https://t.me/KCOTBA خطبه های ماموستایان مریوان وعکس وفیلمهای بزرگان دین https://t.me/KCOTBA❤️
62 subscribers
602 photos
564 videos
323 files
771 links
مجموعه خطبه های #ماموسایان مریوان و حومه🌹
قصیده🌹
عکس🌹https://t.me/KCOTBA
فیلم🌹

مجموعه خطبه های #ماموسایان مریوان و حومه🌹
قصیده🌹
عکس🌹https://t.me/KCOTBA
فیلم🌹

KCOTBA 🍀 KCOTBA 🍀
Download Telegram
Forwarded from Deleted Account
سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته


آیا انبیاء و شهداء زنده هستند،وزنده بودن آنها در عالم برزخ چگونه است؟
Forwarded from بار خدایا اخلاصم عطا کن
وعلیکم السلام و رحمة الله وبرکاته




دلالت آیات و احادیث دال بر حیات انبیاء و شهداء، بر عدم تعطیل ارواح آنان از اعمال زندگان بدین شرح است که:


مولانا محمد انور شاه کشمیری" رحمه الله " درباره کیفیت حیات انبیاء و شهداء در عالم قبر چنین فرمودند:

" واعلم أنه قد تكلمنا مرة في معنى حياة الشهداء والأنبياء عليهم السلام وحاصله: أن الحياة بمعنى أفعال الحياة، وإلا فالأرواح كلها حياة، ولو كانت أرواح الكفار؛ ولكنها معطلة أن الحياة بمعنى أفعال الحياة، وإلا فالأرواح كلها أحياء، ولو كانت أرواح الكفار؛ ولكنها معطلة عن أفعال الحياة. ولذا ترى القرآن والحديث لا يذكر ان الحياة إلا ويذكران معه فعلا من أفعال الحياة أيضا، كما رأيت في الآية المذكورة حيث قال: "بل أحياء عند ربهم يرزقون"

"آل عمران: 169"

فذكر كونهم مرزوقين، وهي من أفعال فأولى أن يسموا بالأحياء بخلاف غيرهم

والحاصل أن محط الآية بيان كونهم أحياء فقط، ونبهت على أن المحط فيها قوله: "يرزقون" لا كونهم أحياء فقط، فإن حياة الأرواح معلومة، وعليها جرى الحديث، فقال: يعلق في الجنة، وكذا الأنبياء أحياء في قبورهم يصلون، فتعرض إلى آثار الحياة من العلق، والصلاة، وراجع "شرح الصدور، لأفعال الموتى والقبور"فقد ورد فيه حجهم، وتلاواتهم، وصلاتهم، وغيرها. أما الحج والصلاة، فقد ورد في الانبياء عليهم السلام: وأما التلاوة ففي غيرهم أيضا، فإذن المحط في كلها بيان هذه الأفعال، لا بيان نفس الحياة، وحينئذ علمت حياتهم ما هي أعني أنهم يفعلون أفعال الحي، وليسوا بمعطلين. وإلى هذا المعنى أرشد القرآن بقوله: "يرزقون" والحديث بقوله: "يصلون"

________________________________

" ترجمه "

و بدان ما درباره حیات شهداء و انبیاء علیهم السلام سخنی داشتیم و حاصل کلام ما این شد که حیات به معنای افعال حیات است و الا تمامی ارواح دارای حیات هستند حتی اگر ارواح کفار باشند. ولی با این تفاوت که ارواح آنان از انجام افعال حیات تعطیل هستند و به همین خاطر ما در قرآن و احادیث می بینیم که لفظ حیات برای مردگان ذکر نمی شود مگر اینکه با فعلی از افعال حیاتی ذکر شده باشد، همانطور که در آیه کریمه بيان شد: "بل أحیاء عند ربهم یرزقون"

"آل عمران: 169"
پس همانطور که می بینیم در این آیه بیان شده است که شهداء نزد الله روزی داده می شوند و این روزی خوردن در زمره افعال است، پس اینان را باید احیاء و زنده بدانیم بطوریکه نسبت به دیگر اهل قبور در اولویت است

حاصل کلام اینکه آیه در صدد بیان اثبات حیات آنها است و بنده هم متذکر شدم که مورد آیه با عبارت "یرزقون"تنها بیان حیات صرف نیست بلکه حیات ارواح چیز معلومی است و بر آن احادیث متعددی دلالت دارد همچون اینکه: "ارواح شهداء در بهشت گردش می کنند"و اينكه "پیامبران در قبرهایشان زنده اند و نماز می خوانند" پس در این احادیث آثار حیات همچون گردش در بهشت، نماز خواندن بیان شده است که برای اطلاع احادیث در این موضوع به کتاب "شرح الصدور لأفعال الموتی والقبور" اثر حافظ جلال الدین سیوطی رحمه الله مراجعه شود. در این کتاب احادیثی درباره حج به جا آوردن، تلاوت قرآن و نماز خواندن و اعمال دیگر از اهل قبور وارد شده است. که در حج و نماز در مورد انبیاء علیهم السلام وارد شده است، و اما تلاوت قرآن را در مورد غیر انبیاء هم روایت داریم.

پس محل بحث در تمامی این روایات بیان انجام افعال برای اهل قبور است نه اینکه صرفا بیان حیات برای آنها باشد. و با این مطالبی که بیان شد دانستی که حیات انبیاء و شهداء به چه معنایی است، و آن اینکه آنها افعال و اعمال زندگان را انجام می دهند و در عالم قبر از انجام آن تعطیل نشده اند و بر این تفسیر، در آیه با عبارت: "یرزقون؛ روزی می خورند" و در حدیث با عبارت "یصلون؛ نماز می خوانند" راهنمایی داده شده است.


منبع:📓فيض الباري على صحيح البخاري، دارالكتب العلمية-بيروت، ج4، ص163





(واللـــــه أعــــلم بالــصــواب)





https://t.me/joinchat/FlIYIVF7Q0Q8umk3oyIQoQ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎞 #کورتەویدیۆ

👈بابەت: سەحابەیەک داوا ئەکات لە حەزرەت صلی الله علیه وسلم کە هاوەڵی ئەوبێت لە بەهەشتا
وەڵامی حەزرەت وچەند ئامۆژگاریەکی بەنرخی ئەم فەرموودە


🗣 #حاجی‌ماموستاعارف‌دەیهیم

🍃🌺🍃🌺🍃🌺

↙️ئێمە لە اینستاگرام
↙️ئێمە لە تلگرام
┏━━━━━━━━┓
❥❀ @nureislam ❀❥
┗━━━━━━━━┛
Audio
✔️سی و پنجمین درس،کلاسهای احکام وعقیده

☑️درمسجدشیخین روستای لورزینی

" 98-11-15 "

🔘توسط:لـــقـــمـــان صـــبـــوری

🟠موضوع:نکاتی جالب از جریان إسراء،
ومعراج

🟡نظر امام ابن کثیر،حلبی،در باره اینکه معراج چیست؟

🟢نکاتی در باره سلام کردن،واجازه ورود هنگام وارد شدن به منزل کسی


🔵حضرت ابراهیم بواسطه پیامبر به ما سلام رسانده است

🟣درختان بهشت با چه ذکری نصیب انسان می گردند؟

⚫️بیت المعمور،وسدرة المنتهی چه چیزی هستند؟

⚪️ابری نوارانی که سدرة المنتهی را پوشید،حجاب نام دارد


🟨اجماع علمای اسلام براین است که پیامبر با چشمان خود ذات الله را دیده اند


🟫همه بهشتیان در قیامت ذات الله را می بینند




https://t.me/joinchat/Z9QLRrQjRt1lNzg0
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته

عزيزان وهمراهان گرامی،ان شاء الله هر روز بایک حکایت جالب،كه حاويِ نکاتِ اخلاقیِ فراواني است،در اختیارتان خواهیم بود


"حکایت اول"

"قصة المرأة وكأس الحليب"

المرأة وكأس الحليب قصة مؤثرة نتعلم منها الكثير نتعلم منها أن الانسان قد يرتكب بعض الاخطاء التى يظنها بسيطة ولكن عند الله تكون كبيرة لنتعرف سويا على تفاصيل القصة:

ﻛﺎﻥ ﻳﺮﻯ وﺍﻟﺪﺗﻪ اﻟﻤﺘﻮﻓﻴﺔ ﻛﻞ ﻳﻮﻡ ﺑﺎﻟﻤﻨﺎﻡ ﺗﺤﺮﻕ ﺃﺟﺰﺍﺀ ﻣﻦ ﺟﺴﺪﻫﺎ ﻓﻲ ﺍﻟﻨﺎﺭ ﻃﻮﺍﻝ ﺛﻤﺎﻥ ﺳﻨﻮﺍﺕ !!
ﻭﻛﺎﻥ ﻳﺪﻋﻮ ﻟﻬﺎ ﺑﺎﻟﺮﺣﻤﺔ ﻭﺍﻟﻤﻐﻔﺮﺓ ﻛﻠﻤﺎ ﺭﺀﺍﻫﺎ ﻋﻠﻰ ﻫﺬﺍ ﺍﻟﺤﺎﻝ !! ﻭﺍﺳﺘﻤﺮ ﺑﺎﻟﺪﻋﺎﺀ ﺣﺘﻰ ﺟﺎﺀ ﺍﻟﻴﻮﻡ ﺍﻟﺬﻱ ﺟﺎﺀﺗﻪ ﻣﺒﺘﺴﻤﺔ ﻓﻲ ﺍﻟﻤﻨﺎﻡ

ﻓﺴﺄﻟﻬﺎ ﻟﻤﺎﺫﺍ ﻛﻨﺖ ﺗﺘﻌﺬﺑﻴﻦ ﻃﻮﺍﻝ ﻫﺬﻩ ﺍﻟﻔﺘﺮﻩ ؟ ﻓﻘﺎﻟﺖ : ﺑﺴﺒﺐ ﻛﺄﺱ ﺍﻟﺤﻠﻴﺐ !!

ﻭﻛﺎﻥ ﻳﻌﻠﻢ ﻗﺼﺔ ﻛﺄﺱ ﺍﻟﺤﻠﻴﺐ ﻓﻴﻘﻮﻝ : ﻛﺎﻥ ﻭﺍﻟﺪﻱ ﻣﺘﺰﻭﺟﺎ ﻗﺒﻞ ﻭﺍﻟﺪﺗﻲ ﻭﻟﺪﻳﻪ ﻭﻟﺪ ﻣﻦ ﺯﻭﺟﺘﻪ ﺍﻷﻭﻟﻰ ﻭﻛﺎﻧﺖ ﻭﺍﻟﺪﺗﻲ ﻋﻨﺪﻣﺎ ﺗﺼﺐ ﺍﻟﺤﻠﻴﺐ ﻓﻲ ﺍﻟﺼﺒﺎﺡ ﺗﻌﻄﻴﻨﻲ ﻛﻮﺑﺎً ﻣﻤﺘﻠﺌﺎً ﻭﺗﻌﻄﻲ ﺃﺧﻲ ﻛﻮﺑﺎً ﻧﺼﻔﻪ ﺣﻠﻴﺐ ﻭﻧﺼﻔﻪ ﺗﻤﻸﻩ ﺑﺎﻟﻤﺎﺀ !!
ﺗﺘﻌﺬﺏ 8 ﺳﻨﻮﺍﺕ ﺑﺴﺒﺐ ﺍﻟﻈﻠﻢ ﻋﻠﻰ ﺷﻲ ﻳﻌﺘﺒﺮﻩ ﺑﻌﺾ ﺍﻟﻨﺎﺱ ﺑﺴﻴﻄﺎ ﻟﻜﻨﻪ ﻟﻴﺲ ﺑﺴﻴﻄﺎ ﻋﻨﺪ ﺭﺏ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﻴﻦ

ﻗﺎﻝ ﺗﻌﺎﻟﻰ : " "وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ"
____________________

" ترجمه "

"حكايت زن وكاسه شیر دوشیده"

حكایتی بسیار مؤثر است که نکات اخلاقیِ بسیاری را از آن یاد می گیریم،

از این حکایت یاد می گیریم که گاها انسان مرتکب بعضی از اشتباهات،وخطاهایی می گردد،وفکر می کند که این اشتباهات واین خطاها،اشتباهاتی ناچیز،و کوچکی هستند،اما در حالی که این اشتباهات نزد خداوند بسیار بزرگ بوده وتاوان سختی دارند،

باهم بصورت مفصل با این قصه آشنا شویم

فرزندی همه روز، هنگامی که چشم بر هم می گذاشت و بخواب فرو می رفت ،مادر فوت شده اش را در خواب می دید،وهر بار درخواب می دید که عضوی از اعضای جسد مادرش در آتش می سوزد،به مدت هشت سال متوالی اینچنین مادرش را در خواب می دید

وبعد از اینکه از خواب بیدار می شد،برای مادرش دعایِ رحمت، و مغفرت را ،از خداوند طلب می نمود،وبر این دعاها برای مادرش برداوام بود، تا اینکه روزی مادرش را در حال تبسم ،و خوشحالی در خواب مشاهده نمود

از مادرش سؤال نمود چرا در مدت این هشت سال در عذاب بودی؟

مادر در جوابش گفت بخاطر کاسه ی شیر!!

وفرزند جریان کاسه شیر را می دانست!

این پسر می گوید،پدرم قبل از ازدواجِ با مادرم
با زنِ دیگري ازدواج کرده بود،وازآن زن خداوند
فرزندی به آنها بخشیده بود،

مادرم هر روز صبح که به ما شیر می داد،برای من که فرزندش بودم،کاسه ام را پُر از شير می نمود،

و برای برادرِ پدریِ من"كه در واقع پسر هَوُيِ مادرم بود" نصف کاسه را پر از شیر،ونصف دیگر آن را با آب پر می کرد

"يعني نصف كاسه اب را با نصف كاسه شير قاطي مي نمود"

اين زن هشت سال پی در پی و بصورت متوالی از جانب خداوند مورد تعذیب قرار داده می شد،

بخاطر مرتکب شدنِ ظلمی،که مردم ارتکابِ به چنین ظلمی را چیزی بسیار عادی،ساده، و معمولی تلقی می نمایند،

در حالی که ارتکاب به چنین عملی نزد خداوند ساده وناچیز نیست،همانگونه که الله جل جلاله می فرمایند:

"وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ"
  آيه15 سوره نور


" و آن را "عملی" ناچیز و سبک می پنداشتید و در حالی که نزد خدا بزرگ بود"







منبع :📓 كتاب قصص_وحكايات



(واللـــــه أعــــلم بالــصــواب)



https://t.me/joinchat/FlIYIVF7Q0Q8umk3oyIQoQ
Forwarded from بار خدایا اخلاصم عطا کن
ما اصلِ تصوف را قبول داریم،اما والله تصوفی که بعضی ها آن را ظرفی برای بدعت های دروغ ،ونردبانی برای مشهور شدنِ خود،قرار داده اند، را انکار می نماییم

ما هرگز تصوفی را که مغز اسلام است انکار نمی نماییم،

اما تصوفی را که برای بدعت های دروغین،وکسب نام وشهرت بکار می برند، هرگز قبول نداشته ونداریم



شهید محراب دکتر محمد سعید رمضان بوطی رحمه الله




تصوفی که امام محمد غزالی،وشیخ عبدالقادر گیلانی،وشیخ احمد رِفاعی،رحمهم الله ، برآن بوده اند همیشه در قلب ما جای دارد،وبه آن افتخار می کنیم،اما از تصوفی که امروزه بعضی از سود جویان آن را وسیله وذریعه ای برای شهرت،وبدست آوردن نان و نوایی برای خود قرار داده اند بیزاری میجوییم،واز شر آن به الله پناه می جوییم


https://t.me/joinchat/FlIYIVF7Q0Q8umk3oyIQoQ
بار خدایا اخلاصم عطا کن:

السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته


" حکایت دوم "

" قصة الزوج الفقير والرزق الحلال "


"الزوج الفقير والرزق الحلال قصة رائعة نتعلم منها ان الحلال هو الذى يدوم فى النهاية وان من ترك شيئ لله ابدله الله خيرا منه لنتعرف سويا على تفاصيل القصة:

يقول صاحب القصة : لم ﻳﺒﻘﻰ ﻟﻌﻴﺪ ﺍﻷﺿﺤﻰ ﺳﻮﻯ ﺃﺳﺒﻮﻋﻴﻦ ﻭﻟﻢ ﻳﻤﻀﻲ ﻋﻠﻰ ﺯﻭﺍﺟﻲ ﺇﻻ ﺷﻬﺮﻳﻦ ﻭﻟﻢ ﻳﻜﻦ ﻟﻲ ﻣﺎﻝ ﻟﻜﻲ ﺃﺷﺘﺮﻱ ﺑﻪ ﺣﺘﻰ ﻛﻴﻠﻮ ﻟﺤﻢ ﻷﺳﻌﺪ ﺑﻪ ﺯﻭﺟﺘﻲ ﻫﺬﺍ ﺍﻷﻣﺮ ﺟﻌﻠﻨﻲ ﺃﺑﻴﺖ ﺻﺎﻫﺮﺍ ﻟﺴﺎﻋﺎﺕ ﻛﻴﻒ ﻻ ﻭﺯﻭﺟﺘﻲ ﻋﻴﺪﻫﺎ ﺍﻷﻭﻝ ﻣﻌﻲ ﻭﻣﻊ ﺇﻗﺘﺮﺍﺏ ﺍﻟﻌﻴﺪ ﻟﻢ ﺃﺳﺘﻄﻊ ﺃﻥ ﺃﺟﻤﻊ ﺇﻻ ﻣﺒﻠﻎ ﺻﻐﻴﺮ ﻭﺯﻭﺟﺘﻲ ﻻ ﺗﻌﻠﻢ ﺫﺍﻟﻚ.

ﺃﺑﻲ ﻣﺘﻮﻓﻲ ﻭﻟﻲ ﺃﻡ ﻛﺒﻴﺮﺓ ﻓﻲ ﺍﻟﺴﻦ ﻛﺎﻧﺖ ﺗﺤﺘﻔﻆ ﺑﺒﻌﺾ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﻓﻲ ﺣﺴﺎﺑﻬﺎ ﺍﻟﺒﺮﻳﺪ ﻋﻨﺪﻣﺎ ﻋﻠﻤﺖ ﺑﺄﻣﺮﻱ ﻃﻠﺒﺖ ﻣﻨﻲ ﺃﻥ ﺃﺳﺘﺨﺮﺝ ﺫﻟﻚ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﻭﺃﻧﻔﻘﻪ ﺃﻧﺎ ﻭﺯﻭﺟﺘﻲ ﻓﻲ ﺍﻟﻌﻴﺪ ﻟﻢ ﻳﻜﻦ ﺍﻟﻤﺒﻠﻎ ﻛﺒﻴﺮﺍ ﻭﻟﻜﻦ ﺃﺳﺘﻄﻴﻊ ﺃﻥ ﺃﺷﺘﺮﻱ ﺑﻪ ﺑﻌﺾ ﺍﻟﻠﺤﻢ.

ﻟﻢ ﻳﺒﻘﻰ ﻟﻠﻌﻴﺪ ﺍﻻ ﺃﺭﺑﻌﺔ ﺃﻳﺎﻡ ﺫﻫﺒﺖ ﺇﻟﻰ ﻣﺮﻛﺰ ﺍﻟﺒﺮﻳﺪ ﻷﺳﺘﺨﺮﺝ ﺍﻟﻤﺒﻠﻎ ﻭﻗﻔﺖ ﺃﻧﺘﻈﺮ ﺩﻭﺭﻱ ﻭﻋﻨﺪﻣﺎ ﺣﺎﻥ ﺗﻮﺟﻬﺖ ﺇﻟﻰ ﺍﻟﻤﻮظﻔﺔ ﻓﺒﺪﺃﺕ ﺗﻘﻮﻡ ﺑﺎﻹﺟﺮﺁﺕ ﻭﺇﺫﺍ ﺑﻲ ﺃﻟﻤﺢ ﻋﻨﺪ ﺭﺟﻠﻲ ﺭﺯﻣﺔ ﻣﻦ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﻧﻈﺮﺕ ﻳﻤﻴﻨﺎ ﻭﺷﻤﺎﻻ ﻟﻢ ﻳﻜﻦ ﻳﻨﺘﺒﻪ ﺍﺣﺪ ﻟﻬﺎ ﻭﺿﻌﺖ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺭﺟﻠﻲ ﻭﺭﺍﺣﺖ ﺍﻷﻓﻜﺎﺭ ﺍﻟﺸﻴﻄﺎﻧﻴﺔ ﺗﺮﺍﻭﺩﻧﻲ ﺃﻋﻄﻴﻬﺎ ﻟﻠﻤﻮظﻔﺔ ﺃﻡ ﺁﺧﺬﻫﺎ ﻭﺟﺎﺀﺕ ﺻﻮﺭﺓ ﺯﻭﺟﺘﻲ ﺑﻴﻦ ﻋﻴﻨﻲ ﻛﻴﻒ ﻻ ﺍﻓﺮﺣﻬﺎ ﻓﻲ ﻫﺬﺍ ﺍﻟﻌﻴﺪ ﻭﻫﻲ ﻻﺯﺍﻟﺖ ﻋﺮﻭﺳﺎ ﻭﻓﻲ ﺍﻷﺧﻴﺮ ﻗﺮﺭﺕ ﺃﻥ ﺁﺧﺬﻫﺎ ﻫﺒﻄﺖ ﻟﻜﻲ ﺃموه ﺃﻧﻲ ﺍﺭﻳﺪ ﺃﻥ ﺍﺭﺑﻂ ﺣﺬﺍﺋﻲ.

ﻭﺃﺧﺬﺕ ﺍﻟﻤﺒﻠﻎ ﺃﻛﻤﻠﺖ ﺍﻟﻤﻮﺿﻔﺔ ﺇﺟﺮﺍﺀﻫﺎ ﻭﺃﻋﻄﺘﻨﻲ ﻣﺎﻟﻲ ﻭﺧﺮﺟﺖ ﻣﺴﺮﻋﺎً ﻭﺃﻧﺎ ﺃﻟﺘﻔﺖ ﻭﺭﺍﺋﻲ ﻋﻠﻪ ﺭﺁﻧﻲ ﺃﺣﺪ ﺫﻫﺒﺖ ﺇﻟﻰ ﺍﻟﻤﻘﻬﻰ ﻟﻜﻲ ﺃﻋﺪ ﺍﻟﻤﺒﻠﻎ ﻛﺎﻥ ﻣﺒﻠﻐﺎ ﻛﺒﻴﺮﺍ ﻟﻢ ﺃﺻﺪﻕ ﻣﺎﺫﺍ ﺟﺮﻯ ﻭﺭﺣﺖ ﺃﻓﻜﺮ ﻣﺎﺫﺍ ﺃﺷﺘﺮﻱ ﺑﻪ ﻭﻓﺮﺣﺖ ﺯﻭﺟﺘﻲ ﻭﺃﻧﺎ ﻋﻠﻰ ﻫﺬﻩ ﺍﻟﺤﺎﻝ ﺗﺬﻛﺮﺕ ﻛﻴﻒ ﺳﻴﻜﻮﻥ ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺣﺒﻪ ﺇﺳﺘﻐﻔﺮﺕ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺫﻫﺒﺖ ﺇﻟﻰ ﻣﺮﻛﺰ ﺍﻟﺒﺮﻳﺪ ﺍﻟﺬﻱ ﻭﺟﺪﺕ ﻓﻴﻪ ﺍﻟﻤﺒﻠﻎ ﻭﺃﻋﻄﻴﺘﻪ ﻟﺮﺟﻞ ﺍﻷﻣﻦ ﻓﺄﺧﺒﺮﻧﻲ ﺃﻧﻪ ﻛﺎﻥ ﻟﺸﻴﺦ ﻛﺒﻴﺮ ﻭﻛﺎﻥ ﻳﺒﺤﺚ ﻋﻨﻪ ﻓﻔﺮﺡ ﺭﺟﻞ ﺍﻷﻣﻦ.

ﺫﻫﺒﺖ ﺇﻟﻰ ﺍﻟﻤﻨﺰﻝ ﻭﻓﻲ ﺩﺍﺧﻠﻲ ﻓﺮﺣﺔ ﻭﺣﺰﻥ ﻓﺮﺃﺗﻨﻲ ﺯﻭﺟﺘﻲ ﺣﺰﻳﻨﺎً ﻓﺴﺄﻟﺘﻨﻲ ﻣﺎﺑﻲ ﺣﻜﻴﺖ ﻟﻬﺎ ﻗﺼﺘﻲ ﻓﺤﻤﺪﺕ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻰ ﺃﻧﻲ ﺃﺭﺟﻌﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﻭﻗﺎﻟﺖ ﻳﻌﻮﺿﻨﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﻴﺮﺍ ﻭﻻ ﻳﻬﻢ ﺍﻟﻌﻴﺪ ﺍﻟﻤﻬﻢ ﺍﻟﺼﺤﺔ ﻭﺍﻟﻌﺎﻓﻴﺔ، ﻭﻓﻲ ﺍﻟﻴﻮﻡ ﺍﻟﻤﻮﺍﻟﻲ ﺇﻟﺘﻘﻴﺖ ﺑﺮﺟﻞ ﺍﻷﻣﻦ ﻓﺄﺧﺒﺮﻧﻲ ﺃﻧﻪ ﺃﻋﻄﻰ ﺍﻟﻤﺒﻠﻎ ﻟﻠﺸﻴﺦ ﻓﺪﻋﻰ ﻟﻲﻛﺜﻴﺮﺍً ﻭﻫﻮ ﻓﻲ ﻏﺎﻳﺔ ﺍﻟﺴﺮﻭﺭ.

ﺑﻘﻲ ﻟﻠﻌﻴﺪ ﻳﻮﻡ ﻭﺍﺣﺪ ﺫﻫﺒﺖ ﺇﻟﻰ ﺍﻟﺴﻮﻕ ﻭﻣﻌﻲ ﺫﻟﻚ ﺍﻟﻤﺒﻠﻎ ﺍﻟﻀﺌﻴﻞ ﺟﻠﺴﺖ ﺃﻓﻜﺮ ﻣﺎﺫﺍ ﺃﺷﺘﺮﻱ ﺑﻪ ﻭﺃﻧﺎ ﻓﻲ ﺣﻴﺮﺓ ﻣﻦ ﺃﻣﺮﻱ ﺑﻴﻨﻤﺎ ﺃﻧﺎ ﻛﺬﻟﻚ ﺟﻠﺲ ﺑﺠﺎﻧﺒﻲ ﺷﻴﺦ ﻛﺒﻴﺮ ﻻ ﺃﻋﺮﻓﻪ ﻭﺟﻬﻪ ﻣﻀﻴﺊ ﻋﻠﻴﻪ ﻣﻼﻣﺢ ﺍﻟﻮﻗﺎﺭ ﻓﺄﺧﺬ ﻳﺤﺪﺛﻨﻲ ﻭﺃﺣﺪﺛﻪ ﻭﻗﺎﻝ ﻟﻲ ﺃﻧﻪ ﻳﺮﻳﺪ ﺃﻥ ﻳﺸﺘﺮﻱ ﺑﻌﺾ ﺍﻟﻤﺸﺘﺮﻳﺎﺕ ﻭﻻ ﻳﺠﺪ ﻣﻦ ﻳﺴﺎﻋﺪﻩ ﻓﻲ ﺣﻤﻠﻬﺎ ﻓﻘﻠﺖ ﻟﻪ ﺳﺄﺳﺎﻋﺪﻙ ﺫﻫﺒﺖ ﻣﻌﻪ ﻓﺒﺪﺃﻳﺸﺘﺮﻱ ﻭﻳﺸﺘﺮﻱ ﻫﺬﺍ ﻟﺤﻢ ﻛﺜﻴﺮ ﻭﺧﻀﺮ ﻭﻓﻮﺍﻛﻪ ﻓﻤﻸ ﻛﻴﺴﻴﻦ ﻛﺒﻴﺮﻳﻦ ﻣﻦ ﻛﻞ ﺍﻟﻤﺸﺘﺮﻳﺎﺕ ﺣﺘﻰ ﻟﻢ ﺍﻗﺪﺭ ﻋﻠﻰ ﺣﻤﻠﻬﺎ ﻓﻘﻠﺖ ﻟﻪ ﺃﻳﻦ ﺗﺮﻳﺪﻧﻲ ﺃﻥ ﺁﺧﺬﻫﺎ ﻟﻚ ﻫﺰ ﺑﺮﺃﺳﻪ ﻭﻗﺎﻝ ﻟﻲ ﺇﻋﻄﻴﻨﻲ ﻳﺪﻙ ﻓﺒﺴﻄﻬﺎ ﻭﺇﺫﺍ ﺑﻪ ﻣﺒﻠﻎ ﻣﻦ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﻗﻠﺖ ﻟﻪ ﻣﺎﺫﺍ ﺗﻔﻌﻞ ﻓﻘﺎﻝ ﻟﻲ ﻭﺍﻟﻜﻴﺴﻴﻦ ﻟﻚ ﻓﻠﻢ ﺃﺻﺪﻕ ﻓﺄﻧﺰﻟﺖ ﻋﻴﻨﻲ ﺇﻟﻰ ﺍﻟﻜﻴﺴﻴﻦ ﻷﺣﻤﻠﻬﻤﺎ ﻟﻪ ﻭﻋﻨﺪﻣﺎ ﺭﻓﻌﺘﻬﻤا ﻟﻢ ﺃﺟﺪﻩ ﻭﻛﺄﻧﻪ ﺗﺒﺨﺮ ﺭﻏﻢ ﻛﺒﺮﻩ.

ﺩﺧﻠﺖ ﻋﻠﻰ ﺯﻭﺟﺘﻲ ﺑﻜﻞ ﺍﻟﻤﺸﺘﺮﻳﺎﺕ ﻓﻠﻢ ﺗﺼﺪﻕ ﻣﻦ ﺃﻳﻦ ﻟﻲ ﺑﺎﻟﻤﺎﻝ ﻟﻜﻞ ﻫﺬﺍ ﻓﻘﺼﺼﺖ ﻟﻬﺎ ﻗﺼﺘﻲ ﻓﺘﻌﺠﺒﺖ ﻭﻗﺎﻟﺖ ﻫﺬﺍ ﻣﻦ ﻓﻈﻞ ﺭﺑﻲ ﻭﻛﺎﻧﺖ ﺩﻫﺸﺘﻲ ﺃﻛﺒﺮ ﻋﻨﺪﻣﺎ ﻭﺟﺪﺕ ﺍﻟﻤﺒﻠﻎ ﺍﻟﺬﻱ ﺍﻋﻄﺎﻧﻲ ﺍﻟﺸﻴﺦ ﻓﻲ ﺍﻟﺴﻮﻕ ﻫﻮ ﻧﻔﺲ ﺍﻟﻤﺒﻠﻎ ﺍﻟﺬﻱ ﻭﺟﺪﺗﻪ ﻓﻲ ﻣﺮﻛﺰ ﺍﻟﺒﺮﻳﺪ"
____________________

" ترجمه "

"حكايت شوهر فقير و رزق حلال"

مرد فقير و رزق حلال، حكايت بسيار زيبايي است،که از این قصه می آموزیم حقیقتا حلال چیزی است که دوام دارد،وهرکسی حرامی را بخاطر رضایت الله ترک نماید،خداوند بهتر از آن را به او می بخشد.باهم بصورت مفصل به بیان قصه بپردازیم و از آن آگاه شویم.

صاحب وکاراکترِ اصلی ِ این حکایت،جریان را چنین تعریف می نماید،ومی گوید:

"تنها دو هفته به عید قربان باقی مانده بود،
وتنها دو ماه از ازدواج من سپری شده بود،

پول نداشتم که حتی با آن یک کیلو گوشت بخرم،تا در این قالب همسرم را خوشحال نمایم،واین جریان باعث شده بود که شبها ساعت هایِ مدیدی، بیدار می ماندم،چگونه ناراحت نباشم،در حالی که این عید قربان اولین عیدِ همسرم با من بود،

وبا نزدیک شدن عید قربان تنها توانستم مبلغِ ناچیزی را جمع نمایم،وهمسرم از این جریان بی خبر بود.

پدرم فوت کرده بود،ومادرم که سن زیادی داشت،مقداری پول در صندوق امانات"يا همان حساب بانكي" داشت،مادرم هنگامی که به وضعیت ومشکلِ من پی برد، از من درخواست نمود که آن مقدار پولی را که او در حساب شخصی خود دارد،بیرون بیاورم ومن وهمسرم آن پول را در عید قربان برای خودمان خرج نماییم،

مبلغِ آنچنانی نبود،اما لااقل می شد با آن مبلغ مقداری گوشت برای روز عید قربان خرید

چهار روز به عید مانده بود، من به بانک،یا همان مرکز صندوق امانات رفتم،تا پول مادرم را از حسابش بیرون بیاورم،در صفِ نوبت منتظررسيدن نوبتم ایستادم،وهنگامی که نوبت من فرا رسید،

کارمند بانک،یا همان مرکز صندوق امانات،به انجام دادنِ کار من مشغول شد،وهنگامی که من نگاهی به زمینِ دور و برِ پاهایم انداختم،
بسته ای را دیدم که در کنار پ
اهایم

بر زمین افتاده است،به سمت راست وچپِ خود نگاه کردم،دیدم کسی متوجه آن بسته ي بر زمین افتاده نشده است،پایم را بر روي بسته گذاشتم،افکار شیطانی در سرم شروع به تحرك نمودند،افکار شیطانی در ذهن من چنین گذر می کردند واین فكر در ذهنم خطور مي كرد،که آیا بسته را برداشته و به کارمند مرکز صندوق امانات تحویل دهم،یا آن را برداشته وبا خود ببرم!

در این هنگام بود که چهره وقیافه همسرم در مقابل چشمانم مجسم گردید،با خود گفتم چگونه در این عید قربان همسرم را خوشحال ننمایم،در حالی که او هنوز نو عروس است!

خلاصه تصمیم گرفتم که آن بسته ی بر زمین افتاده را برای خودم بردارم

خم شدم، و وانمود کردم که می خواهم بند کفشهایم را ببندم،وآن بسته پول را از زمین برداشتم،کارمند مرکز صندوق امانات یا همان بانک،از انجام دادنِ کارم فارغ گردید،وآن مقدار از پول مادرم که در حسابش بود را به من تحویل داد،

با عجله از آنجا خارج گردیدم در حالی که گه گاه پشت سرم را نگاه می کردم،مبادا کسی مرا دیده باشد.به گوشه ای خلوت رفتم تا پولی که در آن بسته ی بر زمین افتاده بود،را بشمارم

مبلغِ زیادی بود،اصلا آنچه را که اتفاق افتاده بود، باورم نمی شد،

شروع به حرکت نمودم،ودر این فکر بودم که با این پول چه چیزهایی بخرم،که همسرم را خوشحال نمایم،

در این حال بودم که این فکر در سرم خطور نمود،وگفتم حالا صاحب این پول چه حال و وضعی دارد؟

از خداوند طلب بخشش نمودم،واستغفار كردم،وبه مرکز صندوق امانات،یاهمان بانکی که در آنجا بسته را پیدا کرده بودم، مراجعه نمودم، وآن بسته را به یکی از کارمندان آنجا تحویل دادم،کارمند به من گفت که این بسته ی پول مالِ پیرمردی است که به شدت دنبال آن می گشت،کارمند از کارم بسیار خرسند گردید

به خانه خود باز گشتم،در حالی که در درون خویش خوشحالی،وناراحتی داشتم،

"خوشحال از اينكه پول را برگرداندم،وناراحت از اينكه براي خوشحال نمودنِ همسرم در عيد قربان، چيزي از دستم بر نمي آيد"

همسرم که مرا ناراحت دید،از من علت ناراحتيم را جويا شد،جريان را برايش بازگو کردم،

همسرم شکر خدا را بجای آورد که من آن پول را به صاحبش باز گردانده ام،وبه من گفت خداوند پاداش این کار را برایت جبران خواهد نمود،

عید و وسائل روز عید اصلا مهم نیست
مهم سلامتی وصحت است!!

روز بعد به همان کارمندی که بسته پولی را که پیدا کرده بودم،وبه او تحویل داده بودم رسیدم،

به من گفت که آن بسته پول را به صاحبش که پیر مردی بود تحویل داده وان پیر مرد برای شما بسیار دعای خیر کرد،وبی نهایت از پیدا شدنِ پولش خوشحال و مسرور گشته است.

یک روز به عید قربان باقی مانده بود،به بازار رفتم،ودر جیبم آن مقدار ناچیز، از پولی که مادرم به من داده بود وجود داشت

نشستم و فکر کردم که با این مبلغ ناچیز چه چیزی بخَرَم؟

در حالتی از حیرت وسردر گُمی بودم،که ناگهان
پیر مردی در کنارم نشست،من او را نمی
شناختم،سیمایی نورانی،وچهره ای با وقار داشت،

شروع کرد به صحبت کردنِ بامن،ومن هم با او صحبت کردم،

به من گفت که می خواهد مقداری وسائل بخرد
وکسی نیست که در حملِ وسائلی که قرار است بخَرَد، به او کمک کند،

من به او گفتم که کمکش می نمایم،شروع کرد به خرید،می خرید و می خرید و می خرید...

گوشتِ بسیاری،سبزی جاتِ فراوانی،میوه جات زیادی،وووووو

دو کیف دستیِ بزرگ را پر نمود از چیزهایی که خریداری می کرد،

به اندازه ای خرید کرد که من دیگر توانِ حمل وسائل او را نداشتم،به او گفتم وسائل را برای تان به کجا ببرم؟

سرش را تکان داد،وبه من گفت دستت را به من بده!
دستم را بسویش دراز نمودم،دیدم مقداری پول در دستم گذاشت.

گفتم چه کار می کنی؟

گفت این دو نایلون وکیف دستی، که پر از وسائل است،واین پولها مال شما!!

باور نکردم،نگاهی به کیف دستی ها انداختم تا آنها را برداشته وبرایش به مقصد برسانم،

هنگامی که کیف دستی هایِ پر از وسائل را از زمین بلند نمودم،دیدم که پیر مرد نیست!!!

گویا باوجود اینکه پیر بود، بخار شده و به هوا رفته است

با همه وسائلی که آن پیر مرد خریده بود،به منزلم رسیدم وبر همسرم شدم،

همسرم باورش نمی شد،من از کجا برای خرید این همه وسائل پول آورده ام،جریان را برای همسرم بازگو کردم،

همسرم تعجب نمود،وگفت این ازفضل پروردگار من است!

وحیرتم زمانی بیشتر شد،هنگامی که آن پولی را که پیر مرد به من داده بود شمردم،دیدم دقیقا به مقدار همان پولی است که در مرکز صندوق امانات پیدا کرده بودم



منبع :📓 كتاب قصص_وحكايات



(واللـــــه أعــــلم بالــصــواب)







https://t.me/joinchat/FlIYIVF7Q0Q8umk3oyIQoQ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎞 #کورتەویدیۆ

👈بابەت: شەرێعەت تەڵاقی داناوە بۆ چارەسەری کێشە، ئەبێ چۆن و کەی ئیستفادەی لێ بکرێت؟

🗣 #حاجی‌ماموستاعارف‌دەیهیم

👆بابەتێکی گرنگ و پێویست،
دایبەزێنن📥

🍃🌺🍃🌺🍃🌺

↙️ئێمە لە اینستاگرام
↙️ئێمە لە تلگرام
┏━━━━━━━━┓
❥❀ @nureislam ❀❥
┗━━━━━━━━┛
Audio
✔️سی،و ششمین درس کلاسهای احکام وعقیده

☑️درمسجد شیخین روستای لورزینی

" 98-11-16 "

🔘توسط:لـــقـــمــــان صـــبــــوری

🟠موضوع:هدایایی که الله در شب معراج به پیامبرﷺداد


🟡بعد از واجب شدن نمازهای پنج گانه،
اولین نمازی که خوانده شدکدام نماز
است؟

🟢از بین پنج نماز واجب کدام یک ثوابش بیشتر از دیگری است؟

🔵سزای انسانی که نمازنمی خواند چیست؟

🟣چرا کفار درباره اسمانها از پیامبر سؤالی نکردند،بلکه از مسجد الأقصی پرسیدند؟

⚫️چندنشانه ای که پیامبر برای کفار ارائه داد

⚪️وضعیت چند گروه از جهنمی ها،که پیامبر در شب معراج مشاهده نمودند؟


🟤ماموستایان اهل بدعت گرفتن وام را حلال اعلام می کنند،وگناه این فتوای غلط را برای چند تومان به گردن می گیرند

🔶نظریه بزرگترین فیزیکدان آمریکایی بنام جان ویلر در باره جهان ناپیدا



https://t.me/joinchat/Z9QLRrQjRt1lNzg0
Forwarded from بار خدایا اخلاصم عطا کن
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته

" حكايت سوم "

"قصة حكيمة امبراطور قديم لليابان"

يحكى انه كان هناك إمبراطور في اليابان، يقوم بإلقاء قطعة نقدية قبل كل حرب يخوضها، فإن جاءت "صورة" يقول للجنود : سننتصر، وإن جاءت "كتابة" يقول لهم : سوف نُهزم.

والملفت في الأمر أن هذا الرجل لم يكن حظه يوماً كتابة، بل كانت دوماً القطعة تأتي على الصورة، وكان الجنود يقاتلون بحماس حتى ينتصروا.

مرت السنوات وهو يحقق الانتصار تلو الأخر، حتى تقدم به العمر فجاء ت لحظاته الأخيرة وهو يحتضر،
فدخل عليه ابنه الذي سيكون إمبراطوراً من بعده وقال له : يا أبي، أريد منك تلك القطعة النقدية، لأواصل وأحقق الانتصارات.

فأخرج الإمبراطور القطعة من جيبه، فأعطاه إياها فنظر الابن الوجه الأول فكان صورة، وعندما قلبه تعرض لصدمة كبيرة، فقد كان الوجه الأخر صورة أيضا!.. وقال لوالده : أنت خدعت الناس طوال هذه السنوات!.. ماذا أقول لهم الآن!.. أبي البطل مخادع؟!.. فرد الإمبراطور قائلا : لم أخدع أحدا.. هذه هي الحياة، عندما تخوض معركة يكون لك خياران : الخيار الأول : الانتصار، والخيار الثاني : الانتصــار!.. الهزيمة تتحقق اذا فكرت بها، والنصر يتحقق اذا وثقت به!

العبره : لا نتغلب على هموم الحياة بالحظ، ولكن بالثقـة بالله وارادة النفـس.

وكما يقول أحد الحكماء :

"ما تخاف منه قد يحدث لك إذا ما داومت في التفكير فيه ،فكر دائما فيما "يسعدك".. وابتعد دائما عما "يقلقك"
________________________

" ترجمه "

"حكايت خردپژوهانه امپراطورِ قدیم ژاپن"

حكايت مي كنند كه درکشور ژاپن امپراطوری وجود داشت،قبل از آنکه واردِ هر جنگی شود،
سکه ای را "در قالب شیر یا خط"به هوا می انداخت،وسکه با معلق خوردن بر دستان او می افتاد.

اگر طرفی از سکه که تصویری برآن حک شده بود رو به هوا،ودر معرض دید انسان واقع می گردید،امپراطور به لشکریانش مژده پیروزی می داد،وبه آنها می گفت که در این جنگ پیروز خواهیم شد.

واگر طرفِ دیگرِ سکه که نوشته ای برآن موجود بود،روبروی چشمان امپراطور،و روبه آسمان واقع می گردید،امپراطور به لشکریانش می گفت که در این جنگ شکست خواهیم خورد!

وانچه در این ماجرا قابل توجه بود،این بود که این امپراطور حتی برای یک روز هم ،سکه اش
بر پهلو وطرفی که نوشته برآن بود،قرارنگرفت

بلکه همیشه هنگامی که سکه را "به اصطلاح ما
در قالب شیر یا خط " به هوا پرتاب می کرد،
آن طرفِ سکه که تصویری برآن حک شده بود ظاهر می گشت،ولشکریان امپراطور با دلیری وشجاعت بی نظیری می جنگیدند ،تا اینکه پیروز می شدند.

سالهای زیادی بدین مِنوال سپری شد،درحالی که او پیروزیِ پس از پیروزی را بدست می آورد.

تا اینکه عمری از امپراطور سپری شد،وپیری او را به آخرین لحظات زندگیش نزدیک گردانیده،
و امپراطور در بسترِ مرگ به حال احتضار افتاد

پسرِ امپراطور،که قرار بود بعد از مرگ پدرش بر منصب قدرت بنشیند،ولجام قدرت را بدست بگیرد،بر پدرش وارد شد،وگفت ای پدر

من آن سکه ای " که همیشه قبل از وارد شدنِ به جنگی،در قالب شیر یا خط به هوا پرتاب می نمودی" را از شما می خواهم،تا آن را پیگیری نموده،وپیروزیها را بدست بیاورم

امپراطور،سکه را از جیب خود بیرون آورد،وبه
پسرش داد،

پسر روی اول سکه را نگاه کرد،دید که تصویری برآن است،وهنگامی که سکه را برگردانید،تا رویِ دیگرِ سکه را تماشا نماید،با مصیبت بزرگی روبرو شد،چرا که روی دیگرِ سکه همانندِ رویِ اولِ آن،همان تصویر را داشت

پسرِ امپراطور به پدرش گفت،شما در مدتِ این همه سال با مردم کلاهبرداری نمودید،وانها را فریب دادید؟

حالا من به این مردم چه بگویم؟

به آنها بگویم پدر قهرمانِ من کلاهبردار،وحیله گر بود؟

امپراطور در جواب پسرش گفت،من با هیچ کسی،کلاهبرداری،وحیله گری ننموده ام!

این زندگیست!

هنگامی که وارد جنگ،ومعرکه ای می شوی،دو
راه،و دو انتخاب،بیشتر نداری!

انتخاب اول پیروزی،

وانتخاب دوم،پیروزی

زیرا شکست زمانی تحقق می یابد که به شکست خوردن فکر کنی،وپیروزی زمانی تحقق می یابد که در فکر آن باشی،وبه آن اعتماد داشته باشی


" نکته قابل توجه در این حكايت "


نمي توانيم با سهم ونصيب "از دست دادنِ اراده،وبکار نگرفتنِ اسباب ،مخصوصا نداشتنِ روحیه،واجازه دادنِ به اینکه یأس وناامیده در وجود ما رخنه نماید"بر مشکلاتِ زندگی غالب شویم،

اما با اعتماد بستنِ بر الله جلّ جلاله،
واراده ای قوی،وعزمی جزم، وراسخ،می توان بر همه مشکلات زندگی،غالب شد.

همانگونه که یکی از حُکَماء،ودانشمندان می فرمایند:

"آنچه که شما از آن ترس دارید،زمانی برایتان اتفاق خواهد افتاد،که دائما در فکر آن هستی
"واز آن بیم وهراس داری"

پس همیشه فکرت را به کارها،وچیزهایی مشغول کن که شما را خوشبخت و سعادتمند نماید.

و همیشه از فکر کردنِ به کارها،و چیزهایی که باعث پیدا شدنِ استرس،ودلهره،ونگرانی،
وقلق
Forwarded from بار خدایا اخلاصم عطا کن
،در شما می شوند، پرهیز کن.

منبع:📓قصص_وحكايات_ممتعه



(واللـــــه أعــــلم بالــصــواب)

https://t.me/joinchat/FlIYIVF7Q0Q8umk3oyIQoQ
Forwarded from بار خدایا اخلاصم عطا کن
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته


" حكايت چهارم "

" قصة جبريل مات "

"جبريل مات قصة رائعة رواها الشيخ احمد ديدات رحمه الله في إحدى محاضراته لنتعرف سويا على تفاصيل القصة وهى كالآتى:

كان هناك قس نصراني يذهب لشيخ مسلم كل يوم ملحاّ عليه بأن يترك الإسلام ويتخذ النصرانية دينا جديداّ له وكان دائماّ ما يردد هذه العبارات :
إنك تهدر وقتك يا شيخ تصلي 5 مرات فى اليوم قياما وركوعا قياما وركوعا وتصوم شهرا باكمله ، انك مضيق الخناق على حياتك إذ أنك لا تقرب لحم الخنزير.. الخ .. والله ليس توقا لكل ذلك !!..إن اردت الخلاص يا شيخ فكل ما عليك هو أن تؤمن أن الله أرسل ولده الوحيد إلى العالم ومات من أجل خطاياك ولك الخلاص بعد ذلك .آمن أن الله قد نزل إلى الارض ومات من أجل خطاياك ، آمن بهذا وستدخل الجنة.
كان هذا القس النصراني يذهب كل يوم إلى الشيخ المسلم ويقول له نفس الكلام وكان ملتزماً بذلك حيث لم يغب يوما عنه ، لم يستطع الشيخ المسلم التخلص منه بسهولة وكان دائما ما يفكر في كيفية النجاة من هذه المعضلة .
فكر الشيخ مرارا وتكرارا إلى أن هداه الله إلى فكرة رائعة فنادى بكبير مساعديه وقال له "عندما يأتي القس النصراني إلينا غداً ، أمكث قليلاً ثم تعال إلي وأهمس في أذني"
وفى اليوم التالي جاء النصراني كعادته ، وجلس وبدأ في سرد قصته اليومية محاولا تنصير الشيخ المسلم وعندها جاء المساعد إلى الشيخ وهمس فى أذنه كما قال له .
فبدأ الشيخ فى البكاء !! بكاءً شديداً ، فأراد القس النصراني أن يعرف ماذا يبكيه !
القس النصراني : ماذا حدث ؟
الشيخ المسلم : لا أريد التحدث الآن ؟
القس النصراني : إهدأ يا شيخ وأخبرنا ماذا حدث ؟
الشيخ المسلم : لا أستطيع ، فالأمر عظيم .
لقد كان يمثل البكاء فى الحقيقه ..
القس النصراني : يا شيخ قل لنا ما هذا الأمر العظيم لقد بدأت أعصابي بالتوتر .
الشيخ المسلم : لقد وصلتنى اخبار محزنة ، ان "الملاك جبريل" قد مات!
القس النصراني ضحك بسخرية وقال : هل انت احمق!؟
الملائكة لا تموت أيها الشيخ المسلم !!
قال الشيخ : إذا كنت أنا أحمقا لأني قلت أن الملائكة تموت ، فكيف بمن يقول بأن الله الذي خلق الملائكة قد مات ؟ فبهت الذي كفر"
________________________

" ترجمه "

"حكايتِ وفاتِ جبرئيل امين عليه الصلاة والسلام "

حكايتِ فوتِ جبرئيل،حكايتي زيباست،كه شيخ
احمد ديدات در يكي از نشست ها،وگردهمایی
هایش،آنرا نقل نموده اند.

با هم این حکایت را بصورت مفصلا بیاموزیم،

حکایت از این قرار است که:

"کشیشی مسیحی وجود داشت،که همه روز نزد عالِمی مسلمان می رفت،واصرار داشت که این عالم دینی،اسلام رارهانموده،وبه مسیحیّت
روی آورد،ومسیحیّت را بعنوانِ دینِ تازه ی خود انتخاب نماید،وهمیشه هنگامی که این کشیش نزدِ عالمِ مسلمان می رفت،این عبارت واین کلمات را تکرار می کرد

ای شیخ،شما وقت تان را هدر می دهید،روزی پنج بار نماز می خوانید،ودر نماز در حالت قیام،و رکوع،قیام ورکوع مي ايستيد،در سال یک ماه کامل را روزه می باشید،گلویت را گرفته اید،وزندگی را برخود تنگ کرده اید،چون شما به گوشتِ خوک نزدیک نمی شویدوووو

والله یا شیخ مستحق این همه رنج وسختی کشیدن نیستید،یاشیخ اگر بخواهید از این وضعیتی که در آن قرار گرفته اید،نجات یابید
همه کارهایی که باید انجام دهید،این است که
ایمان داشته باشید که خداوند تنها فرزندش

"منظورش از تنها فرزند حضرت عیسی علیه الصلاة والسلام است" "العياذ بالله"

برايِ راهنماييِ بشريت،بسوي انها إرسال نموده است،وخودش بخاطر گناهانی که از شما
"وامثال شما"صادر شده است،فوت کرده و مُرده اند،اگر چنین ایمانی داشته باشید،دیگر از وضعیتی که در آن هستی نجات خواهی یافت!

ایمان بیاور که خداوند به زمین امدند،وبخاطر گناهان شما فوت نمودند،اگر اینچنین ایماني داشته باشيد،وارد بهشت خواهید شد!


این کشیش مسیحی همه روز نزدِ شیخ میرفت،
وعین این عبارت،وجُمَلات را برای شیخ تکرار می نمود،وکشیش" برای اینکه شیخ را از اسلام دور کرده و به مسیحیت در آورد"جهت تحقق یافتنِ مقصودش، بسیارپایبند بود،بگونه ای که حتی یک روز هم کارش را با شیخ تعطیل نمی نمود.

"وهمیشه،ودر همه روزها نزد او می رفت"

وشيخ هم نمی توانست به آسانی از دست کشیش خلاص گردد،بدین خاطر شیخ همیشه در فکر بود، که چه کند،تا از شرّ کشیش خلاص شود.

شیخ بصورتی دائمی، وبه کرات ومرات،در فکر بود،تا اینکه خداوند متعال فکر زیبایی را به ذهنش رساند

شیخ شخصی مُسِنّي را صدا زد،که به او کمک نماید،وسپس به آن شخصِ مسن وسالخورده گفت،هنگامی که فردا کشیش مسیحی نزد ما آمدند،کمی صبر کنيد،وسپس نزد من بیايد،ودر گوشم، بصورتی مخفیانه،و يواشكي چیزی بگوييد

روزِ بعدکشیش مطابق عادت همیشگیِ خود،نزد شیخ آمد،ونشست،ومثل همیشه شروع کرد به
گفتارِ همیشگیِ خود،تا شیخ را به مسیحیت دعوت نماید،وهنگامی که شخص
Forwarded from بار خدایا اخلاصم عطا کن
سالخورده
"که قبلاً شیخ با او نقشه ای کشیده بودند"

امد،مطابق سفارش قبلیِ شیخ در گوش شیخ بصورتی یواش وآرام که کسی نشنود،سخنانی را در گوش شیخ زمزمه کرد

شیخ بعد از آنکه شخصِ سالخورده جملاتی را در گوشش خواند شروع کرد به گریه کردن!

آنهم گریه ای بسیار شدید

کشیشِ مسیحی خواست تا بداند که چه چیزی باعثِ گریه ی شیخ گردیده است

کشیش خطاب به شیخ گفت چه شده است؟

شیخ گفت نمی خواهم الان در باره آن صحبت کنم

کشیش به شیخ گفت یا شیخ آرام باش،وبگو چه شده است؟

شیخ گفت نمی توانم مسئله بسیار بزرگ و مهم است!وبگونه ای گریه می کرد که گویا حقیقتا اتفاق عجيبي روي داده است واو بخاطر آن گریه می نماید

کشیش مسیحی گفت یا شیخ بگو چه اتفاقی افتاده است،واین مسئله مهم وعظیم چیست؟

اعصابم به سختی درهم وبرهم شدند

شیخ گفت خبرهای درد ناکی به من رسیدند،
حضرت جبرائیل"عليه الصلاة والسلام"فوت کرده اند

کشیش در قالبی تمسخُرآمیزشروع به خندیدن
نمودند،وخطاب به شیخ گفت،آیا شما احمق هستی؟

فرشته ها نمی میرند،ای شیخ!

شیخ در جوابِ کشیش گفت،اگر من به خاطر اینکه گفتم فرشته ای فوت کرده است، احمق باشم،

حالِ کسی که می گوید خداوند متعال، که خالق فرشتگان است،فوت نموده است،باید چگونه باشد؟


"پس آنکه کافر شده بود، متحیر و مبهوت شد"

"آيه258 سوره بقره"





منبع:📓قصص_وحكايات_ممتعه



(واللـــــه أعــــلم بالــصــواب)


https://t.me/joinchat/FlIYIVF7Q0Q8umk3oyIQoQ
Audio
✔️سی وهفتمین درس کلاسهای احکام وعقیده

در مسجدشیخین روستای لورزینی

" 98-11-17 "

توسط:لـــقــمـــان صـــبـــوری

موضوع:ملاقات پیامبرﷺ با قبائل عرب،
وشروع شدنِ ایمان آوردنِ انصارِ مدینه


تعریف انصاری چیست؟

تعریف مهاجــر چیست؟

شش نفر از طائفه خَزْرَجْ،به مکه می آیند،
وپیامبرﷺبا انها صحبت می کند،وانها مسلمان می شوند

پیمان عقبه اول چگونه روی داد؟

مُقْرِءُ الْمَدِیٖنه لقب کدام صحابی است؟

اولین کسی که به مدینه امد تا دین را به مسلمانان انجابیاموزد کدام صحابی بود؟

اولین نماز جمعه در تاریخ اسلام توسط
چه کسی،ودر کجا برگزار گردید

عقبة دوم در کجا وچگونه اجرا گردید؟

اولین کسی که دست در میان دستان پیامبر قرار داد وبیعت نمود چه کسی بود؟

‌در عقبه دوم 73 مرد،و 2 زن وجود داشتند،چرا آن دو زن دست در میان دست پیامبر نگذاشتند؟

اهل بدعت امروزه فتوا می دهند که دست خود را به همسرت بزن،وضویت باطل نمی شود،با زن بیگانه دست بده،وضویت باطل نمی گردد😳


بعد از بیعت عقبه دوم کفار به دنبال مسلمانان مدینه می روند،ویک صحابی انصار را اسیر می کنند،نام این صحابی چیست؟


https://t.me/joinchat/Z9QLRrQjRt1lNz
Audio
✔️سخنرانی امروز جمعه

" 1400 - 3 - 7 "


☑️در مسجد شیخین روستای لورزینی

🔘توسط : لقمان صبوری

🟣موضوع : ارکانِ کُفْر



لینک ڪانال تلگرامی لقمان صبوری

👇👇👇👇👇👇👇👇👇


https://t.me/joinchat/Z9QLRrQjRt1lNzg0


لینڪ گروه مجمع فقهی ماموستایان
بمدیریت لقمان صبوری👇👇👇👇👇



https://t.me/joinchat/FlIYIVF7Q0Q8umk3oyIQoQ




آدرس اینستاگرام لقمان صبوری👇👇👇👇👇👇👇



Instagram.com/logmansabori4
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎞 #کورتەویدیۆ

👈بابەت: تەڵاق، بەشی دوهەم
(دیاردەی قێزەونی تەڵاق خواردن و ئاسەواری شومی)

🗣 #حاجی‌ماموستاعارف‌دەیهیم

👆بابەتێکی گرنگ و پێویست،
دایبەزێنن📥
🍃🌺🍃🌺🍃🌺


↙️کەناڵی " نووری ئیسلام "
┏━━━━━━━━┓
❥❀ @nureislam ❀❥
┗━━━━━━━━┛
Audio
🌺🌺🌺🌺🌺🌺


وتاری هەینی شاری بەردەرەشە ۱٤۰۰/۳/۷

بابەت : رونکردنەوەی فەرمودەیەکی حەزرەت صلی الله علیه وسلم

بەسەرهاتی ئەو سێ کەسە کە دەرگا غارەکەیان لێ گیراو لە خوا پارانۆو تەوسولیان کرد بە کردەوەی چاکی خویان، وخوای گەورە روزگاری کردن


🌺🌺🌺🌺🌺🌺

https://t.me/mamosta_aref
الهی به امید تو:
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته

" حكايت پنجم "

"قصة السرقة والمرأة الصالحة"

قال الله تعالى "ومن يتق الله يجعل له مخرجا ويرزقه من حيث لا يحتسب" صدق الله العظيم هذة القصة الواقعية خير دليل على معنى تلك الآية الكريمة لنتعرف على تفاصيل يرويها لنا صاحب القصة وهى كالآتى:

بالأمس أثناء أدائنا لصلاة العشاء بإحدى المساجد ،تعرضت سيارتي لمحاولة السرقة من طرف أحد الأشخاص لكنه لم ينجح في ذلك بعد تدخل أحد الأخوة الذي كان هو الاخر متوجها إلى المسجد للصلاة.

إلى هنا تبدو الأمور عادية.

الشيء الغير العادي، هو أنني عندما توجهت إلى مدينة سلوان البعيدة عن مدينة الناظور ب14 كلم هذا الصباح لإصلاح ما أفسده اللص ومباشرة بعد وقوفي في الحي الصناعي هرول إلي شاب في الثلاثين من عقده وطلب مني بإلحاح أن يتكلف بالمهمة، سألته أولا عن الثمن فأجابني بسرعة أنه الثمن سيرضيني المهم أن يتكلف هو بالإصلاح فترددت قليلا ثم قبلت لأني أحسست أن هناك شيء غير عادي عند هذا الشاب.

وقبل أن يبدأ عملية الإصلاح طلب مني 300 درهم وطلب مني مرافقته إلى إحدى الأزقة القريب منه. فدخلنا الزنقة فإذا بمجموعة من الناس مجموعين أمام منزل صغير جدا، ونقاش ساخن بينهم يحاولون إقناع شاب .فسألت الشاب المعلم عن ما يجري وما علاقتي أنا بالموضوع فقال لي:

إن الشاب الذي يحاولون إقناعه هو أحد أبناء الأثرياء بالمدينة وأن هذا المنزل الصغير في ملكهم تكتريه أرملة تعمل في بيوت الناس لم تأدي واجب الكراء هذا الشهر(300 درهم ) وهددها برمي جميع أثاثها وإخراجها بالقوة مع أنها كانت دائما ملتزمة بالأداء لولا المرض الذي أصاب أبنها مؤخرا أثقل كاهلها.

قام المعلم بتسليم مبلغ 300 درهم الذي أخده مني وسلمه للشاب صاحب المنزل وأفترق الجمع، وشكرت تلك المرأة صنيع هذا الشاب المعلم ثم رجعنا لإصلاح السيارة.

ولما بدأ العمل سألته عن علاقته بتلك المرأة فأجابني: لا علاقة لي بها،إلا أنني أسمع عنها أنها متعففة وعصامية فتمنيت أن أساعدها وليس لدي أي الدرهم حتى جئت أنت وعندما قبلت عرضي قررت أن امنحها أجرة هذا العمل لوجه الله. هذا كل ما في الامر.

فسكت طويلا أفكر كيف دبر الله أمر هذه المرأة بمدينة سلوان عن طريق لص بمدينة الناظور
"ومن يتق الله يجعل له مخرجا ويرزقه من حيث لا يحتسب".
شكرا أيها اللص وأشهد الله أنني سامحتك في الدنيا والآخرة"
________________________

" ترجمه "

" حكايت پنجم،داستان دزد و زنِ صالحه "

خداوند متعال در قرآن مجید می فرمایند:

" وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا،وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ"

و هر که از خداوند پروا کند، خدا برای او راه بیرون شدن "از مشکلات و تنگناها را"قرار می دهد،و او را از جایی که گمان نمی برد، روزی می دهد

"ايه2و3سوره طلاق"

راست گفت پروردگار بلند مرتبت

این حکایت بهترین دلیل بر معنایِ حقیقیِ این آیه شریفه است،باهمدیگر به خدمت تفصیلات این حکایت برویم وبر آن اطلاع یابیم،کاراکترِ اصلیِ این حکایت،ماجرا را اینچنین تعریف می نماید

"دیشب بعد از خواندنِ نمازِ عشاء در یکی از
مسجدها،ماشین من از طرف یکی از اشخاص مورد دستبُرد قرار گرفت،اما سارق در این سوء قصد،بخاطر ورودِ یکی از برادران به مسجد که بعنوان آخرین نفر برای ادایِ نماز عشاء به
مسجد وارد شده بود، موفق نگردیده،واز انجام سرقت ناکام مانده بود،تا اینجا همه چیز عادی بنظر می رسد،

آنچه که غیر عادی است،این است که امروز صبح هنگامی که من به شهر سلوان،که 14 کیلومتر از محل زندگی من دور تر است،حرکت نمودم،تا چیزهاییِ از ماشین را که دزد خراب نموده بود درست نمایم

به محض رسیدنِ به کوچه مکانیک ها،وتوقف کردنِ در آن کوچه،جوانی که حدودا 30 سال عمر داشت،با عجله بسوی من آمد،وبا اصرار والحاح از من خواست که او وسائل خراب شده ماشین من را تعمیر نماید،قبل از هر چیز در باره قیمت با او صحبت نمودم"که در مقابلِ چه مبلغی مشکلات ماشین من را حل خواهد نمود"با عجله در جوابم گفت که در باره دستمزدِ او مطابق رضایت من با من به توافق خواهد رسید

"یعنی مکانیک گفتند که مشکلی در باره دستمزد پیش نخواهد امد،ومن شما را با رضایت کامل راضی خواهم نمود"

مکانیک گفت آنچه که برایش مهم است این است که او، کار مرا راه بیاندازند،وتعمیر وسائل خراب شده را برایم انجام دهد،ابتداء کمی دو دل بودم،اما سپس قبول نمودم که کار ماشین مرا او انجام دهد،چون احساس می کردم که چیزی غیرِ عادی نزد این جوان وجود دارد

مکانیک قبل از اینکه به انجام دادن کار ماشین من شروع نماید،از من در خواست نمود که
300 درهم را به او بدهم،چو

واز من درخواست نمود که همراه او تا یکی از کوچه هایِ نزدیکِ محلّ کارش با او بروم

واردِ کوچه که شدیم،مردمِ بسیاری در مقابل خانه ی بسیار کوچکی جمع ش