#پویاجمشیدی
شده میان غزل،بیت در به در باشی؟
ردیف و قافیه بر وزن بی خبر باشی؟
غزل ، غزل بنویسی برای دلتنگی
همیشه شاعر اشعار بی اثر باشی
سپیده سر نزند در نوشته ات وقتی
شهید خنجر شب های بی سحر باشی
شده تمام امیدت به سایه ای باشد؟
برای دیدن سایه دو چشم تر باشی؟
شبت به سر نرسد بی خیال او اما
همیشه خالق رویای بی ثمر باشی
دلت بگیرد از این حال و روز تنهایی
تمام ثانیه هایت پر از اگر باشی
در آینه تو ببینی شکسته ای، ای وای
اسیر دست غم بغض بی پدر باشی
شبی درون اتاقت بمیری از حسرت
که در میان نفس های یک نفر باشی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
شده میان غزل،بیت در به در باشی؟
ردیف و قافیه بر وزن بی خبر باشی؟
غزل ، غزل بنویسی برای دلتنگی
همیشه شاعر اشعار بی اثر باشی
سپیده سر نزند در نوشته ات وقتی
شهید خنجر شب های بی سحر باشی
شده تمام امیدت به سایه ای باشد؟
برای دیدن سایه دو چشم تر باشی؟
شبت به سر نرسد بی خیال او اما
همیشه خالق رویای بی ثمر باشی
دلت بگیرد از این حال و روز تنهایی
تمام ثانیه هایت پر از اگر باشی
در آینه تو ببینی شکسته ای، ای وای
اسیر دست غم بغض بی پدر باشی
شبی درون اتاقت بمیری از حسرت
که در میان نفس های یک نفر باشی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
پشت هم شعر نوشتم که بخوانی،خواندی؟
بغض کردم که ببینی وبمانی، ماندی؟
به خدا شعرترین شعرِ منی؟ میفهمی؟
هوس انگیز ترین حسِ منی، میفهمی؟
#پویاجمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بغض کردم که ببینی وبمانی، ماندی؟
به خدا شعرترین شعرِ منی؟ میفهمی؟
هوس انگیز ترین حسِ منی، میفهمی؟
#پویاجمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بهش گفتم: «میترسم. میترسم یه روزی بیاد که حضورت رو احساس نکنم»
گفت: «من که جایی نمیرم، همیشه هستم»
چشماش هیچوقت دروغگوهای خوبی نبودن. بهشون خیره شدم و گفتم: «بودن داریم تا بودن. میشه کیلومترها از هم دور بود، میشه روزها و ماهها همدیگه رو ندید، اما به یاد هم بود و به اندازهی هزار سال از هم خاطره داشت. من میترسم. میترسم این روزا یادت بره»
سکوت کرد. دستش رو گرفتم و گفتم: «بیا یه قولی بهم بده. قول بده با من یا بیمن، هرجای دنیا که نفس میکشی، من رو از یاد نبری. من فوبیای فراموش شدن دارم.»
#پویاجمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفت: «من که جایی نمیرم، همیشه هستم»
چشماش هیچوقت دروغگوهای خوبی نبودن. بهشون خیره شدم و گفتم: «بودن داریم تا بودن. میشه کیلومترها از هم دور بود، میشه روزها و ماهها همدیگه رو ندید، اما به یاد هم بود و به اندازهی هزار سال از هم خاطره داشت. من میترسم. میترسم این روزا یادت بره»
سکوت کرد. دستش رو گرفتم و گفتم: «بیا یه قولی بهم بده. قول بده با من یا بیمن، هرجای دنیا که نفس میکشی، من رو از یاد نبری. من فوبیای فراموش شدن دارم.»
#پویاجمشیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀