💖کافه شعر💖
2.52K subscribers
4.36K photos
2.9K videos
12 files
1.01K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
با خنده دلم را به دلش دوخت،،، دمش گرم
از آتش چشمش جگرم سوخت،،، دمش گرم

از رسم وفا داری دلبر چه بگویم
در سینه ی من شعله بر افروخت،،، دمش گرم

شد هر غزلم آیینه ی مهر و صفایش
جز او دل من هیچ نیندوخت،،، دمش گرم

دیوانه شدم قیس بیاید به کلاسم
معشوقه به من مسئله آموخت،،، دمش گرم

هربار زمین خورده و برخاسته ام باز
با خنده دلم را به دلش دوخت،،، دمش گرم

#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
توکه رفتی عشق مُرد و ردِ پایش محو شد
توی گوشم اچ افِ موج صدایش محو شد

همدم تنهایی ام کابوس گشت و بی کسی
آرزو دق کرد و بر لب خنده هایش محو شد

بسکه با وعده مجابم کرده رویاهای کال
پشت دستم سرخی تشت حنایش محو شد

بوسه ای حتی اگر بر من زده میرِ هوس
روی چال گونه هایم زود جایش محو شد

مثل زالو خونِ احساسِ مرا حسرت مکید
شور و شادی رفت و از روحم بقایش محو شد

گریه کردم بر تن سرد غرورم باز عشق
لحظه ای با من گریست،،، های هایش محو شد

#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مه روی  پریزاد، بـنازم هنرت را
از دست دل ای داد، بـنازم هنرت را

یک لحظه تو را دیدم و بی چون و چرا دل..
من را به فناد داد، بـنازم هنرت را 

از دولت عشقت شده ام مضحکه ی خلق
ای خانه ات آباد، بـنازم هنرت را

هر ثانیه در حسرت آنم که به نحوی
ما را بکنی یاد، بـنازم هنرت را

از دوری یک لحظه ات آرامش خود را
دادم همه بر باد، بـنازم هنرت را

دلدادگی ام باعثِ افسردگی ام شد
چون با تو در افتاد، بـنازم هنرت را 

زیبا رخ و دلداده ی مغرورِ دهاتی
ای دستمریزاد، بـنازم هنرت را 

#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بغضِ مجنون دلم کاش به لیلا برسد
قاصدک منتظرم زود به آنجا برسد

فرصتی ده به نگاهش بنگارم غزلی
مطلع ام مست، به گلواژه ی صحرا برسد

موج مویش به سرم شور و شر انداخته است
تا که دیوانگی ام به حد اعلا برسد

ساحل امن تنش بستر خوابم بشود
کشتی بختم اگر تا تهِ دریا برسد

شربت سرخ لبانش شده ویرانیِ جان
کاش این قصه به آن دختر زیبا برسد

قرص آرامش و اعصاب ندارد ثمری
واله ام کرده مرا،، دل به دل آیا؟ برسد

هنگ کردم که نشد پاسخ خود را بدهم
آخر این قسمت ما تا به کجاها برسد

#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بغضِ مجنون دلم کاش به لیلا برسد
قاصدک منتظرم زود به آنجا برسد

فرصتی ده به نگاهش بنگارم غزلی
مطلع ام مست، به گلواژه ی صحرا برسد

موج مویش به سرم شور و شر انداخته است
تا که دیوانگی ام به حد اعلا برسد

ساحل امن تنش بستر خوابم بشود
کشتی بختم اگر تا تهِ دریا برسد

شربت سرخ لبانش شده ویرانیِ جان
کاش این قصه به آن دختر زیبا برسد

قرص آرامش و اعصاب ندارد ثمری
واله ام کرده مرا،، دل به دل آیا؟ برسد

هنگ کردم که نشد پاسخ خود را بدهم
آخر این قسمت ما تا به کجاها برسد

#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بغضِ مجنون دلم کاش به لیلا برسد
قاصدک  منتظرم زود به آنجا برسد

فرصتی ده به نگاهش بنگارم غزلی
مطلع ام مست، به گلواژه ی صحرا برسد

موج مویش به سرم شور و شر انداخته است
تا که دیوانگی ام به حد اعلا برسد

ساحل امن تنش بستر خوابم بشود
کشتی بختم اگر تا تهِ دریا برسد

شربت سرخ لبانش شده ویرانیِ جان
کاش این قصه به آن دختر زیبا برسد

قرص آرامش و اعصاب ندارد ثمری
واله ام کرده مرا،، دل به دل آیا؟ برسد

هنگ کردم که نشد پاسخ خود را بدهم
آخر این قسمت ما تا به کجاها برسد

#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با لب خشخاشی و خورشیدِ داغِ گونه ات
روح و  احساسِ مرا داری هوایی می کنی

آنقدر دیوانه و مستم کنارت که مدام
دائما با عشوه در من کدخدایی می کنی

من چه کم دارم عزیزِ دل که در نا باوری
عشق را از دیگران داری گدایی می کنی

یک بغل شعر و غزل اورده بودم پیش کش
شاعر بیچاره را آخر فدایی می کنی

لابه لایِ شبنم مویت تنفس میکنم
باهمین موهایِ خیس ات آشنایی میکنی

من اسیرِ عشقِ تو هستم و می مانم هنوز
پس چرا دیوانه عمدا بی وفایی میکنی

چون بهایِ عشقِ تو زیبا،، دل و جان من است
از سرِ لج می روی قصدِ جدایی می کنی ؟

#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با لب خشخاشی و خورشیدِ داغِ گونه ات
روح و  احساسِ مرا داری هوایی می کنی

آنقدر دیوانه و مستم کنارت که مدام
دائما با عشوه در من کدخدایی می کنی

من چه کم دارم عزیزِ دل که در نا باوری
عشق را از دیگران داری گدایی می کنی

یک بغل شعر و غزل اورده بودم پیش کش
شاعر بیچاره را آخر فدایی می کنی

لابه لایِ شبنم مویت تنفس میکنم
باهمین موهایِ خیس ات آشنایی میکنی

من اسیرِ عشقِ تو هستم و می مانم هنوز
پس چرا دیوانه عمدا بی وفایی میکنی

چون بهایِ عشقِ تو زیبا،، دل و جان من است
از سرِ لج می روی قصدِ جدایی می کنی ؟

#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوریت بی شک مرا در غم احاطه می کند
دورِ دل را بی کسی کم کم احاطه می کند

تا خیالم در حوالیِ تو پرسه می زند
استرس فکر مرا هر دم احاطه می کند

می گدازم در میانِ شعله های فاصله 
بی تو من را  آتشِ ماتم احاطه می کند

جای خالی تو را در بسترِ تنهایی ام
حسرت و دلواپسی با هم احاطه می کند

آب می پاشم به  رویم تا نبیند آیینه
اشکِ داغم دیده را نم نم احاطه می کند


#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بی تو آهنگ غزل با سوزِ تارم کوک نیست
رفته ی  آرامش وصبر و قرارم کوک نیست

من ببازم یا ببازی فرقی اصلا می کند
موسمِ احساس تو با حالِ زارم کوک نیست

دل سپردم دل ندادی غم خریدم جای عشق
در جوانی خنده ی فصلِ بهارم کوک نیست

شاعری بی سرنوشتم ای فلک لعنت به تو
بی نوا بی غم نگاهِ شهریارم کوک نیست

از ازل درد جدایی بر دلم داغی  گذاشت
در قفس حبسم ولی راه فرارم کوک نیست

سهم من از زندگی آخر فقط تنهایی است
صبر من لبریز و سازِ روزگارم کوک نیست

#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بغضِ مجنون دلم کاش به لیلا برسد
قاصدک  منتظرم زود به آنجا برسد

فرصتی ده به نگاهش بنگارم غزلی
مطلع ام مست، به گلواژه ی صحرا برسد

موج مویش به سرم شور و شر انداخته است
تا که دیوانگی ام به حد اعلا برسد

ساحل امن تنش بستر خوابم بشود
کشتی بختم اگر تا تهِ دریا برسد

شربت سرخ لبانش شده ویرانیِ جان
کاش این قصه به آن دختر زیبا برسد

قرص آرامش و اعصاب ندارد ثمری
واله ام کرده مرا،، دل به دل آیا؟ برسد

هنگ کردم که نشد پاسخ خود را بدهم
آخر این قسمت ما تا به کجاها برسد

#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اینک برای عشق نویدی رقم زدم
فصلی بهار ، طرح جدیدی رقم زدم

از بغض های شب مگر این دل تنش نریخت
اکنون بیا طلوعِ سَعیدی رقم زدم

از هر طرف محاصره در چنگ غصه ام
با دست صبر  راهِ رمیدی  رقم زدم

در بند درد گیرم و طاقت نمانده هیچ
زین سو درِ  نجات و کلیدی رقم زدم

شاید نگار معرکه ام نیست مال من
تقدیر را به بخت سپیدی رقم زدم

برشانه های خاطره اشکم روان شد و
بی اختیار شوق شدیدی رقم زدم

دور از نگاهِ فاصله ها، ساعت و زمان
با خیل عشق دست امیدی رقم زدم

#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از غمِ بی مهری ات دیوانه ای سیگاری ام
روز و شب درگیرِ احساسِ بدِ بیماری ام

از خدا "پنهان"  نباشد از "شما" پنهان چرا
خسته از این روز های ساده و  تکراری ام

حاصلِ عمر طلایی گر به پایت مثلِ "یخ"
ذره ذره می شود آب از سر ناچاری ام

می کشم گاهی نفس در انزوایِ بی کسی
کی بنا داری بگیری دستِ سبزِ یاری ام

آسمان بس کن دگر اوضاعِ حالم خوب نیست
سفره ی سیلابم و از هر شیاری جاری ام

شانه هایم حجم غم را می کشد بر دوشِ شب
بی رمق ، بی حوصله ، در حالتِ دشواری ام 

دوستت دارم ولی داری عذابم میدهی
ای چراغ چشم کور و عامل بیداری ام

#فیروز_احمد_سعیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀