💖کافه شعر💖
2.51K subscribers
4.36K photos
2.9K videos
12 files
1.01K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
صبح است و گاه شادی و هنگام خرمی
شب از چمن گذشته و گلبرگ شبنمی


آوازخوان چکاو خوش آهنگ در هوا
گیسوکشان بنفشه ی سرمست بر زمی


ریزد نسیم گل ز دهان سپیده دم
برکوهسار شادی و بر دشت خرمی


گسترده مهر جامه ی زرین به تیغ کوه
فرخنده کرده باغ به فرخنده مقدمی


خرم کسی که شادی این صبح زآن اوست
وز تاب مهر نیست چو من خاطرش غمی


گامی زند به مستی و آزادی و امید
وز دیوبچگان نبرد رنج همدمی


دو مرگ بود آنچه مرا پیر کرد و کشت
بیداد عشق بود و بلای معلمی


گر بستمی به تربیت سگ میان خویش
به بود تا به تربیت نسل آدمی


سگ مردمی به سر برد و آشنا شود
وز آدمی نیاید جز نیش کژدمی


در کشوری که این ثمر دانش است و علم
پیداست کآن دیار کجایست و مردمی


نفرین بر آن کسی که در این ره چو من برد
زجری بدین گرانی و اجری بدین کمی


#حمیدی_شیرازی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آواز_قو
#حمیدی_شیرازی
#رشید_کاکاوند
#سروش_صحت

شنيدم كه چون قوي زيبا بميرد 
فريبنده زاد و فريبا بميرد

شب مرگ تنها نشيند به موجي 
رود گوشه اي دور و تنها بميرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب   
كه خود در ميان غزل ها بميرد

گروهي بر آنند كاين مرغ شيدا  
كجا عاشقي كرد ؛ آنجا بميرد

شب مرگ از بيم آنجا شتابد
كه از مرگ غافل شود تا بميرد

من اين نكته گيرم كه باور نكردم 
نديدم كه قويي به صحرا بميرد

 چو روزي ز آغوش دريا برآمد 
 شبي هم در آغوش دريا بميرد

 تو دريا ي من بودي آغوش واكن 
 كه ميخواهد اين قوي زيبا بميرد

  #مهدی_حمیدی_شیرازی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
کسی که در پیِ دل سر ز حکم رای کشد
مسلّم است که غم‌ها در این سرای کشد

نمرده مردن و، در مرگ زندگی کردن
عقوبتی است که از عاشقان خدای کشد

شنیده بودم و دیدم پس از تو ای افسوس!
که هر که دیر زیَد رنج دیرپای کشد

اگرچه دانم فریاد و ناله درمان نیست
گَزیده کژدم ناچار های های کشد

تو خواب رفتی و من ماندم و خیال تو ماند
که نقش‌ها ز تو هر گوشه جابجای کشد

پس از تو آن کشم از این کشیده گشتن عمر
که جان مسعود اندر حصار نای کشد


نه آنچنان به بیابانِ حیرتم سرگُم
کزان برونم تدبیر رهنمای کشد


سیاه روزا! کاو بی تو چون فزاید نور
به دیده پرده‌ای از حشـر غـم فـزای کشد

چو نرم نرم تند تارِ زر به گردنِ صبح
کسی به گردن من تیغ سرگرای کشد

گزنده شاما! کاو بی تو چون کشد خرگاه
به چرخ، معنیِ اندوه جان گزای کشد


به جای اختر، بر تیره سقف نم زده‌اش
تن لهیده، هزاران هزار پای کشد

چه می‌کشد دل من بی تو، این غمی است شگفت
کجا پس از گل، مرغ غزل سرای کشد


میان بلبل و من در فراق فرقی نیست
من آن کشم به دل خسته، کاو به نای کشد

بیا ببین که ز من مشت استخوانی ماند
همیشه پر به سوی استخوان همای کشد


دریغ و درد تو گوهرشناس، خاک شدی
کنون سخن مزۀ طعنِ هرزه‌ لای کشد


دگر کجای جهان دل تـرا تـواند دید
بگو که رخت بدان مرز دلگشای کشد

به هیچ عیشی جانم نمی‌کشد پائی
کجاست جانی تا سوی عیش پای کشد


نماند از آن همه معنی که داشت نیمه شبان
جز این که نیمه شب آمدیم که بوم وای کشد

پس از تو کام دل از عمر؟ این حرامم باد
نه بهمنم که دلم کام از همای کشد

وگر ز دهرم یک انتظار هست این است 
که مرگ در رسد و نالۀ درای کشد


#حمیدی_شیرازی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀