695.روح سرگردان بندر تهران (قسمت سوم)
Mohammad Amin Chitgaran
🎧🎼
🌙 #داستان_شب "#روح_سرگردان_بندر_تهران (قسمت سوم)"
#اتفاق_سوم
نويسنده و خوانش : #محمدامین_چیت_گران
به همراهي: #بیتا_خشنود
آهنگساز و تنظیم کننده: #یاسر_ساکی_مهر
استوديو #ترنج
صدابردار: #كيان_حجازي و #فرشاد_پاسدار
@rakik_nameh
🌞™
🌙 #داستان_شب "#روح_سرگردان_بندر_تهران (قسمت سوم)"
#اتفاق_سوم
نويسنده و خوانش : #محمدامین_چیت_گران
به همراهي: #بیتا_خشنود
آهنگساز و تنظیم کننده: #یاسر_ساکی_مهر
استوديو #ترنج
صدابردار: #كيان_حجازي و #فرشاد_پاسدار
@rakik_nameh
🌞™
🌞رکیک نامه:
@rakik_nameh
☀️ #حکایت
زمانیکه پسر بچه ای یازده ساله بودم روزی سه نفر از بچه های قلدر مدرسه جلو من را گرفتند و کتک مفصلی به من زدند و پول من را هم به زور از من گرفتند. وقتی به خانه رفتم با چشمانی گریان قضیه را برای پدرم شرح دادم. پدرم نگاهی تحقیر آمیز به من کرد و گفت: من از تو بیشتر از اینها انتظار داشتم؛ واقعا که مایه ی شرم است که از سه پسر بچه ی پاپتی و نادان کتک بخوری. فکر میکردم پسر من باید زرنگ تر از اینها باشد ولی ظاهرا اشتباه میکردم. بعد هم سری تکان داد و گفت این مشکل خودته باید خودت حلش کنی!
وقتی پدرم حمایتش را از من دریغ کرد تصمیم گرفتم خودم راهی پیدا کنم. اول گفتم یکی یکی میتوانم از پسشان بر بیایم. آنها را تنها گیر می آورم و حسابشان را میرسم اما بعد گفتم نه آنها دوباره با هم متحد میشوند و باز من را کتک می زنند. ناگهان فکری به خاطرم رسید! سه بسته شکلات خریدم و با خودم به مدرسه بردم. وقتی مدرسه تعطیل شد به آرامی پشت سر آنها حرکت کردم، آنها متوجه من نبودند. سر یک کوچه ی خلوت صدا زدم: هی بچه ها صبر کنید! بعد رفتم کنار آنها ایستادم و شکلاتها را از جیبم بیرون آوردم و به هر کدام یک بسته دادم. آنها اول با تردید به من نگاه کردند و بعد شکلاتها را از من گرفتند و تشکر کردند. من گفتم چطور است با هم دوست باشیم؟ بعد قدم زنان با هم به طرف خانه رفتیم. معلوم بود که کار من آنها را خجالت زده کرده بود.
پس از آن ما هر روز با هم به مدرسه میرفتیم و با هم برمی گشتیم. به واسطه ی دوستی من و آنها تا پایان سال همه از من حساب می بردند و از ترس دوستهای قلدرم هیچکس جرات نمی کرد با من بحث کند.
روزی قضیه را به پدرم گفتم. پدرم لبخندی زد و دست من را به گرمی فشرد و گفت: آفرین! نظرم نسبت به تو عوض شد. اگر آن روز من به تو کمک کرده بودم تو چه داشتی؟ یک پدر پیر غمگین و سه تا دشمن جوان و عصبانی و انتقام جو. اما امروز تو چه داری؟! یک پدر پیر خوشحال و سه تا دوست جوان و قدرتمند.
دوستانت را نزدیک خودت نگه دار و دشمنانت را نزدیکتر.
#وینستون_چرچیل ـ #خاطرات
@rakik_nameh
🌞™
@rakik_nameh
☀️ #حکایت
زمانیکه پسر بچه ای یازده ساله بودم روزی سه نفر از بچه های قلدر مدرسه جلو من را گرفتند و کتک مفصلی به من زدند و پول من را هم به زور از من گرفتند. وقتی به خانه رفتم با چشمانی گریان قضیه را برای پدرم شرح دادم. پدرم نگاهی تحقیر آمیز به من کرد و گفت: من از تو بیشتر از اینها انتظار داشتم؛ واقعا که مایه ی شرم است که از سه پسر بچه ی پاپتی و نادان کتک بخوری. فکر میکردم پسر من باید زرنگ تر از اینها باشد ولی ظاهرا اشتباه میکردم. بعد هم سری تکان داد و گفت این مشکل خودته باید خودت حلش کنی!
وقتی پدرم حمایتش را از من دریغ کرد تصمیم گرفتم خودم راهی پیدا کنم. اول گفتم یکی یکی میتوانم از پسشان بر بیایم. آنها را تنها گیر می آورم و حسابشان را میرسم اما بعد گفتم نه آنها دوباره با هم متحد میشوند و باز من را کتک می زنند. ناگهان فکری به خاطرم رسید! سه بسته شکلات خریدم و با خودم به مدرسه بردم. وقتی مدرسه تعطیل شد به آرامی پشت سر آنها حرکت کردم، آنها متوجه من نبودند. سر یک کوچه ی خلوت صدا زدم: هی بچه ها صبر کنید! بعد رفتم کنار آنها ایستادم و شکلاتها را از جیبم بیرون آوردم و به هر کدام یک بسته دادم. آنها اول با تردید به من نگاه کردند و بعد شکلاتها را از من گرفتند و تشکر کردند. من گفتم چطور است با هم دوست باشیم؟ بعد قدم زنان با هم به طرف خانه رفتیم. معلوم بود که کار من آنها را خجالت زده کرده بود.
پس از آن ما هر روز با هم به مدرسه میرفتیم و با هم برمی گشتیم. به واسطه ی دوستی من و آنها تا پایان سال همه از من حساب می بردند و از ترس دوستهای قلدرم هیچکس جرات نمی کرد با من بحث کند.
روزی قضیه را به پدرم گفتم. پدرم لبخندی زد و دست من را به گرمی فشرد و گفت: آفرین! نظرم نسبت به تو عوض شد. اگر آن روز من به تو کمک کرده بودم تو چه داشتی؟ یک پدر پیر غمگین و سه تا دشمن جوان و عصبانی و انتقام جو. اما امروز تو چه داری؟! یک پدر پیر خوشحال و سه تا دوست جوان و قدرتمند.
دوستانت را نزدیک خودت نگه دار و دشمنانت را نزدیکتر.
#وینستون_چرچیل ـ #خاطرات
@rakik_nameh
🌞™
🌙 #تلنگر
انديشه ی حقير، انسان را حقير نگه می دارد! پس بزرگ بينديش تا بزرگ شوی!
روياها، بازتاب ذهنيات ما هستند... پس از تمبر ياد بگير، تا رسيدن به مقصد به نامه می چسبد!
به خاطر بسپار : پشتكار تنها مرز بين شكست و كاميابی است ! پس دست شكسته ات را در داخل آستين پنهان و صدای خنده ات را به گوش همه برسان...!
از خاطر مبر: در بين جماعتی كه ايستاده اند، ننشين ! در بين جماعتی كه نشسته اند، نايست!
در بين جماعتی كه می خندند ، گريه نكن! و در بين جماعتی كه می گريند، نخند!!
از خود پرسيده ای : راز شكست چيست ؟ بله، راضی كردن همگان ...!!
#محمود_نامنی
برش کتاب : لطفا گوسفند نباشید
@rakik_nameh
🌞™
انديشه ی حقير، انسان را حقير نگه می دارد! پس بزرگ بينديش تا بزرگ شوی!
روياها، بازتاب ذهنيات ما هستند... پس از تمبر ياد بگير، تا رسيدن به مقصد به نامه می چسبد!
به خاطر بسپار : پشتكار تنها مرز بين شكست و كاميابی است ! پس دست شكسته ات را در داخل آستين پنهان و صدای خنده ات را به گوش همه برسان...!
از خاطر مبر: در بين جماعتی كه ايستاده اند، ننشين ! در بين جماعتی كه نشسته اند، نايست!
در بين جماعتی كه می خندند ، گريه نكن! و در بين جماعتی كه می گريند، نخند!!
از خود پرسيده ای : راز شكست چيست ؟ بله، راضی كردن همگان ...!!
#محمود_نامنی
برش کتاب : لطفا گوسفند نباشید
@rakik_nameh
🌞™
ملت ها اینگونه تباه شدند
نخست حافظه شان را
از آنها دزدیدند
کتابهایشان را تباه کردند
و در آخر
تیر خلاص را به آنها زدند
و تاریخ و فرهنگشان را
به سخره گرفتند.
#میلان_کوندرا
@rakik_nameh
🌞™
نخست حافظه شان را
از آنها دزدیدند
کتابهایشان را تباه کردند
و در آخر
تیر خلاص را به آنها زدند
و تاریخ و فرهنگشان را
به سخره گرفتند.
#میلان_کوندرا
@rakik_nameh
🌞™
🌞رکیک نامه:
@rakik_nameh
☀️آیا خدا اشتباه کرد؟!!! ...
یک روز تلویزیون بخشی از پیشرفت های شگرفِ چین در ۳۰ ، ۴۰ سالِ اخیر را نشان میداد ؛ دود از مغزم بلند شد . یادم آمد روزهایی را که سجاده زیر بغل به نمازِ جمعه میرفتیم تا از خدا بخواهیم که کافران را نابود ، کشورمان را آباد ، زندگیمان را پُربرکت ، تنمان را سالم ، دلمان را شاد و عُمرمان را دراز گرداند ؛ امّا نمیدانم چه شد که سر از اینجا در آوردیم . آیا خُدا اشتباه کرد؟!
و همه چیزهایی را که همه ما ملتِ ایران در مدتِ نزدیک به ۴۰ سال با اَشک و آه و توسل به مقامِ کبریایی خودش ، عزّت و آبروی ۱۴ معصوم ، پهلوی شکسته زهرا (ع) ، فرقِ شکسته علی (ع) ، سرِ بریده حسین (ع) ، دستِ قطع شده عباس ، علی اکبر جوان ، علی اصغرِ خِردسال و با گرو گذاشتنِ خونِ شهدا ، امامِ شهدا ، ناله و ضجهٔ مادران ، پدران و همسر شهدا ، اشکِ یتیمانِ شهدا ، حرمتِ میلیونها جلسه قرائتِ قرآن ، مفاتیحالجنان ، جلساتِ دعای ندبه ، کُمیل ، سمات ، ابوحمزه و غیره ما از خدا میخواستیم ، همه را به چینی های کمونیست خدانشناس ، داده و در عوض همه درد و رنج روحی و جسمی ، فقر ، خرابی مملکت ، بیکاری و فحشا ، خرابی اعصاب و روان ، خزانه خالی ، لشکر معتادین ، ده ها میلیون پرونده قضایی ، تهمت ، افترا ، دروغ ، دزدی ها و اختلاس های میلیاردی ، چپاول بیت المال توسط کسانی که خود را مرد خدا میخوانند ، برترین مقامها در منفی ترین ها ، پایین ترین مقام ها در موضوعات مثبت ، خشکسالی های ممتد و غیره .
همه را یکجا به ما داده .
اشکال کار کجا بود؟!
یادم میآید در خیابان منتهی به نماز جمعه، چادر و روسری و جانماز چینی به وفور دیده میشد و بعدها ، قرآنِ چینی و مُهرِ چینی نیز اضافه گردید .
شاید خدا به خاطر مهربانی چینی ها، تمام موهبت ها را به آنها داده ، چرا که بازار مملکت را پر کردهاند از تمام وسایل زندگی ، از سفیدی قند تا سیاهی زغال ؛ تا ما ، وقت گرانبهایمان را با خیال راحت برای کسب جواز بهشت به دعا و عبادت بگذرانیم .
یا شاید رهبران چین ، مدیران فرصت طلب و زیرکی بودند ! یا شاید چراغ عقل ما و رهبرانمان خاموش شده بود و در بی خبری و توهم به سر میبردیم ! شاید هم هردو !
آیا سجاده به دست شدیم ، چراغ عقلمان خاموش شد؟! یا اوّل چراغ عقلمان خاموش شد که سجاده به دست شدیم؟!
آیا امید نجاتی باقیمانده ست؟!
آیا رهبران ما از عالم توهم بیرون و به دنیای واقعیت ها پا گذاشتهاند؟!
مگر اسلام ناب فقط مال ما نبود؟!
مگر دیگران کافر ، نجس ، گمراه ، منحرف و در ضلالت نبودند ؟!
مگر ما تنها هدایت یافتگان راه حق نبودیم؟!
چرا کارمان به اینجا کشید؟!
مگر کافران هرروزه با بی حجابی ، دنسینگ، شادی و خنده ، اعصاب خدا را خورد نمیکنند؟!
💠آیا ممکن است خداوند ، مردم ما را با مردمان چین کمونیست اشتباه گرفته باشد !!؟ .
@rakik_nameh
🌞™
@rakik_nameh
☀️آیا خدا اشتباه کرد؟!!! ...
یک روز تلویزیون بخشی از پیشرفت های شگرفِ چین در ۳۰ ، ۴۰ سالِ اخیر را نشان میداد ؛ دود از مغزم بلند شد . یادم آمد روزهایی را که سجاده زیر بغل به نمازِ جمعه میرفتیم تا از خدا بخواهیم که کافران را نابود ، کشورمان را آباد ، زندگیمان را پُربرکت ، تنمان را سالم ، دلمان را شاد و عُمرمان را دراز گرداند ؛ امّا نمیدانم چه شد که سر از اینجا در آوردیم . آیا خُدا اشتباه کرد؟!
و همه چیزهایی را که همه ما ملتِ ایران در مدتِ نزدیک به ۴۰ سال با اَشک و آه و توسل به مقامِ کبریایی خودش ، عزّت و آبروی ۱۴ معصوم ، پهلوی شکسته زهرا (ع) ، فرقِ شکسته علی (ع) ، سرِ بریده حسین (ع) ، دستِ قطع شده عباس ، علی اکبر جوان ، علی اصغرِ خِردسال و با گرو گذاشتنِ خونِ شهدا ، امامِ شهدا ، ناله و ضجهٔ مادران ، پدران و همسر شهدا ، اشکِ یتیمانِ شهدا ، حرمتِ میلیونها جلسه قرائتِ قرآن ، مفاتیحالجنان ، جلساتِ دعای ندبه ، کُمیل ، سمات ، ابوحمزه و غیره ما از خدا میخواستیم ، همه را به چینی های کمونیست خدانشناس ، داده و در عوض همه درد و رنج روحی و جسمی ، فقر ، خرابی مملکت ، بیکاری و فحشا ، خرابی اعصاب و روان ، خزانه خالی ، لشکر معتادین ، ده ها میلیون پرونده قضایی ، تهمت ، افترا ، دروغ ، دزدی ها و اختلاس های میلیاردی ، چپاول بیت المال توسط کسانی که خود را مرد خدا میخوانند ، برترین مقامها در منفی ترین ها ، پایین ترین مقام ها در موضوعات مثبت ، خشکسالی های ممتد و غیره .
همه را یکجا به ما داده .
اشکال کار کجا بود؟!
یادم میآید در خیابان منتهی به نماز جمعه، چادر و روسری و جانماز چینی به وفور دیده میشد و بعدها ، قرآنِ چینی و مُهرِ چینی نیز اضافه گردید .
شاید خدا به خاطر مهربانی چینی ها، تمام موهبت ها را به آنها داده ، چرا که بازار مملکت را پر کردهاند از تمام وسایل زندگی ، از سفیدی قند تا سیاهی زغال ؛ تا ما ، وقت گرانبهایمان را با خیال راحت برای کسب جواز بهشت به دعا و عبادت بگذرانیم .
یا شاید رهبران چین ، مدیران فرصت طلب و زیرکی بودند ! یا شاید چراغ عقل ما و رهبرانمان خاموش شده بود و در بی خبری و توهم به سر میبردیم ! شاید هم هردو !
آیا سجاده به دست شدیم ، چراغ عقلمان خاموش شد؟! یا اوّل چراغ عقلمان خاموش شد که سجاده به دست شدیم؟!
آیا امید نجاتی باقیمانده ست؟!
آیا رهبران ما از عالم توهم بیرون و به دنیای واقعیت ها پا گذاشتهاند؟!
مگر اسلام ناب فقط مال ما نبود؟!
مگر دیگران کافر ، نجس ، گمراه ، منحرف و در ضلالت نبودند ؟!
مگر ما تنها هدایت یافتگان راه حق نبودیم؟!
چرا کارمان به اینجا کشید؟!
مگر کافران هرروزه با بی حجابی ، دنسینگ، شادی و خنده ، اعصاب خدا را خورد نمیکنند؟!
💠آیا ممکن است خداوند ، مردم ما را با مردمان چین کمونیست اشتباه گرفته باشد !!؟ .
@rakik_nameh
🌞™
وقتی که همه ی پرنده ها برای زمستون، به سوی جنوب کوچ می کنند، یه پرنده ی عجیب و غریب راهش رو کج کرده به سمت شمال...
در حالی که به خودش می لرزه، در سرما به سمت شمال پرواز می کنه!
و می گه:
این طوری نیست که من، یخ و سرما و زمین پر از برف رو دوست داشته باشم! بلکه به خاطر این به شمال می رم، که بعضی وقت ها دوست دارم که:
تنها پرنده ی شهر باشم ...
#شل_سیلور_استاین
@rakik_nameh
🌞™
در حالی که به خودش می لرزه، در سرما به سمت شمال پرواز می کنه!
و می گه:
این طوری نیست که من، یخ و سرما و زمین پر از برف رو دوست داشته باشم! بلکه به خاطر این به شمال می رم، که بعضی وقت ها دوست دارم که:
تنها پرنده ی شهر باشم ...
#شل_سیلور_استاین
@rakik_nameh
🌞™
☀️ #دعای_مادر
از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند:این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟
گفت:شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم:«اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید:چرا ایستاده ای؟!
بایزید گفت: مادر جان خداوند فرموده است: « ان اشکر لی و لوالدیک » هر چه می اندیشم می بینم نمیتوانم به این آیه عمل کنم درست است که از نافله شب موندم ولی دارم با این کارم در راه خدا مجاهدت می کنم که شکر را به جا بیاورم.
او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت:«خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان».
💠 #مادر گفت ای فرزند من تو را به راه حق آزاد کردم و حق خویش را از تو برداشتم؛ تو برو برای خدای خود باش.بایزید بعد از این قضیه روی به جانب حق نهاد و به مقام بسیار بلندی دست یافت ...
❣ #روز_مادر_پیشاپیش_مبارک ❣
@rakik_nameh
🌞™
از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند:این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟
گفت:شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم:«اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید:چرا ایستاده ای؟!
بایزید گفت: مادر جان خداوند فرموده است: « ان اشکر لی و لوالدیک » هر چه می اندیشم می بینم نمیتوانم به این آیه عمل کنم درست است که از نافله شب موندم ولی دارم با این کارم در راه خدا مجاهدت می کنم که شکر را به جا بیاورم.
او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت:«خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان».
💠 #مادر گفت ای فرزند من تو را به راه حق آزاد کردم و حق خویش را از تو برداشتم؛ تو برو برای خدای خود باش.بایزید بعد از این قضیه روی به جانب حق نهاد و به مقام بسیار بلندی دست یافت ...
❣ #روز_مادر_پیشاپیش_مبارک ❣
@rakik_nameh
🌞™
☀️ #تلنگر
پسرک و دخترک مشغول بازی بودند...
پسرک یک سری کامل تیله داشت و دخترک چندتایی شیرینی با خودش داشت.
پسر به دختر گفت : من همه تیله هامو بهت میدم؛ در عوض تو همه شیرینیهات رو به من بده !
دختر کوچولو قبول کرد اما پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش برداشت و بقیه رو به دختر کوچولو داد...!
اما دختر کوچولو در کمال صداقت و طبق قولی که داده بود تمام شیرینیهایش را به پسرک داد...
آن شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و راحت خوابش برد ولی پسر کوچولو نمی توانست بخوابد ، چون به این فکر می کرد که همانطور که خودش بهترین تیله اش را یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل او مقداری از شیرینیهایش را قایم کرده و همه شیرینی هایش را به او نداده ...!!!
💠نتیجه داستان :
عذاب وجدان همیشه متعلق به كسی است كه صادق نیست اما آرامش سهم كسی است كه صادق است...
لذت دنیا متعلق به كسی نیست كه با آدم صادق زندگی می كند بلکه آرامش دنیا سهم كسی است كه با وجدان صادق زندگی میكند...
📚 #پائولو_کوئیلو
@rakik_nameh
🌞™
پسرک و دخترک مشغول بازی بودند...
پسرک یک سری کامل تیله داشت و دخترک چندتایی شیرینی با خودش داشت.
پسر به دختر گفت : من همه تیله هامو بهت میدم؛ در عوض تو همه شیرینیهات رو به من بده !
دختر کوچولو قبول کرد اما پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش برداشت و بقیه رو به دختر کوچولو داد...!
اما دختر کوچولو در کمال صداقت و طبق قولی که داده بود تمام شیرینیهایش را به پسرک داد...
آن شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و راحت خوابش برد ولی پسر کوچولو نمی توانست بخوابد ، چون به این فکر می کرد که همانطور که خودش بهترین تیله اش را یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل او مقداری از شیرینیهایش را قایم کرده و همه شیرینی هایش را به او نداده ...!!!
💠نتیجه داستان :
عذاب وجدان همیشه متعلق به كسی است كه صادق نیست اما آرامش سهم كسی است كه صادق است...
لذت دنیا متعلق به كسی نیست كه با آدم صادق زندگی می كند بلکه آرامش دنیا سهم كسی است كه با وجدان صادق زندگی میكند...
📚 #پائولو_کوئیلو
@rakik_nameh
🌞™
Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نسخه کامل مصاحبه با شبکه تلویزیونی «کانال یک»
♦️ من با خیلی از جریانها و فعالان سیاسی مدام در حال گفتگو هستم و هر نوع پیشنهاد و نظری که فکر کنم برایشان مفید باشد در اختیارشان میگذارم اما به هیچ عنوان خودم را درگیر یا تصمیمگیر یا دخیل در کاری که انجام میدهند نمیکنم و نباید هم باشم.
♦️ هر تشکلی که در جهت آزادی کشور، حقوق بشر، دموکراسی و سکولاریسم و یکسری اصولی که من شخصا به آن اعتقاد دارم باشد، مورد تشویق و حمایت من خواهد بود. اما اگر بخواهند از من استفاده ابزاری بکنند یا من را در تصمیمگیریهایشان دخیل بکنند، آنجا دیگر اشکال پیش میآید. بنابراین، هیچ جریانی به شکل ویژه نمیتواند ادعا بکند که فقط آنها را در مقابل دیگری تایید و حمایت کردهام.
♦️ هممیهنان البته خوشحال میشوند که من از کار درست حمایت کنم. آنهایی که به شکل شفاف میگویند: "ما به هیچ عنوان توقع دخالت در تصمیمگیری از ایشان نداریم ولی امیدواریم که ایشان مشوق و حامی ما باشند."
♦️ جمهوری اسلامی در تمام این سالها تلاش کرده بین مخالفانش شکاف بیندازد. و یکی از کارهایی که در این راستا میکند همین بحث پادشاهی-جمهوری بوده.
@OfficialRezaPahlavi
♦️ من با خیلی از جریانها و فعالان سیاسی مدام در حال گفتگو هستم و هر نوع پیشنهاد و نظری که فکر کنم برایشان مفید باشد در اختیارشان میگذارم اما به هیچ عنوان خودم را درگیر یا تصمیمگیر یا دخیل در کاری که انجام میدهند نمیکنم و نباید هم باشم.
♦️ هر تشکلی که در جهت آزادی کشور، حقوق بشر، دموکراسی و سکولاریسم و یکسری اصولی که من شخصا به آن اعتقاد دارم باشد، مورد تشویق و حمایت من خواهد بود. اما اگر بخواهند از من استفاده ابزاری بکنند یا من را در تصمیمگیریهایشان دخیل بکنند، آنجا دیگر اشکال پیش میآید. بنابراین، هیچ جریانی به شکل ویژه نمیتواند ادعا بکند که فقط آنها را در مقابل دیگری تایید و حمایت کردهام.
♦️ هممیهنان البته خوشحال میشوند که من از کار درست حمایت کنم. آنهایی که به شکل شفاف میگویند: "ما به هیچ عنوان توقع دخالت در تصمیمگیری از ایشان نداریم ولی امیدواریم که ایشان مشوق و حامی ما باشند."
♦️ جمهوری اسلامی در تمام این سالها تلاش کرده بین مخالفانش شکاف بیندازد. و یکی از کارهایی که در این راستا میکند همین بحث پادشاهی-جمهوری بوده.
@OfficialRezaPahlavi
Forwarded from Kayhan.London.Channel کیهان لندن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
(تریبون آزاد )
🎥گفتگوی اختصاصی کیهان لندن با شاهزاده رضا پهلوی؛ ققنوس: نقشه راه برای آینده ایران
جمعه ۲۲ فوریه ۲۰۱۹ برابر با سوم اسفند ۱۳۹۷ «پروژه ققنوس ایران» در دانشگاه جرج واشنگتن در پایتخت آمریکا با سخنان شاهزاده رضا پهلوی رسما معرفی شده و اعلام موجودیت خواهد کرد.
در این کنفرانس برخی از اعضای بنیانگذار و کارشناسانی که با این طرح درازمدت همکاری دارند نیز صحبت خواهند کرد. ققنوس با هدف ترسیم نقشه راه برای آینده ایران و بازسازی آنچه در ۴۰ سال جمهوری اسلامی در نتیجه سوء مدیریت و رفتار غیر کارشناسی ویران شده، طراحی شده است. در آستانه این کنفرانس، احمد رأفت در واشنگتن گفتگویی اختصاصی با شاهزاده رضا پهلوی داشته است...
@kayhanlondonchannel
#ققنوس
#رضاپهلوی
@OfficialRezaPahlavi
🎥گفتگوی اختصاصی کیهان لندن با شاهزاده رضا پهلوی؛ ققنوس: نقشه راه برای آینده ایران
جمعه ۲۲ فوریه ۲۰۱۹ برابر با سوم اسفند ۱۳۹۷ «پروژه ققنوس ایران» در دانشگاه جرج واشنگتن در پایتخت آمریکا با سخنان شاهزاده رضا پهلوی رسما معرفی شده و اعلام موجودیت خواهد کرد.
در این کنفرانس برخی از اعضای بنیانگذار و کارشناسانی که با این طرح درازمدت همکاری دارند نیز صحبت خواهند کرد. ققنوس با هدف ترسیم نقشه راه برای آینده ایران و بازسازی آنچه در ۴۰ سال جمهوری اسلامی در نتیجه سوء مدیریت و رفتار غیر کارشناسی ویران شده، طراحی شده است. در آستانه این کنفرانس، احمد رأفت در واشنگتن گفتگویی اختصاصی با شاهزاده رضا پهلوی داشته است...
@kayhanlondonchannel
#ققنوس
#رضاپهلوی
@OfficialRezaPahlavi
Forwarded from اقتصاد بدونِهزینه با "دکتر فریدخاوری"
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔰 #اقتصاد_بدون_هزینه در راه سازندگی #ایران_نوین
#بخش_نهم
💠 #زیروکراسی و یا #لیاقت_سالاری براساس #اقتصاد_بدون_هزینه :
درست ترین و موفقیت آمیزترین راه رسیدن به اقتصاد بزرگ و عادلانه برای عموم مردم...
✍بقلم #دکتر_فرید_خاوری اقتصاددان ایرانی و طراح #اقتصاد_بدون_هزینه
🆔 @Dr_Farid_Khavari
#بخش_نهم
💠 #زیروکراسی و یا #لیاقت_سالاری براساس #اقتصاد_بدون_هزینه :
درست ترین و موفقیت آمیزترین راه رسیدن به اقتصاد بزرگ و عادلانه برای عموم مردم...
✍بقلم #دکتر_فرید_خاوری اقتصاددان ایرانی و طراح #اقتصاد_بدون_هزینه
🆔 @Dr_Farid_Khavari
هیچ با حاصل دهقان
نکند سیلِ ملخ
آنچه با حاصل این
مُلک نمودید، امسال!!!
#ملك_الشعراى_بهار
@rakik_nameh
🌞™
نکند سیلِ ملخ
آنچه با حاصل این
مُلک نمودید، امسال!!!
#ملك_الشعراى_بهار
@rakik_nameh
🌞™
☀️هرگز به مقصد نخواهید رسید اگر بایستید و برای هر سگی که واق واق میکند سنگی بیاندازید.
#وینستون_چرچیل
@rakik_nameh
🌞™
#وینستون_چرچیل
@rakik_nameh
🌞™
946.کام
Ali Nazari
🎧🎼
🌙 #داستان_شب
" #كام "
مجموعه "#چوب_خط "
#چوب_خط_سيزدهم
نويسنده : #على_اميرى
خوانش : #على_نظرى
@rakik_nameh
🌞™
🌙 #داستان_شب
" #كام "
مجموعه "#چوب_خط "
#چوب_خط_سيزدهم
نويسنده : #على_اميرى
خوانش : #على_نظرى
@rakik_nameh
🌞™