💖کافه شعر💖
2.51K subscribers
4.35K photos
2.9K videos
12 files
1.01K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
سحر
گیس سپیده را می کشیدند
برای ارشاد شبانه
و ما
چنارهایی بودیم که چکمه های تبر را
با خون شاخه ها واکس می زدیم .
شب اما
شولایی به تن نداشت
اشک هایمان پای شله و شوربا
دجله ای دیوانه شد
که چرا کنار فرات نبودیم ،
تا این راهیان بیراهه
رقیه را گیسوکشان به شعر محتشم نبرند ؟

#مهرداد_مانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سلام آدم و خاتم ، سلام جن و ملک
به لطف تام علی و به فیض عام علی

به علم و قدرت و حلم و فتوت و کرمش
به شان و منزلت و عصمت و مقام علی

هزار سال گذشت و نیامده است هنوز
یکی ادیب به شیوایی کالم علی

در این جهنم دنیا نشسته ام صد شکر
به زیر سایه ی پرمهر مستدام علی

در آیه های پر آرایه ی کتاب خدا
چه قدر خوب نشسته جناس تام علی

به عرش حق ، لعلی حکیم حک شده است
ببین تا به کجا رفته است نام علی

علی ست اصل اصول و علی است مهر قبول
دلا بکش ز گنه دست و باش رام علی

#سینا_عباسی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قلقل مینا شنیدی بیدل ازعیشم مپرس



خنده‌ای دارم که تا گل کردمی باید گریست


#بیدل‌دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غلامِ قامتِ آن لعبتِ قباپوشم

که از محبتِ رویش هزار جامه قباست

#حافظ

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر که نازک بود تن یارش
گو دل نازنین نگه دارش

عاشق گل دروغ می‌گوید
که تحمل نمی‌کند خارش

نیکخواها در آتشم بگذار
وین نصیحت مکن که بگذارش

کاش با دل هزار جان بودی
تا فدا کردمی به دیدارش

عاشق صادق از ملامت دوست
گر برنجد به دوست مشمارش


کس به آرام جان ما نرسد
که نه اول به جان رسد کارش

خانه یار سنگ دل اینست
هر که سر می‌زند به دیوارش

خون ما خود محل آن دارد
که بود پیش دوست مقدارش

سعدیا گر به جان خطاب کند
ترک جان گوی و دل به دست آرش

#سعدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من خجل از شرح ، این عشق نهان ،
نیست  مارا ، بیشتر شرح و بیان ،

صد گره ، زیر زبانم ،، بی زبان ،
عشق را ، صدها نشان و ،، بی نشان ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر گوشه ...
از اين شهرِ بزرگ را كه ...
قدم بُگذارى
قسمتي از دلتنگىِ مرا ...
خواهى ديد...
گاهى كنجِ دنجِ يك كافه...
گاهى در ايستگاهِ خالى از مسافرِ اتوبوس
يا پياده روهاى تجريش تا وليعصر
نه عكسى..
نه آهنگى...
نه هديه اى...
من "دلتنگى" ام را برايت گذاشته ام...
هوايش را داشته باش!

#علي_قاضي_نظام

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چشمِ آهویش عجب بی صبر و تابم میکند
عاقبت دانم که بی دین و کتابم میکند

بیخود از خود میکند دل را نگاه گرم او
با طلسم چشمها انگار خوابم میکند

من که ایمان داشتم تا بر حذر باشم از عشق
کفر چشمانش چنین هر دم خرابم میکند

می گریزم از کمندش، باز با دامی جدید
می رسد از راه و بر ماندن مجابم میکند

از کلامش می چکد اکسیر ناب عاشقی
خوب دانم غوره هم باشم شرابم میکند

می نوازد تار و پودم را به نُتهای فراق
هم نوای ناله ی چنگ و ربابم میکند



#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مولانا
#استاد_کاکاوند

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای طعم لبت مثل انار شب پاییز
مستم بنما لحظه ای از ساغر لبریز

با ناز نگاهت به جهان می زنی آتش
با عشوه گری ره بزن از لشکر چنگیز

هر لحظه که در آینه ها رخ بنمایی
بر شاخه گل نغمه کند مرغ سحرخیز

درفصل خزان پردﻩبکش پنجرﻩها را
تا خانه خرابم نکند سردی پاییز

چشمم که طلوع رخ زیبای تو را دید
از جذبه روی تو شدم ذره ی ناچیز

ای مرغ دلم پر بزن از قونیه تا بلخ
گو شمس من آید دگر از خطه تبریز

گنجشک گرفتارمﻭدر هول و هراسم
برگرد و رهایم بکن از درد غم انگیز

روزی که تو در کوچه ما پا بگذاری
پرهیز کنﺍﺯدشمن وبا دوست بیامیز

برشانه بیفشاﻥعسل،آن زلف سیه را
تا جان و دلم پر شود از بوی دلاوی               

#علی_قیصری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوستت دارم…

باید در چشمان نگریست،
یا در گوش‌ها گفت؟
جنبش انگشتانت که به روی هم انباشته شده بود
و مروارید چشمانت
دلیل بود؟

در عصر یک پاییز
در اتوبوس بودیم
دورمان دیوار شیشه‌ای سبز …
سبزی شیشه‌ها، زرد پاییز را
سبز خرم کرده بود.
از سبزی برگ‌ها بهار به اتوبوس نشست.

بیرون خزان در کار بود.
نمی‌دانستم در بهار درون باید گفت؟
یا در خزان برون؟

من و بهار پیاده شدیم
بهار در خیابان محو شد
پاییز در کنارم راه می‌آمد.


#احمدرضا_احمدی 🖤

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خداوندا در این سینه دلم معمار میخواهد
هزاران قطره از ابرت؛ یجا رگبار میخواهد

شمیم آرزوهایم  ؛ شبستانی پر از غم شد
ایا یارب ز تو منع و ؛ دلم اِصرار میخواهد

به سویت آمدم اما ولی مقصد نمی جویم
دلِ گمگشته در عالم ؛ ره هموار میخواهد

شدم صحرای بی باران؛نمی بینم درختی را
درون باورم هر شب ؛ دلم گلزار میخواهد

سپاه رزم و عصیانم   ؛برای فتح رویایت
بسان سردار و سالارِسپه مختار میخواهد

به هجر سوز فرهادم خدایا بی خبر تا کی
بپشت پنجره امشب نگه دیدار میخواهد

بصبر و صابری جانا صبوری کرده جانانم
قسم میدم بجانانت شبم اقرار میخواهد

نمیخوابم پریشان خاطرم را پر کند یادش
دلم از روز میعادش کمی اخبار میخواهد

خدایا خواهشم بشنو مرا با او اجابت کن
خمیده قامتم در خود تنم تیمارمیخواهد

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"عصـ.ـر ڪه می شود"
بی تاب.....
می‌شود دلـ.ـم،
یوسفم باش...!
بڪَذار...!
عطرِ خوشبوےِ پیراهنت
دهانِ این همه زخم را بپوشاند،
نَفَسَم باش...!
بڪَذار....!
    یڪ بارِ دیڪَر
       " مسیحِ عشـ.ـق"
زنده ڪَردانَد مرا و پرندڪَانِ عاشق
       ڪوچ ڪنند
         از آشیانهٔ تنهاییِ خویش..!!


#فرشته_امیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باغ و چمن روی توست میل گلستان مکن ،
طره ی گیسوی خویش بیش پریشان مگن ،

گر پی جان منی ، جان ودلم آنِ توست ،
دل به تو پرداختیم ، اینهمه ویران مکن ،

عشق تو در پود ماست ، یاد تو در تار ماست ،
قصه ی شیرین بگو ، صحبت هجران مکن ،

ان دل و جانی که بود ،  چشم تو از ما گرفت ،
هیچ ندارم دگر ،  قصد دل وجان مکن ،

آنچه نه یاد تو است ، نیست به یادم دگر ،
مات توام مات تو ، ‌کیش ز میدان مکن ،


#راحم_تبریزی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اشرف مخلوق حق
ای
#مسافر_های خاک!
او خدای منو ماست
می رساند
ز  پسِ این دل
#شب
#صبح_سپید
پس
به امید همان لحظه
#نفس
خواهیم داشت.

#فریبا_قربان_کریمی
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دست بردار از دل ديوانه ، وقتی نيستی
بر دلم آتش بزن ، اما نه وقتی نيستی

قصر رويای تو زيبا بود ؛ گفتم با دلم
می شوی آواره - صاحبخانه وقتی نيستی

بے تو هر ساغر كه در دستم گرفتم زهر بود
بزم اندوه است اين ميخانه وقتی نيستی

اين كه شيرين نيست ، می سوزد دل فرهاد را
تا ابد تلخ است هر افسانه وقتی نيستی

دلخوش مهتاب بود اما خدا داند كه چيست
در سكوت كهنه‌ی ويرانه وقتی نيستی ...

#احمد_پروین

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آن جفا‌پیشه که آیین وفا نشناسد
تا به سویم نگرد کاش مرا نشناسد

دیده از زخم خدنگ تو ببستم که تو را
از پی دعوی خون روز جزا نشناسد

غایت ناکسی‌ام بین که به این رسوایی
اگر از یار بپرسند مرا نشناسد

دارم اندیشه‌ی بسیار ز بدخویی غیر
گرچه آن طفل هنوزم ز حیا نشناسد

بخت بد بین که به میلی نکند غیرِ جفا
خردسالی که جفا را ز وفا نشناسد


#میلی_مشهدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خفته در کلبه ء متروک دلم
بعد از تو ...
همه ء دلتنگی های ممکن
سرگشته‌ام و تنها ،
میان ساعت‌هایی که جمعه را رقم می‌زنند
میدانی نبودنت...
هجوم غم است بر سرای دل ،
عزیز جانم!
من از تنهایی هایم برایت می گویم
نداشتنت دردی‌ست سترگ
و قلب من که جایگاهِ ابدی توست
سزاوار
به این حجم
از دلتنگی نیست...!!





#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM