بی
#تـــو
دیگَـر
حالِ
شعرم خوب نیست
یادگارِ
شعرهای
بهترم یادَت بِـخـیـر
❤️
#مسیح_مسیحا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#تـــو
دیگَـر
حالِ
شعرم خوب نیست
یادگارِ
شعرهای
بهترم یادَت بِـخـیـر
❤️
#مسیح_مسیحا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی
دور از تو میگذارم، عمری چنانکه دانی
من آمدن به پیشت، دانی نمیتوانم
اما اگر تو آیی، دانم که میتوانی
از عمر ذوق وقتی، بودم که با تو بودم
"ذوقی چنان ندارد، بی دوست زندگانی"
❤️
#سلمان_ساوجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دور از تو میگذارم، عمری چنانکه دانی
من آمدن به پیشت، دانی نمیتوانم
اما اگر تو آیی، دانم که میتوانی
از عمر ذوق وقتی، بودم که با تو بودم
"ذوقی چنان ندارد، بی دوست زندگانی"
❤️
#سلمان_ساوجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
وگر شهری بدم ویرانه گشتم
ز عشق تو ز خان و مان بریدم
به درد عشق تو همخانه گشتم
چیان کاهل بدم کان را نگویم
چو دیدم روی تو مردانه گشتم
چو خویش جان خود جان تو دیدم
ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم
فسانه عاشقان خواندم شب و روز
کنون در عشق تو افسانه گشتم
❤️
#غزلیات_شمس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وگر شهری بدم ویرانه گشتم
ز عشق تو ز خان و مان بریدم
به درد عشق تو همخانه گشتم
چیان کاهل بدم کان را نگویم
چو دیدم روی تو مردانه گشتم
چو خویش جان خود جان تو دیدم
ز خویشان بهر تو بیگانه گشتم
فسانه عاشقان خواندم شب و روز
کنون در عشق تو افسانه گشتم
❤️
#غزلیات_شمس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیا، مـرو ز کنارم، بیا که میمیرم
نکن مـرا به غریبی رها که میمیرم
تـوانِ کشمکشم نیست بی تـو با ایّام
بـرونم آور از این ماجـرا که میمیرم
نه قول همسفری تا همیشهام دادی؟
قـرار خویش منه زیر پا که میمیرم
به خاکِ پای تـو سر مینهم، دریغ مکن
زچشمهای من این توتیا، که میمیرم
مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من،
به سوی برکهى آخـر شنا، که میمیرم
اگر هنـوز من آواز آخـرین تـوام
بخوان مرا و مخوان جز مرا که میمیرم
برای من که چنینم تـو جان متّصلی
مرا ز خود مکُن ای جان جدا، که میمیرم
ز چشمهایت اگر ناگزیر دل بِکَنم
به مهربانی آن چشمها که میمیرم
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نکن مـرا به غریبی رها که میمیرم
تـوانِ کشمکشم نیست بی تـو با ایّام
بـرونم آور از این ماجـرا که میمیرم
نه قول همسفری تا همیشهام دادی؟
قـرار خویش منه زیر پا که میمیرم
به خاکِ پای تـو سر مینهم، دریغ مکن
زچشمهای من این توتیا، که میمیرم
مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من،
به سوی برکهى آخـر شنا، که میمیرم
اگر هنـوز من آواز آخـرین تـوام
بخوان مرا و مخوان جز مرا که میمیرم
برای من که چنینم تـو جان متّصلی
مرا ز خود مکُن ای جان جدا، که میمیرم
ز چشمهایت اگر ناگزیر دل بِکَنم
به مهربانی آن چشمها که میمیرم
#حسین_منزوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رقص قلم به پا کنم؛ نام تو را صدا کنم
راهی معبدت شوم ، تا به تو اقتدا کنم
در حرمت سماع کنان ذکر تو را ثنا کنم
عاقبت آن دل تو را عاشق و مبتلا کنم
قبله به قبله رفته ام تا که به تو رسیده ام
ساکن کعبه ات شدم، جان و تنم فدا کنم
#محمد_امیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
راهی معبدت شوم ، تا به تو اقتدا کنم
در حرمت سماع کنان ذکر تو را ثنا کنم
عاقبت آن دل تو را عاشق و مبتلا کنم
قبله به قبله رفته ام تا که به تو رسیده ام
ساکن کعبه ات شدم، جان و تنم فدا کنم
#محمد_امیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است
عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو
در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است
آن که ناوک بر دل من زیر چشمی میزند
قوت جان حافظش در خنده زیر لب است
آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد
زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۳۱
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است
عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو
در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است
آن که ناوک بر دل من زیر چشمی میزند
قوت جان حافظش در خنده زیر لب است
آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد
زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است
#حافظ
- غزل شمارهٔ ۳۱
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امشب شب احیاست
یک دانه ز تسبیح نماز سحرت را
یک بار به نام من محتاج بینداز
شاید که همان دانه تسبیح دعایت
یکباره بیفتد به دریای اجابت
التماس دعا🙏
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک دانه ز تسبیح نماز سحرت را
یک بار به نام من محتاج بینداز
شاید که همان دانه تسبیح دعایت
یکباره بیفتد به دریای اجابت
التماس دعا🙏
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من با غزلی قانعم و با غزلی شاد تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد ویرانه نشینم من و بیت غزلم را هرگز نفروشم به دو صد خانه ی آباد من حسرت پرواز ندارم به دل آری در من قفسی هست كه می خواهدم آزاد ای بال تخیل ببر آنجا غزلم را كش مردم آزاده بگویند مریزاد من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد آرام چه می جویی از این زاده ی اضداد ؟ می خواهم از این پس همه از عشق بگویم یك عمر عبث داد زدم بر سر بیداد مگذار كه دندانزده ی غم شود ای دوست این سیب كه ناچیده به دامان تو افتاد
#محمد_علی_بهمنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گویند برو تا برود صحبتت از دل
ترسم هوسم بیش کند بعد مسافت
آن را که دلارام دهد وعده کشتن
باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت
#حضرت_سعــــدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گویند برو تا برود صحبتت از دل
ترسم هوسم بیش کند بعد مسافت
آن را که دلارام دهد وعده کشتن
باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت
#حضرت_سعــــدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم خورشید می خواهد
آفتابی که ذوب کند
دل یخزده از خاطراتی را
که زمانی
گرم کننده لحظاتم بود.
نه...
دلم
باران می خواهد
که بشوید غبار غم را
از نگاه پریشانی که
زمانی
شاهد رقص عشق بود.
اصلا...
دلم فقط "تو" را می خواهد
#آرزو_نیکخواه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آفتابی که ذوب کند
دل یخزده از خاطراتی را
که زمانی
گرم کننده لحظاتم بود.
نه...
دلم
باران می خواهد
که بشوید غبار غم را
از نگاه پریشانی که
زمانی
شاهد رقص عشق بود.
اصلا...
دلم فقط "تو" را می خواهد
#آرزو_نیکخواه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نه انصافن تو جای ِ من اگر بودی چه میکردی؟
سری بر بالشی تا صبح تر بودی چه میکردی؟
اگر که رفته بود آن میرزای ِ کوچک از جنگل
دو چشم ِ خیس ِ دریای ِ خزر بودی چه میکردی؟
به یاد ِ او ته ِ آوار می ماندی، نمی ماندی؟
اگر از لرزه اش زیر و زبر بودی چه میکردی؟
چه می شد سهمت از بازی ِ دنیا؟ پرپر ِ پاییز؟
غروب و خش خش و گنجشک پر بودی چه میکردی؟
امان از خاطرات ِ هر شب و یک صندلی خالی
دو فنجان قهوه اما یک نفر بودی چه میکردی؟
به دستت روزنامه دوره می کردی خبرها را
ولی از او که رفته بی خبر بودی چه میکردی؟
اتاقت سوت میزد کوپه ی ِ سرد ِ قطاری را
هم اینجا بودی و هم در سفر بودی چه میکردی؟
نه هرگز میرسیدی و نه دل میکندی از رفتن
به هر در میزدی و دربدر بودی چه میکردی؟
غریبه بود اگر با پلکهایت خاب مثل ِ من
رفیق ِ قرصهای ِ بی اثر بودی چه میکردی؟
نگو کاری نمی کردم، خودآزاری نمیکردم
اگر از سایه ات سرخورده تر بودی چه میکردی؟
غزل خاندی و گفتی سوخت جانم، اینکه چیزی نیست
اگر یک عمر چون من شعله ور بودی چه میکردی؟
#شهراد_میدری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سری بر بالشی تا صبح تر بودی چه میکردی؟
اگر که رفته بود آن میرزای ِ کوچک از جنگل
دو چشم ِ خیس ِ دریای ِ خزر بودی چه میکردی؟
به یاد ِ او ته ِ آوار می ماندی، نمی ماندی؟
اگر از لرزه اش زیر و زبر بودی چه میکردی؟
چه می شد سهمت از بازی ِ دنیا؟ پرپر ِ پاییز؟
غروب و خش خش و گنجشک پر بودی چه میکردی؟
امان از خاطرات ِ هر شب و یک صندلی خالی
دو فنجان قهوه اما یک نفر بودی چه میکردی؟
به دستت روزنامه دوره می کردی خبرها را
ولی از او که رفته بی خبر بودی چه میکردی؟
اتاقت سوت میزد کوپه ی ِ سرد ِ قطاری را
هم اینجا بودی و هم در سفر بودی چه میکردی؟
نه هرگز میرسیدی و نه دل میکندی از رفتن
به هر در میزدی و دربدر بودی چه میکردی؟
غریبه بود اگر با پلکهایت خاب مثل ِ من
رفیق ِ قرصهای ِ بی اثر بودی چه میکردی؟
نگو کاری نمی کردم، خودآزاری نمیکردم
اگر از سایه ات سرخورده تر بودی چه میکردی؟
غزل خاندی و گفتی سوخت جانم، اینکه چیزی نیست
اگر یک عمر چون من شعله ور بودی چه میکردی؟
#شهراد_میدری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
🔹
تو شبیه دیگران نیستی
دیگران حرف میزنند،
راه میروند
نفس میکشند
تو نه حرف میزنی
نه راه میروی
و نه
می گذاری نفس بکشم
#کامران_رسول_زاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو شبیه دیگران نیستی
دیگران حرف میزنند،
راه میروند
نفس میکشند
تو نه حرف میزنی
نه راه میروی
و نه
می گذاری نفس بکشم
#کامران_رسول_زاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گرهی بر دل آشفته ی خام افتاده
هجر یا وصل تو،قرعه به کدام افتاده؟
میشود طالع بختم ز سیاهی پیدا
تا که از چینِ دو زلفِ تو به دام افتاده
لبِ شیرین به لبِ کوثر و فردوس برین
چشم خونین ، به رخِ ساغرِ جام افتاده
دلِ بیرحم تو از بس که جفاجو گشته
لب لعل تو به صد خون مدام افتاده
بیرخِ چون قمرت زلفِ سیه تابِ تو ، باز
دل من سوخته صد سال تمام افتاده
زلفِ تو دام دلم، چشمِ تو صیادِ دلم
منم آن صید که در دام مدام افتاده
خطِّ تو دایرهٔ عشق به پرگارِ بلا
هم چو پرگار که در گردِ دوام افتاده
خط ابرویِ تو محرابِ نمازست ببین
قبلهسان چشم تو صد گونه امام افتاده
بر لبِ توست که در هر سخنی صد معنی
شعر یاری ز لب تو به قوام افتاده
#فرامرز_یاری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هجر یا وصل تو،قرعه به کدام افتاده؟
میشود طالع بختم ز سیاهی پیدا
تا که از چینِ دو زلفِ تو به دام افتاده
لبِ شیرین به لبِ کوثر و فردوس برین
چشم خونین ، به رخِ ساغرِ جام افتاده
دلِ بیرحم تو از بس که جفاجو گشته
لب لعل تو به صد خون مدام افتاده
بیرخِ چون قمرت زلفِ سیه تابِ تو ، باز
دل من سوخته صد سال تمام افتاده
زلفِ تو دام دلم، چشمِ تو صیادِ دلم
منم آن صید که در دام مدام افتاده
خطِّ تو دایرهٔ عشق به پرگارِ بلا
هم چو پرگار که در گردِ دوام افتاده
خط ابرویِ تو محرابِ نمازست ببین
قبلهسان چشم تو صد گونه امام افتاده
بر لبِ توست که در هر سخنی صد معنی
شعر یاری ز لب تو به قوام افتاده
#فرامرز_یاری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از تو من تنها نگاهی مختصر می خواستم
من که چشمان تو را از هر نظر می خواستم
گرچه شاید سهم اندوه مرا از دیگران
بیشتر دادی، ولی من بیشتر می خواستم
این اگر آن گونه بود و آن اگر این گونه، نه !
عشق را بی هیچ اما و اگر می خواستم
روزگارم هر چه باشد وام دار چشم توست
من که در هر کاری از چشمت نظر می خواستم
رستن از بند قفس، رنج اسارت را فزود
آه ! آری ! باید اول بال و پر می خواستم
رفت عمری، تا بیایم خویش را گم کرده ام
تا بیابم خویش را عمری دگر می خواستم
باید از ماهی بخواهم راز دریا را ، اگر
پیش از این از ساحل سطحی نگر می خواستم
خواب دیدم پیله می بافم به دور خویشتن
کاش روزی مثل یک پروانه بر می خاستم
#سعید_پورطهماسبی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من که چشمان تو را از هر نظر می خواستم
گرچه شاید سهم اندوه مرا از دیگران
بیشتر دادی، ولی من بیشتر می خواستم
این اگر آن گونه بود و آن اگر این گونه، نه !
عشق را بی هیچ اما و اگر می خواستم
روزگارم هر چه باشد وام دار چشم توست
من که در هر کاری از چشمت نظر می خواستم
رستن از بند قفس، رنج اسارت را فزود
آه ! آری ! باید اول بال و پر می خواستم
رفت عمری، تا بیایم خویش را گم کرده ام
تا بیابم خویش را عمری دگر می خواستم
باید از ماهی بخواهم راز دریا را ، اگر
پیش از این از ساحل سطحی نگر می خواستم
خواب دیدم پیله می بافم به دور خویشتن
کاش روزی مثل یک پروانه بر می خاستم
#سعید_پورطهماسبی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
الهی به مستانِ میخانهات
به عقل آفرینانِ دیوانهات
به رندانِ سر مستِ آگاه دل
که هرگز نرفتند جز راهِ دل
به اندُهپرستانِ بی پا و سر
بشادی فروشانِ بی شور وشر
که خاکم گِل از آبِ انگور کن
سرا پای من آتشِ طور کن
به میخانهی وحدتم راه ده
دلِ زنده و جانِ آگاه ده
#رضیالدین_آرتیمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
الهی به مستانِ میخانهات
به عقل آفرینانِ دیوانهات
به رندانِ سر مستِ آگاه دل
که هرگز نرفتند جز راهِ دل
به اندُهپرستانِ بی پا و سر
بشادی فروشانِ بی شور وشر
که خاکم گِل از آبِ انگور کن
سرا پای من آتشِ طور کن
به میخانهی وحدتم راه ده
دلِ زنده و جانِ آگاه ده
#رضیالدین_آرتیمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باز بوی عطر تو سرمست و زارم میکند
غرق در رویای بی حدوحصارم میکند
خاطراتت را تداعی میکند در ذهن من
کورسویی را چراغ شام تارم میکند
بی تو بوی عطرتو همراه و همرازمن است
در میان فصل هجرانت بهارم میکند
❤️
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غرق در رویای بی حدوحصارم میکند
خاطراتت را تداعی میکند در ذهن من
کورسویی را چراغ شام تارم میکند
بی تو بوی عطرتو همراه و همرازمن است
در میان فصل هجرانت بهارم میکند
❤️
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
🕊
زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شِمُرَش
نیست امید که همواره نفس برگردد...
#پروین_اعتصامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شِمُرَش
نیست امید که همواره نفس برگردد...
#پروین_اعتصامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀