🌙یادت باشه؛
مشکلات هم مثل همه چیز
تاریخ انقضا دارن...
پس هر وقت
عرصه بهت تنگ شد،
این جمله رو با خودت تکرار کن:
"این نیز بگذرد "
@rakik_nameh
🌞™
مشکلات هم مثل همه چیز
تاریخ انقضا دارن...
پس هر وقت
عرصه بهت تنگ شد،
این جمله رو با خودت تکرار کن:
"این نیز بگذرد "
@rakik_nameh
🌞™
🌞رکیک نامه:
@rakik_nameh
☀️ زندگینامه #کورش بزرگ(بخش #دوم ):
کورش پسری باهوش و دوستداشتنی بود.به همین روی همبازی بزرگزادگان دربار ماد شد.او و چند تن از کودکان همسالش در دهکده سرگرم بازی بودند.در بازی خود،کودکان کورش را به شاهی برگزیدند و او هرکس را به انجام کاری فرمان میداد.یکی از کودکان،فرزند بزرگزاده ای به نام #آرتمبارس بود.او که خود را بالاتر از #شبانزاده میدانست،از فرمان کورش سرپیچی کرد و تلاش نمود تا بازی را برهم بزند.کودکان از این کار او به خشم آمدند پس کورش فرمان داد او را به درختی ببندند و تا پایان بازی همانجا نگاه دارند.
پس از بازی،پسر آرتمبارس سوی پدرش رفت و ماجرا را برای او بازگو کرد.آرتمبارس همراه پسرش به نزد ایختوویگو رفت؛ از گستاخی شبانزاده سخن گفت و گله کرد که شبانزادگان نباید همبازی بزرگزادگان گردند. #ایختوویگو فرمان داد چوپانزاده و پدرش را به دربار بیاورند تا او را به سزای کار ناشایست خویش برساند.
هنگامی که کورش و #میثرادات به دربار آمدند،شاه چشم در چشم کورش دوخت و گفت:"ای غلامزاده،این تو بودی که نسبت به فرزند یکی از بزرگترین درباریانم چنین گستاخی روا داشتی؟"
کورش داستان بازی کودکان را بازگفت و کردار خود را پادافرهی(مجازاتی)دانست که میبایستی درباره ی آن کودک نافرمان انجام گرفته باشد.سپس افزود:"انگاه من شاه بودم و چنین فرمان دادماکنون تو شاه هستی.اگر برای اینکار سزاوار پادافره هستم،اماده ام تا فرمان شاه را بپذیرم." هنوز سخن کورش به پایان نرسیده بود که ایختوویگو درباره ی شبانزاده بودن او بدگمان شد.پاسخ کودک عادی نبود.چهرهاش به #ماندانا میمانست و سنش با سالهای زندگی کودکی که فرمان کشتنش را داده بود برابری میکرد.
ایختوویگو چندی از سخن گفتن بازماند سپس آرتمبارس را پروانه ی رفتن داد و کورش را همراه با چند خدمتکار به اندرون فرستاد.
هنگامی که شاه و شبان با هم تنها ماندند،ایختوویگو از شبان پرسید که کودک را از کجا پیدا کرده یا چه کسی او را به میثرادات سپرده است.هنگامی که میثرادات کورش را پسر خود خواند،ایختوویگو فرمان داد تا چوپان را به شکنجهگران سپارند پس ترس بر جان میثرادات افتاد و ناگزیر داستان را بازگفت.
#ایختوویگو خشمگین شد و در پی #هارپاگ فرستاد.چون هارپاگ به دربار رسید،دانست که ایختوویگو به رازش پی برده است پس چنین بازگو کرد:"هنگامیکه نوزاد به من سپرده شد،اندیشیدم تا راهی بیابم که هم فرمان شاهانه انجام شود و هم دستم به خون نوه ی سرورم آلوده نگردد.پس کودک را به این چوپان سپردم و فرمان شاهانه را به اون گفتم.او نیز آنچه خواسته بودید،کرد و تن بیجان کودک را به کارگزاران من داد تا به خاک بسپارند."
هنگامی که سخن هارپاگ به پایان رسید،ایختوویگو گفت:"خوشبختانه اکنون کودک زنده است و این بهترین رخداد برای من است.چراکه سرنوشت او مایه ی اندوه من بود و ازردگی ماندانا که گمان میکرد کودکی مرده زاده است مرا آزار میداد.اکنون برو و فرزندت را به اینجا گسیل دار تا همبازی نوهام باشد.خودت نیز به میهمانی شامی که برای کورش برپا میشود،بیا."
هارپاگ شادمانه به خانه رفت و این خبر را با همسرش بازگفت انگاه تنها پسرش را که آن هنگام سیزده ساله بود،نزد شاه فرستاد.
@rakik_nameh
🌞™
@rakik_nameh
☀️ زندگینامه #کورش بزرگ(بخش #دوم ):
کورش پسری باهوش و دوستداشتنی بود.به همین روی همبازی بزرگزادگان دربار ماد شد.او و چند تن از کودکان همسالش در دهکده سرگرم بازی بودند.در بازی خود،کودکان کورش را به شاهی برگزیدند و او هرکس را به انجام کاری فرمان میداد.یکی از کودکان،فرزند بزرگزاده ای به نام #آرتمبارس بود.او که خود را بالاتر از #شبانزاده میدانست،از فرمان کورش سرپیچی کرد و تلاش نمود تا بازی را برهم بزند.کودکان از این کار او به خشم آمدند پس کورش فرمان داد او را به درختی ببندند و تا پایان بازی همانجا نگاه دارند.
پس از بازی،پسر آرتمبارس سوی پدرش رفت و ماجرا را برای او بازگو کرد.آرتمبارس همراه پسرش به نزد ایختوویگو رفت؛ از گستاخی شبانزاده سخن گفت و گله کرد که شبانزادگان نباید همبازی بزرگزادگان گردند. #ایختوویگو فرمان داد چوپانزاده و پدرش را به دربار بیاورند تا او را به سزای کار ناشایست خویش برساند.
هنگامی که کورش و #میثرادات به دربار آمدند،شاه چشم در چشم کورش دوخت و گفت:"ای غلامزاده،این تو بودی که نسبت به فرزند یکی از بزرگترین درباریانم چنین گستاخی روا داشتی؟"
کورش داستان بازی کودکان را بازگفت و کردار خود را پادافرهی(مجازاتی)دانست که میبایستی درباره ی آن کودک نافرمان انجام گرفته باشد.سپس افزود:"انگاه من شاه بودم و چنین فرمان دادماکنون تو شاه هستی.اگر برای اینکار سزاوار پادافره هستم،اماده ام تا فرمان شاه را بپذیرم." هنوز سخن کورش به پایان نرسیده بود که ایختوویگو درباره ی شبانزاده بودن او بدگمان شد.پاسخ کودک عادی نبود.چهرهاش به #ماندانا میمانست و سنش با سالهای زندگی کودکی که فرمان کشتنش را داده بود برابری میکرد.
ایختوویگو چندی از سخن گفتن بازماند سپس آرتمبارس را پروانه ی رفتن داد و کورش را همراه با چند خدمتکار به اندرون فرستاد.
هنگامی که شاه و شبان با هم تنها ماندند،ایختوویگو از شبان پرسید که کودک را از کجا پیدا کرده یا چه کسی او را به میثرادات سپرده است.هنگامی که میثرادات کورش را پسر خود خواند،ایختوویگو فرمان داد تا چوپان را به شکنجهگران سپارند پس ترس بر جان میثرادات افتاد و ناگزیر داستان را بازگفت.
#ایختوویگو خشمگین شد و در پی #هارپاگ فرستاد.چون هارپاگ به دربار رسید،دانست که ایختوویگو به رازش پی برده است پس چنین بازگو کرد:"هنگامیکه نوزاد به من سپرده شد،اندیشیدم تا راهی بیابم که هم فرمان شاهانه انجام شود و هم دستم به خون نوه ی سرورم آلوده نگردد.پس کودک را به این چوپان سپردم و فرمان شاهانه را به اون گفتم.او نیز آنچه خواسته بودید،کرد و تن بیجان کودک را به کارگزاران من داد تا به خاک بسپارند."
هنگامی که سخن هارپاگ به پایان رسید،ایختوویگو گفت:"خوشبختانه اکنون کودک زنده است و این بهترین رخداد برای من است.چراکه سرنوشت او مایه ی اندوه من بود و ازردگی ماندانا که گمان میکرد کودکی مرده زاده است مرا آزار میداد.اکنون برو و فرزندت را به اینجا گسیل دار تا همبازی نوهام باشد.خودت نیز به میهمانی شامی که برای کورش برپا میشود،بیا."
هارپاگ شادمانه به خانه رفت و این خبر را با همسرش بازگفت انگاه تنها پسرش را که آن هنگام سیزده ساله بود،نزد شاه فرستاد.
@rakik_nameh
🌞™
🌙آرزو میکنم در این شب پاییزی
خزان غصههاتون برسه
و نسیم شادیهاتون وزیدن بگیره
ماه مهربونی به مهمانی دلاتون بیاد
و دست آرامش نوازشگر لحظههای زندگیتون باشه
#شبتون_بخیر
@rakik_nameh
🌞™
خزان غصههاتون برسه
و نسیم شادیهاتون وزیدن بگیره
ماه مهربونی به مهمانی دلاتون بیاد
و دست آرامش نوازشگر لحظههای زندگیتون باشه
#شبتون_بخیر
@rakik_nameh
🌞™
🌞رکیک نامه:
@rakik_nameh
🌙 #جای_خالی_سلوچ
عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق ِ عاشق شدن ، عاشق بودن بدهد ؟ گاه عشق گم است ، اما هست ، هست ، چون نیست. عشق مگر چیست ؟ آن چه که پیداست ؟ نه ، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست ، که نیست. پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند. می چزاند. می کوباند و می دواند. دیوانه به صحرا !
#محمود_دولت_آبادی
@rakik_nameh
🌞™
@rakik_nameh
🌙 #جای_خالی_سلوچ
عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق ِ عاشق شدن ، عاشق بودن بدهد ؟ گاه عشق گم است ، اما هست ، هست ، چون نیست. عشق مگر چیست ؟ آن چه که پیداست ؟ نه ، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست ، که نیست. پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند. می چزاند. می کوباند و می دواند. دیوانه به صحرا !
#محمود_دولت_آبادی
@rakik_nameh
🌞™
🌞رکیک نامه:
شازده کوچولو گفت:
شاید باورت نشه!!
گل با تعجب پرسید: چیو؟!!
شازده کوچولو گفت:
اینکه بعضی شبا میشه نخوابید و
تا صبح به تو فکر کرد...
📓 شازده کوچولو
✍ آنتوان اگزوپری
@rakik_nameh
🌞™
شازده کوچولو گفت:
شاید باورت نشه!!
گل با تعجب پرسید: چیو؟!!
شازده کوچولو گفت:
اینکه بعضی شبا میشه نخوابید و
تا صبح به تو فکر کرد...
📓 شازده کوچولو
✍ آنتوان اگزوپری
@rakik_nameh
🌞™
Forwarded from [هشدار نامه]
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
☀️نام جاوید وطن
صبح امید وطن
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
وطن ای هستی من
شور و سرمستی من
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم
که همآواز تو منم
❇️ آزادی نزدیک است
@rakik_nameh
🌞™
صبح امید وطن
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
وطن ای هستی من
شور و سرمستی من
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم
که همآواز تو منم
❇️ آزادی نزدیک است
@rakik_nameh
🌞™
Forwarded from [هشدار نامه]
☀️ﺑﺎ خودت ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻦ؛
«ﻣﻦ ﺷﺎﯾﺴﺘﮕﯽ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ. ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﻣﯽ ﻃﻠﺒﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﺷﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﻡ»
خداوندا سپاسگزارم🤲
#سلام_صبح_بخیر
@rakik_nameh
🌞™
«ﻣﻦ ﺷﺎﯾﺴﺘﮕﯽ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ. ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﻣﯽ ﻃﻠﺒﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﺷﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﻡ»
خداوندا سپاسگزارم🤲
#سلام_صبح_بخیر
@rakik_nameh
🌞™
گفتگوی یازدهم مانوک خدابخشیان با تلویزیون تپش
@Manook_Kh
☀️فایل #صوتی یازدهمین گفتگو #مانوک با تلویزیون #تپش درباره رخدادهای ایران
💠برای همه بفرستید،همه ما در آگاهی مردم نقش داریم.
@rakik_nameh
🌞™
💠برای همه بفرستید،همه ما در آگاهی مردم نقش داریم.
@rakik_nameh
🌞™