من همیشه درحال پُشتکردنم، حتی وقتی برمیگردم تا پُشتسرم رو نگاه کنم، باز هم دارم به چیزهایی که روبهروم هستن پُشت میکنم، پس مهمه بدونیم درآن واحد به چهچیزی پُشت میکنیم؛ به یک گذشتهی سرکوبشده، یا یک آیندهی روشن.
من به خدای شما اعتقادی ندارم، من خدای خودم رو دارم؛ پس اگر یکروزی دیدید به خدا فحاشی کردم، به خودتون نگیرید، من کلا با خدای شما کاری ندارم. خدای من جنبهاش بالاست، فحاشیهای من رو به دل نمیگیره.
یک غلطی کردم دو سه هفته پیش، قول صفحه ویکیپدیا به یکنفر دادم، الآن هرکاری میکنم دستم به کار نمیره، اصلا موندم چیکار کنم، یک عجب عسلی خوردم خاصی توی نگاهم موج میزنه، و چون خودم پیش قدم شدم براش، هیچراه پیچی هم این وسط براش نیست! واقعا موندم چیکار کنم.
از رفتن کسی غمگین نیستم که از اومدنش خوشحال باشم؛ همشون پای رفتن دارن، همشونم یکروزی میرن، اونیم که مونده کارش گیره، رها که بشه اونم میره پی زندگیش.
بخوابیم که هیچکس توی این زندگی مُنتظر ما نیست. شببخیر آدمهای رفته؛ شببخیر خودم؛ بوسبوس برای تاریکی شب.
Forwarded from -الفعین-
هیچکس از درون خودش، جایی دورتر نمیرود.
در سکوت زندگی میکنیم
و زخمهایمان را دوست داریم.
در سکوت زندگی میکنیم
و زخمهایمان را دوست داریم.
ماشینی که سوارش شدم بوی تازگی میداد؛ من رو یاد روزهای اول مدرسه انداخت؛ حقیقتش خوشم نیومد، از اینکه تو این سنوسال دوباره پام به مدرسه باز شه رو دوست نداشتم، نمیگم از اون موقع خاطرات خوبی ندارم، دارم، اما من دیگه توان روبهروشُدن باهاش رو ندارم.
از کلاس دارم برمیگردم، و اینقدر خسته و گرسنهام که دلم میخواد تو ماشین بخوابم، خیلی چشام سنگینی میکنه؛ ولی خب حتم دارم برسم خونه، کامل خوابم میپره، همیشه برعکسه، البته خود ماشینم کم تو خوابآلودگی تاثیر نداره.
Forwarded from |مَتی🖤جآنآ|
تقریباً تمام برگشت به پارتنرهای گذشته برای اعتبار گیری و تجدید اعتماد بنفسه. به بهای بهم ریختن افکار یه انسان و نبش قبرِ یه رابطه دنبال اینن تا بفهمن هنوز فراموش نشدن.به محض اثبات هم پا پس میکشن.
اسیر این بازی نشین.
اسیر این بازی نشین.
Forwarded from مکتب شریف
مهارت کسب کن و خودت رو بالاتر ببر!
اگه آمادۀ یادگیری یه مهارت پردرآمد هستی و میشه روی پشتکارت حساب کرد، فرصتو از دست نده! برنامهنویسی یادبگیر و استخدام شو.
بوتکمپهای برنامهنویسی وب؛
🔸 Back End - C# / .Net
🔹 Front End - JS/React.JS
♨️ استعدادسنجی و دورۀ آمادهسازی رایگان
کافیه به آیدی ما پیام بدی! 🔽
🆔 @MaktabSharif_Admin
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🌐 وبسایت |📱کانال تلگرام | 📲 اینستاگرام
💻 #استخدام_با_طعم_آموزش
اگه آمادۀ یادگیری یه مهارت پردرآمد هستی و میشه روی پشتکارت حساب کرد، فرصتو از دست نده! برنامهنویسی یادبگیر و استخدام شو.
بوتکمپهای برنامهنویسی وب؛
🔸 Back End - C# / .Net
🔹 Front End - JS/React.JS
♨️ استعدادسنجی و دورۀ آمادهسازی رایگان
کافیه به آیدی ما پیام بدی! 🔽
🆔 @MaktabSharif_Admin
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🌐 وبسایت |📱کانال تلگرام | 📲 اینستاگرام
💻 #استخدام_با_طعم_آموزش
بهنام حضرت دوست، که هرچه از دوست رسد نیکوست؛ البته میگن، ما که ندیدیم، ولی میگن که اگر برسه نیکوییه؛ حتی اون چوبی هم که لاچرخت میکنه از نیکوییه، بد برداشت نکنید.
مَرد سانفرانسیسکویی
یک غلطی کردم دو سه هفته پیش، قول صفحه ویکیپدیا به یکنفر دادم، الآن هرکاری میکنم دستم به کار نمیره، اصلا موندم چیکار کنم، یک عجب عسلی خوردم خاصی توی نگاهم موج میزنه، و چون خودم پیش قدم شدم براش، هیچراه پیچی هم این وسط براش نیست! واقعا موندم چیکار کنم.
دارم ویکیپدیارو روش کار میکنم؛ تقریبا بیشتر از شصتدرصد مسیر رو طی کردم، اومدم نفسی تازه کنم و دوباره برم پای کار؛ تا امشب تمومش نکنم، آروم نمیگیگیرم. بذارمش واسه فردا، خدا میدونه باز کی بشینم سر وقتش.
قشنگ دارم نصف میشم از خستگی؛ خاموش کردم ولو شدم زیر پتو، باز یادم اومد یکچیز دیگه هم هست که باس به لیست اضافه کنم! اینکه ته کارات یادت بیاد یک کار نکرده داری، حسش برای من مثل وقتیه که انگاری هیچکاری نکردم! چون یکچیز هنوز هست که مثل خوره بیفته به جونم که مبادا یادم بیفته و فراموش کنم، این وامونده رو به اون لیست اضافه کنم! فردا پاشم برم نامهنگاری کنم با مدیرای ویکیپدیا، دعا کنید که متن رو ازم قبول کنن و اجازه بدن توی ویکی ثبت بشه؛ خدایی دیگه نایی برام نمونده.
جدیدا آکادمی که میرم، نگاهم به همهی آدما یکجور اعلام جنگه، شبیه گرگیام که نگاهش افتاد به گلّه، و دلش میخواد تکتکشون رو جر بده، حتی وقتی استاد سرکلاس در مورد دستآوردهای دورههای قبل برامون میگه، بیشتر خونم به جوش میاد، واقعا کامپیوتر چیزی نیست که من بخوام قبول کنم توش ضعف دارم، حداقل به جز افرادی که مثل من، راه من رو توی زندگیشون داشتن، و سختیهاشون توی یادگیری مثل من بوده و براشون احترام قائلم، اصلا نمیتونم قبول کنم یکنفر، با همهی نبوغ و شرایط عالیتر از منش، بهتر از من توی صدر ایستاده و اون بالا داره جولان میده؛ دوست دارم همشون رو از وسط تیر رگبارم رد کنم.
نمیدونم از چی عصبیم، ولی عصبیم، احساس میکنم یک اتفاقی افتاده که اینطوری بهم ریختم، ولی هرچی فکر میکنم چیزی یادم نمیاد! خیلی عجیبه که، عصبانی باشی از چیزی که یادت رفته چی بوده.
حسوحالم شبیه کسی که، دلش میخواد از جایی که هست فرار کنه، اما به کجارو نمیدونه.
بعضی آدما فقط لبودهنن، خیلی دربند حرفشون نباشید، حرف از عشق و دوستی و عشق و علاقه میزنن، اما تو زندگیشون بگردی، دوتا دوست پیدا نمیکنی که چهارسال باهاش بوده باشه!
از رو مُخترین آدما برام، کسایی هستن که، یکچیزی رو بهشون توضیح میدی، بعد به نشونهی تایید سر تکون میدن که آره فهمیدم، بعد موقع اجرا، بازم میبینی که دارن کار خودشون رو انجام میدن!