💖کافه شعر💖
2.49K subscribers
4.33K photos
2.89K videos
11 files
989 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
نوبهارا، جانِ مایی جان‌ ما را تازه کن
باغ‌ها را بشکفان و کشت‌ ها را تازه کن

گل جمالْ افروخته‌ست و مرغ قولْ آموخته‌ست
بی صبا جنبش ندارد، هین، صبا را تازه کن

سرو، سوسن را همی‌گوید: «زبان را برگشا.»
سنبله با لاله می گوید: «وفا را تازه کن»

شد چناران دف زنان و شد صنوبر کف زنان
فاخته نعره زنان: «کوکو!» عطا را تازه کن

از گلِ سوری قیام و از بنفشه بین رکوع
برگِ رَز اندر سجود آمد، صلا را تازه کن

جمله گل‌ها صلحجو و خار بدخو جنگجو
خیز، ای وامِق، تو باری، عهدِ عَذرا تازه کن

رعد گوید: «ابر آمد، مَشک‌ها بر خاک ریخت»
ای گلستان رو بشو و دست و پا را تازه کن

نرگس آمد سوی بلبل، خفته چشمک می زند
کاندر آ اندر نوا، عشق و هوا را تازه کن

بلبل این بشنید از او و با گلِ صدبرگ گفت:
«گر سماعت میل شد، این بی‌نوا را تازه کن»

سبزپوشانِ خَضِرکسوه همی‌گویند: «رو،
چون شکوفه سرِّ سرِّ اولیا را تازه کن»

وان سه برگ و آن سمن وان یاسمین گویند:« نی،
در خموشی کیمیا بین، کیمیا را تازه کن»

#مولانا


قول: تصنیف
خضر کسوه: سبز پوش
سه برگ: نوعی گل است.

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
در این غروبِ سرد، تَشَر می‌زند سکوت
امشب دوباره سازِ دگر می‌زند سکوت

وقتی دهانِ پنجره‌ها بسته می‌شود
یعنی که بی‌ملاحظه پَر می‌زند سکوت

خورشید مُرده است و در این زمهریرِ مرگ
در لابه‌لای آینه سر می‌زند سکوت

وقتی زبانِ زنجره‌ها را بُریده‌اند
بر حنجرِ ترانه، تبر می‌زند سکوت

نقشی شبیه بُغضِ کبودِ کبوتران
در کوچه‌های سردِ سحر می‌زند سکوت

من در اتاقِ کوچکِ خود فکر می‌کنم
روزی هزار بار به در می‌زند سکوت!

#یدالله_گودرزی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
به هر بی‌پرده‌ای اظهار نتوان کرد راز خود

دلِ شبها بوَد گنجینه‌ی اسرار، عاشق را...

#صائب_تبریزی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
تا بدیدم حلقه زلف تو، روز من، شب است
تا ببوسیدم سر کوی تو، جانم بر لب است

یا رب! آن ابرو، چه محرابی است کز سودای او؟
در زوایای فلک، پیوسته یارب یارب، است

پیش عکس عارضت، میرم که شمع از غیرتش
هر شبی تا روز‌گاهی در عرق، گه در تب است


#سلمان_ساوجی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
تویی شمع محفلم
تویی چراغ منزلم

نام تو ای عزیز من
حک شده بر روی دلم

تویی تمام هستی ام
دورت بگردم خوشگلم

در تیره و تار شب
تو هستی ماه کاملم

#کریم‌زاده


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
شـب بخیـر"
امّا" اے ڪاش امشـب
دستـم بہ بودنت می‌رسیـد
تا خودم با بوسـہ‌هاے عاشقانہ‌ام
و با دوستـت‌دارم‌هاے عارفانہ‌ام
حالی‌ات می‌ڪردم آن
شـب_مهـتابی
ڪہ همہ می‌ڪَویند
نازنینـم چڪَونہ اسـت...

#امیـد_آذر


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«مناجات با خدا»

اسرار دل تنگ مرا میدانی
محبوب ترین همه محبوبانی

از جان چه بُوَد در دو جهان شیرین تر
ای جان و جهان من یقیناً آنی

صد نامه ی بی حرف نوشتم با اشک
از چشم ترم حرف دلم را خوانی

از آیه ی لن تَرانییَت فهمیدم
باید بکشم ناز تو را پنهانی

هرگز ندهم دل به خلایق چون که
آنها همه فانی اند و تو می مانی

دل تیره و رویم سیه و آهم سرد
یاد تو چراغ این شب ظلمانی

من یوسفم و تو در فراقم یعقوب
شرمنده تو در فراق من می نالی ؟

دانم که نمک خوردم و کفران کردم
دعوت شده ام باز چرا مهمانی

دوزخ ببری یا نبری حرفی نیست
از شرم دلم سوزم و این را دانی

آلوده ترینم چه دهد سود که من
بر سر بِنَهم اگر شبی قرانی

از غیر تو بیزارم و دنبال توام
مجنونم و دلبسته ی این حیرانی

دلتنگ توام طبیب دردم هستی
آغوش گشا که بهترین درمانی

عاصی مگر عاشق نشود؛ پس دریاب
این زورق مغروق دل طوفانی

بین من و تو فرق نباشد هرگز
سوگند که من روحم و تو ریحانی

#سجاد_احمدیان


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روی به محراب نهادن چه سود؟
دل به بخارا و بتان طراز

ایزد ما وسوسهٔ عاشقی
از تو پذیرد، نپذیرد نماز

#رودکی
📘تفسیر دکتر الهی قمشه ای
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
برآور نغمه ای از چنگِ دیگر
به راهِ دیگر و آهنگِ دیگر
نمی بینی زمستان رفت و آمد
بهارِ دیگری با رنگ دیگر.

بهارِ دیگری از بیشه ای سبز
جنونی سرخ در اندیشه ای سبز
نگه کن کیمیایِ صبح را بین
هزاران رنگ گل، از ریشه ای سبز

هزاران رنگ گل، جوشید از خاک
شرابِ زندگی نوشید از خاک
جهان، در مقدمِ صبحِ بهاران
عجایب خلعتی پوشید از خاک

خوشا این صبح و فریادِ خموشش
خوشا غوغایِ خاموش و خروشش
خوشا آن قلّۀ تنهایِ البرز
گلیمِ سایۀ ابری به دوشش.

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتمش دل مے خری؟
پرسےد چند؟
گفتمش دل مال تو، تنها بخند
خنده اے ڪرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستش روے خاک افتاده بود
جاے پایش روے دل جا مانده بود

#سکوت

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبور بودن ،
حاصل یقینی است که در دلت است !

چنانچه به خودت و خواسته ات ،
ایمان نداری ، صبور هم نخواهی بود ،
پشت هیچ شعار و دلیلی هم نمیتوانی
پنهان شوی !

یکجا خودش گفته :

«وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ»
یعنی ، برای من ، صبر کن !
بسپرش به من !

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﻋﻘﺮﺏ ﺑﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ﻣﺜﻞ ﻋﻘﺮﺏ!
ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺑﺎﻟﯿﻦ ﻭﺭﻣﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺳﺮ ﻣﺮﮔﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ، ﻣﺪﺍﻡ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺰﯾﻢ. ﺑﺨﯿﻠﯿﻢ،ﺑﺨﯿﻞ! ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺳﻨﮓ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﯾﻢ؛ ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﻓﻠﺞ ﺑﺒﯿﻨﯿیم. اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را می جود. تنگ نظر و بخیل. بخیل و بدخواه. وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد، انگار خیال ما راحت تر است. وقتی می بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه ی خاطر جمعی ما هست. انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داریم! نمی دانم؛ نمی دانم چرا این جوری بار آمده ایم، ما مردم! انگار که درد خودمان را با مرگ دیگران می توانیم علاج کنیم، ما؛ آن هم با مرگ ذلیل تر از خودمان! میان باتلاق گیر کرده ایم، اما خیال می کنیم چاره ی کارمان این است که دیگران هم، دیگرانی مثل خودمان، در باتلاق گیر کنند و بمیرند! این دیگر خیلی حرف است که ما مردم برای خودمان این قدر بخیل هستیم و برای دیگران آن قدر سخاوتمند! ما چه جور مردمی هستیم آخر؟!

#محمود_دولت_آبادی

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگه دیدی یه نفر بیشتر از سنش درک میکنه
بدون اون آدم یا ذهنش خیلی رشد کرده
یا قلبش شکسته


@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز
خوردنی و خواب نی اندر هوای دلفروز

گر تو یارا عاشقی مانندهٔ این شمع باش
جملهٔ شب میگداز و جملهٔ شب خوش میبسوز


ُ#مولانا


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🌸صبح یعنی
🌸🍃یک سـلام سبز
🍃🌸که بوی زندگی میدهد

🌸🍃صبح یعنی امـید
🍃🌸برای شروعی زیبـا

🌸🍃طلوع صبحتان
🍃🌸به شادابی گلهای بهاری

🌸🍃روزتـان به زیبـایی
🍃🌸گلهای رنگارنگ
🌸🍃وصبحتون بخیر و شـادی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
برخیز، تا نهیم سر خود بپای دوست
جان را فدا کنیم، که صد جان فدای دوست

در دوستی ملاحظه مرگ و زیست نیست
دشمن به از کسی، که نمیرد برای دوست

#هلالی_جغتایی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
در این صبح اهورایی
سپهر ژرف ِروشن، خاطری آسوده را ماند
و شهر خیس خواب آلود
خمیده زیر آوار گناهان
چنبری فرسوده را مانَد
صباح روشن آدینه ای شاد است
و آرامک نسیمی شسته و نمناک
وزد نرم و نوازد گرم
به لذت
گیسوی زرتار این صبح بهشتی را...!

#اخوان_ثالث


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگر صد سال مانی، ور یکی روز
بباید رفت ازین کاخ دل افروز

پس آن بهتر که خود را شاد داری
در آن شادی خدا را یاد داری

به وقت خوشدلی چون شمعِ پُرتاب
دهن پر خنده داری، دیده پر آب

چو صبح آن روشنان از گریه رستند
که برق خنده را بر لب ببستند

بیاموزم تو را، گر کار بندی
که بی گریه زمانی خوش بخندی

چو خندان گردی از فرخنده فالی
بخندان تنگدستی را به مالی


نبینی آفتاب آسمان را
کز آن خندد که خنداند جهان را؟


#نظامی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
دیدمت در حریری ز مهتاب
سرد و خاموش خفته بودی
یادم آمد که در صبح دیدار
از غروبی چنین گفته بودی
در دو چشمت طلوعی نهان بود
چون ستاره می دمیدی
در شب بهت ویرانی من
قصه های مرا از سر شوق می شنیدی
بی شکیبم بی قرارم
سر به پای جنون می گذارم
بی شکیبم بی قرارم
دل به در یای تو می سپارم
در بهاری که بی تو خزان شد
باورم شد دگر نیستی تو
خود نگفتی که من هم بدانم
کیستی تو چیستی تو
دیدمت در حریری ز مهتاب
سرد و خاموش خفته بودی
یادم آمد که در صبح دیدار
از غروبی چنین گفته بودی

شعر
#علیرضا_اخلاقی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀