💖کافه شعر💖
2.51K subscribers
4.36K photos
2.9K videos
12 files
1.01K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
این رقص موج زلف خروشنده ی تو نیست 
این سیب سرخ ساختگی ، خنده ی تو نیست

ای حسنت از تکلف آرایه بی نیاز
اغراق ، صنعتی ست که زیبنده ی تو نیست

در فکر دلبری ز من بینوا مباش
صیدی چنین حقیر برازنده ی تو نیست

شبهای مه گرفته ی مرداب بخت من
ای ماه ، جای رقص درخشنده ی تو نیست

گمراهی مرا به حساب تو می نهند
این کسر شان چشم فریبنده ی تو ، نیست؟!

ای عمر چیستی ؟ که به هر حال عاقبت
جز حسرت گذشته ، در آینده ی تو نیست

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر شب لبریزم از سکوتی که
بر ایوان خیالم جاریست
نفس می کشم هوایی را که پر است از
رایحه ی شب بوها و مریمی های روییده کنار پنجره ی یادت
تقلا می کنم و نفس کم می آورم در هوایی که از دوست داشتن تو خالی ست
چشم می دوزم به هر آنچه که پشت پنجره ی انتظار ست
سراغ تو را از آسمان مهتابی و هیاهوی ستاره ها می گیرم
و گاهی از ردّ بارانی که عبور کرده و می گذرد از حوالی نشانی تو....
در خاموش روشن شبهای بی تو
این ترنم باران است
که با نوایی حَزینِ آغشته به سکوت
قلب تنهایم را در آغوش می گیرد
تا از تپش نیوفتد در عُزلت عاشقاته های دلتنگی.....
و من که هوای خواستنت به سرم می زند
بسان قویی می شوم تنها و عاشق
بی اعتنا به سراب شب
با عبور از مرز فاصله ها
خودم را می رسانم به برکه ی چشمانت
برکه ایی که مرا اهلی خود کرد.....
پَر می شویَم در زلالِ مردمک هایت
میعادگاهی که سودای عشقی ابدی را در جانم نشاند.....!!!!


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ز پناهگاه جنگل های خاموش خزان دیده
به سویت باز خواهم گشت ، ای خورشید ،‌ ای خورشید

ترا با دست ، سوی خویش خواهم خواند
ترا با چشم ، سوی خویش خواهم خواند
تو را فریاد خواهم کرد ،‌

ای خورشید ، ای خورشید


#نادر_نادرپور
#صبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوستت دارم !!
و دلم می خواهد
هر روز صبح با تو آغاز شود
با چشمان خمار از خواب
به من نگاه  کنی
و شراب صدایت را
بریزی در پیاله ی نگاهت
و با شهد شیرین لبانت
مرا غرق در صبح بخیری عاشقانه  کنی
آنگاه
من مست از جام وجودت
روزم را چه زیبا آغاز می کنم ...


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
 

باران و چتـــر و شال و شنل بود و ما دو تا…
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا…

وقتـــی نگاه من بــه تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفته‌های «هِگِل» بود و ما دو تا…

روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا

افتــاد روی میـــز ورق‌هــــای سرنوشت
فنجان و فال و بی‌بی و دِل بود و ما دو تا

کم‌کم زمانه داشت به هــم می‌رساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا…

تا آفتاب زد  همـــه جـــا تــــار شد برام
دنیا چه‌قدر سرد و کسل بود و ما دو تا،

از خواب می‌پریم کـه این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا.

#نجمه_زارع

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو عاشقانه‌ترین فصلی از کتاب منی
غنای ساده و معصوم شعر ناب منی😉

رفیق غربت خاموش روز خلوت من😍
حریف خواب و خیال شب شراب منی😘

تو روح نقره‌ایِ چشمه‌های بیداری😊
تو نبض آبی دریاچه‌های خواب منی😴

سیاه و سرد و پذیرنده، آسمان توام😍
بلند و روشن و بخشنده، آفتاب منی😍

مرا بسوی تو جز عشق بی‌حساب مباد
چرا که ماحصل رنج بی‌حساب منی😌

همیشه از همه پرسیده‌ام، رهایی را😊
تو از زمانه کنون، بهترین جواب منی😊

دگر به دلهره و شک نخواهم اندیشید😌
تویی که نقطه پایان اضطراب منی😍

گُریزی از تو ندارم، هر آنچه هست، تویی
اگر صواب منی یا که ناصواب منی

#حسین_منزوی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مگه میشه زمستون باشه و ترانه‌ی زمستون افشین رو گوش نکرد
این ترانه تقدیم به آنانی که دوستشان داریم
 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎
‌‌‎‌‌‌‎❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎
رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهي بجز گريز برايم نمانده بود

اين عشق آتشين پر از درد بي اميد
در وادي گناه و جنونم کشانده بود

رفتم ، که داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشک هاي ديده ز لب شستشو دهم

رفتم که نا تمام بمانم در اين سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم

رفتم مگو ، مگو ، که چرا رفت ، ننگ بود
عشق من و نياز تو و سوز و ساز ما

از پرده ي خموشي و ظلمت ، چو نور صبح
بيرون فتاده بود يکباره ررفتم ، که گم شوم

چو يکي قطره اشک گرم
در لابلاي دامن شبرنگ زندگي

رفتم که در سياهي يک گور بي نشان
فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگي

من از دو چشم روشن و گريان گريختم
از خنده هاي وحشي طوفان گريختم

از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گريختم

اي سينه در حرارت سوزان خود بسوز
ديگر سراغ شعله ي آتش زمن مگير

مي خواستم که شعله شوم سرکشي کنم
مرغي شدم به کنج قفس بسته و اسير

روحي مشوشم که شبي بي خبر ز خويش
در دامن سکوت به تلخي گريستم

نالان ز کرده ها و پشيمان ز گفته ها
ديدم که لايق تو و عشق تو نيستم

#فروغ_فرخزاد
گریز /درد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌
عمل و علم هست کار خواص
خوش بود نیز در عمل اخلاص

ور نباشد چنین که ما گفتیم
نتوان یافتم به علم خلاص

#شاه_نعمت_الله_ولی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوست دارم گهگاه گم شوم
مثل پرنده های پاییز

می خواهم میهنی تازه بیابم
غیر قابلِ دسترس

و خداوندی
که مرا تعقیب نکند

و سرزمینی که دشمنم نباشد!

می خواهم از پوستم بیرون بزنم
از صدایم
و از زبانم
و مثل عطرِ مزرعه ها
سیال شوم!

می خواهم از سایه ام فرار کنم
و از عنوان هایم

می خواهم از مارها و خرافه ها بگریزم،
از دستِ خلفا
و حاکمان و وزیران!

می خواهم مثل پرندگان، دوست داشته باشم

ای شرق ِ دشنه ها و چوبه های دار!
می خواهم
مثل پرنده گانِ پاییز
عشق بورزم.


#نزار_قبانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلم میخواهد فارغ از سودای ِ تو باشم
بسان ِ
بیغمان دنیا که
بود و نبود اشخاص
برایشان فرقی نمیکند
از کنار نبودنت به آسانی بگذرم
طوریکه انگار هیچوقت نبوده‌ایی ...
اما نمیشود
همینکه میخواهم
افکارم را بسویی دیگر بِرهانم
همانند سدی طلایه دار چشمانم هستی
میدانی
تو در پندار من تنیده‌ایی
و تمام هوش و حواس ِ مرا
تسخیر خیال ِ خود کرده‌ایی
مدتهاست که رفته‌ایی
اما آنقدر
قدرت عشق تو
درون قلب من پرآوازه است
که به یاد تو بودن
جزء کلیدی ترین احساس در اندیشه‌های من شده است ...!!

#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نه خواب بود، نه دلواپسی، نه بیداری
چقدر پلک زدم بر مزارِ هشیاری

هزار آیۀ اندوه را غزل خواندم
درونِ غلظتِ تاریکیِ غم‌آواری

دوباره‌های من از بوی ابر، لبریزند
دوباره‌های نفس‌گیرِ درد و دشواری

نسیم، رو به تکامل دوید در تنِ باد
سقوط کرد شب از ارتفاعِ بیداری

شبیه هیچ شدم در تشابهی موهوم
شبیه بُهت، شبیهِ جنونِ ادواری
 
#امیر_دادویی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عزیزِ خوب من!
تو هرگز دیر مکن!
حوادث اما اگر دیر کردند، چاره‌ای نیست...
صبور باش!
یارا ... نمی‌شود عمری نشست و حسرت خورد
که: «ای کاش این واقعه زودتر اتفاق افتاده بود،
و آن حادثه، قدری پیش از آن،
و آن یار كه می‌طلبیدم،
زودتر به دیدارم می‌آمد
و این مال،
که حال به من تعلق گرفته است،
پارسال می‌گرفت.»
نمی‌شود یارا ...
اینها که حسرت خوردنی‌ست ابلهانه و باطل،
حق آدمیان کم‌عقل است.
باید دوید، رسید،
حادثه‌ای دیر را در آغوش کشید و گفت:
دیر آمدی ای نگار سرمست،
زودت ندهیم دامن از دست..

#نادر_ابراهیمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

آن ها که زیر باران رفته و
رو به آسمان خندیدند،
دوستت دارمشان
ترو تمیزتر است.
شسته رُفته بگویم؛
رنگین کمانِ عشق،
مال آن‌هایی که چتر دارند نیست،
مال آن دسته از آدم هاست که می‌خواهند
با آستین خیس،
صورتشان را خشک کنند.
دیوانه‌های لجوجی
که لرز گرفته‌اند اما،
از خیابان
دست نمی‌کشند...

#رسول_ادهمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


خانه من
قلب توست
پس مرا جای بده
که تو را نفس بکشم
به اشتیاق بانگ تو
در جان نحیف
به شور و نشاط
عشق بخوانم
خانه من
قلب توست
پس مرا
غرق کن در مستی
مست دو چشم سیاهت
به شعر بلند آوازم کن
چون خدایان ستودنی
به پاکباز عشق خود در بیاور
قلب من
خانه توست
مرا تنها به خنده
یا به سرخی لبهای خود
بوسه به بوسه از لب بدزد
نگاهت را به جزر و مد دریایی
نگاهم طوفان کن
خانه من
قلب توست
شناورم کن در موج هستی ات
عشقت را رهاتر آواز ده
مبتلایم کن
به خود
به خود
قلب من
خانه توست....

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شبها را به هوای آغوش تو
پرسه می زنم 
درجستجوی نشانی از تو
تمام شهر را زیر پا میگذارم

من در تاریکترین
جای جهان ایستاده ام در غریبانه ترین
دلتنگی ها
کنارظالمانه ترین سرنوشت
درست کنار نبودن تو

#مینو_پناهپور


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.باز روزی نو در راه است
و تو بايد كه مسلح باشی -
با عشق، انديشه، ايمان، شادی.
چاره‌یی نيست عزيز من!
سهم ما از ميلياردها سال حيات و حركت، ذره‌ی بسيار ناچيزیست؛ اين سهم را چه كسی به تو حق داد كه با خستگی و پيری روح با بلاتكليفی، با كسالت، دودلی به تباهی بكشی؟

باور كن! ... زندگی را پر بايد كرد.
اما نه با باطل و بیهوده، نه با دلقکی و مسخرگی، نه با هر چیز کِدِر و کثیف و نه با هرچیزی که انسان شریف از آن شرمش می‌آید.
زندگی را پر باید کرد:
لبریز .. و دایمن سرریزکنان: باور کن!

از هر حفره که در گوشه کنار زندگیمان
پدید آید. رنگ دلمردگی و پوچی می‌ریزد –زشت
بر جمیع حرکات من و تو
بر راه رفتن
نگاه کردن
بحث ... منطق
و حتی خندیدنمان .


#نادر_ابراهیمی
📕 یک عاشقانه ی آرام
#صبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کاش هر صبح
آفتاب حضور تو بتابد بر بلندای بام پلک هایم
چشم بگشایم به طلوع لبخندت
کاش لحن صدایت همنوا با نغمه ی بلبلان بیدل
سرشار از شور و مستی بود
عاشقانه مرا می خواست
و در حسی شورانگیز
جان می بخشید به شراره های احساسم ....،
کاش....
کاش بیاید روزی که
تو هم عاشقانه مرا بخوانی
به غزل واژه های رویایی عشق....


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀