تا دهان او لبالب شد ز نوش
غنچه را در پوست، خون آمد به جوش
بزم او بهتر ز گلگشت بهشت
نام او خوش تر ز الهام سروش
با غمش تا طاقتی داری بساز
در پیاش تا ممکنت باشد بکوش
صید قید او نمییابد خلاص
مست جام او نمیآید به هوش
با چنان صورت چِسان بندم نظر
با چنین آتش چِسان مانم خموش
میخرم خار جفایش را به جان
میکشم بار گرانش را به دوش
ما و گلزاری که از نیرنگ عشق
گل بود خاموش و بلبل در خروش
تا پیامش بشنوی از هر لبی
پنبهٔ غفلت برون آور ز گوش
رهزنِ آدم شد آن خال سیاه
آه از این گندمنمای جوفروش
دوش در خوابش فروغی دیدهایم
تا قیامت سرخوشیم از خواب دوش...
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غنچه را در پوست، خون آمد به جوش
بزم او بهتر ز گلگشت بهشت
نام او خوش تر ز الهام سروش
با غمش تا طاقتی داری بساز
در پیاش تا ممکنت باشد بکوش
صید قید او نمییابد خلاص
مست جام او نمیآید به هوش
با چنان صورت چِسان بندم نظر
با چنین آتش چِسان مانم خموش
میخرم خار جفایش را به جان
میکشم بار گرانش را به دوش
ما و گلزاری که از نیرنگ عشق
گل بود خاموش و بلبل در خروش
تا پیامش بشنوی از هر لبی
پنبهٔ غفلت برون آور ز گوش
رهزنِ آدم شد آن خال سیاه
آه از این گندمنمای جوفروش
دوش در خوابش فروغی دیدهایم
تا قیامت سرخوشیم از خواب دوش...
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در وادی محبت دانی چه کار کردم؟
اول به سر دویدم آخر ز پا فتادم
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اول به سر دویدم آخر ز پا فتادم
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب جدایی تو روز واپسین من است
که نالهٔ هم نفس و گریه هم نشین من است
میان گبر و مسلمان از آن سرافرازم
که زلف و روی تو آیات کفر و دین من است
به عرصهای که درآیند خیل سوختگان
منم که داغ تو آرایش جبین من است
فتاده تا نظرم بر کمان ابروی تو
چه دیدهها که ز هر گوشه در کمین من است
از آن زمان که زمین بوس آستان توام
سر ملوک جهان جمله بر زمین من است
به تختگاه محبت من آن سلیمانم
که اسم اعظم تو نقش بر نگین من است
من آن وجود شریفم که در قلمرو عشق
کمینه خاک رهت جان نازنین من است
به شادی دو جهانش نمیتوان دادن
غمی که از تو نصیب دل غمین من است
فروغی از شرف خاک آستانهٔ دوست
تجلی کف موسی در آستین من است
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که نالهٔ هم نفس و گریه هم نشین من است
میان گبر و مسلمان از آن سرافرازم
که زلف و روی تو آیات کفر و دین من است
به عرصهای که درآیند خیل سوختگان
منم که داغ تو آرایش جبین من است
فتاده تا نظرم بر کمان ابروی تو
چه دیدهها که ز هر گوشه در کمین من است
از آن زمان که زمین بوس آستان توام
سر ملوک جهان جمله بر زمین من است
به تختگاه محبت من آن سلیمانم
که اسم اعظم تو نقش بر نگین من است
من آن وجود شریفم که در قلمرو عشق
کمینه خاک رهت جان نازنین من است
به شادی دو جهانش نمیتوان دادن
غمی که از تو نصیب دل غمین من است
فروغی از شرف خاک آستانهٔ دوست
تجلی کف موسی در آستین من است
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا دل به برم هوای دلبر دارد
افسانهٔ عشق دلبر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دلبر چگونه دل بر دارد
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
افسانهٔ عشق دلبر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دلبر چگونه دل بر دارد
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک عمر شهان تربیت عیش کنند
تا نیم نفس عیش به صد طیش کنند
نازم به جهان همت درویشان را
کایشان به یکی لقمه دو صد عیش کنند
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا نیم نفس عیش به صد طیش کنند
نازم به جهان همت درویشان را
کایشان به یکی لقمه دو صد عیش کنند
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آشفته سخن چو زلف جانان خوش تر
چون کار جهان بی سر و سامان خوش تر
مجموعهٔ عاشقان بود دفتر من
مجموعهٔ عاشقان پریشان خوش تر
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چون کار جهان بی سر و سامان خوش تر
مجموعهٔ عاشقان بود دفتر من
مجموعهٔ عاشقان پریشان خوش تر
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک جام با تو خوردن یک عمر میپرستی
یک روز با تو بودن، یک روزگار مستی
گفتی دهم شرابت از شیشهی محبت
پیمانهام ندادی، پیمان من شکستی...
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک روز با تو بودن، یک روزگار مستی
گفتی دهم شرابت از شیشهی محبت
پیمانهام ندادی، پیمان من شکستی...
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گاهی هوس بادهٔ رنگین دارم
گاه آرزوی وصل نگارین دارم
گه سبحه به دست و گاه زنار به دوش
یارب چه کنم، کیم، چه آیین دارم؟
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گاه آرزوی وصل نگارین دارم
گه سبحه به دست و گاه زنار به دوش
یارب چه کنم، کیم، چه آیین دارم؟
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بگذار که خویش را به زاری بکشم
مپسند که بار شرمساری بکشم
چون دوست به مرگ من به هر حال خوش است
من نیز به مرگ خود به هر حال خوشم
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مپسند که بار شرمساری بکشم
چون دوست به مرگ من به هر حال خوش است
من نیز به مرگ خود به هر حال خوشم
#فروغی_بسطامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀