چشم دل از رفتنت ابریست چون فصل خزان
بی تو گریانم، نگریانم چنین، با من بمان
قد احساسم خمیده از غرور کاذبت
قامتم از آتش عشقت شده مثل کمان
برگ برگ خاطراتم زیر پایت ضجه زد
با دلم می گفت عقلم مرگ عشقش را نخوان
خواب من آشفته شد از رفتنش در نیمه شب
بر تن چشمم نشسته خواب کابوس خزان
روح من از خستگی از رخت جانم پرکشید
دور میشد ازنگاه عشق روحم بی امان ...
#اکبر_باباپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بی تو گریانم، نگریانم چنین، با من بمان
قد احساسم خمیده از غرور کاذبت
قامتم از آتش عشقت شده مثل کمان
برگ برگ خاطراتم زیر پایت ضجه زد
با دلم می گفت عقلم مرگ عشقش را نخوان
خواب من آشفته شد از رفتنش در نیمه شب
بر تن چشمم نشسته خواب کابوس خزان
روح من از خستگی از رخت جانم پرکشید
دور میشد ازنگاه عشق روحم بی امان ...
#اکبر_باباپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
داروی هیچ کسی نباشین
چون آدما وقتی خوب میشن
دیگه دارو مصرف نمیکنن.
#دلنوشته
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چون آدما وقتی خوب میشن
دیگه دارو مصرف نمیکنن.
#دلنوشته
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوستش دارم
مست و حیران اویم
در هوایش بیقرارم
چشمانش را با نور عشق تصویر می کنم
پیاپی
از شراب سرخ لبانش می نوشم
با اشتیاق
در حریم خیال
به آغوش می کشم
و بیشتر از همیشه اعتراف می کنم که
هیچکس به اندازهی او
زیبا نیست
بیشتر از همیشه برایش می نویسم
راستی ...!
من از عهدهی هر کاری که ارادهاش را کنم
بر میآیم
الا دوست نداشتنِ او ...!
الا ننوشتن از او...!
الا سر کردن بدونِ او...!
شاید باورش نشود
اما دوست داشتنِ او در من
اینگونه است
#شهاب_شهابی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مست و حیران اویم
در هوایش بیقرارم
چشمانش را با نور عشق تصویر می کنم
پیاپی
از شراب سرخ لبانش می نوشم
با اشتیاق
در حریم خیال
به آغوش می کشم
و بیشتر از همیشه اعتراف می کنم که
هیچکس به اندازهی او
زیبا نیست
بیشتر از همیشه برایش می نویسم
راستی ...!
من از عهدهی هر کاری که ارادهاش را کنم
بر میآیم
الا دوست نداشتنِ او ...!
الا ننوشتن از او...!
الا سر کردن بدونِ او...!
شاید باورش نشود
اما دوست داشتنِ او در من
اینگونه است
#شهاب_شهابی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از آستین غیب، ندیدی چگونه دست
بیرون جهید و بتگر و بت را کمر شکست؟!
ما می رویم و پند به آینده می دهیم
پرهیز کن ز بُتگر و بُت بان و بُت پرست
ای کز مسیرِ ظلم و جنایت عبور توست
هشدار، ضربه های خدایی هماره هست
نازم به آنکه شیفته ی سیم و زر نشد
مردانه بند بندِ تعلق زِ پا گسست
فرزانه یار من، که بوَد پیرِ می فروش
آخر به جامِ باده ی جان، بی خبر نشست
گفتم حدیثِ عشق بخوانم، به خنده گفت
طارق بنوش باده که خوانم به گوش مست
#طارق_خراسانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیرون جهید و بتگر و بت را کمر شکست؟!
ما می رویم و پند به آینده می دهیم
پرهیز کن ز بُتگر و بُت بان و بُت پرست
ای کز مسیرِ ظلم و جنایت عبور توست
هشدار، ضربه های خدایی هماره هست
نازم به آنکه شیفته ی سیم و زر نشد
مردانه بند بندِ تعلق زِ پا گسست
فرزانه یار من، که بوَد پیرِ می فروش
آخر به جامِ باده ی جان، بی خبر نشست
گفتم حدیثِ عشق بخوانم، به خنده گفت
طارق بنوش باده که خوانم به گوش مست
#طارق_خراسانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کس نیست درین بساط غارت برده
جز اهلِ کمال بی کس و افسرده
گوهرْ خشک است در کنار دریا
مانند یتیمان پدر نامرده
#بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جز اهلِ کمال بی کس و افسرده
گوهرْ خشک است در کنار دریا
مانند یتیمان پدر نامرده
#بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک روز بی تو سر به صحرا می گذارم
روی دل کم طاقتم پا می گذارم
دنیا مرا حسرت بدل می خواست یک روز
داغ تو را بر قلب دنیا می گذارم
مثل تو که گه گاه غافل هستی از من
یاد تو را با خویش تنها می گذارم
این روزها گیجم چنان که دم به ساعت
هر بار خود را پیش تو جا می گذارم
چشم مرا تصویر تو پر کرده در خویش
آیینه را غرق تماشا می گذارم
وقتی حقیقت از تو خالی بود ای عشق
پا در حریم خواب و رویا می گذارم
#زهرا_وهاب_ساقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
روی دل کم طاقتم پا می گذارم
دنیا مرا حسرت بدل می خواست یک روز
داغ تو را بر قلب دنیا می گذارم
مثل تو که گه گاه غافل هستی از من
یاد تو را با خویش تنها می گذارم
این روزها گیجم چنان که دم به ساعت
هر بار خود را پیش تو جا می گذارم
چشم مرا تصویر تو پر کرده در خویش
آیینه را غرق تماشا می گذارم
وقتی حقیقت از تو خالی بود ای عشق
پا در حریم خواب و رویا می گذارم
#زهرا_وهاب_ساقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با چشم هایت حرف دارم!
می خواهم ناگفته های بسیاری را
برایت بگویم.
از بهار....از بغض های نبودنت،
از نامه های چشمانم...
که همیشه بی جواب ماند
باور نمی کنی!؟
تمام این روزها با لبخندت آفتابی بود
اما دلتنگی آغوشت... رهایم نمی کند،
به راستی...
"عشق" بزرگترین آرامش جهان است
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می خواهم ناگفته های بسیاری را
برایت بگویم.
از بهار....از بغض های نبودنت،
از نامه های چشمانم...
که همیشه بی جواب ماند
باور نمی کنی!؟
تمام این روزها با لبخندت آفتابی بود
اما دلتنگی آغوشت... رهایم نمی کند،
به راستی...
"عشق" بزرگترین آرامش جهان است
#سیدعلی_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
فرو ریختن مردی است
در امتداد جاده ای مه گرفته
بارانم آرزوست
قامتم خمیده
روحم مالا مال شقایق های بارون زده
باغِ چشمانم پُر از غنچه های نشکفته
شبنم چشمانم یخ می زند
روی گونه های مردِ من
زوال نفس هایم
در پسِ پیچک دیوار شب
تابوت احساسم
روی دوش واژه ها
هبوط من و شعر و غزل های خون فشان
روی بام
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب،
پشت پلک هایت سایه انداخته!
من مسافرم!
بیدار باشی یا خواب،
چشم هایت را باید ببوسم!
بعد پنجره را باز کنم
پرده را کنار بزنم
تا ستاره ها، مهمان خانه شوند!
#عرفان_یزدانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پشت پلک هایت سایه انداخته!
من مسافرم!
بیدار باشی یا خواب،
چشم هایت را باید ببوسم!
بعد پنجره را باز کنم
پرده را کنار بزنم
تا ستاره ها، مهمان خانه شوند!
#عرفان_یزدانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چون باد صبا سوی چمن تاختن آورد
گویی به غنیمت همه مشک ختن آورد
زان تاختنش یوسف دل گر نشد افگار
پس از چه سبب غرقه به خون پیرهن آورد
اشکال بدایع همه در پردهٔ رشکند
زین شکل که از پرده برون یاسمن آورد
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گویی به غنیمت همه مشک ختن آورد
زان تاختنش یوسف دل گر نشد افگار
پس از چه سبب غرقه به خون پیرهن آورد
اشکال بدایع همه در پردهٔ رشکند
زین شکل که از پرده برون یاسمن آورد
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عطر آغوشت چنان مستم کند
توی شهر رسوای هر پَستم کند
شوق آن بوسیدن از لبهای تو
در غل و زنجیر و پا بستم کند
#آوای_سیاوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
توی شهر رسوای هر پَستم کند
شوق آن بوسیدن از لبهای تو
در غل و زنجیر و پا بستم کند
#آوای_سیاوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نار آغلار
یاده سالدیقجا سنی، دیدۀ خونبار آغلار،
یار هیجرین چکن، البته کی، ناچار آغلار،
بولبول بیدل الیندن اوزولوب دامنِ گول،
گئجهلر صبحه کیمی ناله چکیب، زار آغلار.
شاد ایکن وصلینایله کؤنلومه غم چکدی هجوم،
اولدو مین گونه گئنه درده گرفتار، آغلار.
تاب تب، ظلمت شب، محنت غربت، غمِ یار؛
ائیلهمَز تاب بو محنتلره بیمار آغلار.
بسکی، شب تا به سحر آغلاماق عادتدی منه،
همدم اولموش منه یکسر دَر و دیوار آغلار.
منکی، هیجر آتشینه یاندی وجودوم، بیلّلَه،
منیم احوالیما دوزخده یانار نار، آغلار.
او قدَر آغلادی سیّد غم هجران ایله
کی، اونون حالینا بو چرخ سیتمکار آغلار
#سید_عظیم_شیروانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یاده سالدیقجا سنی، دیدۀ خونبار آغلار،
یار هیجرین چکن، البته کی، ناچار آغلار،
بولبول بیدل الیندن اوزولوب دامنِ گول،
گئجهلر صبحه کیمی ناله چکیب، زار آغلار.
شاد ایکن وصلینایله کؤنلومه غم چکدی هجوم،
اولدو مین گونه گئنه درده گرفتار، آغلار.
تاب تب، ظلمت شب، محنت غربت، غمِ یار؛
ائیلهمَز تاب بو محنتلره بیمار آغلار.
بسکی، شب تا به سحر آغلاماق عادتدی منه،
همدم اولموش منه یکسر دَر و دیوار آغلار.
منکی، هیجر آتشینه یاندی وجودوم، بیلّلَه،
منیم احوالیما دوزخده یانار نار، آغلار.
او قدَر آغلادی سیّد غم هجران ایله
کی، اونون حالینا بو چرخ سیتمکار آغلار
#سید_عظیم_شیروانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا صد غمِ دلکوب نخواهی خوردن
یک لقمۀ مرغوب نخواهی خوردن
چون ارّه نهی هزار دندان به جگر
هر چند که جز چوب نخواهی خوردن!
#بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک لقمۀ مرغوب نخواهی خوردن
چون ارّه نهی هزار دندان به جگر
هر چند که جز چوب نخواهی خوردن!
#بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در خیــال یـار بــودم مســتِ مســت
تیــــر آهــی نـاگهـــان قلبــــم نشــست
ایـن سکوت نیـمه شـب را بی صـــدا
ناله ی مستــورِ خامـوشــم شــــکست
خلــوتـم آغشـته شد با درد و غـــــم
از ســـــــرم یادِ رُخِ جانانـــه جَســــت
یـادِ یـــارِ دلــــــــربا در یـــــاد بــــود
وقتی دستانش جدا می شد ز دســت
جــان فشـانـش می شــدم آن لحظه که
بی تفاوت شد وُ از چشــمم گُســــست
ای دریغــــــا بــی وفـــایــی تا یه کـــی
از پرستـــاری کـه زخمـم را نَـبَــست
اشــک پنــهان ، نالـــه های عـاشقــــــان
رسـمِ مرسومِ کدام معشــوقه هسـت؟
غــم بـه پایانــــش نمـــی آیــــد ز دل
تا زمــانــی که خیــالــش در ســر اسـت
#یوسف_رحمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تیــــر آهــی نـاگهـــان قلبــــم نشــست
ایـن سکوت نیـمه شـب را بی صـــدا
ناله ی مستــورِ خامـوشــم شــــکست
خلــوتـم آغشـته شد با درد و غـــــم
از ســـــــرم یادِ رُخِ جانانـــه جَســــت
یـادِ یـــارِ دلــــــــربا در یـــــاد بــــود
وقتی دستانش جدا می شد ز دســت
جــان فشـانـش می شــدم آن لحظه که
بی تفاوت شد وُ از چشــمم گُســــست
ای دریغــــــا بــی وفـــایــی تا یه کـــی
از پرستـــاری کـه زخمـم را نَـبَــست
اشــک پنــهان ، نالـــه های عـاشقــــــان
رسـمِ مرسومِ کدام معشــوقه هسـت؟
غــم بـه پایانــــش نمـــی آیــــد ز دل
تا زمــانــی که خیــالــش در ســر اسـت
#یوسف_رحمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترکی زیبا😍❤️
تقدیم به ترک زبانهای عزیز🌺👌
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تقدیم به ترک زبانهای عزیز🌺👌
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کیستم بی تو ؟
آغاز یک حسرت
خنده ای از درد
یا درختی جا مانده از جنگل
چون شاخه ای شکستهِ بی بهار،
که نفس می کشم هنوز...
بی پناهم بی تو،
زیر سیلی های باد،
مقصدی بی آفتاب،
جا مانده ای در افق تیرگی ها...
از پینه ی پا بی رمق ماند زیر" پتک زمان"
کاش بودی...
با من فرسوده
در شبِ پر حسرت
تا طلوعی تازه ...
#ليلا_حاجتمند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آغاز یک حسرت
خنده ای از درد
یا درختی جا مانده از جنگل
چون شاخه ای شکستهِ بی بهار،
که نفس می کشم هنوز...
بی پناهم بی تو،
زیر سیلی های باد،
مقصدی بی آفتاب،
جا مانده ای در افق تیرگی ها...
از پینه ی پا بی رمق ماند زیر" پتک زمان"
کاش بودی...
با من فرسوده
در شبِ پر حسرت
تا طلوعی تازه ...
#ليلا_حاجتمند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای دل! حدیث صبر شنیدن ز بهر چیست؟
زهر است در پیاله، چشیدن ز بهر چیست؟
ای نیشِ غم! که مرهم آسایش منی
در زخمِ سینه نرم خلیدن ز بهر چیست؟
ای زهرِ فتنه! کز تو مرا تشنگی فزود
زان نیشِ غمزه دیر چکیدن ز بهر چیست؟
کشتِ وفای غیر نرست ای نسیم وصل!
چندین به شورهزار وزیدن ز بهر چیست؟
در حیرتم که بلهوسان چون ز زهر عشق
جامی نمیکشند، چشیدن ز بهر چیست؟
این دشت را سمومْ نسیم است و شعلهْ آب
ای سبزۀ امید! دمیدن ز بهر چیست؟
تو حسن لایزالی و من عشق بیزوال
ما هر دو آتشیم، رمیدن ز بهر چیست؟
عرفی خمار عشق، عذابی است بس الیم
جامی بکش، عذاب کشیدن ز بهر چیست؟
#عرفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زهر است در پیاله، چشیدن ز بهر چیست؟
ای نیشِ غم! که مرهم آسایش منی
در زخمِ سینه نرم خلیدن ز بهر چیست؟
ای زهرِ فتنه! کز تو مرا تشنگی فزود
زان نیشِ غمزه دیر چکیدن ز بهر چیست؟
کشتِ وفای غیر نرست ای نسیم وصل!
چندین به شورهزار وزیدن ز بهر چیست؟
در حیرتم که بلهوسان چون ز زهر عشق
جامی نمیکشند، چشیدن ز بهر چیست؟
این دشت را سمومْ نسیم است و شعلهْ آب
ای سبزۀ امید! دمیدن ز بهر چیست؟
تو حسن لایزالی و من عشق بیزوال
ما هر دو آتشیم، رمیدن ز بهر چیست؟
عرفی خمار عشق، عذابی است بس الیم
جامی بکش، عذاب کشیدن ز بهر چیست؟
#عرفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چگونه تو را فراموش کنم؟!
مگر زمین می تواند چرخیدن را از یاد ببرد !!؟
و یا آفتاب طلوع کردن را....؟!
مگر موج های پریشان دریا،
می توانند از بوسه بارانِ گونه های مخملی ساحل،
دست بردارند ؟!
غیر ممکن ها را توقع نداشته باش،
گنجشگ ها تا زنده اند
پرواز را فراموش نمی کنند./
#آذین_قانع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مگر زمین می تواند چرخیدن را از یاد ببرد !!؟
و یا آفتاب طلوع کردن را....؟!
مگر موج های پریشان دریا،
می توانند از بوسه بارانِ گونه های مخملی ساحل،
دست بردارند ؟!
غیر ممکن ها را توقع نداشته باش،
گنجشگ ها تا زنده اند
پرواز را فراموش نمی کنند./
#آذین_قانع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀