💖کافه شعر💖
2.52K subscribers
4.36K photos
2.9K videos
12 files
1.01K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
#صبح دل انگیز باش خاطره ای ریز باش
یکسره چون خنده ای ، بـر لبم آویز باش

مثل گـل اطلسی ، در پسِ دلـواپسی
در قفس تنگ دل ، همنفسم نیز باش


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
لبخندهات، معدنی از شوخ و شنگی‌اند
تصویر چشم‌‌هات، دوتا حوض رنگی‌اند

سیب و انار، از سر و رویت درآمده‌ست
مردم به صف نشسته و مات قشنگی‌اند

برخیز، قصرِ قامت خود را نشان بده
ابراز کن که ساختمان‌ها کلنگی‌اند!

گیسو رها نکن، به دل دشت‌ها نزن
باشد، قبول... چشم و دهانت پلنگی‌اند!

دنیا دچار حیرت و سردرگمی شده‌ست
نقش و نگارهای تو پارینه‌سنگی‌اند!

کاوشگرانه روی تو را دیده‌ایم ما
بسیار از نقوش تو ابزار جنگی‌اند!

اخبار اکتشاف جدیدم رسیده‌است:
لبخندهات، معدنی از شوخ و شنگی‌اند...

#محمدتقی_عزیزیان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آیا شده در خلوت خود شعر بخوانی؟
قلبی بتپد بر تو و آن را  تو ندانی؟

هرگز شده آیا به کسی عشق بورزی؟
ازشدت عشقش بشوی مست وروانی؟

آیا شده  اسمی بشود  مرهم  دردت؟
نامش ببری درد و غم از دل بِرَهانی؟

پیش آمده حرفی به دلت داشته باشی؟
خواهی  به  زبان آوری  اما  نتوانی؟

اینها همه پیش آمده بر قلب من اما
برخیزو بجنب ای هوس وشورجوانی

ای کاش  بفهمی که دگر تاب  ندارم
تا جان به تنم مانده خودت را برسانی

#لاادری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مونسِ جان ودلم ، جانانه می خواهم ، تو را
بر چراغِ سینه ام ، پروانه می خواهم ، تو را


هر سر مویت جدا دل می برد ، از سینه ام
آخرِ دلبستگی ،  دیوانه می خواهم تو را .

#راحم_تبریزی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من و یک قهوه‌ی #عصر،که فنجانش لب تو
خیالم تخت باشد و بارانش ، لب تو

پر از نام و نشانت ، تمام جمله هایم
ردیف هر دوبیتم ، به پایانش ، لب تو


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل جور تو، ای مهر گسل، می‌خواهد
خود را به غم تو متصل می‌خواهد

می‌خواست دلت که بی‌دل و دین باشم
باز آی، چنان شدم که دل می‌خواهد

#شیخ_بهایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در عصرهایم
   پیدا شو

همین امروز که من در حوالی‌
چشمهای ِتو
خود را گم کـرده‌ام.

چند ساعتی خودت را به من قرض بده

بگذار تمامِ من
  روی شانه‌هایت
دلتنگی‌اش را هوار بزند...


#مریم_پورقلی
#عصرتون_دلپذیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اندر طلب آن قوم که بشتافته‌اند
از هرچه جز اوست روی برتافته‌اند

خاک در او باش که سلطان و فقیر
این سلطنت و فقر از او یافته‌اند

#رباعی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شمع باش و بیصدا با خود برای خود بسوز
از سر شب تا سحر  تنها به پای خود بسوز

حسرت یک شانه ی موهوم را تا کی خوری
روی دوش خویش تنها با صدای خود بسوز

جغد در ویرانه ی خود پادشاه عالم است
جغد باش و در دل دولتسرای خود بسوز

با خیال دیگری خود را کجا گم کرده ای
در پی خود باش و پای گریه های خود بسوز

چشم یاری را ببر چون نوح از هر طایفه
ناخدای خویش باش و با خدای خود بسوز

پیش شیخ شهر هرگز از گناه خود مگو
پیش ساقی با مِی ناب از خطای خود بسوز

مردمان سنگند ،کس با سنگ‌ درد و دل کُند؟
شمع باش و بیصدا با خود برای خود بسوز

#سجاد_احمدیان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چو صبح آید برو رو با خدا کن
دمی از خواب غفلت چشم واکن

کن استغفار و بگدار از مناهی
که بخشندت هر آن چیزی که خواهی

در آن انده شب شیرین چو شد روز
به بخت او برآمد صبح فیروز


#سلیمی_جرونی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر روز
"صبـح" ،
بودنِ بوسہ‌هاے
تـو الزامی‌سـت
تا مـرا بدرقه ڪُنند
بہ سوے جـهانی ڪه خستڪَی‌هایِ
روزمره پیدایم نڪُنند....!
و
چقـدر
دلنشین خـواهد بود
صبحی ڪه با بوسہ‌هاے تـو
شروع شـود.....!!


#عباس_عظیم_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شرمی‌ست در نگاه من، اما هراس نه
کم صحبتم میان شما، کم حواس نه

چیزی شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت
درخواست می‌کنم نروی، التماس نه

از بی‌ستارگی‌ست دلم آسمانی است
من عابری فلک زده‌ام، آس و پاس نه

من می‌روم، تو باز می‌آیی، مسیر ما
با هم موازی است و لیکن مماس نه

پیچیده روزگار تو، از دور واضح است
از عشق خسته می‌شوی اما خلاص نه

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
*نکوهش مکن چرخ نیلوفری را*
*برون کن ز سر باد و خیره‌سری را*

بری دان از افعال چرخ برین را
نشاید ز دانا نکوهش بری را

*همی تا کند پیشه، عادت همی کن*
*جهان مر جفا را، تو مر صابری را*

هم امروز از پشت بارت بیفگن
میفگن به فردا مر این داوری را

*چو تو خود کنی اختر خویش را بد*
*مدار از فلک چشم نیک اختری را*

*به چهره شدن چون پری کی توانی؟*
*به افعال ماننده شو مر پری را*

بدیدی به نوروز گشته به صحرا
به عیوق ماننده لالهٔ طری را

اگر لاله پر نور شد چون ستاره
چرا زو نپذرفت صورت گری را؟

تو با هوش و رای از نکو محضران چون
همی برنگیری نکو محضری را؟

نگه کن که ماند همی نرگس نو
ز بس سیم و زر تاج اسکندری را

درخت ترنج از بر و برگ رنگین
حکایت کند کلهٔ قیصری را

سپیدار مانده‌است بی‌هیچ چیزی
ازیرا که بگزید او کم بری را

اگر تو از آموختن‌سر بتابی
نجوید سر تو همی سروری را

بسوزند چوب درختان بی‌بر
سزا خود همین است مر بی‌بری را

*درخت تو گر بار دانش بگیرد*
*به زیر آوری چرخ نیلوفری را*

نگر نشمری، ای برادر، گزافه
به دانش دبیری و نه شاعری را

بلی این و آن هر دو نطق است لیکن
نماند همی سحر پیغمبری را

چو کبگ دری باز مرغ است لیکن
خطر نیست با باز کبگ دری را

پیمبر بدان داد مر علم حق را
که شایسته دیدش مر این مهتری را

به هارون ما داد موسی قرآن را
نبوده‌است دستی بران سامری را

تو را خط قید علوم است و، خاطر
چو زنجیر مر مرکب لشکری را

تو با قید بی اسپ پیش سواران
نباشی سزاوار جز چاکری را

ازین گشته‌ای، گر بدانی تو، بنده
شه شگنی و میر مازندری را

اگر شاعری را تو پیشه گرفتی
یکی نیز بگرفت خنیاگری را

تو برپائی آنجا که مطرب نشیند
سزد گر ببری زیان جری را

صفت چند گوئی به شمشاد و لاله
رخ چون مه و زلفک عنبری را؟

به علم و به گوهر کنی مدحت آن را
که مایه است مر جهل و بد گوهری را

به نظم اندر آری دروغی طمع را
دروغ است سرمایه مر کافری را

پسنده است با زهد عمار و بوذر
کند مدح محمود مر عنصری را؟

*من آنم که در پای خوگان نریزم*
*مر این قیمتی در لفظ دری را*


#ناصر_خسرو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
همان طورى كه مغروران چگونه دل سپردن را ؛
نمى‌فهمند ماهى‌ها درونِ آب مُردن را

تو مى‌ترسانى‌ام از دردِ عشق اما نمی‌دانى
كه من آموختم از كثرتِ غم‌ها شِمُردن را

ميانِ اين همه اشعارِ غمگين بر سَرِ آنم
بياموزم به انسان‌ها اصولِ غصه‌خوردن را

بگیر از من تمام آنچه دارم را که چیزی نیست
"خدا از من نگیرد فرصت از یاد بردن را..."

تو هرگز لذتِ محتاج بودن را نمی‌فهمی!
همان طوری که مغروران چگونه دل سپردن را…

#سیدتقی_سیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
مـن از كجـا بـايـد مـى دانـستـم
چقـدر بـايـد بگـذرد ، تـا بـاور كنـم                                
گـاهـى يـك نـداشتـن
همـه دلتنگيـت مـى شـود
و گـاهـى يـك تـو
همـه چيـزت را
بـا خـودش مـى بـرد
و مـن از تـو
تنهـا،
تنهـاييـم را فهميـدم .

#امير_وجود

‌ ‎‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مکان زندگی من
اینجاست
که من نفس می کشم
و آنجاست که تو
در حال گذران حیاتی
من تنها نیستم
در دو مکان زندگی می کنم
و خیال عشقت
مدام خاطرم را همراه است

#امیر_عباس_خالق_وردی

#عصرتون_خوش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ز کجا آمده‌ای می‌دانی
ز میان حرم سبحانی

یاد کن هیچ به یادت آید
آن مقامات خوش روحانی

پس فراموش شدستت آن‌ها
لاجرم خیره و سرگردانی

جان فروشی به یکی مشتی خاک
این چه بیع است بدین ارزانی

بازده خاک و بدان قیمت خود
نی غلامی ملکی سلطانی

جهت تو ز فلک آمده‌اند
خوبرویان خوش پنهانی

#مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
حساب عشق تو از دست در رفت
چو تیر غمزه تا عمق جگر رفت

غم هجران که از حدّم فزون شد
مذاب خونِ دل از دیده سر رفت


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بنوش باده ی شعر از زلال جام خیال
که از سبوی دلت پر کشد غبار ملال

در این زمانه که غیر از قفس زبانی نیست
بخوان که راه رهایی ست از جماعت لال

اگرچه کوردلان بسته اند نای نفس
بگو از عشق، از آزادی و امید وصال

در این تراکم غم، شعر خوب باران باش
ببار بر سر این خنده های رو به زوال

کنون که رود روان در مسیر طالع توست
چگونه تن بدهی بر سراب قهوه و فال ؟!

در آستین خودت مار پروراندی و مار
دوباره دل بسپاری به مار خوش خط و خال؟!

رسیده است فراز قشنگ برچیدن
که روی شاخه نمانده به غیر میوه ی کال

گذشته است زمان سکوت، برپاخیز
برای صبر و مدارا و صلح نیست مجال

پرنده ای که قفس آسمان او شده بود
درید میله ی زندان اگرچه بود محال

#فرزانه_سیفی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀