شاید شبی به سردیِ آهن ببوسمت
آن لحظه ای که می روم از تن ببوسمت
آن لحظه های آخرِ عمرم که می روم
باید که در هوای پریدن ببوسمت
در زندگی که بود و نبودم ندیده شد
هرگز نشد که یک سرِ سوزن ببوسمت
گشتی چه آرزوی محالی به سادگی
تا عاشقانه از لب و گردن ببوسمت
این حسرتی که در دلِ بیچاره ام نشست
تا یک شبی به قالبِ بودن ببوسمت،،،
معکوس می شود که ببینی که می روم
حسرت شود برای تو ای زن!! ببوسمت
شاید که سکّه هم برود روی دیگرش
مُردی و بودم و دمِ مردن ببوسمت
در آخرین کلامِ غزل می رسم به این
قسمت نشد که شایدم اصلن ببوسمت
#مهدی_شهسواری
#بوسه_سرد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آن لحظه ای که می روم از تن ببوسمت
آن لحظه های آخرِ عمرم که می روم
باید که در هوای پریدن ببوسمت
در زندگی که بود و نبودم ندیده شد
هرگز نشد که یک سرِ سوزن ببوسمت
گشتی چه آرزوی محالی به سادگی
تا عاشقانه از لب و گردن ببوسمت
این حسرتی که در دلِ بیچاره ام نشست
تا یک شبی به قالبِ بودن ببوسمت،،،
معکوس می شود که ببینی که می روم
حسرت شود برای تو ای زن!! ببوسمت
شاید که سکّه هم برود روی دیگرش
مُردی و بودم و دمِ مردن ببوسمت
در آخرین کلامِ غزل می رسم به این
قسمت نشد که شایدم اصلن ببوسمت
#مهدی_شهسواری
#بوسه_سرد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀