💖کافه شعر💖
2.51K subscribers
4.35K photos
2.9K videos
12 files
1.01K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
هنوز میل تو بر قهرهای طولانی‌ست؟
بس است جان من! این شیوه نامسلمانی‌ست

به وعده‌های تو امّیدوارم؛ اما حیف
که عمر نوح ندارم... که آدمی فانی‌ست

نه اینکه هیچ خرابم نکرد خنده‌ی تو
ولی شراب لبت مثل قبل گیرا نیست

قلم به دست گرفتم، ولی چه بنویسم؟
که شرح بی‌کسی‌ام در خطوط پیشانی‌ست

اگر که عشق نباشد، هلاک خواهم شد
حیات رود، گره‌خورده با پریشانی‌ست

#حسین‌_دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وعده ما فصل سرما بود یادته
رنگ شرابی موهات بود یادته
موهاتو رو شونه هات بریزی یادته
منو دیونه کنی بعد ارومم کنی یادته
عشق کهنه شرابه
که فقط خماریش میمونه
مستی این کهنه شراب
به رسواییش می ارزه میدونی
تو می بخو ر تا من مست بشم
غرق تماشای اون چشات بشم
اخه اون چشات یه دنیا حرف داره ناز داره
وقتی مست شدم
من حرف بزنم تو گوش کنی
تو حرف نزن فقط به حرفای دلم گوش بده
بیا با هم تو خیابون زیر بارون بزنیم
از خیابون به بیابون جنون سر بزنیم
یا بیا مست و خراب تو یه اتاق
سربه شونه هم بذاریم
همه این حرفا که گفتم نازنین
توعالم رویا به تو گفتم نازنین
تو مثل یه ارزو
مثل یه رمان عشقی میمونی
عشق کهنه قماره میدونی
من بازنده و تسلیم این کهنه قمارم میدونی

#دلنوشته
#حسین_لطیفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یه نفر بیاد یکم شعر بگه
تا حال دلم خوب بشه
تو شعرش بگه تو فقط مال منی 
یجورایی باتمام قدرت بگه
اخه من عاشقتم دوستت دارم
بیاد و باشعر بگه
نمیذارم کسی نگات کنه
چشاشو در میارم
هرکی بخواد نگات کنه
یجورایی بیاد و باشعر بگه
چینی بند زن نیستم
من دل بند میزنم
اومدم بهت بگم
دلتو بده
به دلم  بند بزنم
اخه اون میدونه
من عاشق شعرم
بیادو  باشعر بگه
همین حوالی
حواسم بهت هست
نکنه پر بزنی
منو تنها بذاری
بیادو با دل بگه
بازبون ساده بگه
دوستت دارم

#حسین_لطیفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
به من بگو
تو از کدام کوچه بارانی می‌گذری
هم انجا اتراق کنم
بدون چتر خیس تو باشم
من از تنهایی گریزان شدم
تو بگو کی می آیی
در کدام دستت سبد عشق داری
کجای سینه ات مرا داری
به چشم های  منتظرم بر پیچ جاده چه بگویم
چگونه رام کنم دل دیوانه را
زیر کدام سنگ جاده
عاشقانه هایم را بگذارم
تو بگو کجا بنویسم تا بخوانی
امدی من نبودم
خنده ای  بزن از سر مستی
تا باران بشوید غم نشسته بر جبینم را 
همیشه من اهل دردم‌
تو اهل مداوا کردن باش

#حسین_لطیفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دیو را بر تخت دیدم، رنجِ انسان یادم آمد
صبر کردم چون زِ انگشتِ سلیمان یادم آمد!

خویش را در معرضِ بادی نه چندان سخت دیدم
کاخ فردوسی در اقصای خراسان یادم آمد!

خواستم تا پیرهن از ترسِ تنهایی بدرّم
شاعری تنها به غربتگاهِ ُمگان یادم آمد!

رو به سوی آسمان کردم که تا چند این صبوری؟
ناله در نایم فسرد و #سعدِ_سلمان یادم آمد!

چنگ در مو بردم از اندوه و از غم ناله کردم
گیسوی #عطار در چنگالِ تُرکان یادم آمد!

دست یازیدم ولی دست از بغل بیرون نکردند..
تلخ خندیدم که از شعرِ #زمستان یادم آمد!

دوستان چون میله‌هایی سرد گِردم را گرفتند
ارغوانِ #سایه را در بندِ زندان یادم آمد!

خواستم نفرین کنم همشهریانم را و ناگه
آن پلنگِ #منزوی در رنجِ زنجان یادم آمد!


#حسین_جنتی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من
کوبی زمین من به سر آسمان من

درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک درد ماندگار! بلایت به جان من

می سوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هرم خود گداخته زیر زبان من

تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من

نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من

گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است
کاین شهر از تو می شنود داستان من


#حسین_منزوی
 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل، در گروِ چند هنر داشتم، این شد...
ای بی‌سپران! من که سپر داشتم این شد!

رودی که به سَد خورد، زِ اندوه ورم کرد...
یعنی عطشِ سیر و سفر داشتم این شد!

خاکسترِ گردوبُنِ پیری به چناری،
می‌گفت که بسیار ثمر داشتم این شد!

با خاکِ سیه، جمجمه‌ی خالیِ جمشید،
فرمود زِ افلاک خبر داشتم این شد!

نی گفت که تلخ است جهان، گفتمش این نیست...
نالید که من بارِ شِکَر داشتم این شد!!


#حسین_جنتی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گاه در گُل می پسندد،گاه در گِل ميكشد
هرچه آدم میكشد، از خامی دل میكشد

گاه مثل پيرمردان ساكت است و باوقار،
گاه مثل نوعروسان، بيخبركِل ميكشد

كجرويهایِ "فُضيل"اين نكته را معلوم كرد:
عشق حتی بار كج را-هم-به منزل ميكشد

موجهایِ بيقرار و گوشماهيها كه هيچ،
عشق ، گهگاهی نهنگی را به ساحل ميكشد!

دوست مست و چشمِ من مست است و ميدانم ، دريغ،
دست از آهو، پلنگِ مست، مشكل ميكشد!

#حسین_جنتی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قطع قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق!

گیرم درین میانه به جایی رسیده ای،
گیرم که زود دکّه، دکان می کنی رفیق!

روزی که زین بگردد و بر پشتت اوفتد،
حیرت ز کار و بار جهان می کنی رفیق

تیر و کمان چو دست تو افتاد، هوش دار
" سیب " است ، یا " سر " است ، نشان می کنی رفیق!

کفاره اش ز گندم عالَم فزون تر است
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق!

خود بستمش به سنگ لحد، مُرده توش نیست!
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق!

گفتی: " گمان کنم که درست است راه من"
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق!!

فردا که آفتاب حقیقت برون زند،
سر  در کدام  برف  نهان می کنی رفیق؟


#حسین_جنتی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
میان بوسه گریزان مباش از چنگم
به من ببخش! که بی‌طاقتم؛ که دلتنگم

شراب سرخی و من جام شیشه‌ای، بنگر
که بی‌حضور تو از چهره می‌برد رنگم

به گریه، نزد تو اعجاز تازه آوردم
دو چشمه اشک که می‌جوشد از دل سنگم

رقیب را چه خیالی‌ست؟ خلق می‌دانند
که من برای تو با خویش نیز می‌جنگم

میان این‌همه رنگین‌کمان چشم‌نواز
مبین که ابر سیاهم؛ ببین که یک‌رنگم!

#حسین‌_دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀