جامعه ایران
43 subscribers
1.1K photos
70 videos
44 files
370 links
این کانال، وابسته به هیچ حزب و گروه و جناحی در ایران نیست و هدف آن آگاهی بخشی و اطلاع رسانی با محوریت جامعه ایران است. دیدگاه هایی که در این کانال بازنشر می شود، به معنای تأیید آنها نیست و صرفا آگاه سازی مخاطبان از دیدگاه های مختلف و دادن وسعت نظر است.
Download Telegram
🔴به مناسبت گراميداشت روز« فرهنگ عمومي»، مديريت فرهنگي پژوهشکده امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی برگزار مي كند:

نشست آسيب شناسانه با عنوان

🌿تحولات فرهنگي- اجتماعي پس از انقلاب🌿
با پرسش و پاسخ
واكاوي تحولات در حوزه هاي :
🔻پايبندي به هنجارها، ارزش ها و سنت هاي فرهنگي
🔻أنصاف، مدارا، صداقت و اعتماد
🔻طلاق، ازدواج و خانواده
🔻شكل هاي روابط اجتماعي و ميان فردي و قالب هاي فرهنگ عمومي
با حضور
دکتر «محمد امين قانعي راد»
رئیس اسبق انجمن جامعه شناسی ایران

♻️يكشنبه ١٤ آبان ساعت١٦-١٤
♻️مكان : سالن آمفي تئاتر پژوهشكده امام خميني (ره) و انقلاب اسلامي
🔴در قرن بیستم می‌توان دست‌کم از سه چهره‌ی دینی بزرگ، گاندی، لوترکینگ و موسی صدر را نام برد که در زمان حیات خود بسیار تأثیر‌گذار بوده‌اند و راه نوینی به بشریت نشان داده‌اند.

گاندی یک حرکت اجتماعی رهایی‌بخش را به پیروزی می‌رساند و پیام انسانی و معنوی‌اش مرزهای هند را در می‌نوردد و جهانیان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. گاندی متفکری دینی و رهبری معنوی است که یکی از بزرگ‌ترین جنبش‌های انقلابی قرن بیستم را از طریقی صلح‌آمیز به پیروزی می‌رساند.

در زمانی که مالکوم ایکس رهبر سیاهان مسلمان امریکا از دین سرخ و انقلابی سخن می‌گفت، مارتین لوتر کینگ به مظهری برای دین سبز در امریکا بدل شد. او نیز همچون گاندی در راه آرمان خویش جان‏برکف رفت و رنج خویش را در ازای رشد و تعالی مخالفانش و رهایی مردمش به جان خرید و قربانی خشونت مخالفانش شد.

موسی صدر در قبال مردم غیردین‌دار نیز برادرانه و مسؤولانه رفتار می‌کرد. در سطح داخلی، در لبنان، ‌کوشید فضای صلح‌طلبانه‌ای فراهم کند و جنگ‌های داخلی پایان یابد و آشتی ملی برقرار شود. او از نظر سیاسی به فعالیت‌‌های مدنی اهمیت بسیاری می‌داد و می‌کوشید مردمان را تا حدِّ شهروند ارتقا دهد و امکان مشارکت سیاسی آنان را فراهم سازد.

می‌توانیم از ظهور چهره‌ی خاصّی از دین سخن بگوییم که من آن را چهره‌ی سبز دین نام می‌نهم زیرا چنین چهره‌ای از دین، زند‌گی این‌جهانی و امکانات بالقوّه و بالفعل انسانی را به‌رسمیّت می‌شناسد و آن‌ها را اعتلا می‌بخشد. چنین صفحاتی در تاریخ یک دین ممکن است اندک باشد امّا بسیار مهم و باارزش است و از هر جهت قابل اعتنا است.

دین سبز، بین تضاد و درگیری از یک‏سو و خشونت از سوی دیگر تمایز قایل می‌شود و به‌جای خشونت، مقاومت را می‌نشاند: مقاومت در برابر ستم‌گران و سلطه‌‌گران؛‌ مقاومتی که به استعلا و ارتقای انسانیِ دو سوی درگیری و نیز استعلا و ارتقای کلیت‌های فراگیرتر اجتماعی بیانجامد.

بخشی از مقاله‌ی صلح و دین سبز، نوشته‌ی حسن محدثی گیلوایی
برای دستیابی به مقاله به سایت نشریه رجوع کنید:
www.pooyemag.com
https://t.me/pooyemagazine
محل برگزاری نشست :پژوهشکده امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی واقع در محوطه حرم مطهر امام خمینی
نقد و بررسی ورود زنان به ورزشگاه ها
🔴 فیلم پخش شده از دو دختر اصفهانی فیلمی بسیار دردناک و تلخ است.

دو نوجوانی که در کمال ناامیدی و رنجوری سعی می کنند با خندیدن و شاد نشان دادن خود مرگ را امری عادی و پیش پا افتاده نشان دهند و بر ترس و وحشت خود از آن غلبه کنند.
نوجوانانی که در محیط و شرایط خالی از عاطفه و محبت رشد یافته اند اغلب سعی می کنند با انجام اعمال محیر العقول مانند انداختن خط بر روی بدن، خالکوبی، بستن چاقو به کمر ، دعواهای متعدد و امثالهم خود را به دیگران نشان دهند و اینگونه خلاء توجه و محبتی که باید دریافت می نموده اند را پر کنند.

این دو نوجوان در تلاشی دردناک و ترحم انگیز به خشن ترین و هولناک ترین شیوه برای کشاندن و نشادن خود در «متن» اقدام کرده اند.
آنها دنبال نشاندن داغ هستند. داغی بر دل خانواده ای که وظیفه اش را درست انجام نداده است، داغی بر دل دوست پسرهایی که لیاقت دوست داشته شدن را نداشته اند، داغی بر دل جامعه ای که به صورت خشن آنها را به تفاله بی ارزشی بدل کرده است.
جمله آخر این دو نوجوان که «همه شما را دوست دارم» جمله ای معکوس و از سر نفرت است.

جمله ای که در واقع می گوید آی آدمها از همه شما متنفرم و نفرتم را با کشتن خودم نشان می دهم.

این فیلم هشداری جدی برای جامعه ای است که تمام ارزش های خود را بر مدار پول و سرمایه و مادیات بنا نهاده است.

توجیه دلیل این خودکشی ها با بازی خود ساخته به نام نهنگ آبی و نهنگ خاکی و امثالهم فقط پاک کردن صورت مسئله و فرو رفتن بیشتر در خواب زمستانی است که جامعه دچار آن است.

فرهاد قنبری
🔴روز دانش آموز یا روز استفاده تبلیغاتی از دانش آموز!؟

امروز در دفترم بودم که دانش آموزی با من تماس گرفت و زد زیر گریه. فقط صدای هق هق گریه اش را می شنیدم. گفتم چی شده عزیزم. گفت با مدرسه ما تماس بگیرید گفتم تعریف کن چی شده؟ دانش آموز ممتازی در درس و ادب و اخلاق و فعال در برنامه های فوق برنامه مدرسه و عضو شورای دانش آموزی بود. کلاس ششم. که به شدت از زیر پا گذاشته شدن حرمت و شأنش گلایه داشت. امروز علی رغم سرماخوردگی و اصرار خانواده برای اینکه در خانه استراحت کند، به دلیل احساس مسئولیت که برنامه روز دانش آموز مدرسه، دچار مشکل نشود به مدرسه رفته بود. نقش اول خود در تئاتر روز دانش آموز را به نحو احسن ایفا کرده بود و در گروه سرود هم مشارکت نموده بود؛ گریه میکرد و میگفت رنگ جایزه روز دانش آموزم را دوست نداشتم خیلی محترمانه گفتم میشه یک رنگ دیگه به من بدین با بی احترامی و به قول خودش بی ادبانه به او جواب دادند نه کسی حق نداره هدیه را عوض کند! او هم محترمانه هدیه را گذاشته و گفته که پس من اصلا هدیه نمی خواهم چنان محکم دست او را گرفتند که النگوهایش در دستش فرو رفته و دستش متورم شده بود و به او گفتند باید همین را برداری!!!
♻️در روز دانش آموز، کرامت او را حفظ کنیم نه اینکه فقط از او برای مقاصد دیکته شده خود بهره ببریم!
⚫️ #فرهنگ_جوانان امروز ستایندۀ #مرگ است

کتابی جدید می‌پرسد در عصرِ طولانی‌ترین عمرها، چرا این‌قدر مرگ را دوست داریم؟

#خودکشی_دو_دختر_نوجوان_اصفهانی همه را بهت‌زده کرده بود، اما انتشار فیلمی از آن‌ها که در آن با سرخوشی و خنده از تصمیم هولناکشان حرف می‌زدند، به‌طور فزاینده‌ای شوکه‌کننده بود. چطور ممکن است دو نوجوان این‌طور از زندگی دست بشویند و به استقبال مرگ بروند؟ کتاب جدیدی از یک انسان‌شناس روسی ریشه‌های فرهنگی این «کیش مرگ» جدید را در بین جوانان جستجو کرده است.

لس‌آنجلس ریویو آو بوکز — #دینا_خاپایوا کتابی فوق‌العاده جذاب نوشته است دربارۀ موضوعی که بسیاری از ما به ندرت به آن فکر می‌کنیم، چه برسد به آنکه سال‌ها از عمرمان را وقف مطالعۀ آن کنیم: مرگ. کتاب او، از اساس، کتابی است ضدمرگ. صبر کنید، دست از خواندنش نکشید. این کتاب رژیمی غذایی برای همیشه زنده ماندن نیست، یوگا و مانیفستِ مهندسی ژنتیک هم نیست. بلکه عمدتاً تلاشی است برای کمک‌کردن به ما جهت حفظ خودمان در برابرِ کیش جدید مرگ. وسوسه‌ای زیر گوشمان می‌خواند که باید زیر سایۀ مرگ سکنی گزید، نه زیر آفتاب زندگی. و خاپایوا هشدار می‌دهد که به‌طور کلی فرهنگ ما، و علی‌الخصوص فرهنگ جوانانمان در برابر این وسوسه مغلوب شده است.

خاپایوا معتقد است این اتفاق یک انقلاب است، و به یک معنا، همین‌طور هم هست. او سؤالی شایان توجه پیش می‌کشد: «چرا ... در زمانه‌ای که عمرها در غرب به‌طور بی‌سابقه‌ای طولانی است، شاهد علاقه‌ای وسواس‌گونه به مرگ هستیم؟» من استدلال خواهم کرد که شاید پاسخ در همین سؤالِ او نهفته باشد. اما در گام اول، ببینیم شواهد این انقلاب چیستند؟

متن کامل را در لینک زیر بخوانید(ترجمان)👇

http://tarjomaan.com/vdcj.ieofuqeaosfzu.html
🔴برابری
دکتر فیرحی


آیا انسان ها از نظر جنسیت، نژاد، زبان، و قومیت برابر بوده و حقوق برابر دارند؟ متفکران مهم غربی که در این باره بحث کرده اند عبارتند از: هابز که آغازگر فکر نمایندگی و برابری است، سر رابرت فیلمر که معتقد به نابرابری است با دو کتاب "پدرسالار" در حوزه سنت کلیسایی، و کتاب "ملاحظاتی بر لویاتان هابز" در نقد هابز، و جان لاک که در دفاع از ایده ی برابری در جانب هابز قرار دارد البته با یک سری از تفاوت های آشکار.

در ایران عصر مشروطه نیز چنین بحث هایی پیرامون برابری و حقوق جدید شده است: میرزا یوسف مستشارالدوله در "یک کلمه" کوشش می کرد تا حقوق جدید فرانسه را با شریعت اسلامی پیوند بزند اما او نتوانست توضیح روشنی در این رابطه بدهد چرا که بیشتر یک سیاستمدار بود تا یک متفکر سیاسی. شیخ فضل الله نوری هم مانند فیلمر مدافع اندیشه نابرابری بود. رساله "حرمت مشروطه" و این جمله ی او که "محال است با اسلام مساوات" نشان دهنده دفاع او از نابرابری است. نایینی نیز تا حدودی به جان لاک نزدیک است بدون آن که تفکر لاک را بشناسد.

در ادبیات فقهی شیعه تا پیش از نایینی برابری سلبی وجود دارد نه برابری ایجابی. با تکیه بر سخن کاشف الغطاء که "ان الاصل ان لایلی احد علی احد لتساویهم فی العبودیة" اصل بر این است که هیچ کس بر دیگری ولایت ندارد چرا که همه در عبودیت برابرند مگر آن که استثنایی در کار باشد که نیاز به دلیل دارد مثل نبوت، امامت، و یا اجتهاد. در این حالت نظم سیاسی از اختیار انسان خارج می شود و پادشاهی یک رویه می شود. در همین جاست که نظام فکری ما تفاوت بنیادینی با غرب پیدا می کند.

توضیح این که در این جا برابری سلبی می شود یعنی هیچ کس هیچ حقی ندارد و همه در نداشتن حق برابرند مگر استثنایی وجود داشته باشد. در این حالت خود برابری تولید نابرابری می کند اما در غرب مدرن، انسان ها برابر هستند نه در نداشتن حق بلکه در داشتن حق. حال چون همه برابرند و دارای امتیازات برابر هستند؛ چاره ای نیست جز آن که برای اداره امور و امر حکومت داری همه به توافق و قرارداد برسند. در این فرض، حکومت پادشاهی یک انحراف است نه یک رویه.

نایینی می کوشد تا برای این انسان های برابر از درون تفکر دینی، حقوقی لحاظ کند و حقوق و برابری سلبی را به حقوق و برابری ایجابی تبدیل کند. نایینی با توجه به بودن و قرار داشتن انسان در قطعه ای از زمین، داشتن کار و حرفه، حقی که آدمی بر بدنش دارد، و استفاده از مفهوم حیازت و غیره می کوشد تا برابری در میان انسان ها را در عصر غیبت، با استفاده از نظریه "تعطیل" و بهره گیری از دو مفهوم رخص و "امور مشترک نوعیه" نهادینه کند، به این صورت که او معتقد است که در شرایط غیبت و تعطیل و انسداد حکومت، ما باید امور مشترک نوعیه را مشترکا اداره نماییم.
🔴طبقاتی شدن امر آموزش در ایران
(محمد باقر تاج الدین)

امر آموزش در ایران از سطوح ابتدایی گرفته تا سطوح عالی با شدت هر چه تمام تر به سمت طبقاتی شدن به پیش می رود و هر روز بر این شکاف و نابرابری دامن زده می شود. منظور از امر آموزش تمامی فعالیت ها، عملکردها و اقدامات آموزشی از دوره ابتدایی(مدارس) تا دوره عالی(دانشگاه ها) است که طی آن دانش آموزان و دانشجویان برای کسب دانش و مهارت در کلاس ها، کارگاه ها و آزمایشگاه ها حاضر می شوند و بخشی از زندگی خود را در محیط های مدرسه و دانشگاه سپری می کنند. روشن است که بخش عمده ای از اقدامات آموزشی مورد نظر به دست دولت(در این جا منظور از دولت فقط قوه مجریه نبوده بلکه قوه مقننه و سایر قوا و نهادها را نیز در بر می گیرد) انجام می گیرد و تنها بخش کوچک و نا چیزی در دست بخش خصوصی قرار دارد. اما اکنون مسأله اصلی و مهم این است که در سال های گذشته رفته رفته با طبقاتی شدن امر آموزش به دست دولت و از طریق مجاری به ظاهر قانونی مواجه شدیم به گونه ای که در حال حاضر شاهد سر برآوردن و تأسیس انواع مدارس و دانشگاه ها با عناوین مختلف هستیم و دردواقع رنگین کمانی از مدارس و دانشگاه ها شکل گرفته اند که حقیقتا سرگیجه آور هم شده اند. انواع مدارس و دانشگاه ها و شهریه های هر کدام را در زیر می توان تصور نمود. لازم به ذکر است ارقام شهریه با مراجعه به سایت وزارت خانه های آموزش و پرورش، علوم، تحقیقات و فناوری و بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و همچنین سایت مدارس و دانشگاه ها به دست آمده و توسط نویسنده این مقاله در قالب جدول زیر تنظیم شده است.
مدارس عادی دولتی؛ نمونه دولتی؛ هیأت امنایی؛ غیر انتفاعی؛ سمپاد؛ شاهد؛ استعدادهای درخشان؛ تیزهوشان؛ و.......مدارس غیر انتفاعی از 5 میلیون تومان تا حدود 25 میلیون تومان متغیر است(بسته به سطح مدرسه، منطقه، شهر و ...)
مدارس نمونه دولتی از از 5 میلیون تو.مان تا 15 میلیون تومان متغیر است(بسته به سطح مدرسه، منطقه، شهر و ...)
دانشگاه های دولتی( در قالب سه دوره روزانه، شبانه و پردیس خودگردان)؛ دانشگاه پیام نور؛ دانشگاه غیر انتفاعی؛ دانشگاه علمی-کاربردی؛ دانشگاه آزاد اسلامی؛ دانشگاه های وابسته به وزارت خانه ها و سازمان ها و.....دانشگاه های دولتی در نوبت شبانه از 500 هزار تومان تا 5/1 میلیون تومان در هر نیمسال تحصیلی(بسته به رشته، مقطع تحصیلی، دروس عملی و...) . دانشگاه های دولتی در قالب پردیس خودگردان در رشته های پزشکی از 25 میلیون تومان تا 40 میلیون تومان برای هر سال تحصیلی در تغییر است. دانشگاه های غیر انتفاعی در رشته های علوم فنی و پایه برای هر نیمسال تحصیلی از مبلغ 5/1 میلیون تومان تا 5/2 میلیون تومان متغیر است.
وجود این همه مدرسه و دانشگاه در کشور(منظور انواع است و نه تعداد) و بدتر از آن وجود شهریه های گران و نابرابر به خوبی خبر از وجود طبقاتی شدن و نابرابری گسترده در نظام آموزشی کشور می دهد. مدارسی که با راه اندازی برخی امکانات و خدمات ویژه و متمایز اقدام به جذب دانش آموزان از خانواده های ثروتمند و طبقات بالای جامعه می کنند در واقع به طبقاتی شدن نظام آموزشی دامن می زنند. هم چنین است دانشگاه هایی که پردیس خودگردان راه انداخته و در رشته های پزشکی شهریه های سرسام آوری دریافت می کنند و بدیهی است که فقط افراد متمول و ثروتمند جامعه قادر به پرداخت چنین شهریه هایی هستند. نتیجه اقداماتی از این دست در نظام آموزشی کشور چیزی نیست به جز طبقاتی شدن امر آموزش که در یک طرف متمولین و ثروتمندان با پول ها و سرمایه های خود جَوَلان می دهند و نوع مدرسه و دانشگاه فرزندان خود را به رخ دیگران می کشند واز طرف دیگر طبقات و قشرهای پایین تر جامعه که هرگز امکان فرستادن فرزندان خود به مدارس و دانشگاه های پولی و شهریه ای را ندارند و در نتیجه گویی تنها حسرت و آه آن را در نهاد دل خویش بر جای می گذارند.
این طور به نظر می رسد که در کشور ما مدارس و دانشگاه های شهریه ای و پولی ثروتمندان جامعه را جذب می کنند و سایر مدارس و دانشگاه ها، فقرای جامعه را. نتیجه چیزی نیست به جز تولید و بازتولید فرهنگ ثروتمند بودن و فقیر بودن یا به اصطلاح امروزین ژن خوب و مرغوب داشتن و ژن بد و نا مرغوب داشتن. در واقع، مدارس و دانشگاه های پولی به والدین و خانواده های ثروتمند جامعه این گونه القاء می کنند که فرزندان شما ژن برتر و مرغوب دارند و لذا باید که از خدمات و مزایای ویژه هم برخوردار شسوند و سایر مدارس و دانشگاه های به ظاهر غیر پولی(چرا که این دسته از مدارس و دانشگاه ها هم بالاخره به عناوین مختلف پول هایی را دریافت می کنند اگر چه ظاهرا دولتی هستند) برای افراد فقیر و محروم جامعه است که حق داشتن مزایا و خدمات ویژه را ندارند، چرا که پولی ندارند که بابت این مزایا و خدمات پرداخت کنند و یا شاید ژن مرغوب و مناسب ندراند!!!!.
چنین وضعیتی به گفته پیربوردیو جامعه شناس شهیر فرانسوی منجر به باز تولید خشونت نمادین در جامعه می شود چرا که افراد طبقات پایین جامعه را در همه حال در وضعیت و شرایط دشوار و نابسامان و نابرابر پرورش داده و چیزی به جز طعم فقیر و محروم و پَست بودن را در ذهن و روان آنان القاء نمی کند. بوردیو، دولت را مکان کشمکش بر سر انحصار خشونت نمادین می‌داند؛ خشونت نمادین به‌گونه‌ای غیر مستقیم و بیشتر از طریق مکانیسم‌های فرهنگی اعمال می‌شود و با صورت‌های مستقیم‌تر نظارت اجتماعی که جامعه‌شناسان غالباً بر آن‌ها تأکید دارند، متفاوت است. نظام آموزشی، نهاد عمده‌ای است که از طریق آن خشونت نمادین در مورد انسان‌ها اِعمال می‌شود. همچنین فقرا به گفته رابرت چمبرز متخصص توسعه روستایی در دایره بسته فقر و محرومیت باقی می مانند و گویی هیچ گاه امکان برون رفت از چنین شرایطی را نخواهند یافت. فرزندان خانواده های فقیر و محروم به رغم داشتن برخی استعدادها و توانمندی های ارزشمتند توان رفتن به مدارس و داتشگاه های مناسب را نداشته و در نتیجه تمامی استعدادهای آنان به باد فنا می رود و آن وقت عده ای که پول هایی بادآورده داشته و دارند اما لزوما فرزندان با استعدادی ندارند به مدارس و دانشگاه های پولی می روند و خود را ژن برتر معرفی می کنند!!!
در این جا چند مورد از تجربه زیسته کسانی که فرزندان خود را مدارس غیر انتفاعی(بخوانید شهریه ای و پولی) و دانشگاه های پردیسی( باز هم بخوانید شهریه ای و پولی) فرستاده اند توجه بفرمایید تا موضوع دستتان بیاید.
یکی از دندان پزشکان: من فرزندم را در رشته پزشکی در پردیسِ دانشگاه علوم پزشکی مازندران ثبت نام کردم که هزینه آن در مجموع فکر می کنم بیش از 200 میلیون تومان باشد. مسأله ای نیست، درآمدم خوب است و توان پرداخت چنین شهریه ای را هم دارم. این حق من و فرزند من است که در دانشگاه خوب درس بخواند!!!!!!
یکی از بازاریان تهران: من فرزندم را به دبیرستان غیر انتفاعی در یکی از نقاط شمالی تهران فرستادم که شهریه سالانه آن حدود 20 میلیون تومان است. پول داری و برازندگی!!!!!!!
یکی از پزشکان: من فرزندم را به یکی از دانشگاه های آزاد تهران در رشته مهندسی پزشکی ثبت نام کردم که شهریه هر نیمسال(ترم) حدود 3 میلیون تومان است. حالا که پول دارم چرا نرود در این رشته آن هم در دانشگاه آزاد درس نخواند؟؟!!!!!
و حالا چند تجربه زیسته از کسانی که فرزندان خود را به مدارس معمولی و دانشگاه های معمولی فرستاده اند:
یکی از شهروندان: من بچه ام را در مدرسه ای دولتی ثبت نام کردم که در هر کلاسش 42 نفر نشسته اند و معلم به هیچ کدام آنها نمی رسد. مدرسه ای فرسوده وقدیمی با محوطه ای کوچک که بچه ها زنگ ورزش در کلاس و راهرو مدرسه ورزش می کنند.
یکی از کارمندان دولت: فرزندم در دانشگاه غیر انتفاعی در رشته فنی قبول شد اما در حقیقت توان پرداخت شهریه را نداشتم و اکنون فرزندم درس را رها کرده و در بازار پادویی می کند.
یکی از کارگران کارخانجات تهران: من توان پرداخت هزینه های مدرسه دولتی فرزندم را هم نداشتم و او اکنون درس نمی خواند و به کارگری در مغازه ای مشغول شده است.
🔴 پيتر برگر و همكاران وي در كتاب ذهن بي خانمان مي نويسند:

فرهنگ جوانان و ضد فرهنگ در جوامع معاصر غربي در برابر عقلانيت مدرنِ جامعه فن سالار و ديوان سالار از الگوهاي زباني، ايمايي و اشاره اي در سخن گفتن، و ساز و برگ هاي بدني كمك مي گيرد؛ بي دقتي در كاربرد زبان، راه رفتن به طرز شل و ول و گشاد گشاد، علاقه داشتن به موهاي نامرتب و بو دادن بدن و پوشيدن انواع لباس هاي يقه باز، جملگي به منزله جلوه هاي ظاهري خصومت جوانان با هرگونه برنامه ريزي، حسابگري و طرح هاي منظم است. آن ها عشق ورزي در برابر جنگ ورزي، سرمستي ناشي از تسليم شدن به آواي موسيقي هاي تند و مصرف مواد مخدر را وجوه مشترك عبور از فرديت و رهايي بخش از نظارت هاي عقلاني مي دانند و علاقمندي به اشكالي از خودبرهنگي را خواه كلامي و خواه بدني به عنوان يك حقيقت در مبارزه با مركز واقعي مدرنيته متصور مي شوند. از نظر آنان انگيزه نوسازي زدايي فرهنگ جوانان درست در مركز مدرن ترين جوامع امكان ظهور يافته است. علي هذا "بي خانماني" تاثير جهاني فرايند نوسازي توصيف شده است و در مقابل نوسازي زدايي براي يافتن شيوه هاي نوين و جستجوي راهي براي "در خانه بودن "تلقي مي گردد. همچنين آنها پديدار شدن چنين فرهنگي را در بين جوانان به " عرفاني نو" تعبير مي كنند.
اوصافي كه بركر و همكاران ايشان در باره فرهنك جوانان در جوامع غربي معاصر بيان مي كنند از چشم اندازهاي مختلف با اوضاع پاره اي از جوانان كشورمان به ويژه در كلان شهرها منطبق است. جايي كه جوانان ناخرسندي هاي خود را از طريق جلوه هاي ظاهري پوشيدن جين هاي پاره و وصله پينه، نصب باندهاي موزيك بر روي اتومبيل ها و جولان در كوچه و خيابان شهربا صداي مهيب ، پارتي هاي شبانه، مصرف سيگار و حتي مواد مخدر بدور از چشمان پليس و فارغ از احساس بي حيايي، در ضديت با تعاريف مسلط مي شورند، خواهان اعمال سليقه و تامين آمال خود هستند و با نمادهاي مدرنيته مبارزه مي كنند. جالب است بدانيد كه اين محقيقين در تبيين آراي خود چنين وضعي را يادآور رقص هاي چوپاني وبا طرز پوشيدن لباس به سبك روستايي نزديك مي دانند. به راستي اگر كسي با شيوه زندگي روستايي و چوپاني آشنايي داشته باشد، مي تواند وجوه اشتراك در جلوه هايي از نحوه پوشيدن لباس برخي جوانان بويژه جوانان شمال شهر را با لباس هاي پينه بسته اقشار فرودست روستايي رديابي كند. اگرچه اين شكل از لباس پوشيدن براي جوانان ما نوعاً مد محسوب مي شود اما در عين حال ريشه هاي آن ازمقابله با نظم سركوب گر اقتباس مي گردد . همچنين گرايش به مصرف مواد مخدر برخي جوانان به واقع فقط از دريچه فقر و تنگدستي و بيكاري قابل تبيين نيست، بلكه شورش بر عليه نظم موجود و رهايي از قواعد دنياي مدرن است. اين نظريه پردازان از اين جنبش جوانان به عنوان "انقلاب ملايم" ياد مي كنند.
استاد مطهری:
موضوع انتقاد و تملق، درجه شمار رشد و انحطاط یک اجتماع است.
یادداشتهای استاد مطهری، ج 13/ ص 209 و 210
🔴رابطه‌ ميان مردم و زمامداران سياسی‌شان، چگونه رابطه‌ای است؟

رابطه‌ای است كه از زمامدار انتقاد می‌كند؛ زمامدار را محاكمه می‌كند.اما اين رابطه در جامعه‌های رشدنيافته چيست؟ زمامدار، بتی است كه او را می‌پرستند. نه حق بازخواست از او را دارند، نه حق محاكمه او را.
حساب، حساب رشد يافتن و رشد داشتن است. اگر جامعه‌ای رشد دارد، روابط اين جامعه با همه‌ی كسانی كه در آن زندگی می‌كنند، روابطی است انسانی براساس حقوق و حدود متقابل و وقتی جامعه رشد و روشنايی ندارد، با همه‌ی كسانی كه میتوانند آن بالا بالاها قرار بگيرند و از تمام مواهب آن بالا بالاها قرار گرفتن بهره‌مند شوند و بعد هم وظايف آن بالا بالاها بودن را در حدی كه عنايت‌شان ايجاب می‌كند، با منت بر ديگران كم‌وبيش انجام دهند، وضعش همين است.

علاج، يك چيز بيشتر به نظر نمی‌رسد: روشن شدن خلق آن جامعه، توده‌ی آن جامعه، مردم آن جامعه؛ اصلاح بالاتری‌ها از طريق روشن كردنِ به اصطلاح آنهايی كه پايين ‌تر قرار دارند. پايين و بالايی كه در كار نيست، ولي من اين را برحسب آنچه در محيط گفته می‌شود تعبير میکنم. اصلاح بالاتری ها از طريق روشن شدن و ساخته شدن مردم است.

شهید آيت‌الله دکتر بهشتی
کتاب "پیامبری از نگاهی دیگر" #گزیده
رضا قدیمی مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران: متاسفانه از ٤٠٠ کودکی که بهزیستی با آنها صحبت کرده، به نزدیک به ٩٠ درصدشان تعرض شده
🔴ایرانی‌ها چقدر #دروغ می‌گویند؟

#محمدرضا_جوادی_یگانه:

در موج سوم پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان (دفتر طرح‌های ملی ارشاد 1395) از 19 هزار نمونه در سطح شهر و روستاهای کل کشور پرسیده شده که به نظر آنها چقدر دروغ در جامعه رواج دارد. از نظر 23.4 درصد از مردم دروغ در سطح خیلی زیاد، 48.4 درصد زیاد، 19.6 درصد متوسط، 6.9 درصد کم و 2.2 درصد خیلی کم رواج دارد.

پژوهش‌های تجربی اندکی درباره میزان دروغگویی مردم در ایران انجام شده اما باور عمومی این است که بیشتر مردم دروغ می گویند. در یک نمونه منحصر به فرد در نظرسنجی تلفنی انجام شده توسط مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌ای روزنامه همشهری (1386) با 1200 نمونه از مردم تهران درباره دروغ، اکثریت مطلق پاسخ گویان، معادل 99 درصد، وجود دروغ را در جامعه تأیید کرده‌اند و بقیه (13 نفر) پاسخ داده‌اند که «نمی‌دانم»؛ یعنی، کسی وجود دروغ را در جامعه رد نکرده است.

موید عدم اهمیت رواج دروغ نزد مردم، پیدایش ملی ایسپا، در بهار 1393 است که در آن بر اساس سؤالات بسته، میزان رواج دروغ در شهر و روستای پاسخگویان 3.56 (در میانگینی از 1 تا 5) و در بین وابستگان و خویشانشان 2.53 توسط پاسخگویان برآورد شده است که در رده سوم آسیب‌های اجتماعی شایع (پس از فقر و بیکاری اعتیاد) است. اما در همین پیمایش، وقتی در سوالی باز از پاسخ گویان خواسته شد سه مورد از مسائل مهم جامعه را بیان کنند، دروغ توسط 3.2 درصد افراد جامعه به عنوان مهم‌ترین مسئله اجتماعی بیان شده که بیانگر کم اهمیتی آن میان مردم (رده هجدهم) به رغم رواج آن در جامعه است (رده‌های اول بیکاری با 54.8 درصد است). یعنی مردم با وجود اعتقاد به رواج دروغ در جامعه، آن را چندان مسئله مهمی نمی‌دانند.
فراخوان مقاله
سخنراني استاد سروش محلاتي
دانشگاه فردوسي مشهد
آمفي تئاتر دانشكده الهيات
چهارشنبه ١٧آبان ساعت ١٢
ربعین از نگاه آیت الله هاشمی رفسنجانی
⚫️جمعه ۱۹ آبان ماه
⚫️ حسینه جماران
🔴 دعوای زن و شوهر ایرانی باعث فرود اضطراری هواپیما در هند شد!

یک خانم ایرانی که همراه با همسر خود در حال پرواز از قطر به اندونزی بود، در بین راه متوجه شد که همسرش به او خیانت کرده است؛ او آن قدر همسرش را کتک زد که هواپیما مجبور به فرود اضطراری شد و این زوج را در شهر چنای هند پیاده کرد!
این خانم در میانه پرواز زمانی که همسرش در خواب بوده با استفاده از اثر انگشت وی قفل گوشی‌اش را باز کرده و متوجه خیانت همسرش می‌شود. ایران
🔴نگراني از گسترش تشكيلاتي شوراي رهبري
با زور نمي‌توان در مملكت كاري كرد

«آقای تهرانی! شورای رهبری را آن‌قدر وسیع نکنید که مجبور باشد برای خودش تشکیلات و ساختمان و کارمند داشته باشد. ما اگر بخواهیم در قانون اساسی، شورای رهبری را در همه امور دخالت بدهیم، باید در حقیقت یک دولت سومی در کشور به وجود بیاوریم.»
اين جمله‌ها را بهشتي هنگامي گفت كه در جلسات تدوين قانون اساسي در مجلس خبرگان قانون اساسي، شيخ علي تهراني پيشنهاد داد در اصل هشتاد قانون اساسي بحث وام‌هاي دولت علاوه بر تصويب مجلس به تاييد شوراي رهبري هم برسد.
سخنان بهشتي در مجلس خبرگان قانون اساسي تاثير زيادي در تثبيت اصل ولايت فقيه داشت هرچند در بحث اختيارات ولايت فقيه نقش بهشتي با بسياري از طرفداران اصل ولايت فقيه متفاوت بود.
به عنوان نمونه درباره رييس ديوان عالي و دادستان كل كشور، با نصب مستقیم توسط رهبری موافق نبود و معتقد بود شخصی که از سوی اکثریت قضات انتخاب می‌شود با تایید رهبری منصوب شود. طاهری خرم‌آبادی اعتراض کرد که چرا دست و پای رهبری را بسته‌اید که از میان کسانی که مورد تایید اکثریت قضات هستند انتخاب کند. بهشتی گفت: «چه اشکالی دارد؟» منیرالدین حسینی گفت انتخاب از پایین به بالا در قوه قضاییه خلاف شرع است و رهبر را در مضیقه قرار می‌دهد. بهشتی شرح داد که این روش بهتر است.
بهشتي معتقد بود رهبري اقداماتش را از طريق قواي سه‌گانه و مجاري پيش‌بيني‌شده در قانون اساسي دنبال كند. هنگامي‌كه بحث حضور نماينده رهبري در شوراي اداره صداوسيما مطرح شد با اشاره به همين منطق تاكيد كرد: «اگر واقعا بخواهيم اين طرحي را كه در قانون اساسي براي اداره مملكت داريم به ثمر برسد، صحيح اين است كه رهبر در هيچ جاي ديگري مستقيما وارد دخالت نشود.» صداوسيما زير نظر سه قوه تعريف شده بود و منتظري گفت پس يك جاي پايي براي رهبري بگذاريد و بهشتي گفت هر سه قوه كه اين‌جا گذاشته شده جاي پاي رهبر است. او معتقد بود با افراد دستگاه‌ها بايد تفاهم و گفتگو كرد و با زور نمي‌توان در مملكت كاري كرد.
از سوي ديگر بهشتي با تصميم‌گيري‌هاي فردي و بر اساس كارشناسي شخصي مخالف بود.
4 اسفند ٥٨ كه حدود يك سال از تشكيل شوراي انقلاب مي‌گذشت بهشتي از اختلاف ديدگاه‌ها در شوراي انقلاب گفت و اين‌كه اين اختلاف‌ها سبب شده شوراي انقلاب فقط نقش مشاوره داشته باشد و همه مسايل به امام متكي شود. بهشتي گفت هرچند با اتكا به امام موفقيت به دست آورديم اما: «همه ما مي‌دانيم رهبري يك فرد براي انقلاب چقدر خطرناك است.»
گاهي تصميم‌گيري‌هاي قاطعانه فردي نتايج درخشاني دارد اما همواره درستي روش از درستي نتايج مهم‌تر است.
در سال‌هاي جنگ دو عمليات مهم و گسترده خيبر و والفجر8 با وجود مخالفت‌هاي بسيار جدي در سطح فرماندهان با اتكا به اصرار محسن رضايي فرمانده سپاه انجام شد. خيبر عمليات سخت و پرتلفاتي شد و والفجر8 با فتح فاو به يك پيروزي بزرگ تبديل شد. نكته مهم اين جاست كه حتي اگر خيبري در كار نبود و فقط والفجر ٨ پيروز را داشتيم، آيا روش تصميم‌گيري با وجود مخالفت‌هاي كارشناسي، درست بوده است؟
به نظر مي‌رسد در نگاه بهشتي نيز مخالفت با گسترش تشكيلات رهبري به معناي تاييد تصميم‌گيري فردي نيست. بهشتی از لحاظ نظری و اعتقادی يكي از اولين کساني بود که از واژه ولایت مطلقه استفاده کرد و گفت: «ما برای امامت اسلامی، ولایت مطلقه قایل هستیم؛ یعنی معتقدیم امامت در جهت مصالح عامه مردم هر تصرفی را لازم بداند می‌کند و منافات با حقوق شخصی افراد ندارد.» اما در حوزه اجرا به این اعمال ولایت قیدهایی می‌زد که نگاه متفاوت او را نشان می‌دهد. سروش محلاتی معتقد است بهشتی تشخیص مصلحت جامعه را یک موضوع تخصصی می‌دانست که در اختیار شخص حاکم نیست بلکه کارشناسان درباره آن نظر داده و تصمیم می‌گیرند. او اشاره می‌کند که بهشتی می‌گوید امام مسلمانان حق دارد تثبیت قیمت کند و بگوید بیش از این نباید فروخت، به شرط آن‌که تثبیت قیمت‌ها به مصلحت مسلمانان باشد. بهشتي اضافه می‌کند: «مساله مهم این است که آيا واقعا مهارکردن قیمت‌ها از راه تعیین نرخ و اجبار به نرخ معین‌شده، قابل‌حل است یا نه؟ این یک مساله فنی اقتصادی است و فقیه وارد آن نمی‌شود.»
يكي از مشكلات جدي ما در كشور نداشتن سيستم‌هاي شفاف براي كارشناسي و تصميم‌سازي است كه نقش فرد را خيلي پررنگ مي‌كند. در كشور نياز به فعال بودن دانشگاه‌ها و اتاق‌هاي فكر داريم كه پشتوانه تصميم‌گيري‌ها باشند؛ سيستم‌هايي كه مدام نقد شوند تا كارآمد باشند. وقتي جريان كارشناسي در كشور قوي نباشد مسئولان يا تصميم‌هاي فردي مي‌گيرند و يا بر اساس نظر مشاوراني خاص و محدود.

منابع:
بازگشت از بهشتي به بهشتي نوشته محمد سروش محلاتي
مشروح مذاكرات مجلس خبرگان قانون اساسي