💖کافه شعر💖
2.51K subscribers
4.35K photos
2.9K videos
12 files
1.01K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
ای که از چشم من احساس مرا می خوانی
احتیاجی به سخن نیست ،خودت می دانی

فقط این جمله که سخت است نگویم با تو
دوستت دارم و دانی به همین آسانی

گر مرا ترک کنی من ز غمت می سوزم
آسمان را به زمین،جان خودت می دوزم

گر مرا ترک کنی ترک نفس خواهم کرد
بی وجود تو بدان خانه قفس خواهم کرد

بی تو یک لحظه رمق در دل ودر جانم نیست
 بیقرارم نکنی طاقت هجرانم نیست

بی تو با قافله ی غصه و غمها چه کنم
 تار و پودم تو بگو با دل تنها چه کنم

شده ام مرثیه خوان دل سودا زده ام
از بد حادثه دلبسته و شیدا شده ام

#وحید_رشیدی

‌‌‎‌‌‎❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ز وعده‌های دروغش دل اضطراب ندارد
سر کمند فریب مرا سراب ندارد

هلاک حسن خداداد او شوم که سراپا
چو شعر حافظ شیراز انتخاب ندارد

حدیث تنگ شکر با دهان یار مگویید
که تنگ حوصله یک حرف تلخ تاب ندارد

در آن محیط که من می روم چو موج سراسر
سپهر ظرف تماشای یک حباب ندارد

شکسته خار به چشمم ز بدگمانی غیرت
که از خیال که چشم ستاره خواب ندارد

کدام راهرو اینجا دم از ثبات قدم زد
که هم ز نقش قدم پای در رکاب ندارد

به نازبالش گل تکیه کرده قطره شبنم
خبر ز داغ مکافات آفتاب ندارد

دلت ز جهل مرکب سیه شده است وگرنه
کدام خشت که در سینه صد کتاب ندارد

شده است بسته چنان راه فیض بر دل صائب
که از خدنگ تو امید فتح باب ندارد

#صائب_تبريزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#توئیت 🖇♥️

اینم یه تعبیر زیبا
از حضرت #مولانا در باب آشناییه:

"در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد
آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد... "

🥰🥰🥰😍😍😍🌼🌼🌼🌼

#عصرتون_دلبرانه 🥰🥰😍😍

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سری داریم و آن سر هم شکسته
به حسرت بر سر زانو نشسته

سری کو هیبت جلّاد بیند
صواب آن شد که بر زانو نشیند

ولایت بین که ما را کوچگاه است
ولایت نیست این، زندان و چاه است

بدین پا تا کجا شاید رسیدن؟
بدین پر تا کجا شاید پریدن؟

ستم کاری کنیم آنگه بهر کار
زهی مشتی ضعیفان ستمکار

کسی کو بر پرِ موری ستم کرد
هم از ماری قفای آن ستم خَورد

به چشم خویش دیدم در گذرگاه
که زد بر جان موری مرغکی راه

هنوز از صید منقارش نپرداخت
که مرغی دیگر آمد، کار او ساخت

چو بد کردی مباش ایمن ز آفات
که واجب شد طبیعت را مکافات

سپهر آیینۀ عدل است و شاید
که هرچ آن از تو بیند، وا نماید

منادی شد جهان را هر که بد کرد
نه با جان کسی، با جان خود کرد

مگر نشنیدی از فرّاش این راه
که: هر کو چاه کند، افتاد در چاه؟

سرای آفرینش سرسری نیست
زمین و آسمان بی‌داوری نیست...

[ با تلخیص ]

#نظامی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چندان دخیل مبند که بخشکانی‌ام از شرمِ ناتوانی‌ خویش
درختِ معجزه نیستم
تنها یکی درختم
نوجی در آبکندی،
و جز اینم هنری نیست
که آشیانِ تو باشم،
تختت و
تابوتت...

#احمد_شاملو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
به دستم داده دستی برده در خونم فرو دستی
به چاک سینه دارد غمزه دستی در رفو دستی

خوشا عهدی که با کوتاه‌دستان لطف‌ها بودش
حمایل داشتم در گردن آن تندخو دستی

کدامین دست خالی داشتم تا سبحه گردانم؟
که دستی رهن ساغر بود و در دست سبو دستی

دل مجروح را شور قیامت در گریبان کن
سرت گردم! بکش گاهی به زلف مُشک‌بو دستی

سراپا ناز من! از تربتم دامن‌کشان مگذر
مبادا غافل از خاکم برآرد آرزو دستی

ز کم‌ظرفی به یک ساغر خمارم نشکند چون گل
بوَد در خُم مرا پیوسته دستی، در کدو دستی

کفم را در دعا وصل تمنّا مدّعا نبوَد
حزین از شرم عصیان می‌گذارم پیش‌ رو دستی

#حزین_لاهیجی

سراپا ناز من! از تربتم دامن‌کشان مگذر...😔

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اهل نفرينت نبودم بهترين ها سهم تو

اعتمادم را گرفتى ، باورم را
پس بده

#سيامک_کيهانى

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شده قبله برایم شانه ے دوست
ڪنم سجده هر انچه در بر اوست

خدا داند ڪه او تا روز محشر
شده چون خون در رگها و در پوست


#هماڪشتگر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای کرده رخ خوب تو با شمس و قمر بحث
وی کرده لب لعل تو با قند و شکر بحث

چشمان تو از ساغرِ مِی باج گرفته
دندان تو کرده‌ست به لؤلؤ و گهر بحث

نازک‌تن تو برده گرو از گل نسرین
سنگین‌دل تو کرده به فولاد و حَجَر بحث

از قدّ تو، در باغ خجل گشته صنوبر
دارد خمِ زُلفین تو با سنبلِ تَر بحث

دیدار تو با جنّت فردوس طرف شد
هجران تو دارد به جهنّم، به سَقَر بحث

تا کِی غم عالم که چنین بود و چنان شد؟
از بهرِ چه داری به قضا و به قدَر بحث؟

ناصح! تو چه دیدی رخِ آن رشک پری را؟
بیهوده چه داری به منِ خسته‌جگر بحث؟

«محجوبه!» اگر عاقلی، از عشق حذر کن
بر پنبه چه لازم که نماید به شَرر بحث...؟

#بی‌بی_صفورا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زاهد بودم ترانه گویم کردی

سر فتنهٔ بزم و باده‌جویم کردی

سجاده‌نشین با وقارم دیدی

بازیچهٔ کودکان کویم کردی

#مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از عاشقان چه خوشتر رسوایی و ملامت
وز ناصح خردمند ز آزار ما ندامت

یا رب تو پرده بردار از کار تا بدانند
کامروز در جهان کیست شایسته ی ملامت

گیرم که ما نرنجیم تا کی رواست آخر
با دوستان تغافل با دشمنان کرامت


#نشاط_اصفهانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگر آن یار مه پیکر بیاید در برم امشب
به رقص آید ز فرط شوق جانم در تنم امشب

بسازم خانه را خالی ز اغیار و اقا ربها
که تا فرصت بود باقی شمارم مغتنم امشب

چو او آید درون خانه سر در راه او دارم
به زیر پای او خواهم که خاک ره شوم امشب


#احمدکیوان_پور

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
Setareh
Hamid Askari
#حمید_عسگری

#ستاره 🤘 😔

🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰😔😔😔

😔😔😔😔😔😔😔😔💔💔💔💔💔

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از گلیم خویش پا ز اندازه چون کردم دراز


زین جهت از دست دادم اعتبار خویش را

#رضا_طلاکوب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوباره سیب و غزل، من گناه می خواهم
دلی دچار تو و سر به راه می خواهم
 
دوباه اینکه تو حوا شوی و من آدم
و باز لذت یک اشتباه می خواهم
 
همیشه چشم تو را شاعرانه می نوشم
که با تو من غزلی رو به راه می خواهم
 
پناه خستگی من! بمان و با من باش
میان این همه طوفان، پناه می خواهم
 
تو عاشقانه ترین رکعت غزل هستی
برای خواندن تو قبله گاه می خواهم
 
دوباره وسوسه ی ناز چشم تو بر پاست
دوباره سیب و غزل، من گناه می خواهم
 
#رضا_قریشی_نژاد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای همه  گل های از سرما کبود
خنده هاتان را كه از لب ها ربود ؟

مهر هرگز اين چنين غمگين نتافت
باغ هرگز اين چنين تنها نبود
 
تاج هاي نازتان بر سر شكست
باد وحشي چنگ زد در سينه تان

صبح مي خندد ، خود آرايي كنيد
اشك هاي يخ زده آيينه تان
 
رنگ عطرآويزتان بر باد رفت
عطر رنگ آميزتان نابود شد

زندگي در لاي رگ هاتان فسرد
آتش رخساره هاتان دود شد !
 
روزگاري شام غمگين خزان
خوش تر از صبح بهارم مي نمود

اين زمان حال شما حال من است
اي همه گل هاي از سرما كبود!

#استادفریدون_مشیری


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
«تقدیم به پیشگاه امام رضا»

دو ابرویش یقین دارم که محراب کریمان است
شب قدری که گم گشته نزولش در خراسان است

مسیحا دم میان زائران او نباشد کم
به دوش خادمان او ردای سبز سلمان است

رفیق بی رفیقان و مرامش با همه جور است
که اسمش زینت سوگند لات چاله میدان است

جفای عاشق خود را کشد بر دوش خود معشوق
که عصیان را زلیخا کرد و یوسف کنج زندان است

سلاطین دو عالم گر چه ریزه خوار سلطانند
ولی اینجا غم نوکر به روی دوش سلطان است

ز سقاخانه اش ریزد حیات دل به ساغرها
که عطشان تر ز زائرها لبان خشک باران است

بگوید وَنصِتواْ خالق که کفترهای او خوانند
که آواز کبوترها در اینجا حکم قران است

شهنشاهی و ما رعیت و رعیت زاده ها گفتند
«که شاه مردم ایران رضا خان نه رضا جان است»

بُوَد سر منزل باد سحرگاهی رواق او
که گفته باد در عالم بدون بیت و حیران است

زیارت آخرین چاره میان نسخه ات بنویس
که اینجا اخرین تجویز و داروی طبیبان است

#سجاد_احمدیان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دانستن اینکه موسیقی
چه چیزی را در ما
مورد خطاب قرار می‌دهد،
آسان نیست.
مسلم این است که موسیقی
چنان به عمق جانمان می‌رسد
که جنون هم نمی‌تواند به آن برسد.

#امیل_سیوران
‌‌‎‌‎
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ماییم و همین آرزوی یار و دگر هیچ
قاصد برسان مژدهٔ دیدار و دگر هیچ

هر مشکلی از دولت عشقت شده آسان
دل مانده، همین عقدهٔ دشوار و دگر هیچ

ما از طمع وصل تو در عشق گذشتیم
بگذر ز هم آغوشی اغیار و دگر هیچ

طرفی که من از عشق بتان بسته ام این است
در خاک برم حسرت دیدار و دگر هیچ

سهل است اگر چرخ نگردد به مرادم
محروم نگردد کسی از یار و دگر هیچ

مستی ست،که درمان دل سوختهٔ ماست
ساقی برسان ساغر سرشار و دگر هیچ

برتاب حزین ، از دو جهان دیدهٔ دل را
عشق است درین دایره، درکار و دگر هیچ


#حزين_لاهيجى

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای خواجۀ بازرگان، از مصر شِکَر آمد
وآن یوسفِ چون شِکّر ناگه ز سفر آمد

روح آمد و راح آمد، معجونِ نَجاح آمد
ور چیزِ دگر خواهی، آن چیزِ دگر آمد

آن میوهٔ یعقوبی وآن چشمهٔ ایّوبی
از منظره پیدا شد، هنگامِ نَظَر آمد

خضر از کَرمِ ایزد بر آبِ حیاتی زد
نَک زُهره غزل‌گویان در برجِ قمر آمد

آمد شهِ معراجی، شب رَست ز محتاجی
گردون به نثارِ او با دامنِ زر آمد

موسیِّ نهان آمد، صد چشمه روان آمد
جان همچو عصا آمد، تن همچو حَجَر آمد

زین مردمِ کارافزا، زین خانهٔ پرغوغا
عیسی نخورَد حلوا، کاین آخُرِ خر آمد

چون بسته نبود آن‌ دَم، در شش جهتِ عالَم
در جُستنِ او گردون، بس زیر و زبر آمد

آن کاو مَثَلِ هدهد بی‌ تاج نَبُد هرگز
چون مور ز مادر او بربسته کمر آمد

در عشق بُوَد بالغ، از تاج و کمر فارغ
کز کرسی و از عرشش منشورِ ظفر آمد

باقیش ز سلطان جو، سلطانِ سخاوت‌خو
زو پرس خبرها را کاو کانِ خبر آمد

دیوان شمس غزل شمارۀ ۶۱۳

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀