نشریهٔ جهان اشراقی
988 subscribers
395 photos
284 videos
63 files
324 links
«و نصیب من از دنیا این سخن گفتن آمد...» عنصرالمعالی

مدیر مسئول: محمّد امین مرئی
سردبیر: سارا کسری‌نیا



صفحه‌ی اینستاگرام:
http://instagram.com/sharghulmelal

ارتباط با نشریه:
@Bastaami
Download Telegram
▪️منتشر شد

شماره‌ٔ #دهم فصلنامه‌ٔ فرهنگی و هنریِ  #جهان_اشراقی (رخ‌نگار سابق) با ۱۷۵ صفحه و بهای ۹۰ هزار تومان از ۲۷‌ام دی ۱۴۰۲ در دسترس شما همراهان ارجمند است.

به‌منظور سفارش و خرید نسخهٔ کاغذی و الکترونیکی شمارهٔ جدید می‌توانید از قسمت پیام مربوط به کانال تلگرام اقدام بفرمایید.


@Jahan_Eshraghi
▪️در بخش تک‌نگاره مطلب قابل‌توجّهی از آدام کاهین با ترجمهٔ خوب دکتر گیلناز یوسفیان به چاپ رسیده است که از جمله مباحث مهم و مورد نیاز انسان ایرانی است.

در این نوشتار این مسئله به‌خوبی تبیین می‌گردد که چگونه آن زمانی که در خصوص موضوعات مختلف هم‌نظر نیستیم، بتوانیم مشارکت کنیم و تشریک مساعی داشته باشیم.
در شماره‌های آتی بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت.

با ما به آینده قدم بگذارید.

#فصلنامه_جهان_اشراقی
#شماره_دهم
#تک‌نگاره


@Jahan_Eshraghi
▪️ویدیویی بسیار دیدنی و جذّاب از فعّالیّت سپاه دانش در ایران

این ویدئوی ارزشمند با صحنه‌هایی ناب از شرایط دشوار آن روزگار و همّتی که مصروف شد تا سوادآموزی در دوردست‌ترین نقاط این مرز و بوم صورت پذیرد در نوع خود دیدنی است؛ اثری از تلویزیون فرانسه که با همکاری یونسکو با موضوع «پیکار با بیسوادی» در بهمن ماه سال ۱۳۴۳ خورشیدی ساخته شده است.

پرویز ناتل‌ خانلری از روشنفکران و ادیبان برجسته‌ٔ ایرانی در دههٔ ۳۰ و ۴۰ خورشیدی بود. زمانی که در دههٔ ۴۰ آهنگ توسعهٔ ایران، رشدی شتابان به خود می‌گیرد محمّدرضاشاه از لزوم توسعهٔ آموزش عالی و دانشگاه‌ها در کشور می‌گوید.

ناتل‌خانلری در نشریهٔ روشنفکری «سخن» با انتقاد از برنامهٔ شاه نوشت که بودجهٔ اندک آن روزگار را باید بیشتر به سوادآموزی عمومی و تٲسیس مدرسه در روستاها و شهرستان‌های کوچک اختصاص داد و کمبود معلم را با طرحی ابتکاری جبران کرد، چرا که ارتقای فرهنگی و توسعهٔ سیاسی و اقتصادی در جامعه‌ای با اکثریّت بی‌سواد ممکن نیست.

این انتقاد به دید شاه می‌رسد؛ شاه «اسدالله علم» را نزد خانلری می‌فرستد و دربارهٔ «طرح ابتکاری» او می‌پرسد. خانلری طرح «سپاه دانش» را پیشنهاد می‌کند تا جوانان دیپلمهٔ ایرانی به‌جای تلف‌ کردن عمر خود در سربازی اجباری، به‌عنوان معلّم به روستاها و مناطق محروم بروند و پسران و دختران آن مناطق را باسواد سازند. این طرح با استقبال محمّدرضاشاه روبرو می‌شود و به خانلری پیشنهاد می‌دهد که خود او مجری این طرح شود و برای اجرایی‌سازی آن، پست وزارت فرهنگ در دولت اسدالله علم را بپذیرد.

به این ترتیب، میلیون‌ها کودک روستایی که با طرح خانلری به مدرسه رفتند، وام مردی را به گردن دارند که علائق شعری و علمی خود را رها کرد تا مدرسه را به روستاها ببرد.


@Jahan_Eshraghi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مسئلهٔ ایران به روایت نصرالله پورجوادی

▪️نسخهٔ صوتی این گفتگو را اینجا بشنوید
▪️نسخهٔ یوتیوب

◽️ایران به‌مثابهٔ یک نظریهٔ فرهنگی چگونه تعریف می‌شود و اساس این نظریهٔ فرهنگی در چه چیزهایی است؟

◽️در اوّلین قسمت از برنامهٔ «فردای ایران» اشکان زارع با دکتر نصرالله پورجوادی، فیلسوف، نظریه‌پرداز فرهنگی و عرفان‌پژوه به گفت‌وگو پرداخته تا پاسخ‌ پرسش‌های بالا را از او جویا شود.

برای مشاهدهٔ ویدئوی کامل این برنامه در وبسایت فردای اقتصاد اینجا کلیک کنید

#فردای_ایران

◻️رسانهٔ تصویری فردای اقتصاد
@Feghtesad


@Jahan_Eshraghi
▪️ایضاح
▫️حامد روشنی راد


یکی از ویژگی‌های مدرنیته در غرب یعنی در نسخهٔ اورجینال و اصلی خود این است که به‌خوبی توانسته واژگان مقدّس را در بافت و معنای سکولار به کار بگیرد و اساساً شاید یکی از بنیادی‌ترین سطوح سکولاریسم همین باشد.

این مشکلی که اینجا دربارهٔ لفظ «کاهن» پیش آمده است، مصادیق زیادی خصوصاً در ترجمه دارد، مثلاً ایراد گرفته میشود که ترجمهٔ Geist به روح درست نیست؛ زیرا روح بار دینی دارد و پرهام در مقدّمهٔ ترجمهٔ خود حتّی استناد به آیهٔ «قل الروح من امر ربی» میکند و بر این اساس می‌گوید اساساً روح امری مربوط به خدا است. امّا گایست هگل امری انسانی است. و نمیدانم چرا کسی نیست که به ایشان بگوید دقیقاً لغت گایست قبل از اینکه هگل آن را در این معنی به کار ببرد نیز همین بار دینی و الهیّاتی را داشته است و هنر هگل همین بوده که مفهومی دینی را بدل به مفهومی فلسفی و تقریباً تهی از معنای دینی صرف کند. گایست برای آنچه گفتم یک مثال کوچک است و مثال‌های بی‌شماری برای این در ذهن دارم. بسیار جالب است که پرهام چنان معنی ذاتی برای روح، بر اساس «قرآن» و نه حتّی چندان ادبیّات کلاسیک، تعیین می‌کند که گویی هر لفظ یک معنای ذاتی دارد و در طی تاریخ و فرهنگ‌های مختلف تحوّلی در معانی رخ نمی‌دهد و قطعاً معنایی هم که در قرآن آمده ذاتی‌ترین معنی و اصیل‌ترین معنی است. با ادبیّات کلاسیک فارسی کار ندارم، روح صرفاً در زبان فارسی معاصر خالی از معانی دینی نیست امّا در عین حال خالی از معانی سکولار و تاریخی و بشری هم نیست: مثلاً وقتی می‌گوییم «روح زمانه در دورهٔ قاجار فلان گونه بود» یا از این عامیانه‌تر مثلاً در انجمن الکلی‌ها که تیم مترجمان و نویسندگان نشریاتِ آن کاملاً عامیانه و صریح سخن می‌گویند کتابی پرتیراژ دارند به‌نام «روح سنّت‌های انجمن الکلی‌ها». جالب است که این معنای روح را الکلی‌های گمنام هم می‌فهمند و خبر دارند، امّا پرهام از آن یا خبر ندارد یا اهمیّت و اصالتی برای این معانی قائل نیست. البته پرهام و لغت روح را فقط مثال زدم و هیچ تٲکیدی بر ترجمهٔ گایست به روح یا نقد خاصّی متوجّهٔ مرحوم پرهام نیست. زیرا این یک رویه و رویکرد عام و شایع است.

مثلاً کسی که از کاهن خواندن طباطبایی تعجّب می‌کند اصولاً آنچنان ذهنش دین‌زده است که نمی‌تواند تصوّر کند می‌توان لفظ کاهن را به‌معنی سکولار و نامربوط به خود معنای کاهن که لغتی عبری است به کار برد؛ زیرا از مصر باستان تا اسلام هزاران تغییر کرده است و در قرآن و شعر فارسی بگیر تا ادبیّات امروز و زبان روزمرهٔ امروز معانی مختلفی گرفته و خواهد گرفت؛ و دلیلی ندارد ما معنای خود را به واژگان ندهیم و لغات را در زبان و جهان خود بازتعریف نکنیم؛ بلکه با نگاهی ذات‌گرایانه، برای ورود اشکال به کاهن خواندن طباطبایی، مانند پرهام به قرآن ارجاع دهیم که در آن خطاب به محمّد آمده است «فَما اَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ‌ بِکاهِنٍ‌ وَ لا مَجْنُونٍ‌» و بر این اساس کاهن را معنایی هم‌ردیف با مجنون بدانیم. همهٔ این معانی تاریخی واژگان مهم‌اند و برای بخشیدن معنای نو باید همهٔ این معانی به‌مثابهٔ افق هرمنوتیکی در دسترس و دیدرس باشند. بخش عظیمی از پروژهٔ سکولاریزاسیون، به همین سکولاریزه کردن مفاهیم بنیادی در زبان باز می‌گردد.

لغتی مانند «شیخ» را که فرضاً که در زبان دینی به‌معنی آخوند و فقیه به کار می‌رود، مثلاً من خودم گاه برای کسانی مثل «گوته» و «کانت» به کار می‌برم و به تقلید از اختصاص این نام به ابن‌سینا «گوته» را صرفاً شیخ می‌گویم، این صرفاً ریشه در علاقهٔ من به الفاظ و اصطلاحات و تکیه‌کلام‌های حوزوی و دینی ندارد؛ بلکه بیش از همه معتقدم با این کار الفاظ سنّتی به‌تدریج با همین آشنایی‌زدایی از بار معنی سنّتی و دینی متصلّب و منجمد رها می‌شوند. من شیخ را برای ارسطو یا افلاطون به کار نمی‌برم، زیرا تعجّب و آشنایی‌زداییِ خاصّی درش نیست. امّا شیخ خواندن کانت ضرورتاً معنی شیخوخیّت را تغییر و به نظر من ترفیع بسیار می‌دهد.

@Jahan_Eshraghi
نشریهٔ جهان اشراقی
▪️ایضاح ▫️حامد روشنی راد یکی از ویژگی‌های مدرنیته در غرب یعنی در نسخهٔ اورجینال و اصلی خود این است که به‌خوبی توانسته واژگان مقدّس را در بافت و معنای سکولار به کار بگیرد و اساساً شاید یکی از بنیادی‌ترین سطوح سکولاریسم همین باشد. این مشکلی که اینجا دربارهٔ…
ادامه از مطلب بالا:

همین را من دربارهٔ عبارات و جملات مقدّس هم گاه انجام می‌دهم. مانند استفاده از آیات قرآن و اذکار و الفاظ مقدّسه یا عبارات ادعیع؛ امّا در بافتی غیرمذهبی. به یاد دارم دوستان به‌خاطر استفادهٔ این‌چنین از یک عبارت «زیارت عاشورا» حتّی گلایه و نقد نوشته بودند در کامنت‌ها که این کار وهن «زیارت عاشورا» است. از نظر من توهین که نیست هیچ، تکریم و حفظ روح و باطن حقیقی سنّت دینی هم هست؛ یعنی زنده کردن اسماء و ادبیّات آن در بافت مدرن و مشروعیّت‌بخشی به این معانی نوین. کافی است فقط اثری مانند لویاتان هابز را ببینید که تا چه اندازه لغات و اصطلاحات و عبارات مسیحی و کتاب مقدّس را در معنای مدرن و سکولار به کار می‌برد. تٲکید بر اجتناب از استعمال این واژگان شاید ریشه در به‌قول قائلش «دین‌خویی شدید» دارد. دین‌خوئی در افراد لاییک به‌دلیل ناخودآگاهی و فقدان تعریف واضح از دین، مخرّب‌تر و شدیدتر از دین‌خوییِ افراد متشرّع است.

این شمارهٔ نشریهٔ جهان اشراقی که بخشی اختصاصی و غنی دربارهٔ اندیشهٔ سیّد جواد طباطبایی دارد، از طریق ادمین کانال تلگرامی «نشریهٔ جهان اشراقی» قابل تهیّه است. متنی هم از من دربارهٔ دستگاه مفهومی فردوسی در شاهنامه آمده است. مصاحبهٔ محمّدامین نایب پور با استاد حکمرانی و متفکّر سیاسی دانشگاه  هاروارد که از متفکّران اشتراوسی آمریکا محسوب می‌شود یعنی هاروی منسفیلد نیز از مطالب خوب این شماره است

نقل از کانال:
https://t.me/nouspoetikos



@Jahan_Eshraghi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ویدئو
#مستند


▪️روایت مهدی بازرگان، دربارهٔ چگونگی «جا انداختنِ فکرِ خروجِ شاه از ایران» با تلاش‌های نهضت آزادی.
ایران‌دل IranDel


@Jahan_Eshraghi
▪️‏نگاهی به روزنامه‌های ترکیه در روزهای ‎نجات آذربایجان از دست فرقهٔ پیشه‌وری و مزدوران شوروی


روزنامهٔ آکشام: آخرین خبرها از آذربایجان

◻️ مردم ‎تبریز سربازان ایرانی را روی شانه‌هایشان حمل کردند.
◻️نیروهای ایرانی، وارد تبریز شدند.
◻️جشن‌های بزرگی، برگزار می‌شود.
◻️پیشه‌وری فرار کرد.
پژوهشگاه ایران‌شناسی



@Jahan_Eshraghi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ویدئو

▪️فیلمی کمیاب و بسيار قديمى از تهران عصر قاجار

شمال‌غربی تهران، به‌ترتیب: گنبد مسجد سیّدعزیزالله در جنوب مسجد شاه، به‌همراه بخشی از سقف بازار تهران و پس از آن گنبد و مناره‌های مسجد شاه.


@Jahan_Eshraghi
▪️ جشن سده

جشن سده را در دهمین روز از ماه بهمن برگزار می‌کردند. در توجیه این جشن افسانه‌های گوناگونی پدید آمده است. این جشن را به هنگام شب برگزار می‌کردند. همگان به صحرا می‌رفتند و کوهه‌هایی از بوته‌ها فراهم می‌ساختند و آن‌ها را برمی‌افروختند و شادی و پایکوبی می‌کردند و معتقد بودند که این آتش بازماندۀ سرما را نابود می‌کند. گردآوری این بوته‌ها فریضه‌ای عمومی شمرده می‌شد و بزرگان و مالداران کسانی را اجیر می‌کردند تا به‌جای ایشان بوته گرد آورند.
تا آنجا که از اساطیر و متون ایرانی باستان و میانه برمی‌آید، جشن سده ازجمله آیین‌هایی نبوده است که در ایران باستان و در ادبیّات زرتشتی اعصار کهن رسمیّت داشته باشد، ولی می‌توان باور کرد که خود آیینی بس کهن بوده است؛ زیرا این‌گونه اعیاد در جهان انسان اعصار قدیم کمابیش عمومیّت داشته است.

اگر قول بیرونی را بپذیریم، این جشن تنها از دورۀ اردشیر بابکان، یعنی قرن سوّم مسیحی، در عداد اعیاد رسمی درآمده، سپس با آیین زرتشتی درآمیخته و سپس صورت جشنی ملّی یافته و تا قرن‌ها پس از اسلام دوام آورده است. این نظر بسیار محتمل است؛ زیرا دورۀ اشکانی و ساسانی دورۀ آمیختن کامل فرهنگ بومی و آریایی در ایران است.

امّا آنچه دربارۀ علّت جشن بیان شده [است]، چه علل اسطوره‌ای و چه علل نجومی- قدیمی، جز در یکی دو مورد، همه به گرد توجیه واژۀ سده در ارتباط با واژۀ صد می‌گردد و درست همین اسطوره‌سازی‌ها و دلایل متعدّد تقویمی در ارتباط سده و صد است که ما را به شک می‌افکند که مبادا این واژه اصولاً ارتباطی با عدد صد نداشته است.

در پی این تردید باید دید این جشن چه موقعیّت تقویمی دقیقی دارد. جشن سده با سپری شدن چهل روز از زمستان برگزار می‌شود. این جشن دقیقاً در پایان چلۀ بزرگ قرار دارد و به اعتقادات عوام با به سر رسیدن این چله زمین دزدانه نفس می‌کشد.


«دربارۀ جشن سده»، مهرداد بهار، چیستا، سال ۱، شمارۀ ۶، بهمن ۱۳۶۰، صص ۶۲۹-۶۵.

متن کامل این مقاله را در گنجینۀ دهم بخوانید.

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation



@Jahan_Eshraghi
فردیّت بخشیدن به دوره‌های تاریخی به‌مثابهٔ واحدهای مرکّب متشکّل از رخدادها و نتایج آن‌ها و اولویّت دادن به اوضاع و نه اعمال و به پیکربندی‌ها و نه پیکره‌ها، در تاریخ‌نگاری مدرن، عناصری هستند که رابطه‌ای را وارونه می‌کنند که در اصل به‌طور ضمنی در مفهوم دوران وجود داشته است. بر این اساس رخداد به‌دلیل وضع اموری که به آن مجال ظهور می‌دهند و تعریفش می‌کنند، عظمتی تاریخی می‌یابد. بنابراین وقتی گوته، مدّت زمان هم‌خانگی خویش با کریستیان را با مدّت انقلاب فرانسه مقایسه می‌کند، با تعجّب درمی‌یابیم که در اینجا «دوران» نه به‌معنای آنچه با این رویدادهای اوّلیّه قابل تعیین تاریخی شروع می‌شود؛ بلکه به‌معنای طول فاصلهٔ زمانی بین آن رویدادها تا دورهٔ حاضر است. در اینجا هیچ‌‌ چیزی طبیعی‌تر از این نیست که گامی دیگر برداریم و شرایطی را که در آن زمان آغاز گشتند را در برابر شرایط پیشین قرار دهیم و آن‌ها را در فراسوی این ناپیوستگی با یکدیگر مقایسه کنیم.

این گام بسی دیرتر برداشته شد. گوته در خاطراتش به سال ۱۸۳۱ پس از خواندن آثار گالیله «با بزرگ‌ترین شگفتی‌ها» از تفاوتی سخن می‌گوید که جهان خود او را از زمان‌های اوّلیّه‌ای جدا می‌کند که شناخت و معرفت یکسره به عقل سلیم وانهاده شده بود و در آن «فلسفه با خود در تضاد بود». گالیله در همان سالی از دنیا رفته بود که نیوتون به دنیا آمد. می‌توان انتظار داشت که گوته بر طبق استفادهٔ نخست خود این سال را نوعی نقطهٔ مرزی دقیق و به‌مثابهٔ قسمی «دوران» تعیین کند. این واقعیّت که چنان انتظاری برآورده نمی‌شود، تغییری را که صورت گرفته است روشن می‌سازد؛ گوته در همین مدخل ادامه می‌دهد: «روز کریسمسِ زمان‌های مدرن ما همینجاست. حالا کم‌کم می‌توانم تضاد میان دو دوران را مفهوم‌پردازی کنم... . «در اینجا فقط استعاره «روز کریسمس» که راه را بر سکولاریزاسیون هموار می‌کند، همچنان قابلیّت تعیین تاریخ دقیق اوّلین رویدادهای علم مدرن را به الگوی اوّلیّه تعیین کننده‌ترین بخش‌بندی زمان تاریخی، چنانکه در گاه‌شماری مسیحی به اجرا درآمد، ربط می‌دهد. امّا وقتی سخن از تضاد دوران‌ها در میان است، مسئلهٔ مورد بحث دیگر نه آن مرزبندی که منفک‌کننده دوران‌هاست؛ بلکه صرفاً شخصیًت و فردیًت دوره‌هایی زمانی است که به‌موجب این مرزبندی از هم جدا شده‌اند.

این برداشت از دوران، نیازهای تقویمی تاریخ‌نگاری را پشت سر می‌گذارد. دوران‌ها صرفاً و عمدتاً از یکدیگر جدا نشده‌اند؛ بلکه قابل‌مقایسه دانسته می‌شوند. در اینجا می‌توان تفاوت میان دوران‌ها را مفهوم‌پردازی کرد. اسقف بوسوئه، که هدف ولتر از ابداع فلسفه تاریخ مخالفت با تاریخ جهانی او بود، همچنان مفهوم دوران را به نظرگاه ممتاز ناظر تاریخ ربط می‌داد، کسی که مقایسهٔ اعصار برای او ممکن بود. این نه تاریخ بلکه همین ناظر تأمّل‌گر تاریخ است که در استراحتگاهی توقّف می‌کند تا به تخمین و تقویم اتّفاقاتی دست بزند که قبلاً یا بعداً رخ داده‌اند و بنابراین از زمان‌پریشی اجتناب کند، از اشتباهاتی که ناشی از خلط یک عصر با عصری دیگرند.


از مقالهٔ دوران‌های مفهوم دوران، هانس بلومنبرگ، مترجم: مانی امیدوار




@Jahan_Eshraghi
▪️چرا بر مفهوم «ایران» و «ملّت ایران» تأکید می‌کنیم؟

زمانه‌ای شده است که تأکید بر مفهوم ایران و ملّت ایران برای بسیاری اگر نگوییم عجیب امّا بی‌اهمیّت جلوه می‌کند. در عوض مفاهیمی مثل دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، حقوق اقلیت‌ها و غیره حوزه عمومی را پُر کرده است. وقتی می‌گوییم «ایران» بنیاد است، عاقل اندر سفیه می‌نگرند و می‌گویند آیا نباید آزادی و عدالت و دموکراسی و حقوق بشر بنیاد باشد؟ گویی با دیوار سخن می‌گوییم و با باد می‌رقصیم و بر آب می‌نگاریم. تأکید بر مفهوم «کشور» در علم سیاست از ابتدائیات است و آنچه عجیب است نشناختن این مفهوم پایه‌ای است.

سیاست، امری جمعی است، یعنی بالضروره در «جمع» رخ می‌دهد و حاصل کنش متقابل افراد است. این جمع را «واحد سیاسی» نام می‌دهیم. واحدهای سیاسی در تاریخ فرم‌های محدودی داشته است: دولت‌شهر، امپراتوری، خلافت، پادشاهی و دولت-ملّت. فرمی که در دوران ما واحدِ سیاستِ مدرن را ساخته است دولت-ملت نام دارد. واحد سیاسی، جمعی است که بر اساس آن مفهوم مصلحت عمومی و خیر عمومی را می‌توان تعریف کرد. مصلحت عمومی ضرورتاً «خاص» است نه عام، یعنی هر واحد سیاسی مصلحت عمومی خود را دارد که لزوماً با مصلحت عمومی واحد دیگر یکی نیست. به این دلیل، سیاست اساساً وجهی خاص و نه جهان‌شمول دارد. وقتی می‌گوییم دموکراسی غربی لزوماً مدل خوبی برای ما نیست، معنی‌اش این نیست که دموکراسی نظام بدی است، منظور این است که دموکراسی باید منطبق بر مصالح ملّی واحدی سیاسی که «ایران» نام دارد باشد و از دل ملاحظات ملّی زاده شود، در غیر این صورت نقشی بر باد خواهد بود و زحمت‌افزا.

در سیاست به جستجوی جزم‌های مطلق جهان‌شمول نباشید، از قضا سیاست جایِ امرِ خاص است: باید کشف کنیم مصلحت عمومی ایران چیست و برای کشف آن باید بپرسیم «ایران» چیست و چه چیزی خیر آن را تضمین می‌کند. برای ساختن یک ساختمان باید شناخت دقیقی از زمینی که می‌خواهید بر روی آن ساختمان را بسازید داشته باشد. ایران، زمین است، بنیاد است، باید بنیاد را بشناسید و بدانید که هر ساختمانی را نمی‌توان روی این زمین ساخت. چیزی که مصلحت ایران است شاید مصلحت آمریکا یا کانادا نباشد و برعکس. پرسش از ایران و خیر ایران بنیادی‌ترین پرسش سیاست است.
بابک مینا
https://t.me/yaddashthayesiah/425


@Jahan_Eshraghi
▪️به پرویز ناتل خانلری
خداوند فرهنگ و خداوند سخن

«شاید بر من عیب بگیری که چرا دل از وطن برنداشته و ترا به دیاری نبرده‌ام تا در آنجا با خاطری آسوده‌تر بسر ببری. شاید مرا به بی‌همّتی متّصف کنی. راستی آن است که این عزیمت بارها از خاطرم گذشته است. امّا من و تو از آن نهال‌ها نیستیم که آسان بتوانیم ریشه از خاک خود برکنیم و در آب و هوایی  دیگر نمو کنیم ...

امّا شاید ماندن من سببی دیگر نیز داشته است. دشمن من که «دیو فساد» است در این خانه مسکن دارد. من با او بسیار کوشیده‌ام. همۀ خوشی‌های زندگی‌ام در سر این پیکار رفته است ...

اینکه تو را به دیاری دیگر نبرده‌ام از این جهت بود که از تو چشم امیدی داشتم. می‌خواستم که کین مرا از این دشمن بخواهی. کین من کین همۀ بستگان و هموطنان من است، کین ایران است. خلاف مردی دانستم که میدان را خالی کنم و از دشمن بگریزم. شاید تو نیرومندتر از من باشی و در این پیکار بیشتر کامیاب شوی.»


«نامه» (سطرهایی از نامۀ پرویز ناتل خانلری به پسرش)، هفتاد سخن، اسفند ماه ۱۳۳۳





@Jahan_Eshraghi