💖کافه شعر💖
2.51K subscribers
4.36K photos
2.9K videos
12 files
1.01K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چه کرده با تو مگر این صدای خسته‌ی ما
که باز قفل زدی بر دهان بسته‌ی ما؟!

به جمعِ جیره‌خورانت فزون نخواهی کرد
هرآنچه کم کنی از خیلِ دار و دسته‌ی ما

به دانه‌های حقیرِ تو فضله می‌ریزند
پرندگان غیورِ ز دام رَسته‌ی ما

رسد شبی که زمین را به آسمان ببرند
عقاب‌های به کُنج قفس نشسته‌ی ما

بعید نیست که یک روز، آتشی بشوند
جرقّه‌های به انبار کاه، جَسته‌ی ما

به طعنه گفت: چه کس خواهد ایستاد آن‌روز؟!
جواب دادمش: این قامت شکسته‌ی ما...


#محمدرضا_طاهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اینجا دلِ بی عشق چون یک سینه پرآه است
یک بـرکه ی متروکه و بی جلـوه ی ماه است

صـد واژه در گنجـینه ی ذهـنش فــرو مـانده
شـاعر نگاهـش گیـر یک تعبـیر دلخـواه است

شــعـر از عبـــور  واژگان گـریان و نـالان شد
شاید که فهمیده نگاهش سرد وجانکاه است

از تــو ســرودم ، تا دلم راحت شود ،هر چند
در چشمهایم خیره گفتند، اینکه گمراه است

یک سـو ردیف و قـافـیه، یک ســو دلی تـنها
شـاید برایـم شـاعـری ،آسـان ترین راه است

شرط وفا داری مگر ماندن به پیـمان نیست
دردا که عمـر عـاشقـی ، کـوتاه کـوتاه اسـت

در زیــر بــاران غـمــش صــد جلـوه دارد دل
چون شبنمی که محو خورشیدسحرگاه ست

ناصح میان  واژگان غم را نهان کـرده اسـت
گـویـا ز مـضـمـون نــگاه ، دلبــر آگاه اســت

#علی_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

مرا گویی که رایی، من چه دانم
چنین مجنون چرایی، من چه دانم

        مرا گویی بدین زاری که هستی
        به عشقم چون برآیی، من چه دانم

مرا گویی چه می‌جویی دگر تو
ورای روشـــــنایی، من چه دانم

        مرا گویی تو را با این قفس چیست
        اگر مرغ هوایی، من چه دانم!


#مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


در آغوشِ شب، قلب پروانه‌ای می‌شود،
با بال‌هایی از شعله‌های عشق،
پرواز می‌کند به سوی آسمانِ تاریک.

در هر نورِ ستاره، او رقص می‌کند،
پرهایش به آوازِ بی‌نهایت می‌پیچد،
و در هر نغمه، دل‌های ما را به هم نزدیک‌تر می‌کند.

پروانه‌ی قلبم
آیا تو نیز در این شب تاریک،
با بال‌هایی از شعله‌های عشق،
پرواز می‌کنی؟

بگذار، در این شب،
ما به هم برخورد کنیم،
و در هر بیت، دستانمان را به هم بدهیم،
تا دل‌هایمان در هم آغوش بگیرند.


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بی دیدنت از دیده مرا آزار است
بی وصل تو با جهان مرا پیکار است

بی قد تو باغ بر دلم زندان است
بی رنگ رخ تو گل به چشمم خار است


#مجد_همگر
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

تفسیر آن جمالت ، سخت است ، از زبانم ،،
ذکر کمالت ای گل ، در این زبان ، نگنجد ،

سهو است ، اگر بدانی ، ما مِی پرست و مستیم ،
جز باده از لبانت ، در این دهان ، نگنجد ،

گر خیره شد دوچشمم ، بر چشم تو ، خطا نیست ،
کین گفتگوی عشق است ، در ، ترجمان ، نگنجد ،،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تقدیم شما عزیزان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌وقت #کوچ‌ است بیا تا سفر آغاز کنیم
تا بلندای شب خاطره پرواز کنیم

از شکوفایی #ییلاق زمان سبز شویم
تا سحر با نفس چلچله #آواز کنیم

عشق را رنگ دل #خون شقایق نکشیم    
‌یار را هم نفس و همدل و هم راز کنیم

در اتاقی که گرفته ست دل منزوی اش
تا سحر پنجره را رو به هوا باز کنیم

جوهر عشق اگر از قلم دل بچکد
شعر را مهد #شکوفایی و اعجاز کنیم

واژه را با گل خورشید منور بکنیم    
مشق عشقی به دل قافیه پرداز کنیم

مریم خسته ی #احساس چرا خشکیده؟!
شب عید است بیا تا غزلی ساز کنیم


#بانومریم_عرفان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یار ما بی رحم یاری بوده است

عشق او با صعب کاری بوده است

لطف او نسبت به من این یک دو سال

گر شماری یک دوباری بوده است

تا به غایت ما هنر پنداشتیم

عاشقی خود عیب و عاری بوده است

لیلی و مجنون به هم می‌بوده‌اند

پیش ازین خوش روزگاری بوده است

می‌شنیدم من که این وحشی کسیست

او عجب بی اعتباری بوده است

#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یارادیب تانری، عزیزیم، نه گؤزل یار سنی
گؤزله، بوحُسن ایله آلداتماسین اغیار سنی!

دیشلرین اینجی، لبین لعل، اوزون گول کیمی تر
خلق ائدیب منجه، طبیعت دورِِ شهوار سنی

عشق بیماری ساغالماز، بونو درد اهلی بیلیر
ساغالار گؤرسه بو ترکیب ایله بیمار سنی

یاندیریب کعبه و بتخانه نی، زُنّاری آتار
گؤرسه صنعان کیمی مین عاشقِ دیندار سنی

سن کی، حال اهلی ایدین، عاشیقی اینجیتمزدین!
ایندی جان آلماغا کیم ائیله‌دی وادار سنی؟

عاشیقین کؤنلونه رحم ائت، بو قدر اینجیتمه
گؤرمه‌میشدیم، گؤزلیم، بونجا ستمکار سنی

مست ایدین سن بو قارا گؤزلولرین عشقیله
ایندی واحد! سئوینیر، کیم گؤرور هوشیارسنی!

#علی_آقا_واحد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گر سراغ از عالمی دیگر بگیری بهتر است
مرگ را با شوق اگر در بر بگیری بهتر است

تن دو روزی بیشتر پیراهن روح تو نیست
هرچه کمتر خو به این پیکر بگیری بهتر است


آفرینش جایی از دنیا ندارد پست‌تر
گر به هر جا غیر از این‌جا پر بگیری بهتر است

من که می‌گویم در این بازار از هر سو زیان
هرچه را بفروشی و ساغر بگیری بهتر است

نخ به پای بادبادک‌های کم‌طاقت مبند
زندگی را هرچه آسان‌تر بگیری بهتر است

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سال هاست تو را در چشمه ی نور منتظرم
هر روز بعد از شبی سیاه و دلواپس
سپیده دمان را می نگرم
تمنای دیرین دلم را به آسمان ها می برم و دلم میخواهد روزی از راه برسد
تو بیایی و با آمدنت دشت خشک و بی روح قلبم مملو از گل های رنگارنگِ معطر شود
همان گونه که گام برمیداری در نگاهم پرندگان نغمه ی شادی سر دهند
آهوان سر مست جست و خیز کنند
و رود های جاری میزبان قو های سپید عاشق شوند
می دانی ...
آمدن تو شور و شوق ِ عشق است
آغاز بی پروای ِزندگی ست ...!!



#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک صبحِ دل انگیزِ دگر آمده از راه
با بوی خوشِ نسترن و سنبل و سوسن

با پر زدنِ چند کبوتر سرِ هر بام
با دلخوشیِ زندگی و لذتِ بودن

یک صبحِ دل انگیزِ دگر آمده از راه
با تابشِ یک پرتوِ نور از افقِ پاک


#محسن_رنجبر
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

ما بی‌غمانِ مستِ دل از دست داده‌ایم
هم‌رازِ عشق و همنفسِ جامِ باده‌ایم

بر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اند
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده‌ایم

ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای
ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم


#حافظ

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.


هيچ چيزي از تو نمي‌خواستم
عشق من
فقط مي‌خواستم
در امتداد نسيم
گذشته‌ را به انبوه گيسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطوره‌هاي نارنجي
که هنگام راه رفتن
ستاره‌هاي واژگانم
برايت راه شيري بسازند
مي‌خواستم سر هر پيچ
يک شعر بکارم
بزني به موهات
که وقتي برابر آينه مي‌ايستي
هيچ چيزي
جز دست‌هاي من
بر سينه‌ات دل دل نکند
مي‌خواستم تمام راه با تو باشم
نفس بزنم
برايت بجنگم
بخاطرت زخمي شوم
و مغرور پاي تو بايستم
بر ستون يادبود شه...


#عباس_معروفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀