنند یک کلیشه است.
اینکه همهی زنها دلشان که بگیرد غلیظ آرایش میکنند یک قانونِ کلی نیست!
سعی نکن تمامِ زنهای جهان را بشناسی و با همهشان یکجور تا کنی
زنها شبیهِ هم نیستند
هر زن رمز و رازهای بهخصوصی دارد
واکنشِ زنهای جهان به هر اتفاقی ممکن است به اندازه اثر انگشتـــشان متفاوت و منحصر به فرد باشد!زنها را باهم یکی نکن،در بحرِ چشمهای یک زن غرق شو و بدان داری در دریایی دست و پا میزنی که اِلیالابد هم در آن بمانی باز جا هست برای غرقتر شدن
میگویند،زنها اثر هنریِ خداوندند
و من میگویم هیچ مُفَسِّری هنوز پی به سِرِّ هستیِ زن نبُــرده!
#مانگ_میرزایی
✍کوس خل !!!
در زمانهای قدیم که وسایل ارتباط جمعی برای اطلاع رسانی وجود نداشت وقتی خبری می شد تعدادی از جارچیان طبلهای بزرگی به نام کوس به دست میگرفتند و بر آنها می کوبیدند...
مردم با شنیدن صدای کوس در میدان شهر جمع می شدند و خبر به ایشان ابلاغ می گردید. گاهی پیش می آمد که برخی افراد مردم آزار بیهوده بر کوس میزدند و مردم را بی دلیل به میدان می کشاندند . در این مواقع کسانی که در میدان یا نزدیک به آن بودند دهان به دهان به دیگران اعلام میکردند که کوس زنان خل هستند و کوس بی دلیل میزنند . رفته رفته عبارت کوس ِ خل در اشاره به این گونه کوس زنی باب شد.
امروزه کوس خل به شخص سفیه و کم عقلی اطلاق می شود که کارهای بی معنی و خنده دار انجام می دهد و به دلیل تشابه بخش اول عبارت با واژه ای دیگر ، عبارتی مستهجن محسوب می شود..
این لغت کوس خل علتش اینه ،
نه اینکه یه اندام جنسی خل باشه!
کوس: طبل بزرگ، دُهُل
در زمانهای قدیم که وسایل ارتباط جمعی برای اطلاع رسانی وجود نداشت وقتی خبری می شد تعدادی از جارچیان طبلهای بزرگی به نام کوس به دست میگرفتند و بر آنها می کوبیدند...
مردم با شنیدن صدای کوس در میدان شهر جمع می شدند و خبر به ایشان ابلاغ می گردید. گاهی پیش می آمد که برخی افراد مردم آزار بیهوده بر کوس میزدند و مردم را بی دلیل به میدان می کشاندند . در این مواقع کسانی که در میدان یا نزدیک به آن بودند دهان به دهان به دیگران اعلام میکردند که کوس زنان خل هستند و کوس بی دلیل میزنند . رفته رفته عبارت کوس ِ خل در اشاره به این گونه کوس زنی باب شد.
امروزه کوس خل به شخص سفیه و کم عقلی اطلاق می شود که کارهای بی معنی و خنده دار انجام می دهد و به دلیل تشابه بخش اول عبارت با واژه ای دیگر ، عبارتی مستهجن محسوب می شود..
این لغت کوس خل علتش اینه ،
نه اینکه یه اندام جنسی خل باشه!
کوس: طبل بزرگ، دُهُل
این هستِ نیست را بخدا ما نخواستیم
دنیا تمام مال شما، ما نخواستیم
تشویش تخت و تاج و تمنای آب و نان
باشد برای شاه و گدا، ما نخواستیم
دلخوش به اینکه فاتح قلبم شدی مباش
اینجا کسی نیامده تا ما نخواستیم
غم هم نشد نصیب دلِ تنگدست من
قسمت نشد وگرنه کجا ما نخواستیم؟
زیبا و زشت، ظاهر و باطن، دروغ و راست
بازی بس است آینهها... ما نخواستیم
#مجید_ترکابادی
📕از تو چه پنهان
دنیا تمام مال شما، ما نخواستیم
تشویش تخت و تاج و تمنای آب و نان
باشد برای شاه و گدا، ما نخواستیم
دلخوش به اینکه فاتح قلبم شدی مباش
اینجا کسی نیامده تا ما نخواستیم
غم هم نشد نصیب دلِ تنگدست من
قسمت نشد وگرنه کجا ما نخواستیم؟
زیبا و زشت، ظاهر و باطن، دروغ و راست
بازی بس است آینهها... ما نخواستیم
#مجید_ترکابادی
📕از تو چه پنهان
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را
من بی تو زندگانی خود را نمیپسندم
کاسایشی نباشد بی دوستان بقا را
چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را
حال نیازمندی در وصف مینیاید
آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را
بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بینوا را
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را
نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان
وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را
ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی
تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را
#سعدی قلم به سختی رفتست و نیکبختی
پس هرچه پیشت آید گردن بنه قضا را
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را
من بی تو زندگانی خود را نمیپسندم
کاسایشی نباشد بی دوستان بقا را
چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را
حال نیازمندی در وصف مینیاید
آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را
بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بینوا را
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را
نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان
وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را
ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی
تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را
#سعدی قلم به سختی رفتست و نیکبختی
پس هرچه پیشت آید گردن بنه قضا را
💎 داستان
مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای نیمه روشن و تاریک راه می رفت . مرد جلو رفت و از فرشته پرسید : « این مشعل و سطل آب را کجا می بری ؟ » فرشته جواب داد : « می خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم و با این سطل آب ، آتش های جهنم را خاموش کنم . آن وقت ببینم چه کسی واقعاً خدا را دوست دارد؟! »
مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای نیمه روشن و تاریک راه می رفت . مرد جلو رفت و از فرشته پرسید : « این مشعل و سطل آب را کجا می بری ؟ » فرشته جواب داد : « می خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم و با این سطل آب ، آتش های جهنم را خاموش کنم . آن وقت ببینم چه کسی واقعاً خدا را دوست دارد؟! »
هیچ نمیدانم
عشقهای دیگر چه سان اند ؟
من با نگاه ڪردن به تو
با عشق ورزیدن به تـو زندهام ...
عاشق تـو بودن
در ذات من است ...
#پابلو_نرودا
عشقهای دیگر چه سان اند ؟
من با نگاه ڪردن به تو
با عشق ورزیدن به تـو زندهام ...
عاشق تـو بودن
در ذات من است ...
#پابلو_نرودا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فقط یه دهه شصتی از این آهنگ خاطره داره