شبکه توسعه
46.8K subscribers
1.08K photos
117 videos
87 files
312 links
زیرنظر آقایان دکتر: علی سرزعیم (اقتصاددان)، مجتبی لشکربلوکی (استراتژیست)، امیر ناظمی(آینده پژوه) و محمد فاضلی (جامعه‌شناس) و محمدرضا اسلامی(استادپلی تکنیک کالیفرنیا)

نام سابق: شبکه استراتژیست
ادمین
@Mm_135
http://t.me/itdmcbot?start=dr_lashkarbolouki
Download Telegram
🔲⭕️ چرا زوج‌های فرانسوی دیر لباسشویی می‌خرند؟
مجتبی لشکربلوکی

ژان کلود کافمن استاد دانشگاه سوربن فرانسه در سال ۱۹۹۸ کتاب پرفروشی منتشر کرد به نام «لباس‌های چرک: زوج‌ها و ماشین لباسشویی‌شان». این کتاب حاصل مصاحبه‌های فراوان این جامعه‌شناس با زوج‌های فرانسوی بود. کافمن معتقد است اینکه دو نفر تصمیم می‌گیرند تا «ماشین لباسشویی» بخرند، بیانگر تحول مهمی در زندگی‌شان است و نشان می‌دهد که ارتباطشان وارد مرحله‌ای جدید و جدی شده.

گویی خرید ماشین لباسشویی به معنای شکل‌گیری پیوند خانوادگی بین دو نفر است. در آن سال‌ها مردان مجرد فرانسوی، معمولا لباس‌های کثیفشان را یا در ماشین‌های لباسشویی عمومی (در ساختمان‌های بزرگ) می‌شستند و یا به خانه مادرشان می‌بردند تا شسته شود. با توجه به سبک زندگی جامعه اروپایی، کافمن معتقد است گفتنِ بله هنگام مراسم عروسی چیزی را در دو نفر تغییر نمی‌دهد؛ چون معمولا زوج‌ها زندگی زیر یک سقف را قبل از این مراسم تجربه کرده‌اند. آنچه مهم است خرید یک ماشین لباسشویی است که مانند حلقه ازدواج، کارکردی سمبلیک دارد: «یک ماشین لباسشویی برای دو نفر». (مرجع: دکتر فردین علیخواه)

☑️⭕️تحلیل راهبردی:
آنچه خواندیم نوشته دکتر فردین علیخواه، جامعه‌شناس معاصر است. البته او برای منظور دیگری این مقدمه را نوشته اما من وقتی آغاز نوشته او را خواندم دیگر ادامه را تا مدتی رها کردم. به فکر فرو رفتم، به این فکر که رابطه مردم و حکومت نیز شبیه به همین است؛ یک رابطه زوجی و دو طرفه است. زوج‌های جوان فرانسوی وقتی مدتی با هم زندگی می‌کنند و سپس به هم اعتماد می‌کنند و می‌فهمند که زندگی مشترک‌شان دوام‌پذیر و آینده‌دار است، آنگاه به فکر سرمایه‌گذاری‌های جدی‌تر می‌افتند. مهم‌ترین متغیر تصمیم‌گیری چیست؟ افق آینده مثبت و احساس امنیت؛ در یک کلام: «آینده پیش‌بینی‌پذیر مثبت».
و ما مردم نیز تصمیمات مهم‌مان بستگی به حکومت دارد. مثلا چند تصمیم مهم را با هم مرور کنیم:
۱)بچه‌دار شویم یا نه؟
۲)مهاجرت کنیم یا نه؟
۳)سرمایه‌گذاری بلندمدت کنیم یا نه؟
همانند زوج‌های فرانسوی که با توجه به «آینده پیش‌بینی‌پذیر مثبت» تصمیم می‌گیرند، ما نیز چنین می‌کنیم. ما کاری به تبلیغات و تسهیلات و تغییرات نداریم. ما به این کار داریم که آیا برآیند همه سیاست‌ها و عملیات حکومت، منجر به «آینده پیش‌بینی‌پذیر مثبت» می‌شود یا نه؟
حالا نگاهی بیاندازیم به همین سه تصمیم مهم:
◻️بچه‌دار شویم یا نه؟
نرخ باروری (متوسط تعداد فرزندان زنده‌ای که هر زن در سنین باروری به دنیا می‌آورد) در سال ۱۳۷۵ حدود ۲/۵ بوده و اکنون به ۱/۷ رسیده. با این دست فرمان برویم تا ۳۰ سال آینده از یک جامعه ۹۲ میلیون نفری، نزدیک به ۳۰ میلیون نفر بالای ۶۰ سال خواهند بود که عدد بزرگی است. یعنی از سه نفر در ایران یک نفر سالمند است! سیاه‌چاله پیریِ جمعیت در راه است!

◻️مهاجرت کنیم یا نه؟ مدیر رصدخانه مهاجرت ایران گفته: نتایج یک نظرسنجی اینترنتی نشان می‌دهد بیش از ۶۰ درصد ایرانیان تمایل به مهاجرت دارند که بخش قابل توجهی از آنان برای مهاجرت اقدام کرده‌اند. در گزارش رصدخانه مهاجرت آمده است که وقتی از ۴ گروه مختلف (دانشجویان، پزشکان،  استارت‌آپ‌ها و استادان) می‌پرسی چرا؟ همه بدون استثنا در جواب‌هایشان یا می‌گویند بی‌ثباتی، یا ناامیدی نسبت به آینده و یا شیوه مملکت‌داری!

◻️سرمایه‌گذاری بلندمدت کنیم یا نه؟ بر اساس آمارهای رسمی نرخ رشد موجودی سرمایه کل در دهه ۹۰ نزولی و حساب سرمایه منفی بوده است. این‌ها می‌تواند حکایت از آن کند که خروج سرمایه رخ می‌دهد. مثلا یک نشانه غیر قابل انکار: ایرانیان بعد از روسیهِ جنگ‌زده، دومین سرمایه‌گذاران خرید ملک در ترکیه هستند!

مهم‌ترین پارامتر برای ارزیابی کیفیت و کفایت یک حاکمیت، «ایجاد آینده پیش‌بینی‌پذیر مثبت» است. تا زمانی که یک حکومت نتواند چنین کند مردمانش فرانسوی می‌شوند و ماشین لباسشویی نمی‌خرند. چون اعتمادی به فردا ندارند. نه بچه‌دار می‌شوند، نه دل به آن سرزمین می‌بندند و نه سرمایه‌گذاری می‌کنند. یا دست کم در آن تردید و تاخیر می کنند.

شبکه توسعه
@I_D_Network

به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️القای خاک بر سری ایران و ایرانی
علی سرزعیم، تحلیل گر اقتصادسیاسی

دکتر سریع القلم از شخصیت های برجسته، موثر و شناخته شده ای است که از ایشان متنهایی جذابی منتشر می شود: مثلا اخیر مطلبی با عنوان «۳۰ ویژگی که کشوری را به سمت کره جنوبی شدن می برد» منتشر شده و در آن آمده:
۱) ۹۰ درصد مردم آن راستگو باشند،
۲) ۹۰ درصد مردم آن، شفافیت فکری و رفتاری داشته باشند،
۳) ۹۰ درصد مردم در رانندگی، صفوف، نظافت شهر و ادارات رعایت یکدیگر را می کنند
و ...
به شخصه از صمیم قلب علاقه مند ایشان هستم اما این نباید مانع از آن شود که سنجش گرانه و موشکافانه به نوشته ایشان نگاه کنيم.
پیش فرض مهمی که در نوشته های ایشان وجود دارد نقش فرهنگ در توسعه است. در واقع ایشان وجود برخی عناصر فرهنگی در کشورهایی مثل کره جنوبی را عامل اصلی یا دستکم یکی از عوامل اصلی این کشور بر می شمرند. که معمولا در نهایت به شماتت، سرزنش و سرکوفت به ایرانیان منجر می شود که اگر وضع مالی و اقتصادی شما خوب نیست چون فرهنگ خوبی ندارید! لذا از دید من این قبیل نوشته ها نوعی القای «خاک بر سر بودن ایران و ایرانی» به مخاطبان ایرانی است.
اگرچه در میان متخصصان توسعه هستند کسانی که به این فرضیه قائلند اما اکثریت با کسانی است که تحولات فرهنگی را معلول توسعه می دانند تا عامل آن. یعنی وقتی درآمد سرانه بالا می رود و وضع مردم خوب می شود، اخلاقی رفتار کردن اولا راحت تر می شود و ثانیا نظام های اداری، اقتصادی، اجتماعی طوری توسعه می یابند که غیراخلاقی عمل کردن را تنبیه می کند.
به عنوان مثال زمانی معلم زبان ایتالیایی من در کشور ایتالیا به ما می گفت الان نگاه نکنید که در فروشگاه ها مردم چقدر مودب در صف می ایستند و جنس خود را خریداری می کنند. اگر بیست سال پیش می آمدید صف های طولانی و جنگ و دعوا در صفها را مشاهده می کردید!

وقتی بخش بزرگی از مردم در تامین حداقل معیشت خود ناتوان باشند به هر چیز از جمله دروغ، فساد، رشوه، دزدی و حتی قتل متوسل می شوند تا نیاز خود را تامین کنند و چون افراد زیادی چنین می کنند قبح اخلاقی این رفتارها می ریزد و فراگیر می شود. اینکه در سوئیس مردم چنین کاری نمی کنند به خاطر این نیست که مردم سوئیس ذاتا با فرهنگ ترند بلکه به این خاطر است که نسل فعلی از وقتی چشم باز کرده اکثر نیازهایش را برآورده شده دیده و دیگر انگیزه ای برای دروغ، فساد یا دزدی ندارد. نظام اقتصادی، اجتماعی و اداری سوئیس نیز با مجازات مالی و غیرمالی متخلفان، رغبتی برای کسی نمی گذارد که خلاف بکند.
شاهد آشکار این مسئله رفتار مهاجران ایرانی است: بیشتر آنها وقتی در ایران هستند مثل بقیه مردم قوانین را جدی نمی‌گیرند اما وقتی ساکن کشوری توسعه‌یافته می شوند فردی پای‌بند به قانون می‌شوند. شاهد دیگر وقتی است که نظم امور از هم می‌پاشد (مثل بروز کمبود کالا در زمان کرونا و یا قطعی برق طولانی در برخی شهرهای آمریکا) و آن وقت می‌توان دید که مردم همان کشورهای بافرهنگ چگونه دست به غارت می‌زنند و چگونه چنگ بر روی هم می‌کشند تا یک بسته ماکارونی از هم بقاپند!

به مثالی دیگر توجه کنید: ایشان گفته اند «صددرصد مردم برای اعتبار و منزلت جهانی کشورشان اهمیت ویژه ای قائل هستند». بیایید به این جمله دقیق شویم. همه مردم چه در کشورهای فقیر و چه در کشورهای غنی دوست دارند کشورشان در جهان سربلند باشند و از این جهت تفاوتی وجود ندارد. تفاوت وقتی ایجاد می شود که منفعت فردی با این خواست جمعی در تعارض قرار می‌گیرد. در یک کشور فقیر که تولیدکننده با اقسام محدودیتها روبروست وزن بیشتری به منفعت و سود شخصی خود می‌دهد و بسیار محتمل است که کالای بی‌کیفیت تولید کند. اما تولیدکنندگان در کشورهای توسعه‌یافته کالای باکیفیت تولید می‌کنند چون شرایط و زیرساخت ها فراهم است و برای چنین تولیدکننده‌ای، خیرجمعی با منفعت فردی همسوست.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:

۱) توصیه‌های اخلاقی اعم از اخلاق فردی، جمعی یا حرفه‌ای امری لازم است بشرط آنکه منجر به القای خاک بر سری ما نشود
۲) در درون هر فرهنگی هم عناصر مثبت وجود دارد هم منفی؛ بسته به شرایط یکی از این عناصر برجسته می شود و عناصر دیگر نادیده گرفته می‌شوند.
۳) اگرچه توصیه به اخلاق و خویشتن‌داری امر پسندیده‌ای است اما در تنظیم امور جمعی و اقتصادی باید نظامی درست کرد که در آن درستکاری به صرفه‌تر از خلاف‌کاری باشد.
۴) اگر صنف روحانیت از حاشیه‌ها دوری کند و به کار اصلی خود بپردازد آن وقت نیازی نیست تا دانشگاهیان و متخصصان علوم اجتماعی مسئولیت توصیه اخلاقی را بر عهده بگیرند و می توانند بر کار اصلی خود یعنی تحلیل (و نه توصیه اخلاقی) متمرکز شوند.

شبکه توسعه
@I_D_Network
🔲⭕️در ژاپن اعداد خجالت نمی‌کشند!
مجتبی لشکربلوکی


در ژاپن هر کسی دیپلم داره، مفاهیم اولیه آمار رو به صورت کامل بلده و می‌تونه با نرم‌افزارهای تحلیل آماری کار کنه و نمودار و تحلیل براش کار ساده‌ایه. از سوم ابتدایی تا دیپلم، از دانشکده‌های فنی تا دانشکده‌های علوم سیاسی، حقوق و روانشناسی، حداقل نصف وقت افراد صرف آمار، تحلیل و مدل‌سازی ریاضی پدیده‌ها و رویدادها می‌شه. حتی یک میوه‌فروشی کوچیک محلی هم برید، طرف از کشو چندتا برگه پر از جدول و نمودار درمیاره و می‌گه مثلا فروش گوجه گیلاسی بعد از کرونا، سی درصد کمتر شده، یا نسبت به قبل، مردم بیشتر اول صبح خرید می‌کنن! و بعدش طبق چیزی که به دست آورده برنامه‌ریزی کاری آینده رو انجام می‌ده.
در ژاپن ریزترین مسائل هم به صورت آماری بررسی می‌شن. مثلا مدرسه‌ای که من درس می‌دم، هر ماه یه نمودار بهمون می‌دن که چند درصد از کسانی که کلاس آزمایشی میان، واقعا برای ثبت‌نام برمی‌گردن و هر معلم چند درصد در جذب شاگردان آزمایشی موفق بوده.
متاسفانه آمار در ایران بسیار ضعیف و نحیفه. خود من بارها در این دام افتادم که مثلا تو لابراتوار گفتم عه چه جالب ایران هم همین طوره! بعد استادم ذوق زده گفته برو آمارشو بیار که با ژاپن مقایسه کنیم! بعد من رفتم دست از پا درازتر برگشتم که ببخشید از بیخ آمارشو نداریم یا صدتا مرکز حرفای مختلف زدن و همدیگه رو نقض کردن!!
نه فقط تو نکات منفی، که در موارد مثبت مثل موفقیت‌ها هم اگر کشور آمار درستی ارائه می‌کرد، این همه دست دیگران برای شایعه‌سازی باز نبود.
وقتی یک کشوری مثل ژاپن آمار دقیق کوچک‌ترین مشکلاتش رو درمیاره، بعد میاد با سروصدا اعلام می‌کنه، مثل دزدیده شدن سه عدد دوچرخه طی یک سال گذشته در شهر کیوتو، یا اطلاعیه‌های بیشمار پلیس در منطقه ما که یک فرد مزاحم پیدا شده که خانمی که داشته تو بالکن لباس پهن می‌کرده رو دید می‌زده، به همه اعلام کردن اگر آدم مشکوک چشم‌چران دیدین فورا با پلیس تماس بگیرید.
اگر چنین آمارهایی رسما و با سروصدا اعلام می‌شه، کاملا قابل استناده و پلیس و دولت برای اطلاع‌رسانی عمومی این کارو می‌کنن. این به معنای غرق شدن جامعه در دزدی و فساد نیست مثلا. به معنای اینکه «ببین دیگه چه خبره که خودشونم می‌گن» نیست!!

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
آنچه خواندیم از زینب بهرامی است که همزمان در ژاپن هم دانشجوی دکتراست و هم معلم مدرسه بزرگسالان. چهار نکته کلیدی و مهم:

◻️«در ژاپن عدد محترم است.» اول آن که عدد تولید می‌شود؛ آن هم مستمر، منظم و با کیفیت. در کشوری که عدد وجود دارد دیگر نمی‌توان گفت که همه مردم از این طرح راضی‌اند! یا نمی‌شود گفت که شرایط بهتر یا بدتر شده یا نمی‌توان گفت که عملکرد ما نسبت به قبلی‌ها بهتر شده، مگر اینکه همراه با یک فکت آماری قابل اطمینان باشد. دیگر کشور با حدس و گمان و حرفِ روی هوا اداره نمی‌شود.

◻️«در ژاپن اعداد خجالت نمی‌کشند!» هر واقعیتی که لازم باشد اندازه‌گیری و افشا می‌شود. در ایران اما اصل بر آبروداری است. به همین خاطر است که ما یعنی عموم جامعه و تحلیل‌گران، اطلاعات دقیقی در مورد تعداد دقیق ایرانیان خارج از کشور، میزان فرار سرمایه، میزان رضایت جامعه از حاکمیت و روسپیان خیابانی و غیرخیابانی نداریم. چرا چون در ایران اعداد خجالت می‌کشند! ما ترجیح می‌دهیم ندانیم تا اینکه بدانیم و شرمگین باشیم. ما اعداد را انکار می‌کنیم. ما ترجیح می‌دهیم اعداد را دفن کنیم!

◻️در ژاپن عدد نه تنها محترم است که «عدد به اشتراک گذاشته می‌شود.» در رسانه و اخبار هم پیوسته نمودار، رقم و آمار ارائه می‌شود و نه کلی‌گویی. اعداد در ژاپن امنیتی نیستند؛ دارایی ملی‌اند. مبنای مفاهمه‌اند. اعداد تولید می‌شوند تا بهبود حاصل شود نه اینکه مبنای اداره افکار عمومی باشد! چگونه؟ بخشی از آن که مطلوب است ارائه شود و بخشی از آن که مطلوب نیست منتشر نشود.

◻️«در ژاپن اعداد فهمیده می‌شوند.» ژاپنی‌ها مسلط به فهم جهان از زاویه اعداد، آمار و ریاضیات هستند. بنابراین نمی‌توان مردم را به راحتی فریفت. نمی‌توان یک بار تورم مصرف‌کننده گزارش داد و یک بار تورم تولیدکننده، یک بار تورم نقطه به نقطه و یک بار ... نمی‌توان با اعداد بازی کرد. نمی‌توان آنقدر اعداد را زجر داد که به هر چه می‌خواهی اعتراف کنند!

چه باید کرد؟ اول اینکه نسل فعلی و بعدی را توانمند کنیم که از دریچه عدد و رقم جهان را ببینند؛ به عبارتی «عدد بفهمند». دوم اینکه مطالبه‌گریِ جمعی کنیم که اعداد در ایران منظم و قابل‌اعتماد تولید شوند نه آنکه یک مرکز دولتی تصمیم بگیرد که از این پس آمار مسکن را منتشر نمی‌کنیم. سوم اینکه تلاش کنیم آمارهایی که تولید یا منتشر نمی‌شوند، منتشر شوند. بگذار از خجالت بمیریم اگر قاچاق دختران زیاد شده و ذوق کنیم اگر قاچاق دختران به صفر رسیده.

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️ایران سرزمین پر خاطره، کم آرزو
مجتبی لشکربلوکی

قبل از اینکه به ایران بپردازم، بگذارید از عربستان مثال بزنم تا بتوانم منظورم را بهتر منتقل کنم. عربستان در سال های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ (حدود هفت سال پیش) یک برنامه چشم اندازی بلندپروازانه ای را منتشر کرد با افق ۲۰۳۰ که حدودا هفت سال دیگر به پایان می رسد. این چشم انداز تصویر روشنی ارایه می کرد که عربستان در آینده چه خواهد شد. عربستان به سند چشم انداز خشک و خالی هم بسنده نکرد بلکه اولا هدف گذاری کمی انجام داد نه اینکه حرف های کلی و مبهم و چندپهلوی کیفی بزنند. دوم اینکه ۱۱ طرح ملی و حدود ۸۰ پروژه ملی را تعریف کرد. سوم اینکه فرایند تدوین آن به یک سو، تبلیغ جهانی کرد. به گونه ای که اکنون تمام رسانه ها و شرکت های بزرگ مشاوره دنیا  آن را ردگیری می کنند. این سند یک سایت اختصاصی هم دارد. این سند هیچگاه فراموش نشد. تعهدی در کل مدیران ارشد عربستان ایجاد کرد که دیگر نه می توانستند آن را کتمان کنند، نه فراموش و نه آنکه از آن سر باز بزنند ... حالا که چند سالی است از انتشار این سند گذشته بد نیست نگاه کنیم به برخی ادعاها که آیا عملی شده اند یا نه؟

عربستان متعهد شده که سهم زنان را در بازار کار از ۲۲ به ۳۰ درصد برساند. امروز که صحبت می کنیم عربستان نرسیده به ۲۰۳۰ نه تنها این هدف را محقق کرده بلکه از آن عبور کرده و بر قله ۳۴ درصدی ایستاده. یا عربستان هدف بسیار جسورانه ای را گذاشته و آن اینکه درآمد غیرنفتی اش شش برابر شود! امروز که در میانه این برنامه هستیم، درآمد غیرنفتی عربستان ۲.۵ برابر شده. نرخ بیکاری از ۱۱ درصد به ۸ رسیده و تنها یک درصد با هدف نهایی فاصله دارد. البته عربستان در همه اهداف موفق نبوده و ناکامی هم داشته. مساله چیز دیگری است. مساله این است که آیا در کشور تعهد جمعی نسبت به تصویر مشترک از آینده وجود دارد یا نه؟ تصویری که اگر رسیدیم همه با هم خوشحال شویم و اگر نرسیدیم همه با هم تلاش بیشتری کنیم. بن سلمان جمله جالبی دارد: ثروت حقیقی ما، آرزو و جاه طلبی مردمان ماست. حتی در یک کشور پادشاهی غیردموکرات اقتدارگرا نیز به این باور رسیده اند که آرزوی مشترک جمعی نقشی کلیدی دارد.


☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
اما ایران؛ ما کشوری هستیم پرخاطره و کم آرزو. وقتی به گذشته نگاه می کنیم در بخش بزرگی از تاریخ، عظمت و شکوه است و تمدن وفرهنگ. در حوزه کشورداری امپراطوری بوده ایم. در حوزه فرهنگ حافظ و مولانا و فردوسی داریم. در حوزه هنر فقط به عنوان نمونه معماری های ایرانی هنوز که هنوز است مسحورکننده است. در حوزه دین، تاریخ بلند یگانه پرستی ایرانیان غیرقابل انکار است. در حوزه فناوری ابداع اولین یخچال، آسیاب و سیستم تهویه هوا را به ایرانیان نسبت می دهند. در حوزه علم بوعلی سینا افتخار ماست. معمولا وقتی به گذشته نگاه می کنیم غرورآفرین است. تاریخ ما بلند است و سنگین و مثبت. اما اما اما کشور را نمی توان با خاطره ها و گذشته ها اداره کرد.

به تجربه دریافته ام فرآیند گفتگو برای دستیابی به تصویر مشترک از آینده از فرآورده (خود تصویر مشترک) مهم تر است.به قول آن شاعر: من و تو حق داریم که به اندازه ما هم شده با هم باشیم. گفتنی ها کم نیست.


بگذارید با یک مثال کمی این را روشن کنم. به طراحی ماشین نگاه کنید. شما وقتی پشت فرمان ماشین می‌نشینید، سه آیینه کوچک وجود دارد یکی سمت راننده، یک سمت شاگرد و دیگری در وسط که تصویر پشت سر شما را نشان می دهد و در عوض شما سه شیشه بزرگ در پیش رو و دو طرف خود دارید تصویر دو طرف (وضعیت موجود) و تصویر پیش رو (آینده) شما را نشان می دهد. حرفم این است نمی توان با نگاه کردن به گذشته به آینده رسید.

خب خواهید گفت وظیفه دولت است. من می گویم نه. وظیفه همه ماست. تصویرسازی از آینده قابل برون سپاری و دگرسپاری نیست. وظیفه همه ماست. تصویر از آینده از درون جامعه می جوشد. شکل می گیرد. در ذهن ها می نشیند و سپس روزی روزگاری پنجره فرصتی باز می شود تا این تصویر از آینده امکان بروز و ظهور پیدا کند. ما باید مشق شب خود را انجام دهیم. ما باید ذهن ها، قلب ها و تخیل مان را آماده و گرم نگاه داریم. باید با هم گفتگو کنیم. با بگوییم و بنویسیم که ما چه می خواهیم؟ چه سبک زندگی را دوست داریم. دولت مطلوب ما چگونه است؟

فکر می کنید که واضح است؟ به شما قول می دهم که نه! وقتی کمی از کلیات که پوزیسیون و اپوزیسیون و مذهبی و غیرمذهبی که در آن مشترکند گذر کنیم می فهمیم که نه فهم مشترکی داریم و نه تصویر مشترکی و در نتیجه نه عزم مشترکی. به عنوان نمونه نگاه کنید به این تمرین اولیه که سعی کردیم یک تصویر خام و اولیه از آینده ارایه کنیم. گفتگو باید کرد. مشق باید نوشت. خط باید زد و دوباره از نو نوشت و از نو گفتگو کرد.

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️ایران ملت موزائیکی، موزائیک بعدی چیست؟
مجتبی لشکربلوکی

استاد برجسته فرهنگ و تمدنی ایرانی، دکتر محمد‌علی اسلامی نُدوشن تعبیر و نوشته جالبی در مورد ایران دارد: ما ملتِ «موزائیک» هستیم، یعنی از ذره ذره‌های حوادث، ماهیت یافته‌ایم. زمانی «ابرقدرت» بوده‌ایم و زمانی دیگر فروافتاده و زیر دست. در سرزمینی زندگی کرده‌ایم که به قول حافظ «رباط دو در» بوده. [کاروانسرا که دری برای ورود و دری برای خروج دارد به معنی تغییرپذیری، عدم ثبات، ورود و خروج بسیار] درجه‌ حرارت هوا از مکانی به مکانی و از فصلی به فصلی، تا پنجاه درجه تفاوت می‌کرده، تَرسالی یا خشکسالی می‌توانسته است شبحی از بهشت یا دوزخ را در برابرِ ما نهد. یک روز همه چیز بوده و روز دیگر می‌توانسته است هیچ چیز نباشد. اندیشه‌ها و معتقدات بر حسبِ عوارضِ بیرونی و «مَنویّاتِ» فرمانروایان رنگ به رنگ می‌شده.

ما از رسوب تاریخ سر برآورده‌ایم، در دست تندبادها به جلو رانده شده‌ایم و بخشِ عمده‌ استعداد و تلاشِ ما در این راه به کار افتاده که موجودیتِ خود را نگه داریم. بنابراین آنچه در ما عیب گرفته شده، از نوع تَذَبذُب [دو دلی و ناپایداری و حزب باد بودن]، تقیّه، افراط و تفریط، تک‌روی، بیراهه‌جویی، اکنون‌بینی [بی‌توجهی به آینده]، کم‌توجهی به منطق؛ بدانیم که اینها کم و بیش زائیده‌ مقتضیات [تاریخی و جغرافیایی] بوده‌اند، پس برای تصحیح یا تعدیلِ آنها باید مقتضیاتِ تغییرپذیر را تغییر داد.
یکی از عوامل عمده‌ای که همواره در چگونگیِ سِیرِ تاریخیِ ایران اثر داشته، جغرافیاست؛ یعنی ما در میانِ دو موجِ شرق و غرب قرار داشته‌ایم.

[اما] اکنون دنیا رو به راهی دارد که بعضی از عوارضِ فیزیکی به دستِ بشر قابل‌تغییر شده‌اند، به همراه آنها روحیه‌ها نیز می‌توانند تأثیرپذیر از مقتضیاتِ تازه گردند. (به نقل از کانال سخنرانی‌ها)

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
سه درس عمیق در این نوشته دکتر محمد اسلامی ندوشن (ادیب، حقوق‌دان و ایران‌پژوه) هست که قابل‌تامل است:
درس اول: اگر امروز ایران و ایرانی چنین شده است، رسوب تاریخ و جغرافیاست. تا به حال جاهایی که موزائیک می‌کنند را دیده‌اید؟ موزاییک‌ها دانه به دانه چیده می‌شوند و جلو می‌روند. سرگذشت ایران نیز چنین است. هر سالی که گذشته، هر جنگی که رخ داده، هر شاهی که به تخت نشسته، هر شاهی که از تخت به زیر کشیده شده، هر چپاولی که شده‌ایم یا کرده‌ایم، هر کدام از این‌ها موزائیکی به دیگر موزائیک‌ها اضافه کرده است. تاریخ و جغرافیا (از جغرافیای سیاسی بگیر تا جغرافیای طبیعی تا مذهبی) در ما رسوب کرده‌اند. شرح مفصل اینکه چگونه تاریخ و جغرافیا بر جان و روان ایرانی نشسته و سپس در توسعه‌نیافتگی ما خود را نشان داده در کتاب «چرا عقب ماندیم و چگونه پیشرفت کنیم» [نسخه صوتی کتاب را اینجا گوش کنید] آمده است. 
درس دوم: خصلت‌های منفی ایرانیان از جمله کوتاه‌نگری، حزب باد بودن و پنهان‌کاری زائیده‌ تاریخ و جغرافیای ما بوده‌اند. ایراد از ذات ما نیست. این‌ها تغییر‌پذیرند.
درس سوم: در دنیا چیزهایی را می‌شود تغییر داد و چیزهایی را نه. دکتر ندوشن دست می‌گذارد روی فاکتورهای تغییرپذیر و می‌گوید برای تصحیح یا تعدیلِ وضعیت امروزین باید مقتضیاتِ تغییرپذیر را تغییر داد. درست است که تاریخ و جغرافیا بر ما موثر بوده و هست، اما قفل‌شدگی به تاریخ و جبر جغرافیا نداریم. می‌توان و باید مسیر دیگری را رقم زد.

چه ظرفیت‌هایی پیش روی ما هست؟
بگذارید با یک جمله بامزه و غیرمنتظره از لی کوان یو معمار و بنیان‌گذار سنگاپور مدرن شروع کنم: لی کوان یو، بنیان‌گذار سنگاپور مدرن: «کولر برای ما سنگاپوری‌ها مهم‌ترین اختراع بود، شاید یکی از اختراعات برجسته کل تاریخ. کولر با ایجاد امکان توسعه در مناطق استوایی، ماهیت تمدن را تغییر داد. بدون کولر فقط در ساعات اولیه صبح یا در هنگام غروب می‌توانید کار کنید. اولین کاری که من با نخست‌وزیری انجام دادم نصب تهویه مطبوع در ساختمان‌ها بود. این کلید کاراییِ بخش دولتی بود.»

یکی از آن مقتضیات تغییرپذیری که دکتر ندوشن می‌گوید، استفاده از فناوری به ویژه فناوری‌های سیستم‌ساز یا نهادساز است. دنیا اکنون تکنولوژی‌های متعددی اعم از ساخت و تولید، ارتباط و اطلاعات، پزشکی و کشاورزی در اختیار ما گذاشته. استفاده هوشمندانه از این‌ها می‌تواند منجر به افزایش کارایی، بهینگی تخصیص منابع، شفافیت و فسادستیزی شود و گرامر زندگی جمعی ما را تغییر دهد و پس از مدتی خصلت‌هایی مانند عدم شفافیت، چندلایگی، پنهان‌کاری، کوتاه‌مدت‌نگری و ... نیز تغییر می‌کند. فناوری مرز ناممکن‌ها را به صورت پیوسته به عقب می‌راند. ما محکوم به ادامه تاریخ و جبر جغرافیا نیستیم. به شرط آن که حسرت پارامترهای تغییرناپذیر را رها کنیم و بر پارامترهای تغییرپذیر متمرکز شویم.

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️هشت سیاست که مانع رشد اقتصاد ایران شد
دکتر مسعود نیلی، اقتصاددان

رشد اقتصادی سالانه ایران از سال ۱۳۶۰ تا الان به طور متوسط حدود ۳٫۱٪ و تولید ناخالص سرانه حدود ۲٪ می‌شود. تورم مزمن بالا، بیکاری، فقر، توزیع نابرابر درآمد و مشکلات محیط زیستی در این کارنامه قرار گرفته‌اند. در واقع می‌توان گفت فارغ از نوسانات کوتاه‌مدت، عملکرد بلندمدت راضی‌کننده نیست. عملکرد بلندمدت را اصولاً سیاست‌های بلندمدت می‌سازند، نه منابع طبیعی یا شوک‌های مقطعی یا موضوعات دیگر. در اقتصاد ایران هم سیاست‌های بلندمدتی مقصر اصلی هستند که از هویت نظام حکمرانی نشأت می‌گیرند. این هشت سیاست عبارتند از:

◻️ اول: درگیری با تنش‌های خارجی است که طی دهه‌های گذشته تبدیل شده به جزء پایداری از زندگی اقتصادی و سیاسی ایرانیان.
◻️ دوم: کسری بودجه مزمن و پایدار دولت بوده که از دهه چهل برقرار بوده. این کسری بودجه هم با روش اشتباه پولی کردن کسری بودجه تأمین می‌شود.
◻️ سوم: تعیین دستوری نرخ بهره بانکی (معمولاً پایین‌تر از تورم) که از برداشت اشتباه سیاستگذاران از اقتصاد اسلامی تأثیر گرفته.
◻️ چهارم: نظام ارزی چند نرخی است. در واقع در ۴۵ سال اخیر، در ۳۵ سال نظام چندنرخی ارز برقرار بوده و اکثر سال‌های نظام تک‌نرخی هم صرفاً تحت تأثیر وفور ارز نفتی در دست دولت بوده است.
◻️ پنجم: قیمت‌گذاری دستوری دولت. در ایران اگر دولتی دست به قیمت‌گذاری قاطعانه نزند، بی‌عرضه تلقی می‌شود و این نگاه اشتباه وجود دارد که دولت برای مقابله با افزایش قیمت‌ها باید به مقابله با کسبه «متخلف» و قیمت‌ها بپردازد.
◻️ ششم: نظام تعرفه‌ای خاص اقتصاد ایران. در واقع واردات کالا به ایران با تعرفه‌های بالا و بسیار پیچیده همراه است. علاوه بر این، موانع غیرتعرفه‌ای هم زیاد است (مثل ممنوعیت کلی واردات لوازم خانگی).
◻️ هفتم: عرضه ارزان قیمت انرژی که جزو خاصیت حکمرانی اقتصادی ایران این بوده و هست.
◻️ هشتم: نظام بنگاه‌داری عظیم غیرخصوصی و غیررقابتی در ایران است. غیر از بخش خصوصی، انواع مالکیت‌های حاکمیتی، بخش عمومی، بخش نظامی و بخش دولتی وجود دارند.

چرا این سیاست ها با آنکه غلط هستند دوام می آورند؟
نشان پایدار و بلندمدت بودن این موارد این است که سیاست‌های اصلاحی گاه به گاه در این موارد نتوانسته آن‌ها را به کلی از اقتصاد ایران حذف کند. مثلاً اصلاحاتی مانند حذف موانع غیرتعرفه‌ای تجارت یا اصلاح قیمت حامل‌های انرژی مدنظر بوده، اما این اقدامات کوتاه‌مدت نتوانسته به موفقیت برسد. این موارد نشان‌دهنده ریشه داری این هشت سیاست و گره خوردن آن‌ها به ماهیت نظام حکمرانی کشور است.

سیاست‌های مخرب هشت‌گانه از چه طریقی به نظام حکمرانی ما راه پیدا کرد؟
ریشه برخی از این سیاست‌ها، به باورهای ایدئولوژیک ابتدای انقلاب برمی گردد. برای نمونه، فهم سیاستگذاران اولیه از شعار استقلال، تقابل با غرب بوده. این موضوع باعث شده دولت به نقش مسلط در روابط خارجه اقتصاد و «خودکفایی» به عنوان شعاری راهبردی تبدیل شود.
شعار عدالت هم تحت تأثیر یک برداشت خاص قرار داشته که از دهه چهل از مارکسیسم تأثیر پذیرفته؛ این نگاه عدالت را عرضه ارزان کالا و خدمات به مردم می‌داند. بنابراین در تعیین نقش دولت، حرف از تأمین کالای عمومی نبوده بلکه عملاً دولت ورود خود به تأمین کالاهای خصوصی (که از آن به عنوان «سفره مردم» یاد می‌شود») را مسلم می‌دانسته. این باور عملاً سازوکار بازار را ضد ارزش‌های انقلاب فرض می‌کرده. این وضعیت باعث شده دولت مالکیت واحدهای تولیدی را برعهده بگیرد و منابع طبیعی و مالی و انرژی را ارزان عرضه کند. [ریشه های دیگر هم وجود دارد]

☑️⭕️هشت سیاست غلط چگونه به هم پاس می دهند؟
[این هشت سیاست تبعات جدی دارند. به عنوان نمونه به هم افزایی سه سیاست اول می پردازیم] وقتی هم‌زمان تنش در روابط خارجی و کسری بودجه دولت وجود دارد و نظام بانکی هم به دلیل نرخ بهره دستوری دچار ناترازی است، عوامل دوم و سوم باعث رشد نقدینگی می‌شود و عامل اول منجر به افزایش هزینه مبادله با خارج و در نتیجه فشار به بازار ارز می‌شود. هم‌زمانی این‌ها با تحت فشار قرار گرفتن منابع ارزی کشور باعث می‌شود نقدینگی به سمت بازار ارز حرکت کند و باعث افزایش نرخ شود. چون سیاستگذار نمی‌خواهد به عامل تنش خارجی دست بزند، به تعیین نرخ‌های اداری متفاوت با نرخ بازار دست می‌زند و واردات انواع کالاها را به نرخ‌های متفاوت ارز گره می‌زند. در این زمان، استمرار کسری بودجه و تنش‌های خارجی باعث افزایش فاصله نرخ ارز بازار و نرخ اداری می‌شود و به انوع فساد دامن می‌زند.

ترکیب این هشت سیاست منجر به فساد ارزی، قاچاق کالا، تضعیف تجارت خارجی، بی عدالتی، بحران آب و برق و گاز و ... می شود.  (تلخیص و بازنویسی از سخنرانی دکتر نیلی). اقتصاد ایران گروگان این هشت سیاست است.

شبکه توسعه
@I_D_Network
🔲⭕️دست کم یکی از این شش کارت را باید بکشی!
مجتبی لشکربلوکی

ما دست به فورواردمان خوب است. احتمالا شما هم. اگر فسادی در نظام بانکی، ناکارآمدی در آموزش و پرورش و یا بی تدبیری در نظام سلامت رخ دهد بلافاصله می خوانیم و آن را برای دیگران به اشتراک می گذاریم. اما اگر فرزندان ما بپرسند برای ایران چه کردید چه می گوییم؟ می گوییم روزی یک ساعت در شبکه های اجتماعی مطلب فوروارد می کردیم؟

موسسه برکانا از سال ۱۹۹۱ (حدود ۳۲ سال) با رهبران و کنشگران تغییر در تعامل است. این موسسه معتقد است برای آنکه وضعیت مطلوب رقم بخورد و سیستم جدید جوانه بزند و سیستم قبلی را به کنار بزند، دست کم چهار کار اصلی باید انجام شود.

◻️نویابی و شناسایی: افراد نوآور به صورت ناشناخته عمل می کنند، غافل از اینکه کارشان ارزش وسیع تری دارد. آن‌ها آنقدر مشغول هستند که به گسترش کارشان فکر نمی کنند، و متواضع‌تر از آن هستند که فکر کنند دیگران از آن سود می‌برند. اولین اقدام این است که آنها را به عنوان پیشگامان با تجربیاتی که برای دیگران ارزشمند است، بشناسیم. [مثال استارت آپ دانشگاهی را در خاطر بیاورید که روی بازیافت زباله الکترونیک کار می کند]

◻️پیوندیابی و شبکه سازی: زندگی جمعی از طریق ارتباطات و روابطش رشد می کند و تغییر می کند. بعد از کشف در این افراد همدیگر را پیدا می کنند و به پیشگام ها می پیوندند. در این مرحله جوامع و شبکه های کنشگر شکل می گیرند. ما می‌توانیم ارتباطات را به روش‌های مختلف ایجاد کنیم: طراحی و تسهیل گردهمایی‌های اجتماعی، میزبانی شبکه‌هایی که مردم می‌توانند تبادل نظر و منابع و غیره. [در همان مثال بالا استاد دانشگاهی که تیم استارت‌آپ را به تیمی که ایده مشابهی داشته اند و به شهردار یکی از مناطق متصل می کند]

◻️پشتیابی و تغذیه: جوامع و شبکه کنشگران به منابع مختلف زیادی نیاز دارند: ایده، مربی، فناوری، تجهیزات، پول. هر کدام مهم هستند، اما مهمترین آنها یادگیری و آگاهی است: دانستن اینکه چه شیوه هایی به خوبی کار می‌کنند. رهبران پیشگام نیاز دارند و می خواهند تا شیوه ها، تجربیات و رویاهای خود را به اشتراک بگذارند. [در مثال بالا سرمایه گذاری پیدا می شود که روی این قضیه سرمایه گذاری جسورانه کند و به خاطر تجربیات قبلی اش از تعامل با استارت آپ های قبلی تیم را تقویت می کند و یک مدیر اجرایی را به تیم اضافه می کند]

◻️روشنگری و روایت گری: دیدن کار بر اساس پارادایم متفاوت برای آدم ها متفاوت است. اگر مردم متوجه چنین کاری شوند، اغلب به عنوان «انحراف از هنجار الهام بخش» یا «انحراف مثبت» استقبال می کنند و اینجاست که مردم به سیستم های جدید می پیوندند و سیستم‌های قبلی عملا متروکه می شوند. [این ایده در شبکه های روابط شخصی و خانوادگی و سپس شبکه های اجتماعی سینه به سینه نقل می شود تا اینکه تبدیل به یک سیستم جدید می شود.] (منبع تکمیلی)

☑️⭕️تجویز راهبردی: برای خلق موقعیت مطلوب چه نقش هایی می توانیم بازی کنیم؟
بر اساس آموزه های موسسه برکانا برای گذار از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب نقش‌های زیر وجود دارد:
◻️پیشگامان (خط شکنان): افرادی که شهامت تجربه ورزی، سعی و خطا، آزمایش کردن آینده را در امروز دارند.
◻️شبکه‌سازان (رابطان): کسانی که روابط را در سیستم جدید تقویت می‌کنند، به طوری که می تواند آنقدر قوی باشد که در برابر حملات سیستم قدیمی مقاومت کند.
◻️پرستاران (مراقبان): افرادی که دلسوزانه در سیستم‌های در حال فروپاشی باقی می‌مانند و باقی ماندگان را برای گذار به سیستم های جدید در حال ظهور راهنمایی می‌کنند.
◻️روایت‌گران (مبلغان): افرادی که داستان‌های سیستم نوظهور را تعریف می‌کنند تا دیگران بتوانند آن‌ها را بیابند و در مورد آینده خود انتخاب‌های عاقلانه‌تری داشته باشند. یکی از کارهای این ها شناسایی و معرفی موفقیت های اولیه پیشگامان است.
◻️محافظان (حامیان): کسانی که موقعیت امنی در سیستم قدیمی دارند، اما از آن برای ایجاد یک پناهگاه محافظ برای رویش جوانه های شکننده سیستم جدید استفاده می کنند.
◻️تغذیه کنندگان (پشتیبان): کسانی که حمایت مالی، معنوی، فناوری، اداری، مدنی می کنند و شبکه های اقدام را تغذیه می کنند.

خیال همه ما راحت؛ اگر تا صد سال دیگر همه ما از نقش کلاسیک فوروارد کنندگان به یکی از این نقش های شش گانه تغییر موقعیت ندهیم وضعیت عوض نخواهد شد. دقت کنیم قرار نیست همه ما، همه نقش ها را بازی کنیم. و حتما هم نقش ما در تغییرات یکسان نیست. ممکن است در تغییر نظام بانکی، جزو روایت گران باشم و در نظام آموزشی جزو پشتیبان ها. حتی اگر داخل سیستم هستید و دست تان برای پیشگامی و روایت گری بسته است می توانید نقش محافظ و پرستار را بردارید. دست کم باید یک نقش را بازی کنیم، وگرنه صحبت از توسعه ایران حرف مفت است(منبع: کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی)

شبکه توسعه
@I_D_Network
🔲⭕️آن مرد یک رسانه بود!
محمدرضا اسلامی؛ استاد دانشگاه پلی‌تکنیک کالیفرنیا

می‌توان نشست و ناامید بود. می توان به آسانی گفت «کار از کار گذشته و هیچ تلاشی فایده ندارد». می‌توان با این قبیل جملات خیال خود را راحت کرد. اما افرادی هم هستند که همت و وقت خود را مصروف تولید محتوی/آگاهی در جامعه می کنند و از پای نمی نشینند.
محمد فاضلی بعد از آنکه از دانشگاه بیرون آمد، از پا ننشست و وقت را مصروف تولید محتوی کرد، صد قسمت پادکست محصول آن تلاش است(اینجا). صد قسمت از پادکستهای دغدغه ایران منتشر شد. صد قسمت محتوا، گفتگو، صحبت و هم اندیشی پیرامون مطالب مختلف که ستون فقرات آنها یک چیز است: «دغدغه ایران».
در گروه همکاران سابق برج میلاد شاهد بودم که پادکستها یک به یک به اشتراک گذاشته می شد و برداشتم این بود که هنوز ضربان نبض جامعه (یا حداقل بخشی از جامعه اهل مطالعه) این است که «آگاهی» را «می نوشد» آگاهی را «نشر» می دهند. آگاهی را دست به دست به دیگران می رساند. در گروه تلگرامی دیگر اوضاع همین بود.

☑️⭕️تحلیل فرد به مثابه رسانه:
«فرد به مثابه رسانه» از مختصات ایران ما و امکان ویژه دنیای جدید ماست. بیایید کمی در این مورد تامل کنیم:

۱- یک اتفاقی در جامعه ایرانی در حال رخ دادن است که مشابه اش را نمی توان در آمریکا یا ژاپن مشاهده کرد: در ایران بر خلاف بسیاری کشورها، افرادی هستند که از خارج از جریان اصلی رسانه ای (Mainstream)‌ دارند با مردم حرف می زنند و دست کم بخشی از مردم حرف‌های آنها را دنبال می کنند. یعنی جامعه یک بخشی از جریان اندیشه ورزی را “جدی” گرفته.
دست کم تجربه شخصی من این است که در آمریکا چنین نیست. یعنی نسل جوان آمریکایی برایش افرادی مانند دکتر سروش یا دکتر رنانی یا دکتر غنی نژاد وجود خارجی ندارد. اگر مثلا فرید زکریایی هست به واسطه شبکه سی.ان.ان است و متقابلا چهره های فاکس نیوزی در سمت دیگر. یعنی افراد مرجع به واسطه رسانه های اصلی مرجع شناخته می شوند.
در شرق آسیا هم که این وضع بدتر است. در ژاپن یا چین اساسا جریانی از روشنفکری وجود ندارد که بخواهد گفتگوهای دامنه دار، پیوسته و جدی با مردمان (یا لااقل بخشی از مردم) وجود داشته باشد. به عبارت دیگر ما در ایران افرادی داریم که محتوا تولید می کنند، مرجعیت دارند اما در رسانه های رسمی نیستند و مردم آن ها را در پستوی انبوهی از پیام های رد و بدل شده در شبکه های اجتماعی می جویند و می یابند.

۲- نگاهی به گردش کمّی محتوا از «رسانه های تک نفره» در میان ایرانیان باعث امیدواری است. عملا کمّیت گردش یادداشتها نشان از جدی گرفته شدن محتوی توسط بخشی از جامعه است. مثلا مطلب جلاسان گردگو یا افسانه پیل و پراید در زمان نشر خود تقریبا در بسیاری کانالها و گروه‌ها بازنشر شد. اغراق نیست که گفته شود آن یادداشت ها میلیونها بار دیده شد.

۳- عدم وجود چنین چیزی در فضای رسانه و شبکه های اجتماعی آمریکا و ژاپن یک واقعیت است. یعنی عملا چهره هایی نظیر سریع القلم و ... خارج از رسانه های مسلط در حال گفتگو با مردم «نیستند». نمونه هایی نظیر دکتر رنانی، دکتر فاضلی و... که مستقل از رسانه های مسلط باشند وجود ندارند و عملا در آمریکا چهره هایی که با بدنه جامعه تکلم دارند «ذیل رسانه های بزرگ» تعریف شده اند.

۴- برای مثال مقایسه رضا امیرخانی در تهران با موراکامی در توکیو محل تامل است. رمانها و داستانهای موراکامی در ژاپن به شکل وسیع خوانده می شود. ولی موراکامی در هیچ حوزه دیگری غیر از رمان با مردم ارتباط ندارد. حال آنکه «خوانده شدن» و دیده شدن امیرخانی در نسل جوان ایرانی فراتر از "رمانِ صرف" است.

۵- به رغم اینکه گفته می شود ایرانیان اهل مطالعه نیستند ولی هم در ژاپن و هم در آمریکا بسیار به ندرت با دانشجویی مواجه شدم که علاقمند به «مطالعه جنبی» مباحث توسعه ای، اجتماعی، فرهنگی باشد. هیچ نشانی از این قبیل علاقمندیها در میان حدود دو هزار دانشجوی آمریکایی که تا کنون داشته ام ندیده ام، حال آنکه چهار ترم در دانشگاه علوم و تحقیقات تدریس کردم و شاهدم که بخش زیادی از دانشجویانم دایما محتوای مرتبط با توسعه ایران را در شبکه ها دنبال می کنند.

۶- یکی از دلایل این امر احتمالا ناشی از زوال جایگاه صداوسیما و چند دهه فقدان رسانه خصوصی و مرجعیت رسانه‌ای است. خصیصه و نشانی از تحول اجتماعی در جامعه‌ای که سخنگو پیدا کرده است.
«فرد به مثابه رسانه» امکان ویژه دنیای امروز است. به تعبیر دکتر صیدی، این رسانه جدید/مدرن «فقط» دو چیز نیاز دارد: یک موبایل و قدری دغدغه!

شبکه توسعه
https://t.me/I_D_Network
⭕️کشورداری مبتنی بر عدد و عقلانیت، مقایسه ایران و آمریکا
محمدرضا اسلامی؛ استاد دانشگاه ایالتی پلی‌تکنیک کالیفرنیا


دولت آمریکا هر سال آمار مربوط به صنعت ساختمان و ساخت و ساز در این کشور را منتشر می کند. برای آشنایی با ابعاد این بخش از اقتصاد باید بدانیم که ابعاد بازار ساخت و ساز در بازه یک ساله منتهی به شهریور ماه امسال حدودا ۲۰۰۰ میلیارد دلار بوده که حدودا ده درصد اقتصاد ایالات متحده است. (+)

مهندسین معمار و سازه، متولیان احداث بنا در دنیای مدرن محسوب می شوند ولی دانشِ مهندسین سازه و معمار برای سیاست گذاری در امر مسکن کافی نیست، بلکه تدوین استراتژی‌های این حوزه، بحثی چندوجهی/پیچیده است و نیازمند آمار و ارقام روشن و دقیق.

در آمریکا چه تعداد خانه ساخته شد؟ جواب دقیق و روشن است:
در سال گذشته یک میلیون و ۲۲هزار واحد مسکنِ «یک واحدی» و ۳۶۸هزار مسکن «چند واحدی» ساخته شده و پروانه پایان کار دریافت کرده است. یعنی جمعا ظرفیت اقتصاد آمریکا در بخش مسکن، توانِ ساخت ۱ میلیون و ۳۹۰ هزار واحد مسکونی را داشته است. (+)

دقت کنیم! وقتی که یک نفر بگوید ما «به راحتی می توانیم سالی یک میلیون مسکن بسازیم باید بداند درباره چه چیزی صحبت می کند. سردار رستم قاسمی در این زمینه مصاحبه ای کرد و گفت که یک میلیون مسکن در سال «شدنی» است (+) ولی گذر زمان نشان داد اینگونه حرفها بی پشتوانه مبتنی بر عدد، محاسبه و عقلانیت است.

سوال بعدی نوع سازه واحدهای مسکونی «چندواحدی» چه بوده است؟

بر خلاف انتظار ما در میان آن ۳۶۸ هزار مسکن چندواحدی مذکور، وضعیت «سازه» خانه ها به شرح زیر بوده است: ۷۳٪ درصد آنها دارای «سازه چوبی» بوده اند و ۲۷٪ درصد باقیمانده دارای سازه های بتنی و فولادی بوده اند. مطابق آمار رسمی دولت آمریکا، فولاد و سیمان عمدتا در سازه های بلندمرتبه استفاده می شود و مصالح اصلی ساخت و ساز (در مسکنِ غیر بلندمرتبه) چوب است.

نکته کلیدی همین جاست که این آمار نشان دهنده سرانه مصرف انرژی در روند «احداث» ساختمان نیز هست. برای ساخت سازه های بتنی به سیمان و برای ساخت سازه های فولادی به پروفیلهای فولاد نیاز است که هر دوی این ها توسط دو «صنعت انرژی بر» و «آلاینده محیط زیست» تولید می شوند. در کشور آمریکا با وجود قدمتِ صنایع فولاد و سیمان، چوب به عنوان مصالح اصلی در انبوه سازی مورد توجه قرار گرفته و این امر باعث شده تا بخش قابل توجهی از «انرژی کشور» به سمت تولید سیمان و فولاد رهنمون نشود، و محیط زیست هم کمتر دچار آسیب شود. همین رویکرد را ژاپنی ها هم در چندسال اخیر داشته اند و به سمت سازه های چوبی رفته اند (+).

چقدر دی اکسید کربن برای ساخت یک متر مربع مسکن تولید می شود؟

مطالعات پژوهشگران نشان می دهد برای تولید یک تُن سیمان، حدود ۹۰۰ کیلوگرم دی اکسید کربن (CO2) تولید می شود. پروسه تولید سیمان نیاز به انرژی و حرارت بالا (حدود ۱۲۰۰ درجه سانتیگراد) دارد. در بحث تولید فولاد اعداد وحشتناک تر است. برای تولید یک تن فولاد، بیش از یک تن دی اکسید کربن وارد محیط زیست می شود.
بگذارید این را ملموس تر بیان کنم: یک ساختمان 5 طبقه با قاب خمشی فولادی با هزار مترمربع زیربنا را فرض کنیم. مهندسین برای هر متر مربع حدودا ۱۰۰ کیلوگرم فولاد طراحی می کنند. لذا جمعا ۱۰۰ تن فولاد برای ساخت این ساختمان نیاز است که باعث تولید بیش از ۱۰۰ تن دی اکسید کربن می شود.
همچنین هر دوی این صنایع (خصوصا صنعت فولاد) «آب بر» محسوب می شوند. برای تولید یک تن فولاد ۲۳۰هزار لیتر آب مصرف می شود (+,+). یعنی استفاده از سازه چوبی در آمریکا باعث شده علاوه بر تولید کمتر کربن، آب کمتری نیز مصرف شود.

⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
مساله همین جاست: عدد و عقلانیت! عدد پیش نیاز محاسبه است و محاسبه زیربنای عقلانیت. ما در ایران نیاز داریم عدد بفهمیم! تا عدد نباشد و محاسبه نکنیم، تصمیمات ما فضایی و وعده های ما تخیلی خواهد بود برای آنکه از کشورداری فضایی-تخیلی به کشورداری عقلایی-منطقی مهاجرت کنیم ما نیازمند عدد هستم و سپس محاسبه و سپس به چالش کشیدن مفروضات و تصمیمات.
مثلا می شود این سوال را مطرح کرد که آیا بهتر نیست در ایران چوب را وارد کنیم ولی «انرژی و آب کشور» را در تولید فولاد و سیمان به هدر ندهیم؟ آیا دانشگاههای ما در این زمینه مطالعه ای داشته اند؟ امیدوارم که انجام شده باشد! البته امیدوارم! چوب اساسا کالای گران قیمت/سنگینی محسوب نمی شود و با توجه به شرایط بحرانی آب/انرژی و محیط زیست نیازمند مطالعه جدی درباره آنالیز قیمت/انرژی احداث سازه های چوبی در انبوه سازی هستیم.
ارایه آمار با سه ویژگی دقیق، پایدار و شفاف یکی از ضرورتهای کشورداری مدرن است. بدون وجود آمار پایدار، روشن و دقیق، همیشه در حال کلی گویی هستیم و وعده های غیردقیق.

شبکه توسعه
https://t.me/I_D_Network
🔲⭕️ علاوه بر لعن و نفرین اصحاب چای، کار دیگری هم بکنیم؟
محمد فاضلی

خبر رسمی بروز تخلفی در مقیاس میلیارد دلاری در تخصیص ارز به واردات چای، و فروش بخشی از ارز تخصیص‌یافته در بازار آزاد منتشر شده است. این گونه اخبار، دردآور و نشانه بیماری‌های مهلک در نظام حکمرانی هستند، اما این گونه دردها، می‌توانند فرصتی برای اصلاح هم بشوند. چند دقیقه وقت شما را می‌گیرم تا توضیح بدهم.

اندکی به تجربه تاریخی بشر برگردیم:
فرانسیس فوکویاما با شرح تاریخ اصلاحات اداری در بریتانیا و آمریکا، نشان می‌دهد که چند عامل در اصلاح نظام‌های حکمرانی مؤثر بوده‌اند:

یک. جنبش‌های اجتماعی مرکب از نخبگان اصلاح‌جویی که خود نفعی در نظام ناسالم اداری نداشته‌اند و مصرانه برای اصلاحات، ائتلاف ساخته و مطالبه‌گری کرده‌اند.

دو. طرح ایده‌های اصلاح‌جویانه مؤثر، ایده‌هایی که مسیرهای جایگزین برای ترتیبات نهادی و مناسبات ناسالم را پیشنهاد داده‌اند.

سه. کنش‌ها و اقدامات سیاسی گروه‌های مختلف از شهروندان تا نخبگانی که اقدامات ضروری برای اصلاحات مؤثر را صورت‌بندی و مُصرّانه مطالبه کرده‌اند.

چهار. سه عامل فوق را می‌توان با عامل «ایده و نظریه‌های رهبران» تکمیل کرد. آن دسته حاکمانی که توانایی و عزم جزم ایده‌پردازی و اقدام برای اصلاحات داشته باشند، تأثیر می‌گذارند. همان قدر که ایده‌های اصلاح‌جویانه نخبگان بیرون از حکومت اهمیت دارند، ایده‌های حاکمان هم مهم است.

اصلاحات نورث‌کوت-ترویلیان در بریتانیا، یا اصلاحات پی‌آمد شکل‌گیری و عملکرد کمیسیون خدمات کشوری تحت هدایت تئودور روزولت در آمریکا، به علاوه ایده‌های فردی مثل وودرو ویلسون در آمریکا، قبل و بعد از رئیس‌جمهور شدن، مصادیقی از عامل‌های سوم و چهارم هستند.

⭕️ تجویز راهبردی
خبرهای منتشرشده درباره تخصیص ارز به چای و تخلفات صورت‌گرفته در آن، می‌تواند یکی از فرصت‌ها برای صورت‌بندی ترکیبی از ایده، کنش، مطالبه و اصرار برای اصلاح است.

یک. باید خواسته‌ای محدود (روشن شدن مسیر سیاستی-بوروکراتیک منجر به بروز تخلف بزرگ) را در دستورکار قرار داد و بر محور آن از دستگاه‌های مسئول، مطالبه کرد.

دو. باید ائتلاف‌هایی از نخبگان در تخصص‌های مرتبط، فعالان اقتصادی، رسانه‌ها، تشکل‌های اقتصادی و اجتماعی، و گروه‌های جامعه مدنی، صرفاً و صرفاً بر محور مطالبه روشن شدن ابعاد همین یک مسأله، فعالیت کنند. جامعه مدنی را باید بر محور مطالبه همین یک مورد، مخاطب قرار داد.

سه. اصرار و مقاومت نامحدود بر محور همین خواسته محدود (نه خواسته‌های کلی و در نقش تیر هوایی) راهبرد کنش ائتلاف و جامعه مدنی برای اصلاح باشد. توسعه دادن خواسته‌ها، فقط سبب بی‌اثر شدن می‌شود.

چهار. کنشگران ائتلاف برای اصلاح به منظور از میان بردن زمینه‌های این گونه تخلفات، باید انواع راهکارهای حقوقی، کارزار (کمپین)، نامه‌نگاری، درخواست گزارش رسمی دولتی، کارزار رسانه‌ای و مطالبه مدنی برای روشن شدن ابعاد سیاسی، سیاستی و بوروکراتیک چنین تخلفاتی را دنبال کنند.

🔴 فواید این نوع مطالبه‌گری چیست؟
این شکل از مطالبه‌گری برای اصلاح حداقل دارای فواید زیر است:

◾️یک. خواسته‌ای است که نظام سیاسی با پیگیری و انتشار خبر آن، نشانه‌ای از تمایل به مقابله با تخلف نشان داده است. حداقل بخش‌ها یا افرادی در حاکمیت سیاسی، اراده‌ای برای بررسی مسأله داشته‌اند.

◾️دو. ده‌ها میلیون ایرانی با چنین مطالبه‌ای همدلی می‌کنند. هر گونه اصلاحات واقعی بر اثر پیگیری چنین مطالبه‌ای، سبب بهبودهای تدریجی در نظام حکمرانی و اثر مثبت بر زندگی ده‌ها میلیون انسان می‌شود. دنبال کردن این مسأله، مسیری برای ساختن ظرفیت اصلاح بر محور مسأله‌ای واقعی و به شدت مؤثر بر زندگی ده‌ها میلیون ایرانی است.

◾️سه. کسی قادر نیست چنین مطالبه‌ای را به تقاضایی سیاسی، جناحی، نفع شخصی، ضدارزش بودن یا مقابله با نظام سیاسی تعبیر کند، مگر آن‌که ذهن بیماری داشته باشد یا از پیگیری چنین مطالبه‌ای متضرر شود. ذینفعان در این تخلف، از پیگیری چنین مطالبه‌ای خشنود نمی‌شوند.

◾️چهار. چنین مطالبه‌ای، در نهایت مدنیت و دوری از خشونت است. مطالبه‌ای به غایت مسالمت‌آمیز که مطالبه ده‌ها میلیون انسان را به مدنی‌ترین شکل ممکن پیگیری می‌کند.

◾️پنج. به سرانجام رسیدن چنین مطالبه‌ای، الگویی برای تکرار مطالبات مدنی خشونت‌پرهیز برای اصلاحات مداوم منجر به اثر مثبت بر کیفیت زندگی میلیون‌ها ایرانی می‌شود و حاوی یادگیری اجتماعی عظیمی است.

در نهایت تقاضا می کنم علاوه بر لعن و نفرین #اصحاب_چای و خواندن اخبار و ابزار تأسف، شما نیز همراه شوید و راه‌های تحقق این مطالبه را هموار کنیم. اصرار و مقاومت نامحدود برای تحقق خواسته‌ای محدود.

شبکه توسعه
t.me/I_D_Network
🔲⭕️از نخبه کشی تا پخمه پروری
مجتبی لشکربلوکی


جملاتی با این مفهوم را بسیار شنیده ام و خوانده ام احتمالا شما هم: ما توسعه پیدا نمی کنیم چون مدیران ما بی سوادند! باندبازند! فاسدند! دنبال منافع شخصی اند. مشکل اصلی مملکت سوء مدیریت است! اینجوری که نگاه می کنی فرمول توسعه خیلی ساده است: مدیران را عوض کنید همه چیز درست می شود. اصولا ما دنبال جواب های آسان هستیم. وقتی با یک پدیده روبرو می شویم که نمی فهمیمش، حفره ای در مغز ما ایجاد می شود و تا این حفره را پر نکنیم آرام نمی شویم. و چون تعداد سوالات زیاد است و پیدا کردن پاسخ های درست هم دشوار است، بلافاصله دنبال جواب های آسان دم دستی کار را بنداز می گردیم. و چه چیزی بهتر از اینکه مشهودترین قسمت ماجرا یعنی آدم ها را پیدا می کنیم و تمام! و سپس آرام می گیریم.
کافیست در گوگل کلمه مدیران ناکارآمد را جستجو کنید. من چنین کردم 178 هزار نتیجه در یک چهارم ثانیه! و مدیریت ناکارآمد 69 هزار نتیجه در همان زمان! جالب نیست؟!

اما دقیقا سوال اینجاست که اگر جواب توسعه نیافتگی ما این است، یک سوال ساده اما بنیادی دیگر، باید بپرسیم چه می شود که نخبگان سر کار نمی آیند؟ چرا نخبگان له می شوند؟ چرا پخمگان می آیند و می مانند؟ (البته تاکید کنم بسیاری از مدیران دولتی که با آنان تعامل کرده ام هم باهوشند و هم فرهیخته)
استاد رضا قلی، نویسنده کتاب جامعه شناسی نخبه کشی در اواخر عمرش مصاحبه ای کرده و چند نکته جالب گفته: نخبگان مصلح در این کشور بسیار تنهایند. نه اینکه وطن‌پرستی در این کشور وجود نداشته باشد بلکه شرایط به‌گونه‌ای است که [نخبگان] قادر به عملی نیستند. نخبگان مصلح معمولا در مواجهه با انبوهی از افراد قرار می‌گیرند که منافع شخصی را به منافع ملی ترجیح می‌دهند. بنابراین مصلحان یا همان نخبگان مصلح، نمی‌توانند کاری از پیش ببرند و عرصه برای آنها تنگ خواهد شد. همین تعارضات بود که قائم‌مقام [و امیرکبیر] را در روزگاری از بین برد؛ و به قول میرزاتقی‌خان امیرکبیر برای نخبه اصلاح‌گر «ز منجنیق فلک سنگ فتنه می‌بارد.»
جواب را باید در ریشه ها جست. بنا به مشاهدات عینی و کاملا مبتنی بر تجربیات از نزدیک عرض می کنم که:
1) بسیاری افراد قدرتمند تمایلی ندارند در دولت کار کنند. چرا؟ کار کردن در دولت مختصات روانی خاصی می طلبد که هر کسی نمی تواند خود را با آن تطبیق دهد.
2) افراد بنا به ملاحظات غیرفنی دعوت نمی شوند یا کنار گذاشته می شوند: یکی به دلایل خانوادگی، دیگری به دلایل مذهبی، دیگری به دلایل امنیتی یا دعوت نمی شود یا کنار گذاشته می شود.
3) افراد مثله می شوند: فرض کنید که طرف از فیلتر اول (عدم تمایل) و دوم (عدم دعوت) رد شد، سازوکارهای بروکراتیک دولتی مانند ناظم سخت گیری است که که هر مدیر خلاق تحول خواهی را بعد از مدتی ادب می کند و تبدیل می کند به ماشین عطف و پیرو (توضیح برای آن ها که کار اداری نکرده اند که هر نامه ای که می آید را یا پاسخ می دهیم بدون کنش واقعی یا پیگیری می کنیم بدون کنشی)
4) افراد زود به زود عوض می شوند. فرض کنید که طرف وارد دولت شد، رشد هم کرد، پرونده برایش ایجاد نشد، خلاقیت و نشاطش را هم حفظ کرد در دام بعدی می افتد: تغییرات پیاپی مدیریتی. مثلا آموزش و پرورش هر سال یک وزیر عوض کرده! این یعنی تا آن پایین همه در معرض تلاطم قرار می گیرند.
5) افرادغیر فنی و غیرنخبه (بهترین متضاد نخبه فکر می کنم پخمه باشد) وارد می شوند: به مصیبت های فوق ورود افراد غیرفنی را هم اضافه کنید. طرف تا حالا یک روز در حوزه ایکس کار نکرده، بدون طی مراحل کارشناسی و تجربی، وزیر و وکیل و مدیر می شود.

کشتن نخبگان فقط حذف فیزیکی آنان نیست. نخبگانی که به دولت راه پیدا نمی کنند. نخبگانی که به خاطر بروکراسی دولتی، تعویض های پیاپی خلاقیت و جسارت خود را از دست می دهند. نخبگانی که مجبورند زیر دست پخمگان کار کنند، کشته می شوند حتی اگر نفس بکشند و پشت میزشان هم باشند. تبدیل می شوند به ماشین های باکلاس عطف و پیرو!

☑️⭕️تجویز راهبردی
بارها خوانده‌ایم در کشور مشکل مدیریت، ضعف مدیریت و سوءمدیریت وجود دارد. اما این اصل ماجرا نیست. این آدرس غلط است! مساله نظام نامطلوب حکمرانی؛ نهادهای کژکارکرد و از ریخت افتاده انتخابات و انتصابات است. اگر می خواهیم کشور توسعه پیدا کند، ما (یعنی جامعه) باید روی سازوکارها، سیستم ها و قواعدی پافشاری، تمرکز و مطالبه گری کنیم که؛
اولا: بهترین ها (نخبگان) را برای امر کشورداری جذب کند (مثل سنگاپور)
دوم اینکه: نظام پاداش ها کشورداران را به درستی طراحی کنیم تا بهترین ها بمانند و انگیزه داشته باشند (مثل کره جنوبی)
سوم اینکه: رسانه های آزاد بیشترین نظارت ها را بر کشورداران انجام دهد (مانند کشورهای اسکاندیناوی)

به نقل از کانال مجتبی لشکربلوکی
t.me/Dr_Lashkarbolouki
شبکه توسعه
https://t.me/I_D_Network
🔲⭕️دانشجویان ایرانی در دانشگاه های آمریکایی! چرا؟ چقدر؟

محمدرضا اسلامی مدرس دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا

دانشگاههای برتر آمریکا عموما دارای جایگاه برتر در رتبه بندیهای بین المللی هستند و لذا ورود به این دانشگاهها پس از عبور از فیلترهای متعدد است. در واقع ورود به این دانشگاهها نوعی «رقابت بین المللی» است میان دانشجویان تحصیلات تکمیلی.

حالا یک پله به عقب نگاه کنیم: چرا در مقایسه با دانشگاههای اروپا، شرق آسیا، و حتی کانادا، دانشگاههای آمریکایی در جهان در رتبه های برتر قرار دارند؟
پاسخ به این سوال، کوتاه نیست چون که «صنعت آموزش» یکی از پیچیده ترین صنایع در آمریکاست. چند پاسخ اجمالی:
- دانشگاههای آمریکا ارتباط تنگاتنگی با صنعت دارند و تعامل صنعت و دانشگاه باعث غنی شدن فرآیند آموزش/تولید علم شده.
- «اقتصاد دانشگاه» در آمریکا به شکلی است که دانشگاهها منابع درآمدی متنوعی دارند و نهاد دانشگاه از استقلال نسبی برخوردار است (در مقایسه با شرق آسیا و حتی اروپا)؛ و عملا دانشگاه چندان ذیل دولت قرار نمی گیرد. خلاصه تر بگوییم: دانشگاه یک نهاد دولتی نیست.
- بودجه هایی که بنیاد علوم (NSF) برای پژوهشهای لب مرزی دانش تامین می کند بودجه های هنگفتی است و این باعث شده تا به عنوان «نقش مکمل» در کنار دیگر درآمدهای دانشگاه، به فرآیند تولید علم کمک شود.

▪️ حالا برگردیم به سوال اول: در هر سال تحصیلی چند دانشجوی ایرانی در آمریکا هستند؟
طی سالهای اخیر در هر سال تحصیلی حدودا ۱۱۰۰۰ (یازده هزار) نفر.
عدد درشتی است؟ اگر به خود عدد نگاه کنیم، بله! طی شش سال گذشته هر سال حدود ۱۱۰۰۰ تن از بهترین فارغ التحصیلانِ دانشگاههای کشور در مراکز دانشگاهی آمریکا مشغول به تحصیل شده اند. این یعنی فقط از ۲۰۱۷ تا امروز بیش از ۶۰هزار تن از فرزندان سرزمین ایران.

اما بیائید به جای نگاه به قدرمطلق عدد، با نگاهی مقایسه ای به آمار نگاه کنیم:
طبق آمار رسمی وزارت علوم آمریکا تعداد دانشجویان بین المللی شاغل به تحصیل در سال تحصیلی گذشته در آمریکا یک میلیون و پنجاه و هفت هزار نفر بوده است. قبل از کرونا بیشتر هم بود. (لینک)
جالب اینجاست که بدانیم که اکنون حدود ۳۰۰هزار دانشجوی چینی در آمریکا مشغول به تحصیل هستند و حدود ۲۰۰ هزار دانشجوی هندی. (لینک)
حتی کشور ژاپن با وجود آنهمه صنعت و برخورداری از دانشگاههایی مانند توکیوتِک و کیوتو، شانزده هزار دانشجوی تحصیلات تکمیلی در آمریکا دارد.

حالا بیاید از منظری دیگر نگاه کنیم: هر کشوری از هر صد هزار نفر، چند نفر دانشجو در آمریکا دارد؟ برای این کار جمعیت دانشجویان را تقسیم بر جمعیت کشور می کنیم و سپس ضربدر ۱۰۰ هزار: ایران از هر صدهزار نفر، ۱۳ نفر، ژاپن ۱۳ نفر، هند ۱۴ نفر و چین ۲۱ نفر.اینجا اعداد سخن می گویند. همیشه عدد، رقم و آمار باعث می شود که از اتاق فکر خود خارج شویم و با واقعیتهای دنیا موجه شویم.

اگر از این منظر نگاه کنیم ما با هند، ژاپن برابر هستیم و فقط چین تقریبا ۱.۵ برابر ماست. این باعث می شود که گمان نکنیم قدرمطلق تعداد دانشجویان ایرانی در ایالات متحده عدد بزرگی است. بلکه باعث می شود که بدانیم ابعاد صنعت آموزش در مقیاس بین المللی چقدر بزرگ است و برای تک تک آن یازده هزار دانشجوی کشورمان ارزش قائل شویم. چون آنها کسانی هستند که در یک رقابت نفسگیرِ بین المللی با چینی ها، هندی ها، اروپایی ها، ترکیه ای ها، اعراب و... موفق به حضور در یک آزمایشگاه تراز بین المللی شده اند. دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در آمریکا عموما از خانواده های طبقه متوسط هستند و هیچ کدام با بورسیه تحصیلی دولت ایران مشغول به تحصیل و پژوهش نیستند. با گران شدن دلار و بد شدن شرایط اقتصادی کشورمان، برخی از آنها حتی مقدار اندک پس انداز مثلا دویست-سیصد دلاری خود را برای والدین بازنشسته شان می فرستند.
این در حالی است که بن سلمان حدود ۱۶هزار دانشجوی عربستانی را با بورسیه (و با پول نفت) برای تحصیل به آمریکا فرستاده است که می شود ۴۳ نفر به ازای هر صد هزار نفر، یعنی سه برابر دانشجویانی که با جیب خودشان می روند با بورس حکومتی عربستان می روند. (لینک).

☑️⭕️ سوال سخت آخر
و حالا یک سوال دیگر: تا اینجا فهمیدیم که میزان حضور دانشجویان ایرانی در آمریکا خارج از نرم نیست. سوال این نیست که چرا می روند؟ سوال این است که چرا برنمی گردند؟ اگر امروز بگویند که یک وجب از خاک ایران به دست بیگانگان افتاد چه قدر ناراحت می شویم؟ نمی گویم بیشتر ولی دست کم به همان اندازه باید ناراحت شد از اینکه یک دانشجوی مستقل باهوش از این مملکت می رود و دیگر باز نمی گردد.


به نقل از کانال محمدرضا اسلامی
t.me/solseghalam
شبکه توسعه
t.me/I_D_Network
🔳⭕️سایه‌روشن یک شاه یا یک ملت؟
امیر ناظمی

نام مظفرالدین‌شاه اغلب چهره پیرمردی مریض و ناتوان را به یاد می‌آورد که عاشق سفر فرنگ است؛ چهره شاهی نامحبوب، ناتوان و غیرجذاب، به آن اندازه که در فیلم «ناصرالدین‌شاه آکتور سینما» که روایتی است از تاریخ سینمای ایران، به جای او این ناصرالدین‌شاه است که نماد حاکمیت می‌شود، در حالی که ورود سینما به ایران حاصل سفر اوست.

اما واقعیت‌های تاریخی این احساس جمعی را پرسش‌برانگیز می‌کند. در حقیقت در دوران کوتاه مظفرالدین‌شاه تغییراتی بنیادین در ایران به وجود آمد. کارنامه عملی او با شخصیتی که ما در ذهن داریم، گویی دو انسان مختلف هستند.
برخی از مهم‌ترین جنبه‌های مظفرالدین‌شاه که باید به آن توجه کرد به خوبی می‌تواند این تفاوت را آشکار کند.

◻️مشروطه:‌ انقلابی با کمترین هزینه
انقلاب مشروطه در دوران مظفرالدین‌شاه به پیروزی رسید (۱۲۸۵)، هرچند محمدعلی‌شاه فرزند او با بر هم زدن مشروطه و به توپ بستن مجلس منجر به شکل‌گیری دوباره مبارزه‌ی مشروطه‌خواهان شد و در این دوره‌ی دوم است که محاصره تبریز و فتح تهران روی می‌دهد.

مظفرالدین‌شاه بدون مقاومتی جدی در برابر خواسته مردم، فرمان مشروطه را امضا کرد. در مهم‌ترین درگیری مشروطه‌خواهان کفن‌پوشبا نیروهای دولتی در اسفند۱۲۸۴ تنها ۲۲نفر کشته می‌شوند! و کل کشته‌ها حداکثر ۱۰۰ نفر برآورد می‌شوند.

در حالی که فرزندش محمدعلی‌شاه فقط در به توپ بستن مجلس ۲۵۰ را می‌کشد و در محاصره تبریز و فتح تهران و درگیری‌های اصفهان و رشت بیش از هزاران نفر کشته می‌شوند.

◻️پشتیبان آموزش مدرن
اگر مدرسه‌ی دارالفنون را نهاد تربیت نخستین پزشکان و مهندسان ایرانی بدانیم، مدرسه‌ی علوم سیاسی که در زمان مظفرالدین‌شاه تاسیس شد را می‌توان مهم‌ترین نهاد تربیت متخصصان علوم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایران دانست.

بزرگترین تکنوبوروکرات‌های ایرانی معلمان و دانشجویان این مدرسه بوده‌اند، از مشیرالدوله و فروغی و دهخدا تا حتی عالیخانی. مدرسه علوم سیاسی به همت مشیرالدوله که بعدترها به صدراعظمی رسید تاسیس شد.

مدرسه فلاحت یادگار دیگر این دوره است و پس از فوت مظفرالدین‌شاه برای ۱۱ سال تعطیل می‌شود. کمک مظفرالدین‌شاه به شکل‌گیری نظام آموزشی مدرن در ایران در قالب کمک به مدارس خصوصی، مانند مدارس رشدیه هم بود. مدارسی که اغلب به عنوان نخستین نهاد آموزش عمومی تاریخ ایران نام برده می‌شود.

◻️باز بودن در برابر نوآوری
او از نوآوری‌های جهانی نیز استقبال می‌کرد:
۱)ورود صنعت سینما: دوربین سینما سوغات نخستین سفر فرنگ اوست.
۲)ورود خودرو: خرید ۲خودرو از «رنو» توسط او و ورود به ایران
۳)شبکه تلفن: نخستین پروانه ایجاد شبکه تلفن

◻️کارگزاران شایسته
مظفرالدین‌شاه با رسیدن به سلطنت به سرعت اتابک، صدراعظم مستبدی که هم صدراعظم پدرش بود و هم صدراعظم فرزندش ماند، را از کار برکنار کرد. ۴ نفر از مهم‌ترین کارگزاران او علیقلی مخبرالدوله، عبدالحسین میرزا فرمانفرما، محسن مشیرالدوله و  علی امین‌الدوله بودند؛ که از بزرگان توسعه‌خواه خاندان‌های پیشروی ایران، یعنی خاندان هدایت، فرمانفرما و امینی بودند.

در زمان صدراعظمی مشیرالدوله است که فرمان مشروطه نوشته می‌شود و با حمایت اوست که خواسته‌های ترقی‌خواهانه‌ی مشروطه‌خواهان قدرت می‌گیرد.

مشروطه همچنین تا حد زیادی مدیون دوران آزادی بیان در زمان امین‌الدوله است. هرچند به دلیل مخالفت روحانیون مجبور به برکناری امین‌الدوله و بازگرداندن دوباره اتابک می‌شود، اما در نهایت تکنوبوروکرات‌های توسعه‌خواه در این رقابت می‌برند.

سایه‌روشن تصویر
مظفرالدین‌شاه تنها شاه ایران در ۱۳۰ سال آخر منتهی به انقلاب۵۷ است که به پادشاهی مرده است. ناصرالدین‌شاه ترور شد، محمدعلی‌شاه، احمدشاه، رضاشاه و محمدرضاشاه تمامی خلع شده‌اند.

تصویر غالبی که از مظفرالدین‌شاه در فیلم‌ها ارائه می‌شود، پیرمرد علیلی است، در حالی او در ۴۳سالگی به قدرت رسید و در ۵۳ سالگی نیز از دنیا رفت. او فاصله‌ی بسیاری با یک شاه توسعه‌خواه یا خوب دارد، اما تصویری که از او نیز ارائه می‌شود، فاصله‌ی بسیاری با حقیقت دارد.

فارغ از این‌که شخصیت او چه بود، می‌توان کارنامه او را در مقایسه با دیگر هم‌تایان تاریخی او مقایسه کرد. پادشاهی که برای مشروطه‌خواهی در برابر مردم نایستاد، آموزش مدرن را ایجاد کرد، به فناوری‌ها و هنرها خوش‌آمد گفت و در نهایت بسیاری از بهترین و قدرتمندترین ایرانیان را در دولت‌های خود به کار گرفت.

☑️⭕️یک پرسش
چرا تصویر مظفرالدین‌شاه با واقعیت کارنامه او تا این اندازه متفاوت است؟
آیا همچنان تصویر ما ایرانیان از یک حاکم مقتدر، حاکمی بی‌رحم است که در برابر مردم می‌ایستد؟

شبکه توسعه
http://t.me/I_D_Network
🔲⭕️ما ناقص العقلیم! شما چطور؟
مجتبی لشکربلوکی



چند روز پیش داشتم روزنوشته های زینب در ژاپن رو می خوندم. نوشته ای از ایشان توجهم رو جلب کرد. زینب به همراه خانواده اش هم در ژاپن درس می خواند و هم کار می کند. اما نوشته ایشان را اول با هم بخوانیم:

دیروز استادمون چیز جالبی گفت برای شما هم حتماً جالبه. می گفت توی برخی کشورهای اروپایی برنامه مرخصی با حقوق برای زایمان برای آقایان وجود داره. مثلاً توی نروژ آقایون شش ماه مرخصی با حقوق برای زایمان همسرشون دارن. یکی از مطالعاتی که انجام شده، این بود که ببینند تأثیر این طرح روی علاقه به افزایش تعداد فرزندان چه میزان است؟
تصور کنید مرد شش ماه کنار زن و بچه می خوره و می خوابه حقوقش هم سر وقت واریز میشه چی از این بهتر؟!
اومدن تو کشورهای مختلف اروپایی قبل و بعد از این شش ماه از مردها سوال کردن نظرشون چیه و آیا دلشون میخواد تعداد بچه هاشون بیشتر بشه یا نه؟
نتایج غافلگیرکننده بود! همه‌شون اول خیلی خوشحال بودن و می گفتند ذوق زده‌ اند که بالاخره بعد از مدتها کار و نداشتن فرصت برای خانواده، میتوانند پیش زن و بچه‌شون باشند و باهم وقت بگذرونند و اصلا دلشون میخواهد هرسال بچه دار بشند که نصف سال بمونند خونه!!
اما بعد از شش ماه، همه مردها عصبی و پریشان و پکر، که ما اصلاً غلط کردیم زن گرفتیم که اصلاً بچه دار بشیم! ما رو چه به بچه:)) معلوم شد طوری  پدرشون درآمده و به خاطر بچه تو سر و کله هم زدن و دنیای واقعی آن قدر با خیالات و تصورات فانتزیشون فرق داشته که کلا از بدنیا اومدن همون یکی هم پشیمونن! این به کنار؛ نه تنها تمایل به فرزندآوری از طریق این طرح‌ها، حداقل در این افراد تحت تحقیق، اصلا افزایش پیدا نکرده، که حتی تمایل به طلاق و جدایی بعد از استفاده این طرح رو هم بیشتر کرده:))
استادمون گفت خیلی طرح ها هست که روی کاغذ خیلی درخشان و عالی و موفقند اما واقعیت همیشه ما رو غافلگیر میکنه. الان هم ممکنه خیلی از شماها فکر کنید خونه و درآمد و امکانات میتواند باعث افزایش جمعیت بشه درصورتی که ممکنه اصلأ افراد با داشتن اونها دلشون نخواد بچه دار بشند.
حکومت فقط وظیفه داره با مدیریت، شرایط رو فراهم کنه، و اختیار انتخاب رو به خود مردم بسپره. (رفرنس: زینب در ژاپن)


☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:

ما دو گونه کشورداری یا حکمرانی (در سطح کشور) و مدیریت (در سطح سازمان و گروه) داریم:
حکمرانی مبتنی بر شواهد که چنین مختصاتی دارد:
حقیقت لزوما شفاف نیست.
هیچ کدام از ما عقل کل نیست.
سیاست ما، تصمیم ما، دستور ما مقدس نیست. بلکه می تواند در معرض خطا و اشتباه باشد
در طول زمان از چهار مرحله می گذریم: کاوش (بررسی، جستجو، مطالعه)، آزمایش (ایده مان را به صورت محدود تست می کنیم)، پایش (نتایج آزمایش را بررسی می کنیم) و اگر مثبت بود گسترش و البته باز هم پایش!

در آن سوی طیف مدیریت یا حکمرانی دیگری داریم به نام حکمرانی مبتنی بر شهود و چنین مختصاتی دارد:
ما می‌دانیم راه درست چیست. نیازی به تحقیق، بررسی و مشورت نیست.
تصمیم ما درست است و برحق.
اجرا می‌کنیم، اگه نشد دوباره بیشتر تلاش می‌کنیم و با عددسازی و پوشاندن حقیقت سعی می کنیم که زمان بخریم (تکنیک فریب و خرید زمان). اگه نشد توجیه می‌کنیم! یا اشکال از تیم قبلی است و یا دشمنان نمی‌گذارند (تکنیک حواله به دیگری) یا به وعده آینده را می دهيم (تکنیک فرار به جلو). هر کاری می‌کنیم جز پذیرش اشتباه و شکست.
و اینگونه است که سازمان ها و کشورهای شواهدمحور با تواضع، شکست را می پذیرند، خودشان را با قوانین هستی (سنت های الهی) تطبیق می دهند و به پیش می روند.
و سازمان ها و کشورهای شهود محور هم با اعتماد به سقف کاذب بدون توجه به واقعیت ها، اطلاعات و تحلیل به قهقرا می روند.
کشورداری شواهدمحور در برابر کشورداری شهودمحور! مساله این است!

یکی از بهترین آموزه هایی که در طول دوران کار حرفه‌ای‌ام آموخته ام این است: یکی از مدیران ارشد کشور در جلسات هم اندیشی زمانی که می خواست طرحی را ارایه کند و از دیگران نظر بگیرد این را می گفت: این به عقل ناقص ما رسیده، به عقل ناقص شما چه می رسد! :)
هر چند بیانش طنزآمیز بود اما پشت این جمله حکمتی عمیق برای همه مدیران و حاکمان نهفته است.

شبکه توسعه
https://t.me/I_D_Network
به نقل از مجتبی لشکربلوکی
https://t.me/Dr_Lashkarbolouki
🔳⭕️فرهاد؛ مهندسی که عاشق شد!
امیر ناظمی


نخستین مهندسی که در اشعار شاعران فارسی‌زبان به او اشاره شده است، فرهاد است؛ همان فرهاد کوهکن عاشق شیرین!
مهندسی که در برابر عشق، ناتوان از هر مهندسی، تیشه بر سر خود زد. در فرهنگ ایرانی مهندسی نماد عقلانیت است و عشق نماد قیام علیه این عقلانیت؛ فرهاد اما پارادوکسی است میان این دو.

◻️فرهاد مهندس
اگرچه اشاره به عشق خسرو و شیرین در شاهنامه فردوسی وجود دارد، اما شخصیت فرهاد قرن‌ها بعدتر و در «خسرو و شیرین» نظامی گنجوی، است که ضلع سوم این عشق می‌شود.
در این داستان، فرهاد برای یادگیری مهندسی به چین می‌رود و در آن‌جا با شاپور هم‌کلاسی می‌شود. هر دو پس از تحصیل به ایران باز می‌گردند. شاپور در دستگاه خسرو منزلتی می‌یابد؛ چیزی مشابه وزیر، اما بالاتر از آن معتمد خسرو است.

شاپور همان کسی است که پیام‌های پنهانی خسرو را به معشوق‌اش شیرین می‌رساند. در همین پیام بردن و آوردن‌هاست که شیرین مشکل‌اش را با او طرح می‌کند. شیرین که خوراک اصلی‌اش شیر است، بابت طولانی بودن مسیر آوردن شیر به اقامتگاه او و سختی‌هایی که به همراهانش می‌دهد، دل‌نگران و آزرده است. به همین دلیل شیرین از شاپور کمک می‌خواهد. شاپور نیز مهندس فرهاد را به او معرفی می‌کند؛ تا برای شیرین سازه‌ای جهت انتقال و جمع‌آوری شیر از محل نگهداری حیوانات تا اقامتگاه او طراحی کرده و بسازد.

هست اینجا مهندس مردی استاد
جوانی نام او فرزانه فرهاد


به این ترتیب است که فرهاد نخستین بار با زیردستان‌اش به حضور شیرین پذیرفته می‌شود، و همین می‌شود نخستین نگاه فرهاد و عاشق شدن‌اش. در حقیقت فرهاد در این داستان نمادی است از عقلانیت و محاسبه، که در برابر عشق قرار می‌گیرد. خودکشی فرهاد در حقیقت از پای درآمدن عقلانیت در برابر عشق است.

اما در این داستان نظامی به ارائه روایتی از راه و رسم مهندسی می‌پردازد، که فراتر از این عشق، قابل توجه است.

◻️راه و رسم مهندسی
فرهاد که عاشق شیرین می‌شود، ناخودآگاه رقیب خسرو نیز می‌شود. به همین دلیل است که خسرو نقشه‌ای برای رهایی از او می‌کشد. به زبان امروزین، خسرو فریبکارانه به فرهاد پروژه‌ای بزرگ پیشنهاد می‌دهد، تا او را از شیرین دور کند. پروژه ساخت گذرگاهی است میان کوه بیستون برای حمل و نقل ساده‌تر (چیزی مثل تونل).

فرهاد در بیستون نمایش‌گر راه و رسم مهندسی می‌شود. او به‌یک‌باره به سراغ برداشتن بخشی از کوه و ایجاد راه نمی‌رود. فرهاد برای کوه، نماد طبیعت و محیط زیست، روح و حرمتی قائل است. به همین دلیل باید از راهی غرور و حرمت کوه (نماد طبیعت) را حفظ کند تا کوه بابت آن‌که بخشی از آن برداشته می‌شود، دچار شرمساری (آزرم) نشود.

به همین دلیل فرهاد تصمیم به ایجاد دیوارنگاره‌ای (تمثال) می‌گیرد، تا اگرچه بخشی از کوه را برای راه تخریب می‌کند، اما جهت جبران، عظمتی نیز بخشیده باشد. و از دید فرهاد چه چیزی زیباتر و باشکوه‌تر از تصویر شیرین است!

نخست آزرم آن کرسی نگه داشت
بر او تمثال‌های نغز بنگاشت
به تیشه صورت شیرین بر آن سنگ
چنان بر زد که مانی نقش ارژنگ


در حقیقت دیوارنگاره‌های بیستون، نماد احترام به طبیعت است.

☑️⭕️درسی برای امروز: بازآفرینی
مهندسی در فهم امروزین، همان مداخله در طبیعت است. نگاه «ساخت‌وسازی»، فاجعه‌هایی مانند سدسازی‌ها و طرح‌های انتقال آب را در ایران امروز رقم زده است. طرح‌هایی مانند انتقال آب از دریای عمان و خزر نمادهای بزرگ بی‌کفایتی، تجاوزگری به طبیعت و حکمرانی نادرست در دهه‌های آینده خواهند شد. آیندگان ما به ریشخند و تحقیر ما بابت آن حماقت‌ها خواهند پرداخت.

ما در همه ابعاد نیاز به بازاندیشی داریم، از جمله در مهندسی. ما نیازمند نگاه مهندسان عاشق‌پیشه هستیم. آنان که برای کوه حرمت قائل بودند و برای انسان و برای عشق.

رابطه مهندسی و محیط زیست، را گاه در 3R مدل‌سازی می‌کنند: بازیافت (Recycle)، کاهش مصرف (Reduce) و بازاستفاده (Reuse). اما نگاه مدرن‌تری با نام بازآفرینی (Regeneration) نیز امروزه ارائه می‌شود: به معنای بخشیدن چیزی به طبیعت در ازاء مصرف آن.

در این نگاه است که اگر کارخانه‌ای به ناچار کربن تولید می‌کند، در ازاء آن با کاشت درخت‌هایی جبران می‌کند. اما در نگاه نظامی طبیعت فراتر از منبع روح و عظمت نیز دارد و فرهاد با دیوارنگاره‌های بیستون، جبران‌کننده برداشتن بخشی از کوه برای گذرگاه است.

فرهاد نخستین مهندس تاریخ استعاره‌ای و اسطوره‌ای ایران، عاشقانه به جهان می‌نگرد، عاشقانه به کوه و طبیعت دل می‌بندد. فرهاد، نماد مهندس است، کسی که عقلانیت را با عشق پیوند می‌زند، و ترسی ندارد از آن‌که در این راه خود و عقلانیت را در پای عشق (چه شیرین باشد، چه طبیعت) قربانی کند.

شبکه توسعه
@I_D_Network
به نقل از
@ShareNovate
🔳⭕️تله ایزومورفیسم پیش روی ایران
دکتر محمدرضا سعیدی، استاد دانشگاه و فعال کسب وکار

در طبیعت، مگس هایی وجود دارند که خود را به شکل و شباهت زنبور عسل در می آورند. حتی صدای وزوز مشابه ایجاد کرده و رنگ و ظاهر خود را هم با زنبور عسل همسان سازی می کنند. این پدیده تحت عنوان تقلید (Mimicry) شناخته می شود و اساسا در این وضعیت هدف اصلی شبیه شدن است ولو بدون کارايی واقعی. در دنیای سازمان ها و نهادها نیز مفهوم مشابهی وجود دارد تحت عنوان ایزومورفیسم (Isomorphism) و یا هم شکلی سازمانی، پدیده‌ای که در آن سازمانها و نهادها، ساختار، شیوه، نماد و حتی فرهنگ مشابهی را اختیار می‌کنند تا شبیه به سازمان‌های موفق و معروف عمل کنند. این پدیده، گاه به تقلید کورکورانه و بی ‌مغز سازمان‌ها از یکدیگر منجر می‌شود، به طوری که ظاهری فریبنده و مدرن پیدا میکنند، اما از کارایی و عملکرد مطلوب تهی است. رفتارپژوهان سازمانی برای این پدیده دلیل های مختلفی می آورند:
اول، ایجاد مشروعیت از طریق مشابهت با سازمانهای موفق و جستجوی اعتبار و پذیرش از سوی جامعه ذینفعان.
دوم، کاهش احساس عدم اطمینان یعنی سازمان‌ها بعضا با تقلید از شیوه های موفق خطر شکست در محیط های ناپایدار و نامطمئن را کاهش دهند.
سوم، بهبود عملکرد؛ البته واضح است که بعضا تقلید درست شیوه ها، و قابلیت های یک مجموعه دیگر می تواند منجر به بهبود عملکرد شود.

ایزومورفیسم می تواند هوشمندانه و آگاهانه باشد اگرعملکرد (Function) بر شکل و فرم (Form) بچربد. در غیر این‌صورت به مثابه تله ای خواهد بود که سازمان در آن می افتد و خارج شدن از آن به آسانی نخواهد بود. بنا براین ایزومورفیسم می تواند مزایای داشته باشد به شرط آنکه امر تعادل در به گار گیری آن رعایت گردد. تاکید بیش از حد بر ایزومورفیسم اسباب خفه کردن نوآوری فراهم خواهد کرد. چرا که با تغییر محیط این مشابهت سازی ها جوابگو نخواهد بود و قدرت انطباق سازمان با محیط پیرامون از دست می رود.

☑️⭕️تله ایزومورفیسم پیش روی توسعه ایران
این پدیده را اشاره کردم که بگویم متاسفانه پدیده ایزومورفیسم سازمانی (تقلید طوطی وار کورکورانه) در بسیاری از سازمانهای دولتی [و نهادهای حاکمیتی] و شرکت های ایرانی مشاهده می‌شود. تعداد زیادی از نهادها در ایران وجود دارند که ظاهری به غایت مدرن دارند اما از عملکرد و محتوا تهی شده اند و الزاما همان عملکرد نهادهای مشابه در کشورهای پیشرفته را ندارند دقیقا مانند آن مگس که خود را شبیه زنبور می‌کند بدون آنکه تولید عسل و گرده پراکنی زنبور داشته باشد. شرکت هایی را می شناسم که تقلید و کپی برای شبیه شدن به جای کارايی سالهاست در دستور کارشان است چه آگاهانه و چه از سر بی اطلاعی. مصیبت زمانی است که انتخاب استراتژی تقلید طوطی وار موجب می شود که برخورداری از ظاهری توسعه یافته اسباب پنهان شدن توسعه نیافتگی می شود. ایزومورفیسم به مرور زمان قابلیت هايی را پرورش می دهد که تقلید طوطی وار بیشتری را فراهم می‌کنند و سازمان در تله قابلیت های نامطلوب (مانند تقلید) خود گیر کرده است و به همین دلیل برخی گفته اند که ایزومورفیسم سازمانی می تواند تدبیری راهگشا برای یک شکست مقتدرانه شود!


به عنوان مثال سازمان توسعه تجارت در ایران با وجود ظاهری مدرن و بین المللی، نتوانسته است در ترویج و توسعه تجارت و کار آفرینی در کشور موفق عمل کند. تاسیس سازمان خصوصی سازی موفقیت اعلام میگردد اما اقتصاد روز به روز دولتی تر می شود. جذب تعداد بیشتر دانشجو در دانشگاه افتخار اعلام می شود اما مسئله های کشور لاینحل. چه بسیار شرکت هایی که در نمایشگاهها با کاتالوگ های رنگی و بین المللی حضور می یابند اما محصول فاقد کیفیت است. دولت و نهادهای حکمرانی در ظاهر در مدرن ترین شکل مربوطه وجود دارند اما اسباب توسعه یافتگی نمی شود. ادا و اطوار به وفور اما هیهات از اندکی کارايی و عملکرد مطلوب و برای همین هم عمق نارضایتی روز به روز بیشتر و بیشتر می شود.
متاسفانه این پدیده فرهنگ خود را ایجاد می کند به نحوی که «تلاش برای تظاهر به موفقیت» به جای «تمرکز بر عملکرد واقعی» بیشتر و بیشتر می شود که بلای توسعه در کشورهایی چون ما است و تغییر آن سالها به طول می‌انجامد. سازمانی که قابلیت های مسئله محور خود را در فرایند تکامل تدریجی پرورش می دهد می تواند زمینه ساز توسعه باشند نه از طریق تقلیدهای کورکورانه و تظاهر به موفقیت..

شبکه توسعه
https://t.me/I_D_Network
🔲⭕️جامعه فحش‌زده
امیر ناظمی


حجت‌الاسلام مساوات توماری با خودش به بازار تهران برد تا مردم گواهی دهند که شخص اول مملکت حرام‌زاده است. او روزنامه‌نگار و سیاست‌مدار مشروطه، سردبیر روزنامه مساوات، عضو کمیته انقلاب ملی و نماینده دوره‌های ۲ تا ۵ مجلس و از سران حزب دموکرات عامیون و سپس حزب سوسیالیست بود. او در تومارش نوشته بود که «ام‌خاقان» مادر محمدعلی‌شاه (و نوه امیرکبیر) بدکاره است.

وقتی از فراز تاریخ این روایت را می‌خوانی، از سطح پایین مبارزات سیاسی حال‌ات بد می‌شود. با خودت فکر می‌کنی که جامعه‌ی ایران در دوران مشروطه اصلا ظرفیت توسعه نداشته است، حالا مجلس و انتخابات داشته باشد یا نه!

این همان نکته‌ای است که فوکویاما در خصوص توسعه بر آن دست می‌گذارد: نهادسازی و به‌طور خاص ایجاد پارلمان آزاد و حاکمیت قانون الزاما منجر به توسعه نمی‌شود. در حقیقت کشورهایی که توسعه یافتند، آن‌هایی نبودند که با نهادسازی‌های سیاسی مانند انتخابات و مجلس توانسته باشند به توسعه دست یابند.

⭕️پیوند ناسزاگویی و سیاست در ایران
سیاست در ایران تا همین امروز با ناسزاگویی پیوند خورده است، چه آنانی که حنجره می‌شوند برای گفتن «مرگ بر ..» این و آن و چه آن‌هایی که کامنت و ریپلای می‌شوند در شبکه‌های اجتماعی. ناسزاگویی نه تنها فایده‌ای ندارد، بلکه پیامدهایی تاسف‌بار بلندمدتی هم دارد:

◻️افراط‌گرایی
در جامعه قطبی‌شده، امکان متقاعدسازی دیگران کاهش می‌یابد. ناسزاگو مخالف خود را مصمم‌تر می‌کنند. در ناسزاگویی حمله به فرد گوینده انجام می‌شود و نه محتوای سخن. به این ترتیب نه تنها نقش متقاعدسازی ندارد، بلکه پافشاری‌ها را افراطی‌تر می‌کند.

◻️از دست رفتن آینده
ناسزاگویی به تدریج اعتماد عمومی را کاهش داده، در نتیجه امکان شکل‌گیری کنش جمعی و سرمایه اجتماعی کاهش می‌یابد.

⭕️تجربه انتخابات
در روزهای اخیر در شبکه‌های اجتماعی آن‌چه فوران کرد، ناسزاگویی بود. طرفداران مشارکت در انتخابات، تحریم‌کنندگان را خائن، فریب‌خورده، نادان، ضددین و ... می‌نامند، رفتاری که در چند دهه اخیر، به قدری عادی‌سازی شده که ناشزاگویان و مرگ‌گویان حتی به شدت ناپسند بودن رفتارشان هم آگاه نیستند، همان‌طور که به شدت مشمئزکننده بودن شعارهای «مرگ بر ..» آگاه نیستند.

اما در سوی دیگر کسانی بودند که به هر مشارکت فعالی در انتخابات یورش می‌بردند و آن‌ها را نفهم، منفعت‌جو، چاپلوس حکومت، نمونه‌ی ابتذال شر و ... نامیدند.

دشنام‌ها یا اتهام‌هایی که بیش از هر چیزی دوباره ما را به یاد مساوات و مبارزات سیاسی‌اش می‌اندازد. و دوباره این تردید جدی را پیش روی ما قرار می‌دهد که آیا یک جامعه‌ی فحش‌زده که حیات سیاسی‌اش در ناسزاگویی است، شانسی برای توسعه دارد؟

هرچند باید قبول کرد که انرژی روحی ناسزاگو از فحش تامین می‌شود، مثل فیلم «کارخانه هیولاها» که انرژی دنیای هیولاها از صدای جیغ بچه‌های ترسیده تامین می‌شود، انرژی سیاست در ایران نیز از ناسزاگویی تامین می‌شود.

⭕️چالش توسعه و ناسزاگویی
می‌توان دیدگاه عجم‌اوغلو و رابینسون در کتاب «دالان باریک» را به این صورت بازخوانی کرد: توسعه حاصل یک جامعه توانمند و یک حاکمیت توانمند است.
وضعیت امروز حاکمیت و توانمندی‌اش که هیچ احتمالی برای امید به توسعه نمی‌گذارد، اما تاسف بزرگتر آن است که جامعه نیز توانمندی لازم برای توسعه را هر روز بیش از دیروزش از دست می‌دهد و ناسزاگویی یکی از نشانه‌های بزرگ آن است.
ناسزاگویی به تدریج «اعتماد عمومی» را کاهش می‌دهد. با کاهش اعتماد عمومی، امکان شکل‌گیری «کنش جمعی» پایین آمده و «سرمایه اجتماعی» کاهش می‌یابد.


☑️⭕️نتیجه‌گیری راهبردی
ناسزاگویی را می‌توان نشانه‌ای برای ۳خطر پیش رو دانست:

◻️استیصال جامعه: جامعه خود را ناتوان و بی‌پناه می‌یابد و ناسزاگویی برایش یک مسکن موقت است.

◻️از دست رفتن عقلانیت:‌ جامعه‌ مستاصل شانس کمی برای توسعه دارد، حتی اگر آزادترین انتخابات جهان را داشته باشد، تنها آبستن پوپولیسم است.

◻️گسترش «خودحق پنداری» و «دگرگاوپنداری»: که منجر به کاهش ظرفیت گفت‌وگو و تصمیم‌گیری جمعی می‌شود. فرد ناسزاگو سایرین را نه انسانی با حق انتخاب، بلکه موجودی بدون شعور و احساس می‌بیند. مشکل دیگر ناسزاگویی، گسترش سریع آن است. فردی که ناسزا شنیده است، خود را دارای این حق می‌بیند که به دیگران نیز ناسزا بگوید. به این ترتیب ناسزاگویی به مانند یک ویروس در جامعه گسترش می‌یابد.

ناسزاگویی در حال خوردن بنیان‌های جامعه است، و در برابرش باید واکنش نشان داد. روشنفکرانه زیستن یعنی زیستن با تعهد به منافع جمعی. اعتراض به ناسزاگویی در شبکه‌های اجتماعی، فارغ از جهت‌گیری سیاسی‌شان، بخشی از این تعهد است. از کسی که شعار مرگ و وعده اعدام می‌دهد، انتظار هیچ معجزتی نمی‌توان داشت.

شبکه توسعه
https://t.me/I_D_Network
زیستن در شرایط دشوار.pdf
369.2 KB
🔲⭕️کتاب کوچک زیستن در شرایط دشوار
۱۰ توصیه برای آن ها که می مانند

تهیه و تنظیم: مجتبی لشکربلوکی

این کتاب کوچک مکتوب شده و تکمیل شده پادکست گفتگوی بین محمد فاضلی و مجتبی لشکربلوکی است که در کانال دغدغه ایران منتشر شده است. در ایران کتاب کوچک ۱۰ توصیه ارایه شده است برای کسانی که می خواهند در ایران بمانند و زندگی پایدار داشته باشند.

شبکه توسعه
https://t.me/I_D_Network
بازنشر از کانال شخصی نویسنده
🔲⭕️ که شب می گذرد! نوروز به مثابه نهاد توسعه
امیر ناظمی



آداب و رسومی که پیوندخورده با رفتارها و شیوه‌ی نگرش جوامع به جهان هستند، نهادهایی هستند که می‌توانند کارکردهایی فراتر از بک آداب جمعی باشند و ظرفیت‌هایی برای حرکت‌های جمعی جوامع ایجاد کنند. از این منظر نوروز جایگاهی منحصر به فرد در فرهنگ ایرانی دارد که در «ایران آینده» به عنوان نهادی کلیدی نگریسته شود، نوروز فراگیرترین نماد و نهاد ‌ایرانشهری⁩ است و⁩ ظرفیت بالایی برای تبدیل شدن به اصلی‌ترین نماد ‌ «ایران آینده»⁩ در جهان را دارد. دلایل این ادعا در ادامه مرور شده‌اند.

1️⃣نگاه طبیعت‌محور
‏نوروز دربردارنده عناصر فهم ایرانی از ‌ «توسعه پایدار⁩» است.
‏تقویم ایرانی فارغ از ‌ ایدئولوژی⁩ است، برخلاف اغلب تقویم‌های مشابه (مانند تقویم میلادی که ‌کریسمس⁩ حاوی ریشه‌های مذهبی است)
‏نوروز بیان‌گر رابطه انسان با طبیعت است. رابطه‌ای مبتنی بر اشتراک‌های انسانی و فارغ از چارچوب‌های ایدئولوژیکی که همواره گسست‌آفرین هستند. به همین دلیل ظرفیت بالای پذیرش دارد.

2️⃣دانش‌محوری
‏مهم‌ترین تفاوت جهان امروز با گذشته، اهمیت و جایگاه دانش، علم⁩ و ‌فناوری⁩ است.
‏نوروز مبتنی بر محاسبات دقیق بوده است و همین امر آشکارکننده تمایز مدرن این رویداد با سایر تقویم‌های مشابه است.
‏نوروز نه تنها بزرگداشت طبیعت است، بلکه پاسداشت فهم علمی بشر از جهان نیز هست.

3️⃣فراگیری و ‌تنوع⁩
‏نوروز اگرچه ویژگی‌های مشترک و مشابهی دارد، اما در میان جوامع مختلف به گونه‌های متنوعی جشن گرفته می‌شود. ‏به عنوان مثال ارامنه نوروز را در کنار بزرگداشت کریسمس، به شیوه جامعه خود جشن می‌گیرند. ‏نوروز ظرفیت پذیرش تنوع بالایی دارد که از این نظر قابل توجه است

4️⃣بازآفرینی سیاسی
‏واقعیت تلخ آن است که در جهان امروز نام ایران نه خوشنام است و نه یادآور افتخاری در ذهن جهانیان. ‏‌ «ایران آینده»⁩ پیش از حرکت به سمت ‌ توسعه⁩ نیازمند بازتعریف و بازآفرینی نام و نقش ایران خواهد بود. در این مسیر نوروز پرظرفیت‌ترین نماد برای این پیام خواهد بود. «پایان زمستان و فرارسیدن بهاری دوباره» پیامی است که در بزرگداشت نوروز نهفته است. ‏پیامی استعاری برای بازتعریف ایران و نقش آن در جهان، که می‌تواند در این نماد خلق و یادآوری شود. ‏پاسداشت نوروز یعنی آغاز دوره‌ای جدید

5️⃣در ستایش شادی
‏نوروز یادآور شادی است و ‌رقص⁩، ‌موسیقی⁩ و ‌ شعر⁩ از عناصر اصلی آن. ‏این رویداد نه در گذشته باقی مانده است، نه سوگ دارد و نه انتقال‌دهنده‌ی انتقام و شکاف به آینده است. ‏از این منظر نوروز تاریخ شادی در گستره‌ای وسیع از جهان است.

6️⃣امر اجتماعی
‏نوروز مبتنی بر ‌مشارکت_جمعی⁩ است. ‏هیچ نهادی مسوولیت آن را بر عهده ندارد و پایداری آن هم در کشورهای مختلف به همین دلیل بوده است. ‏همچنین رویدادی غیرفردی است، و تنها متکی بر رابطه فرد با طبیعت یا خدا یا حقیقت نیست. ‏و نهادی برای خیرخواهی و ‌ «مسوولیت اجتماعی»⁩ نیز هست.

7️⃣نوروز پاسداشت لحظه و آن
‏تمامی جهان، در هر کشور و مکانی، در یک لحظه تغییر فصل را گرامی می‌دارند. ‏حتی برای ساکنان نیم‌کره‌جنوبی نیز تغییر فصل، درست در همان لحظه (ورود به پاییز) معنادار است. ‏شاید بیهوده نیست که ‌ خیام⁩ هم تقویم ایرانی را تکمیل می‌کند و هم ستایش‌گر ‌آن⁩ و ‌ دم⁩ است. «این قافلهٔ عمر عجب می‌گذرد/ دریاب دمی که با طرب می‌گذرد/ ساقی غم فردای حریفان چه خوری/ پیش آر پیاله را که شب می‌گذرد»


شبکه توسعه
https://t.me/I_D_Network
به نقل از کانال نویسنده
https://t.me/sharenovate
🔲⭕️کآرام جانم می‌رود! (حکایت تلخ مهاجرت در ابعاد گسترده)
امیر ناظمی


مواجهه با واقعیت: مواجهه با چالش‌ها در ایران امروز، اغلب به انکار واقعیت می‌انجامد. چشم بستن بر مساله‌ها و پنهان کردن چالش‌ها، اگرچه برای کوتاه‌مدت احساس آرامش می‌دهد، اما منافع بلندمدت را به همان اندازه تخریب می‌کند.

انکار واقعیت هم در میان سیاست‌گذاران و هم بنگاه‌ها تبدیل به یک تیپ رفتاری شده است. گویی با حرف نزدن یا کاری نکردن، در خصوص مشکل می‌توان مشکل را حل کرد. اما برای حل مساله، ابتدا باید واقعیت را، هرچند تلخ باشد، پذیرفت تا حل آن امکان‌پذیر شود.

یکی از چالش‌های این روزهای بخش خصوصی و از جمله اکوسیستم استارت‌آپی ایران، موضوع مهاجرت است. مهاجرت در ایران ابعاد گسترده‌ای یافته است و به نظر می‌رسد این چالش برای دهه‌ها گریبانگیر ایران خواهد بود، صرف نظر از این‌که نظام حکمرانی چه تغییراتی پیدا کند. به همین دلیل شرکت‌ها باید این مساله را به عنوان یک پیش‌فرض بپذیرند و برای کاهش آسیب‌های آن سازوکارهایی طراحی نمایند.

در ادامه دو سازوکار به بنگاه‌ها در خصوص مهاجرت پیشنهاد شده است.

◻️مهاجرت آونگی
تجربه کشورهای بلوک شرق پس از فروپاشی شوروی و به طور خاص روسیه، نشان داد که مهاجرت میان نیروهای علمی و فناوری را باید به عنوان یک اصل پذیرفت و کمتر سیاستی می‌تواند مانع از آن شود. با پذیرش این واقعیت، راه‌حل اصلی بهره‌گیری از منافع این واقعیت و کاهش آسیب‌های آن است.
شرکت‌ها و مراکز علمی، بر این اساس تلاش داشتند تا مهاجرت را تبدیل به «مهاجرت آونگی» کنند به نحوی که فرد مهاجر، تمایل به حفظ ارتباط با کشور و شرکت خود داشته باشد و تلاش کنند تا او را در «چرخه خدمت و تولید» کشور یا بنگاه خود حفظ کنند.
بر اساس این دیدگاه نیروی مهاجر هر استارت‌آپ می‌تواند به عنوان یک نیروی فریلنسر یا مشاور یا پاره‌وقت، نوعی از همکاری با داخل را تجربه کند. به این ترتیب سازوکارهایی برای شکل‌دهی به همکاری می‌تواند منافع زیر را ایجاد کند:

▪️انتقال تجربه‌ها و دانش به‌روز: شامل دانش فنی و مدیریتی
▪️پایش محیط: فرد مهاجر بیش از هر کسی به کسب‌وکار شما آشناست و می‌تواند بهتر از هر کسی در خصوص گسترش و بین‌المللی‌شدن استارت‌آپ شما ارزیابی داشته باشد.
▪️بین‌المللی‌شدن: نیروی مهاجر شما می‌تواند به ثبت و ایجاد شاخه بین‌المللی شما کمک کند.
▪️کمک به سایر مهاجران: مهاجرت برای مهاجر نیز تجربه سختی است. ایجاد گروه‌های حمایتی (برای مهاجران کسانی که تمایل به مهاجرت دارند) خود یک کنش اجتماعی ارزشمند است. شرکت یا استارت‌آپ شما می‌تواند پشتیبان همان چیزی باشد که از آن می‌ترسد!

باید در چشمان ترس‌هایتان زل برنید، تا موفق شوید. بپذیرید تصمیم دیگران برای مهاجرت، دست شما نیست.

◻️همزاد جهانی شما
شرکت‌ها و استارت‌آپ‌ها اغلب این پیش‌فرض را دارند که ابتدا در جامعه خود موفق شوند و سپس به سمت بین‌المللی‌شدن حرکت کنند. اما واقعیت آن است که آن‌ها می‌توانید از همان ابتدا نیز به صورت موازی نسخه‌ی دیگری از خود را به صورت جهانی خلق کنند، که آن را «همزاد جهانی» می‌نامیم.

همزاد جهانی دقیقا مشابه با کسب‌وکاری نیست که در ایران ایجاد شده است، بلکه مدل کسب‌وکار (BM) همزاد جهانی، بر اساس ویژگی‌های بازار هدفش، نیاز به تغییراتی دارد. البته این تغییرات و هزینه‌ای که دارند، نسبت به ارزشی که ایجاد می‌کنند، بسیار اندک نیست. این که تا چه حد یک کسب‌وکار بتواند BM مناسبی برای «همزاد جهانی» خود تدوین کنند، میزان موفقیت‌اش را تعیین می‌کند. تدوین یک مدل کسب‌وکار مناسب که بتواند با کمترین تغییراتی نسبت به مدل فعلی کسب‌وکار، در بازاری بین‌المللی موفق باشد، البته سخت است، و وابسته به خلاقیت. اما امکان‌پذیر نیز هست.

به این منظور لازم است تا در معماری محصولات و خدمات نیز ملاحظاتی در نظر گرفته شود، از جمله معماری مدولار. مدولار بودن استفاده از هر ماژول را در هر دو محصول اصلی و همزاد جهانی امکان‌پذیر می‌کند.

☑️⭕️تجویز راهبردی: چالش‌های سخت، راه‌حل‌های سخت

این‌که در برابر یک چالش هیچ کاری نکنیم و صرف به غرزدن بسنده کنیم، یعنی ما هم تبدیل به بخشی از انکار واقعیت شده‌ایم. به جای غر زدن و افسوس خوردن در برابر شرایط باید به دنبال راه‌هایی برای رشد خود و توانمندسازی دیگران باشیم. هر دو راه‌حل پیشنهادشده سخت و پرزحمت است. اما اگر راه‌حل ساده‌تری برای این چالش بزرگ ندارید، پس باید دست به کار شوید. پس به جای نادیده‌انگاری یا مرثیه‌سرایی بهتر است راهی بسازید، که ویژگی بنگاه‌های موفق، همین ساختن‌هاست.
شاید باید در پس هر سفر خداحافظی به فرودگاه، زیر لب خواند: ای کاروان آهسته ران/کآرام جانم می‌رود. هر مهاجری آرام جان این سرزمین است و شاید شعر ما، همین سازوکارهای حفظ پیوند باشد.

شبکه توسعه
https://t.me/I_D_Network