Just Truth
4.62K subscribers
885 photos
918 videos
9 files
25 links
هرکه ژرف تر بیندیشد،میداند که حق با او نیست
Download Telegram
Just Truth
Photo
مشروب : مشروب نیز از نظر علمی،زیاده دروی در استفاده از آن زیان آور است.ولی از نظر اخلاقی، مثالی میزنم تا روشن شود : شما در آپارتمان زندگی میکنید، و صدای آهنگ مورد علاقه‌تان را تا آخر زده اید بالا.
اکنون همسایه روبرو،شاکی میشود و به سراغ شما می‌آید.
ولی شما نمیتوانید بگویید «چهاردیواری اختیاری» اگر چنین بگویید، بسیار انسان غیرمنطقی و مردم آزاری هستید، زیرا مبدا صوت،در چهاردیواری شماست ولی مقصد صوت، در چهاردیواری و روی اعصاب دیگران. پس باید کاری کنید که صدای بلندگو از چهاردیواری خودتان فراتر نرود. مشروب خواری نیز همین است. جوری مصرف کنید که به کسی آسیب نرسانید.مثلا حق نشستن پشت فرمان را ندارید.
میگویند اگر مدافعان حرم نبودند،الان داعش در ایران بود.
من میگویم، اگر قرآن و اسلام نبود، الان داعش وجود نداشت.
اگر میخواهید داعش را نابود کنید،عمامه ها را از سرتان دربیاورید و کتابهایتان را بسوزانید. داعش، یک ایدئولوژی است نه یک گروه
این حکومت مانند قطره زهری است
که همچون مغولان در اقیانوس فرهنگ ایرانی محو و بی اثر خواهد شد،
حال هرچقدر هم کشنده باشد.

نوروز را به شما شادباش میگویم دوستان عزیزم 🤍
ایرانم

عید، آن روز مبارک بادم
که تو آبادی و من آزادم
فلانی مثلا خواسته الکی یک پیج یا کانالی بسازه و شلوغش کنه
مثلا اومده به مخاطبش بگه ایدئولوژی چیست؟ و خواسته مثلا ایدئولوژی رو توضیح بده. حالا دنبال کننده ی بدبخت باید سیصد صفحه با اصطلاحات پیچیده ی فلسفی ورق بزنه و مطالعه کنه و در آخر هم دست خالی خارج میشه.
یعنی خاک بر سر اون ادمینی که نتونست نهایتا توی چهارپنج صفحه و با زبان قابل فهم، مفهومی مثل ایدئولوژی رو توضیح بده.
چیکار میکنین؟ این سرگردانی،توهین به مخاطبه!
عزیز کمیت مهم نیست،به کیفیت صفحه ات برس
با کلمات قلمبه سلمبه دانا نمیشی…
دزدگیر، تنها برای اموال مالک به صدا در می‌آید
و چه ننگ بزرگی‌ست که آدمی اینگونه باشد!


دزدگیری که بر روی یک اتومبیل نصب شده ، هرگز بخاطر سرقت یا دستبرد به اتومبیل همسایه به صدا در نمی آید و فریاد نخواهد زد. دزدگیر با خود میگوید به من چه؟ من که نگهبانِ اموال دیگران نیستم. بردند که بردند... به درک که بردند. من بر روی این دستگاه نصب شده ام و وظیفه و مسئولیت دارم که از همین دستگاه محافظت کنم. تنها در برابرِ دستی، ایستادگی خواهم کرد که به سوی دستگاهِ تحت حفاظتِ من دراز شود و به سنسورمم نیست که چه بر سرِ اتومبیلهای دیگر می آید.و چه ننگ بزرگی است که انسان، اینگونه باشد!سوال من این است: اگر رژیم ، مهسا امینی را از خاک بیرون آورد و او را زنده تحویل خانواده اش بدهد ، باز هم صدایی از این خانواده در می آید؟! شاید بگویید خب به دلیل این همه زجر و رنجی که رژیم به مهسا و خانواده ی او تحمیل کرد، آنان باز هم سکوت نخواهند کرد!اگر فرض کنیم که اصلا از اولش هم ، شخصی بنام مهسا امینی مورد ظلم و قتل واقع نمیشد و امروز او در کنار خانواده ی خود بود چه؟ آیا باز هم خانواده ی او در دفاع از اعتراضات و آزادی و زندانیان ، روزی یک بار از پنجره ، شعاری را به قلب دشمن میفرستادند؟سایر خانواده های داغدار و آسیب دیده چه؟من در این متن تلاش کردم که این عزیزان را نقد کنم ، سایر مردم که دیگر بماند. بدبختی و گرفتاری ما این است که اگر در بیمارستان، نوزادی با نوزاد دیگر تعویض شود ، خانواده ی نوزاد(که در اصل مال آنان نیست و جایگزین شده) ، سالها از او حمایت میکنند و همواره قربان صدقه ی او خواهند رفت! این در حالی است که فرزند واقعی خودشان ، همان است که اکنون نزد همسایه ی روبرو زندگی میکند.آیا درد و رنج و فقر و بیماریِ او به اندازه ی درد و بیماریِ کودکِ نزد خودشان ، آنان را می آزارد؟ آیا به هر دو کودک ،به یک اندازه محبت میکنند؟ به احتمال قوی نه!چرا؟ زیرا آنان به غلط گمان می کنند که با فرزندِ خودشان زندگی میکنند و آن بچه، مولودِ دستگاهِ تناسلیِ (خودشان!!!) است و از اتفاقی که در بیمارستان افتاد اطلاع ندارند. آری خودشان ، خود ، من ، خودم ، خودمان!!!چرا اینگونه است که حتما باید خشتی از سازه ی خودمان کم شود تا فریاد براوریم و معترض شویم و بایستیم و حق خواهی کنیم؟ آیا حواسمان هست که در حال ترویج و تثبیت چه اشتباهی هستیم؟!این (خود یا منِ) لعنتی از کجا و چگونه درون ظرف شما ریخته شده؟! آیا فقط منِ درونِ ظرف شما عزیز و محترم است؟!
ماه مبارک رمضان هم هست، همه‌ی کافه‌ها بسته شده و مذهب خیلی دموکرات و آزادیخواه اسلام به موجب نهی از منکر همه جور تظاهر به روزه خوردن را قدغن کرده. تقیه دروغ مصلحت‌آمیز و سیکیم ‌خیاردی. مثل اینکه اگر من مسهل می‌خورم همه مجبورند مسهل بخورند و یا ادای مسهل خوردن را دربیاورند، این‌ها عنعنات است. تنها لغتی است که میهن عزیز ما را کاملاً بیان می‌کند.

👤 صادق هدایت
یکی از ایرادات مهم بر ادیان و عرفان ها این است که این پارادایم ها در صددتحقیر و خُرد کردن نفس شما هستند تا هر چه بیشتر شما را خوار و ذلیل و محقر کنند که بتوانند این نفس خرد شده را براحتی در مسیر اطاعت های گوناگون‌از خدا گرفته تا مرشد و ملا و بقیه بکشانند. برعکس باید ارزش انسانها را هر چه بیشتر فربه کرد تا آن قدر به وجود خودشان ارزش قائل شود که در مقابل هرگونه کوشش برای تحت انقیاد در آوردن آن بتوانند مقاومت کنند. حتی ممارست های انواع مدیتیشن ها و ریاضت کشیدن ها باعث کوچک شدن ادراک نفس و کاهش ارزش آن می شوند. تا می توانید از این تعلیمات دوری کنید.
آیا زندگی قبل از مرگ وجود دارد؟
دنیای قبل ازمرگ، چگونه دنیایی است؟
قبل از آنکه بمیریم ، چه بر سرمان می آید؟
آیا به زندگی پس از تولد اعتقاد دارید؟


اگر از من بپرسید بعد از مرگ، کجا خواهیم رفت، پاسخ خواهم داد که این سوال ، ابلهانه و خطاست. زیرا ابتدا شما پذیرفته اید که قرار است عازم سفر شوید و بار و بندی را ببندید و بروید اما نمیدانید به کجا!!!
و این رویکرد، غیر منطقی و خطاست زیرا پرسش اصلی و منطقی این است که مگر قرار است پس از مرگ، جایی برویم؟
بعضی ها همین اشتباه را راجع به خلقت میکنند و به خطا میپرسند جهان چگونه به وجود آمده؟! یا اینکه پس چه کسی جهان را خلق کرده؟!!!
که در پاسخ باید گفت: مگر جهان به وجود آمده؟! مگر جهان، مخلوق است که به دنبال شناساییِ خالق آن هستید؟!

ما به درستی ، زندگی کردن و لذت بردن از آن را آموزش ندیده ایم. از زمانی که چشم باز کردیم ، جماعتی معتقد و متعبد و متجاوز در حال آماده سازی ما جهتِ اعزام به سفری اخروی و پسامرگی بودند و همواره درِ گوشمان خواندند که دنیا ، پل عبور(محل گذر) است!
کار این جماعتِ معامله گر ، معامله به روش نسیه است. آنان در ازای چیزی که از ما میگیرند، کالایی موعود را میفروشند که معلوم نیست کی به دستمان میرسد. اما فروش ،نیازمند بستر و بازار است و این بستر(مشتریان مصرف کننده) یک بار برای همیشه باید از خود بپرسند: اگر دنیا، پلِ عبور میانِ دو عدم و ابدیت بود چه؟! در آن صورت چه خاکی به سرمان بریزیم و چگونه این(منِ) یک بار مصرف را که دیگر هیچگاه تشکیل نخواهد شد و هیچ اثری از آن باقی نخواهد ماند را التیام بخشیم؟

تولد ، مادر مرگ است و پوچیِ محض ، زمانی تحقق می یابد که مرگ را از میان برداریم زیرا زندگی یعنی بهره بردن از زنده بودنمان. چرا از لفظ زنده استفاده میکنیم؟ زیرا قرار است بمیریم و این مرگ است که زندگی را معنا میبخشد.

اگر از من بپرسید که پس از مرگ کجا میرویم، به شما میگویم که تا آنجا که دانش من گواه است، به زیر خاک خواهیم رفت. بنابراین بجای اینکه بپرسیم بعد از مرگ ،چه بر سرمان می آید، بهتر است بپرسیم: قبل از مرگ چه بر سرمان می آید؟ آیا قبل از مرگ زندگی کرده ایم؟ آیا به زندگی پس از تولد و قبل از مرگ معتقد و پایبند هستیم؟ آیا زندگی قبل از مرگ وجود دارد؟

آیا انقدر آگاه شده ایم که به زندگی قبل از مرگ، سر و سامان دهیم و نهایت بهره را ببریم گویی که هیچ زندگی پس از مرگی وجود ندارد؟
"ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ..ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ "

ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﯿﺪ...
" ﭼﯿﺰﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﺁﻭﺭ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﻧﺪﯾﺪﻡ"...

ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﺳﻮﺧﺖ...


ﻭﻟﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ... ﺳﺠﺪﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ..

ﺩﺭ عجبم ﺍﺯ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ
ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻳﮏ ‏ﺳﻴﺐ ﻧﺎﻗﺎﺑﻞ ﮔﻴﺮ ﻣﯽﺩﻫﺪ...

ﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﯽﻋﺪﺍلتی ﻭ ﮐﺸﺘﺎﺭِ انسان ها ﺭﺍ ﺯﻳﺮ ﺳﺒﻴﻠﯽ ﺭﺩ ﻣﯽﮐﻨﺪ....


ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﺧﺪﺍ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ پشتیبان ﺍﻧﺴﺎنها ﺑﺎﺷﺪ ، نگرﺍﻥ ﺧﻮﺭﺍﮐﯽﻫﺎﯾﺶ ﺍﺳﺖ . . .!
به پایتان می افتم خوب نباشید
چکار کنیم که شما دست از خوب بودن بردارید؟


به پایتان می افتم، خواهش میکنم، تمنا میکنم دست از خوب بودن و خیِر بودن بردارید. همین که دست به هیچی نزنید،خفه خوان بگیرید و دهان کثیفتان را ببندید و نظر ندهید، برای ما عملِ خیر و صواب محسوب میشود و سپاسگزار الطافتان هستیم.

عینکی را روی چشمشان زده اند و کلِ جهان را از دریچه ی آن عینک میبینند و گمان میکنند که آن عینک و رنگِ متعلق به آن که با آن، جهان را میبینند، حقیقت محض است. اگر با عینکشان،جهان را خاکستری میبینند،دیگر رنگها را باطل می پندارند و هرچه فریاد بزنی که ایهاالناااااس، ابله، بیشعوووووور، نفهم، نادااان... آن عینکِ نحسی که زدی و رنگی که با آن دنیا و پیرامونت را میبینی، تنها عقاید و باورها و نظراتِ توست، مذهبِ توست، جایگاه و جغرافیای فکریِ توست،میزانِ سواد و شعور و درک توست، آن عینک فقط دیدگاهِ شخصیِ تو به جهان و امور دنیاست. و در بسیاری از موارد باید گفت که آن عینک فقط عینکِ بی سوادی و بیشعوری و درک پایین و فهم سطحیِ تو نسبت به مسائل و موضوعات است.

زنیکه و مرتیکه ی پفیوز، راه می افتد در خیابان و مترو و اتوبوس، دقیقه به دقیقه مردم را امر به معروف و نهی از منکر میکند و عملِ خود را خیر و ثواب میداند، لذا خود را انسان خوبی میپندارد. یکی نیست به این سادیستِ پفیوز بفهماند که پندار و گفتار و رفتارِ نیکِ تو، طبقِ عینکی که به روی چشمان کورت زده ای، نیک پنداشته میشوند، نه با همه ی عینکها. امر یعنی دستور، معروف یعنی شناخته شده. امر به معروف،یعنی دستور به اجرای شناخته شده ها و معلوماتِ دینِ من. نهی از منکر یعنی ممانعت از اعمالی که خدای خودشان برایشان انکار کرده است.و اینگونه با عینک خود، برای دیگران نسخه مینویسند چراکه عینکشان، این تجاوزات را به خیر و ثواب ترجمه میکند.
Just Truth
به پایتان می افتم خوب نباشید چکار کنیم که شما دست از خوب بودن بردارید؟ به پایتان می افتم، خواهش میکنم، تمنا میکنم دست از خوب بودن و خیِر بودن بردارید. همین که دست به هیچی نزنید،خفه خوان بگیرید و دهان کثیفتان را ببندید و نظر ندهید، برای ما عملِ خیر و صواب…
عینکی بر روی چشمشان زده اند و میخواهند همه چیز را با آن بسنجند و بر مبنای آن، برای هرچیزی و هرکسی نسخه مینویسند. گویی همه باید مشمولِ چتر خزعبلاتِ آنان شوند. اعدام میکنند،شلاق میزنند،تصمیم میگیرند،گردن میزنند،جشن تکلیف برای کودکان میگیرند، کتک میزنند زیرا به دید آنان، کتک برای تربیت جواب میدهد. بودجه های کلان را به جای اینکه صرف آبادانی کشور کنند، صرف ساخت مساجد و زیارتگاه میکنند. که چه؟ به این دلیل که ما خوبیم و این اعمال برای سعادت بشری خوب است، و رنگ عینکِ ما، رنگ حقیقت است.یک مشت بیمار روانی از طرف آستان قدس رضوی «مرکز فساد و خرافات ایران» وارد بیمارستان میشوند که با اجرای اعمالی مضحک و خرافی، مثلا به خیال خودشان، بیماران کرونایی را شفا دهند. یکی نیست بگوید : بگذارید علم کارش را بکند. چکار کنیم که شما در حق ما خوبی نکنید؟ همین که جسم شومتان را وارد بیمارستان نکنید و بگذارید بیماران آرامش داشته باشند کافیست.
این احمقها، بخاطر خیرخواهی است که اینگونه میکنند و احتمالا بتوان گفت « بسیاری از جنایتکاران و شکنجه گران تاریخ،انسانهای خوبی بوده اند و از روی خیرخواهی، تجاوز میکردند». باید به این بیشعوران فهماند که هرآنچه شما فکر میکنید خوب است،حقیقتا خوب و خیر و ثواب نیست و بسیاری از این خوبیها، تجاوز و شکنجه و آزار و دخالت محسوب میشود.
«قدم‌ زدن در پارسه ۲۵۰۰ سال پیش»

تصاویر بازسازی شده موزه گتی کالیفرنیا از تخت جمشید با کمک کارشناسان و باستان شناسان شکل گرفته و میتونید به ۲۵۰۰ سال پیش سفر کنید و پرسپولیس را ببینید.

https://persepolis.getty.edu/
علم و فلسفه همواره در تغییر اند،پس مارا به حقیقت نمی‌رسانند

بسیاری از متدینان، مدعی و مفتخرند به اینکه علم و فلسفه همواره درحال تغییرند و این موضوع را اینگونه میپندارند که دین و عقاید و خدایشان، همه چیز را گفته است لذا فقط صراطِ آنان مستقیم است و هر صراطی غیر از آن را تکذیب می کنند. مدعی اند که علم و فلسفه به این دلیل که همواره در تغییرند و ادعاها و ادله و دستاوردهای خود را مکررا نفی و نقض می کنند، پس هیچگاه به حقیقت نخواهند رسید. لذا این کار، عملی بیهوده است چراکه علمِ پنج سال بعد، علمِ امسال را قبول ندارد،پس هیچگونه ایقان و اطمینان و حقیقتی حاصل نخواهد شد و به همین دلیل، به سکون و ثبوت خود مفتخرند.
اما این کوته فکرانِ ناآگاه، گویا اطلاع ندارند که اساسا و اصولا این تغییر است که احتمالا محصولی بنام حقیقت را در پی دارد. تغییر یعنی حرکت. فلسفه و علم در حرکت اند و بینابین همین اصطکاکی که حین حرکت پدیدار می شود، احتمالا حقایق سربر می آورند. گفته اند:«بسیار سفر باید تا پخته شود خامی». بسیاری از مذهبیها نیز این مصرعِ تکان دهنده را گاها بازگو میکنند اما دریغ از کمترین توجهی. «سفر» نیازمندِ حرکت است، نه سکون. ذهنی که حرکت نمی کند، متغیر نیست لذا چنین ذهنی فارغ از فردیت و استقلال است.
شخصی که روی تردمیل میدود، درون چهاردیواریِ خود محبوس است، هرچه اهتمام میورزد و سر میچرخاند، جز چهار دیواریِ قدیمی و تعدادی قاب عکس که احتمالا الگو و اسطوره های این شخص هستند، چیزی به چشمش نمیخورد چراکه حرکتی وجود ندارد لذا تغییری مشاهده نمی شود و در نتیجه، این شخص همین چهاردیواری را حقیقت محض میپندارد و تصاویرِ روی دیوار را الگو و مقدس می انگارد.
اما علم و فلسفه با تردمیل، میانه ی خوبی ندارند. در نگرِ انان تردمیل مانع است و این مانع، ممنوع است. چراکه باید دوید، طوری که نه تنها باید از اتاق، ساختمان، بلکه از شهر و سرزمین و زمین و... خارج شد و جست و جو کرد و چرخید تا پخته شود خامی.
Just Truth
علم و فلسفه همواره در تغییر اند،پس مارا به حقیقت نمی‌رسانند بسیاری از متدینان، مدعی و مفتخرند به اینکه علم و فلسفه همواره درحال تغییرند و این موضوع را اینگونه میپندارند که دین و عقاید و خدایشان، همه چیز را گفته است لذا فقط صراطِ آنان مستقیم است و هر صراطی…
علم و فلسفه، اساسا دین ستیزند. چراکه دین، دارای چهارچوب است و خود را در این چهارچوب حبس کرده است، ولی فلسفه و علم از هر زندانی فراری اند. علم و فلسفه،محبوس نمی شوند.
دین بسیار متکبر و مغرور و لاتغیر است چراکه خدا اشتباه نمیکند و لذا دین ممتنع الخطاست..ولی علم و فلسفه با کمال تواضع و فروتنی، همواره در حال نقض کردن خود و به کمال رساندن خود هستند. اتفاقا خوبیِ علم و فلسفه به این است که اشتباه میکنند چراکه ممکن الخطا هستند تا پخته شود خامی..
دین، خائن است چراکه به حقیقت خیانت می کند و مقصد او، التیام و ارامشی کاذب است.
از فعالیت کانال به همین شکل راضی هستید؟
موضوعات و مباحث مورد اهمیت را توضیح بدیم.
اگر مایل بودید پست های کانال رو برای دوستان و آشنایانتون بفرستید و آنهارا تشویق به حقیقت جویی کنید.

البته صرفا کانال من نه، هر سوراخی که از آن مطالب حقیقت جویانه بیرون می‌زند را به صورت گسترده انتشار دهید.

روزانه بسیار ویدیو و تصویر های فان و خنده دار و عاشقانه بین افراد به اشتراک گذاشته میشود.

فرهنگ سازی کنیم تا در میان میلیون ها پست و پیام خنده دار، چند پیام فلسفی و تاثیرگذار و دارای بار ارزشی هم به اشتراگ گذاریم.
در جوامعِ استبدادی همیشه زن و مرد از هم جدا میشوند تا مرد ها و زن ها چیزی که بینشان جریان داشته باشد، شهوتِ بیمار گونه ی ناشی از توهمِ شناخت از هم باشد تا هیچ زنی و مردی زیبایی و زشتیِ واقعی را نتواند تشخیص بدهد و زن ها و مرد ها در انتخابِ هم به اندازه ی شهوت برانگیز بودن توجه داشته باشند و بس، نه چیز دیگری...

چرا؟

چون اگر در جامعه روابطِ زن و مرد آزاد باشد آن دیوارِ شهوت فرو می ریزد و زن ها و مرد ها زیبایی و زشتی واقعی را تشخیص میدهند و خانواده هایی که تشکیل می دهند بر دوست داشتنِ انسانی بنا می کنند و فرزندانِ سالم تربیت می کنند که تابِ استبداد را ندارد و به عبارتی استبداد با وجود آنها بیگانه است چرا که آزاد پرورش می یابند.
اوج گیری ملی گرایی به جای خرافه پرستی در بین مردم خبر خوبیست.
فرزند آوری

متأسفانه بسیاری از انسانها فکر میکنند که حق انجام برخی از کارها و تصاحب برخی چیزها را دارند. این در حالی است که هیچگاه از خود نمیپرسند آیا من آگاهی و شعور و شایستگی لازم را در جهت دسترسی به چنین امتیازاتی دارم یا نه؟ آیا دو نفر زن و مرد، که قصد بچه دار شدن دارند، یکبار از خود پرسیده اند که اصلا چرا میخواهیم یک موجود زنده را بوجود بیاوریم؟! واقعا دلیل و هدف این کار چیست؟ اکثر خانواده ها که هنوز دارای فرزند نشده اند، ولی قصد چنین کاری را دارند، اگر از آنها سوال شود که چرا چنین قصدی دارید؟ در پاسخ معمولن میگویند راستش دلمون ی بچه میخواد، دوست داریم که صدای بچه بپیچه تو خونه، از تنهایی دق کردیم. و از این قبیل جمله ها… از نظر من، حتی چنین رفتاری با پرندگان و ماهی ها که آنان را جهت ارضای حال خود و سرگرمی، در قفس و آکواریوم زندانی میکنند، نیز به دور از اخلاق است. چه برسد به اینکه جهتِ ارضای میل و احساس شادی و سرگرمی خود، یک موجود زنده ی خردمند را بازیچه ی خود قرار دهیم. در اقشار فقیر و فرودست خصوصن روستانشینان و عشایر وضع بدتر است. اقشار مستضعف و فقیر، معمولا دیگر به دنبال این نیستند که صدای بچه ای در خانه بپیچد، جهت سرگرمی و تفنن. بلکه معمولا، هدف آنان از فرزندآوری، چنین است که اگر بچه، دختر بود پس از چندین سال تبدیل به ماشین ظرفشویی و لباسشویی و آشپز و ربات کارگر و فرمانبردارِ آشپزخانه میشود. و اگر پسر بود، کارهای بیرون خانه را انجام دهد.نان بخرد، کار کند، و کمک خرج خانواده باشد. خصوصا در روستاها که فرزندان پسر را مانندِ ماشین آلاتِ کشاورزی، مورد بهره برداری قرار می‌دهند.خلاصه که در بین این اقشار، هدف فرزندآوری، تولیدِ ابزار و برده و حمال، و بهره گیری از آنان است.