🇮🇷هلیلان در گذر تاریخ
ماجرای حمله مغولان به ایران گردآورنده: دکتر باقر پیری ویراستار : هادی نورملکی قسمت سیزدهم ۱۶-۳-۱۴۰۲ به تعقیب آنان نپرداخت و در واقع سلطان محمد پیروز این نبرد بوده و سفیران صلح دیگری با لحن ملایم تر از جانب چنگیز به سمت دربار خوارزمشاه فرستاده شد که این گروه…
ماجرای حمله مغولان به ایران
گردآورنده: دکتر باقر پیری
ویراستار : هادی نورملکی
قسمت چهاردهم
۱۹-۳-۱۴۰۲
اما با خیانت ترکان لشکر متوجه میشود که نفوذ چنگیز در قلمرو او تا چه حد عمیق بوده است.
امپراطوری خوارزمشاهی که با کمک ترکان قپچاق توانسته بود کمتر از نیم قرن به قوی ترین قدرت جهان آن زمان تبدیل شود. در مدت کمتر از چند ماه و با خیانت همان ترکان از هم فرو پاشید و حتی نزدیک بود که توسط همین لشکر که او را بیگانه به خود و چنگیز را خویشاوند نژادی خود می دیدند به چنگیز تحویل داده شود.
سلطان محمد از بلخ به سمت نواحی داخلی ایران عقب نشینی نمود و پس از رسیدن به همدان پس از تحویل لشکر 30 هزار نفره پسر خود رکن الدین یا بنا بر منابع دیگر غیاث الدین، آماده نبرد با مغولان شد.
خوارزمشاهیان کەاز یک حکومت محلی به یکی از نیرومندترین حکومتهای جهان تبدیل شدەبودند کەعلت آن نیز گسترش لشکریان ترک تبار بود.
ترکان خاتون نیز پس از ازدواج با سلطان تکش، سربازان زیادی از ترکان قپچاق وارد لشکر نمود و سلطان تکش و پسرش با کمک همین سربازها اکثر سرزمین های ایران را فتح نمودند.
اما این قدرت بزرگ پشتوانه مردمی نداشت و مردم ایران به خاطر ظلم و ستم و زورگویی و ناموس دزدی آنان به شدت از آنها متنفر بودند.
🔸در هنگام حمله مغولان این سربازان به چهار گروه تقسیم شدند:
گروه نخست به چنگیز پیوسته و از هیچ جنایت و غارت و تجاوزی فروگزاری نکردند.
گروه دوم پایتخت را آشغال و بدون اطاعت از خوارزمشاه به دفاع از شهرهایی که حضور داشتند. پرداختند اما خیلی سریع شکست خوردند.
گروه سوم در کنار جلال الدین خوارزمشاه باقی ماندند و در لشکر او به غارت آذربایجان، قفقاز و کردستان پرداختند و سرانجام یا توسط مردم این نواحی کشته شدند و یا توسط مغولان متواری شدند.
اما گروه چهارم که از سمرقند و بخارا گریخته بودند. به جای دفاع از کشور به غارت مردم ایران پرداختند.
▫️سلطان محمد خوارزمشاه پس از سقوط سمرقند از بلخ به سمت نیشابور حرکت نمود و علت آن نیز ترس و وحشت از لشکر مغولان نبود. بلکه اتفاق دیگری افتاده بود.
اما چه اتفاقی باعث فرار سلطان شده بود؟
(در صفحه 146 از جلد بیست و ششم کتاب الکامل نوشته ابن اثیر)
چنین آمده:
که با محاصره سمرقند، سپاهیان مدافع این شهر به واسطه ترک بودن و نزدیکی نژادی با مغولان از آنها امان خواسته و به آنان پیوستند.
(منظور از این گروه از ترکان، مردم آذربایجان یا ترکیه نیست. بلکه قزاق ها، ازبک ها، قرقیزها و ایغورها می باشد.)
همچنین صفحه 312 از کتاب طبقات ناصری نوشته جوزجانی چنین میگوید:
که سلطان از دست سپاه چنگیز فرار نکرد. بلکه از توطئه داخلی لشکر خود گریخته بود.
جوزجانی میگوید: چون خبر سقوط سمرقند و بخارا به سلطان رسید. بیشتر سپاهیان وفادار او از جمله لشکر تیمور ملک در فرارود در حال دفاع از وطن بودند و سپاهیانی که در بلخ در اردوی سلطان بودند. بیشتر از تاتارها و خُطاییان بودەاند و همین گروه از ترکان بیگانه تصمیم گرفتند که سلطان را گرفته و به چنگیز تحویل دهند. بنابراین به سراپرده سلطان حمله کردند. اما سلطان که ساعتی قبل از توطئه آگاه شده بود. سراپرده را ترک کرده بود.
توطئه گران لشکر سلطان را بر هم زدند و نقشه آنان از قبل با چنگیز هماهنگ شده بود.
چون در صفحه 3345 کتاب تاریخ روضه الصفا نوشته میرخواند گفته شده:
که سوقصد کنندگان به سلطان پس از عدم موفقیت در ماموریت خود به نزد چنگیز رفتند.
سلطان محمد که تا قبل از سقوط سمرقند و بخارا مطمئن بود چنگیز را به راحتی در دام می اندازد. از جفای لشکریان خود ناامیدانه به سمت نیشابور حرکت می کند و در آنجا به گورگانج نامەای می فرستد و از خیانت لشکریان خود، ترکان خاتون را مطلع می نماید و تاکید می کند که هر چه زودتر پایتخت را ترک نمایند و به دژ لاهیجان روند.
چنگیز نیز یک لشکر 30هزار نفره را به همراه دو فرمانده خود یعنی سپتای بهادر و جبەنویان به تعقیب سلطان فرستاد.
همچنین در این زمان، جاسوسان خلیفه با همکاری حشاشین در ایران شایعه کرده بودند، که سلطان ترسوی خوارزمشاه از جنگ با مغولان ترسیده و شهر به شهر از دست آنان می گریزد. همچنین نوشتەهای تاریخی دوره ایلخانی نیز سعی دارد که سلطان را ترسو و بی عرضه جلوه دهد.
آنچه که از روایت های مورخانی چون خواجه رشید و کتابی چون سیره جلال الدین در می یابیم. این است که سلطان به قلعه فرَّزین رفته و پس از آن در دشت ملایر با مغولان به جنگ پرداخت و پس از شکست از مغولان به سمت مازندران گریخت و از آنجا به جزیره آبسکون رفت.
نکته عجیب تر اینکه مغولان پس از نبرد ملایر، به جای تعقیب سلطان، از راه قفقاز به سمت دشت های روسیه رفته و به لشکر جوچی ملحق می شوند.
صوفی و صوفی گری پس از تهاجم مغولان در جهان اسلام گسترش فراوانی گرفت. تفکراتی چون پرهیز از لذت جویی و دنیا پرستی
https://t.me/Holilan_History
گردآورنده: دکتر باقر پیری
ویراستار : هادی نورملکی
قسمت چهاردهم
۱۹-۳-۱۴۰۲
اما با خیانت ترکان لشکر متوجه میشود که نفوذ چنگیز در قلمرو او تا چه حد عمیق بوده است.
امپراطوری خوارزمشاهی که با کمک ترکان قپچاق توانسته بود کمتر از نیم قرن به قوی ترین قدرت جهان آن زمان تبدیل شود. در مدت کمتر از چند ماه و با خیانت همان ترکان از هم فرو پاشید و حتی نزدیک بود که توسط همین لشکر که او را بیگانه به خود و چنگیز را خویشاوند نژادی خود می دیدند به چنگیز تحویل داده شود.
سلطان محمد از بلخ به سمت نواحی داخلی ایران عقب نشینی نمود و پس از رسیدن به همدان پس از تحویل لشکر 30 هزار نفره پسر خود رکن الدین یا بنا بر منابع دیگر غیاث الدین، آماده نبرد با مغولان شد.
خوارزمشاهیان کەاز یک حکومت محلی به یکی از نیرومندترین حکومتهای جهان تبدیل شدەبودند کەعلت آن نیز گسترش لشکریان ترک تبار بود.
ترکان خاتون نیز پس از ازدواج با سلطان تکش، سربازان زیادی از ترکان قپچاق وارد لشکر نمود و سلطان تکش و پسرش با کمک همین سربازها اکثر سرزمین های ایران را فتح نمودند.
اما این قدرت بزرگ پشتوانه مردمی نداشت و مردم ایران به خاطر ظلم و ستم و زورگویی و ناموس دزدی آنان به شدت از آنها متنفر بودند.
🔸در هنگام حمله مغولان این سربازان به چهار گروه تقسیم شدند:
گروه نخست به چنگیز پیوسته و از هیچ جنایت و غارت و تجاوزی فروگزاری نکردند.
گروه دوم پایتخت را آشغال و بدون اطاعت از خوارزمشاه به دفاع از شهرهایی که حضور داشتند. پرداختند اما خیلی سریع شکست خوردند.
گروه سوم در کنار جلال الدین خوارزمشاه باقی ماندند و در لشکر او به غارت آذربایجان، قفقاز و کردستان پرداختند و سرانجام یا توسط مردم این نواحی کشته شدند و یا توسط مغولان متواری شدند.
اما گروه چهارم که از سمرقند و بخارا گریخته بودند. به جای دفاع از کشور به غارت مردم ایران پرداختند.
▫️سلطان محمد خوارزمشاه پس از سقوط سمرقند از بلخ به سمت نیشابور حرکت نمود و علت آن نیز ترس و وحشت از لشکر مغولان نبود. بلکه اتفاق دیگری افتاده بود.
اما چه اتفاقی باعث فرار سلطان شده بود؟
(در صفحه 146 از جلد بیست و ششم کتاب الکامل نوشته ابن اثیر)
چنین آمده:
که با محاصره سمرقند، سپاهیان مدافع این شهر به واسطه ترک بودن و نزدیکی نژادی با مغولان از آنها امان خواسته و به آنان پیوستند.
(منظور از این گروه از ترکان، مردم آذربایجان یا ترکیه نیست. بلکه قزاق ها، ازبک ها، قرقیزها و ایغورها می باشد.)
همچنین صفحه 312 از کتاب طبقات ناصری نوشته جوزجانی چنین میگوید:
که سلطان از دست سپاه چنگیز فرار نکرد. بلکه از توطئه داخلی لشکر خود گریخته بود.
جوزجانی میگوید: چون خبر سقوط سمرقند و بخارا به سلطان رسید. بیشتر سپاهیان وفادار او از جمله لشکر تیمور ملک در فرارود در حال دفاع از وطن بودند و سپاهیانی که در بلخ در اردوی سلطان بودند. بیشتر از تاتارها و خُطاییان بودەاند و همین گروه از ترکان بیگانه تصمیم گرفتند که سلطان را گرفته و به چنگیز تحویل دهند. بنابراین به سراپرده سلطان حمله کردند. اما سلطان که ساعتی قبل از توطئه آگاه شده بود. سراپرده را ترک کرده بود.
توطئه گران لشکر سلطان را بر هم زدند و نقشه آنان از قبل با چنگیز هماهنگ شده بود.
چون در صفحه 3345 کتاب تاریخ روضه الصفا نوشته میرخواند گفته شده:
که سوقصد کنندگان به سلطان پس از عدم موفقیت در ماموریت خود به نزد چنگیز رفتند.
سلطان محمد که تا قبل از سقوط سمرقند و بخارا مطمئن بود چنگیز را به راحتی در دام می اندازد. از جفای لشکریان خود ناامیدانه به سمت نیشابور حرکت می کند و در آنجا به گورگانج نامەای می فرستد و از خیانت لشکریان خود، ترکان خاتون را مطلع می نماید و تاکید می کند که هر چه زودتر پایتخت را ترک نمایند و به دژ لاهیجان روند.
چنگیز نیز یک لشکر 30هزار نفره را به همراه دو فرمانده خود یعنی سپتای بهادر و جبەنویان به تعقیب سلطان فرستاد.
همچنین در این زمان، جاسوسان خلیفه با همکاری حشاشین در ایران شایعه کرده بودند، که سلطان ترسوی خوارزمشاه از جنگ با مغولان ترسیده و شهر به شهر از دست آنان می گریزد. همچنین نوشتەهای تاریخی دوره ایلخانی نیز سعی دارد که سلطان را ترسو و بی عرضه جلوه دهد.
آنچه که از روایت های مورخانی چون خواجه رشید و کتابی چون سیره جلال الدین در می یابیم. این است که سلطان به قلعه فرَّزین رفته و پس از آن در دشت ملایر با مغولان به جنگ پرداخت و پس از شکست از مغولان به سمت مازندران گریخت و از آنجا به جزیره آبسکون رفت.
نکته عجیب تر اینکه مغولان پس از نبرد ملایر، به جای تعقیب سلطان، از راه قفقاز به سمت دشت های روسیه رفته و به لشکر جوچی ملحق می شوند.
صوفی و صوفی گری پس از تهاجم مغولان در جهان اسلام گسترش فراوانی گرفت. تفکراتی چون پرهیز از لذت جویی و دنیا پرستی
https://t.me/Holilan_History
Telegram
🇮🇷هلیلان در گذر تاریخ
🔷معرفی مفاخر وآثار باستانی و طبیعی شهرستان هلیلان🔷
⏩Holilan in the course of history⏪
ارتباط با مدیر کانال جهت ارسال مطالب:
👇
@Hadinourmalkiy
💠اگر مطالب کانال موردپسندتان واقع شد ما را به دوستانتان معرفی کنید..
🔜 t.me/Holilan_History
┈••✾•🌿
⏩Holilan in the course of history⏪
ارتباط با مدیر کانال جهت ارسال مطالب:
👇
@Hadinourmalkiy
💠اگر مطالب کانال موردپسندتان واقع شد ما را به دوستانتان معرفی کنید..
🔜 t.me/Holilan_History
┈••✾•🌿
💢هلیلان
🍀عکسی بسیار زیبا ازشهر کهره
بهمن سال 96
عکاس:نادر صیفورنیا
🌨🌨🌨🌨🌨
#هلیلان در گذر تاریخ
https://t.me/Holilan_History
🍀عکسی بسیار زیبا ازشهر کهره
بهمن سال 96
عکاس:نادر صیفورنیا
🌨🌨🌨🌨🌨
#هلیلان در گذر تاریخ
https://t.me/Holilan_History
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔷 قسمتی از مستند:قوم لک
🔸ایل جلالوند چمخاله گیلان
🔸 نویسنده و کارگردان:محمود پیری
🔴 دور از لکستان است ولی اصالت خود را فراموش نکرده
#هلیلان در گذر تاریخ
https://t.me/Holilan_History
🔸ایل جلالوند چمخاله گیلان
🔸 نویسنده و کارگردان:محمود پیری
🔴 دور از لکستان است ولی اصالت خود را فراموش نکرده
#هلیلان در گذر تاریخ
https://t.me/Holilan_History
🇮🇷هلیلان در گذر تاریخ
مختصری از زندگی نامه خالو قربان لک( سالار ظفر) منبع : کتاب سرداران لک در انقلاب مشروطه تالیف : سرهنگ هادی اسفندیاری بالوند تدوینگر : هادی نورملکی بالاوند سال چاپ سال ۱۴۰۱ ص۱۰۵ ۱۲-۳-۱۴۰۲ خالو قربان سالار ظفر هرسینی قرار گیری در مرز ایران وامپراتوری عثمانی…
مختصری از زندگی نامه خالو قربان لک( سالار ظفر)
منبع : کتاب سرداران لک در انقلاب مشروطه
تالیف : سرهنگ هادی اسفندیاری بالاوند
تدوینگر : هادی نورملکی بالاوند
سال چاپ سال ۱۴۰۱
ص۱۰۷
۱۹-۷-۱۴۰۲
خالو قربان سالار ظفر هرسینی
به میرزا کوچک خان دفعتا عوض شد ودر نامه های که سرهنگ ویکهم رئیس اداره سیاسی انگلیس در گیلان به میرزا کوچک نوشت با اشاره به قرار داد۲۲ مرداد ۱۲۹۷ ( منعقد بین مقامات نظامی انگلیسی و قوای جنگل) وبا لحنی که کاملا عوض شده خطاب به میرزا می نویسد:بر کار گزاران دولت انگلستان ثابت شده است که مقاصد شما نسبت به دولت ایران صادقانه نیست. بااینکه نمایندگان ما کرارا تاکید کرده و اندرز داده اند که بادولت مرکزی کنار بیاید، مع هذا چنین صلاح دیده اید که به دوستانه ما اعتنا نگذارید، بنابراین محض اینکه راه بهانه و دستاویز مسدود شود مناسب دانستیم توضیحی صادقانه در باره وضعی که پیش آورده اید به شما بدهیم ....سرهنگ انگلیسی در ادامه تسلط انگلستان براین را دوستانه خوانده و ضرب الاجلی تا ۱۳/ فروردین ۱۲۹۸ برای تسلیم جنگلی ها تعین می کند. از همین تاریخ میان خودجنگلی ها اختلاف و دو دستگی
https://t.me/Holilan_History
منبع : کتاب سرداران لک در انقلاب مشروطه
تالیف : سرهنگ هادی اسفندیاری بالاوند
تدوینگر : هادی نورملکی بالاوند
سال چاپ سال ۱۴۰۱
ص۱۰۷
۱۹-۷-۱۴۰۲
خالو قربان سالار ظفر هرسینی
به میرزا کوچک خان دفعتا عوض شد ودر نامه های که سرهنگ ویکهم رئیس اداره سیاسی انگلیس در گیلان به میرزا کوچک نوشت با اشاره به قرار داد۲۲ مرداد ۱۲۹۷ ( منعقد بین مقامات نظامی انگلیسی و قوای جنگل) وبا لحنی که کاملا عوض شده خطاب به میرزا می نویسد:بر کار گزاران دولت انگلستان ثابت شده است که مقاصد شما نسبت به دولت ایران صادقانه نیست. بااینکه نمایندگان ما کرارا تاکید کرده و اندرز داده اند که بادولت مرکزی کنار بیاید، مع هذا چنین صلاح دیده اید که به دوستانه ما اعتنا نگذارید، بنابراین محض اینکه راه بهانه و دستاویز مسدود شود مناسب دانستیم توضیحی صادقانه در باره وضعی که پیش آورده اید به شما بدهیم ....سرهنگ انگلیسی در ادامه تسلط انگلستان براین را دوستانه خوانده و ضرب الاجلی تا ۱۳/ فروردین ۱۲۹۸ برای تسلیم جنگلی ها تعین می کند. از همین تاریخ میان خودجنگلی ها اختلاف و دو دستگی
https://t.me/Holilan_History
🇮🇷هلیلان در گذر تاریخ
ماجرای حمله مغولان به ایران گردآورنده: دکتر باقر پیری ویراستار : هادی نورملکی قسمت چهاردهم ۱۹-۳-۱۴۰۲ اما با خیانت ترکان لشکر متوجه میشود که نفوذ چنگیز در قلمرو او تا چه حد عمیق بوده است. امپراطوری خوارزمشاهی که با کمک ترکان قپچاق توانسته بود کمتر از نیم…
ماجرای حمله مغولان به ایران
گردآورنده: دکتر باقر پیری
ویراستار : هادی نورملکی بالاوند
قسمت پانزدهم
۲۰-۳-۱۴۰۲
و قدرت طلبی به تمام داستانهای تاریخی، از جمله حمله مغولان نیز وارد شد و سلطان نگون بخت خوارزمشاهی را هم بی نصیب نگذاشت.
اینکه نتیجه آخرین نبرد سلطان محمد و مغولان در دشت دولت آباد چه بوده مشخص نیست و منابعی که قصد تخریب شخصیت سلطان محمد را دارند او را بازنده این نبرد اعلام می کنند.
(در نخستین ترجمه از کتاب سیره جلال الدین آمده است که چون سلطان به دولت آباد رسید. چند روز آنجا بود و قریب 20 هزار با وی بودند. ناگاه آواز غارت برخاست.
سلطان از میدان گریخت و باقی افراد طعمه شمشیر شدند و سلطان به گیلان رفت و از آنجا به کنار بحر قلزم آمد و در دهی از از این منطقه ساکن شد. چنین بود. سلطان در اوج گمنامی برای اقامه نمازهای پنجگانه به مسجد می رفت و می گریست و نذر می کرد که اگر بر مغولها پیروز شود. عدالت پیشه کند و از هوای نفس دوری نماید.)
از این داستان مشخص است که یک صوفی تارک دنیا آن را نوشته است و هدف آن نشان دادن آخر عاقبت دنیا پرستی می باشد.
https://t.me/Holilan_History
گردآورنده: دکتر باقر پیری
ویراستار : هادی نورملکی بالاوند
قسمت پانزدهم
۲۰-۳-۱۴۰۲
و قدرت طلبی به تمام داستانهای تاریخی، از جمله حمله مغولان نیز وارد شد و سلطان نگون بخت خوارزمشاهی را هم بی نصیب نگذاشت.
اینکه نتیجه آخرین نبرد سلطان محمد و مغولان در دشت دولت آباد چه بوده مشخص نیست و منابعی که قصد تخریب شخصیت سلطان محمد را دارند او را بازنده این نبرد اعلام می کنند.
(در نخستین ترجمه از کتاب سیره جلال الدین آمده است که چون سلطان به دولت آباد رسید. چند روز آنجا بود و قریب 20 هزار با وی بودند. ناگاه آواز غارت برخاست.
سلطان از میدان گریخت و باقی افراد طعمه شمشیر شدند و سلطان به گیلان رفت و از آنجا به کنار بحر قلزم آمد و در دهی از از این منطقه ساکن شد. چنین بود. سلطان در اوج گمنامی برای اقامه نمازهای پنجگانه به مسجد می رفت و می گریست و نذر می کرد که اگر بر مغولها پیروز شود. عدالت پیشه کند و از هوای نفس دوری نماید.)
از این داستان مشخص است که یک صوفی تارک دنیا آن را نوشته است و هدف آن نشان دادن آخر عاقبت دنیا پرستی می باشد.
https://t.me/Holilan_History
🇮🇷هلیلان در گذر تاریخ
قلمرو زیاریان در اوج قدرت در دوران مرداویج زیاری نواحی کمرنگ پس از نبردهای همدان، اصفهان و خوزستان فتح شدند.
🛑مرگ مرداویج و بررسی علل آن
📚سرانجام مرداویج در سال ۳۲۳ هجری و در حمام کاخ خود به وسیله چند تن از غلامان ترکش کشته شد. دربارهٔ انگیزهٔ کشته شدن مرداویج آرای گوناگونی توسط مورخان معاصر او، از آن میان مسعودی و صولی، بیان شدهاست. کاملترین شرح ازآنِ نویسنده تجاربالامم است. ابوعلی مسکویه میگوید: او ترکان را خوار میشمرد و به آنان اعتماد نداشت و یاران دیلمی خویش را مینواخت و برعکس به غلامان ترک سخت میگرفت.
📚ابوعلی مسکویه شرح ماجرا را آن سان که از استادش ابوالفضلبن عمید شنیده بود نقل میکند. در شمار لشکریان او گذشته از مزدوران، غلامان زرخرید ترک نیز یافت میشدند. یک بار تنی چند از این غلامان که تا پاسی از شب سرگرم تیمار اسبان بودند با همهمهای مرداویج را از خفتن بازداشتند. مرداویج بر آنان خشمناک شد و به فرمان وی آنان را افسار زدند و همانند اسبان در طویله بستند. این توهین سبب تحریک غلامان ترک شد، پس برای کشتن او همآواز شدند. هنگامی که مرداویج وارد گرمابه شد، از نگهبان ویژه او خواستند تا سلاح او را به درون نبرد (او بر این عادت بود که همیشه یک دشنه در دستمال به درون گرمابه میبرد)، سپس خود به گرمابه رفته به مرداویج حملهور شده و او را به قتل رسانیدند.
📚در الاوراق صولی انگیزه کشته شدن مرداویج به گونه دیگر آمدهاست. مرداویج سپاهیان خود را به دو گروه کرده بود. گیلیان و دیلمیان هممیهنان و ویژگان او بودند که ری را به دست ایشان گشوده بود. دیگر ترکان خراسان بودند. پس گروهی از ترکان را برکشید و در نتیجه دیلمیان از او گلهمند شدند، او در پاسخ میگفت من ترکان را برای پشتیبانی از شما آوردهام تا پیشاپیش شما بجنگند. شما خواص من هستید. من از شما و برای شما هستم. چون این سخنان به ترکان رسید، برای کشتن او همداستان شدند و او رادر گرمابه کشتند.
📚بدون شک یکی از اشتباهات بزرگ مرداویج کینه و دشمنی نسبت به ترکان بود و در حالی که او می توانست با بهره گیری از نیروی ترکان زودتر به اهداف خود مبنی بر نابودی خلافت عباسی و احیای شاهنشاهی ساسانی نایل آید.
📚داستان خاکسپاری مرداویج را ابومخلد عبدالله بن یحیی که از خدمتگزاران و دولتمردان مرداویج بود چنین یاد کردهاست: «هنگامی که تابوت مرداویج را به ری بردند من روزی پرجوشتر از آن روز ندیدم، همه گیلیان و دیلمیان چهار فرسنگ راه را پای برهنه پیمودند.» او میگفت برادر مرداویج نیز با ایشان پیاده آمد.میگفت: «من هیچ سپاه ندیده بودم که پس از مرگ فرمانروا، بی هزینه درم و دینار مردان و سربازانش اینچنین به او وفادار بمانند که ایشان بدین شکل به برادرش وُشمگیر پیوستند.»
📚کشته شدن مرداویج به دست ترکان نمونه کوچکی از شورشهای محلی ترکان و پیشدرآمد چیرگی ایشان بر آذربایجان بود. آنان مرداویج را با الهام گرفتن از بغداد به نام «ملحد» کشتند. بنابر نظر صولی میتوان نتیجه گرفت که کشتن مرداویج یک مسئله اجتماعی بودهاست، مسعودی نیز تأیید میکند که هنگامی که مرداویج میخواست به بغداد رود و خلیفه را دستگیر کند به قتل رسید.
📚ابوعلی مسکویه و مسعودی هر دو، خلیفه را در کشتن مرداویج سهیم میدانند. اینان و دو تن از غلامان او «بجکم» و «توزون» را نام میبرند. این دو بودند که از کینه ترکان نسبت به مرداویج بهره جستند و پس از کشته شدن مرداویج به عراق گریختند و در شمار سپاهیان خلیفه درآمدند و اندک زمانی به مقام امیرالامرایی رسیدند. صولی در قصیدهای طولانی و بدیع که به زبان عربی و در ستایش و مدح خلیفه، الراضیبالله، سرودهاست، به قتل مرداویج اشاره کرده و این را یک پیروزی برای خلیفه برمیشمارد و مرگ مرداویج را به منزلهی پایان آتش مجوس میداند.
منابع
مهرآبادی، تاریخ سلسله زیاری
رجبی، جایگاه مرداویج در تاریخ ایران
کویر، هزاره ققنوس
صدرهاشمی، «مرداویج زیاری و قتل او در حمام اصفهان»
📚سرانجام مرداویج در سال ۳۲۳ هجری و در حمام کاخ خود به وسیله چند تن از غلامان ترکش کشته شد. دربارهٔ انگیزهٔ کشته شدن مرداویج آرای گوناگونی توسط مورخان معاصر او، از آن میان مسعودی و صولی، بیان شدهاست. کاملترین شرح ازآنِ نویسنده تجاربالامم است. ابوعلی مسکویه میگوید: او ترکان را خوار میشمرد و به آنان اعتماد نداشت و یاران دیلمی خویش را مینواخت و برعکس به غلامان ترک سخت میگرفت.
📚ابوعلی مسکویه شرح ماجرا را آن سان که از استادش ابوالفضلبن عمید شنیده بود نقل میکند. در شمار لشکریان او گذشته از مزدوران، غلامان زرخرید ترک نیز یافت میشدند. یک بار تنی چند از این غلامان که تا پاسی از شب سرگرم تیمار اسبان بودند با همهمهای مرداویج را از خفتن بازداشتند. مرداویج بر آنان خشمناک شد و به فرمان وی آنان را افسار زدند و همانند اسبان در طویله بستند. این توهین سبب تحریک غلامان ترک شد، پس برای کشتن او همآواز شدند. هنگامی که مرداویج وارد گرمابه شد، از نگهبان ویژه او خواستند تا سلاح او را به درون نبرد (او بر این عادت بود که همیشه یک دشنه در دستمال به درون گرمابه میبرد)، سپس خود به گرمابه رفته به مرداویج حملهور شده و او را به قتل رسانیدند.
📚در الاوراق صولی انگیزه کشته شدن مرداویج به گونه دیگر آمدهاست. مرداویج سپاهیان خود را به دو گروه کرده بود. گیلیان و دیلمیان هممیهنان و ویژگان او بودند که ری را به دست ایشان گشوده بود. دیگر ترکان خراسان بودند. پس گروهی از ترکان را برکشید و در نتیجه دیلمیان از او گلهمند شدند، او در پاسخ میگفت من ترکان را برای پشتیبانی از شما آوردهام تا پیشاپیش شما بجنگند. شما خواص من هستید. من از شما و برای شما هستم. چون این سخنان به ترکان رسید، برای کشتن او همداستان شدند و او رادر گرمابه کشتند.
📚بدون شک یکی از اشتباهات بزرگ مرداویج کینه و دشمنی نسبت به ترکان بود و در حالی که او می توانست با بهره گیری از نیروی ترکان زودتر به اهداف خود مبنی بر نابودی خلافت عباسی و احیای شاهنشاهی ساسانی نایل آید.
📚داستان خاکسپاری مرداویج را ابومخلد عبدالله بن یحیی که از خدمتگزاران و دولتمردان مرداویج بود چنین یاد کردهاست: «هنگامی که تابوت مرداویج را به ری بردند من روزی پرجوشتر از آن روز ندیدم، همه گیلیان و دیلمیان چهار فرسنگ راه را پای برهنه پیمودند.» او میگفت برادر مرداویج نیز با ایشان پیاده آمد.میگفت: «من هیچ سپاه ندیده بودم که پس از مرگ فرمانروا، بی هزینه درم و دینار مردان و سربازانش اینچنین به او وفادار بمانند که ایشان بدین شکل به برادرش وُشمگیر پیوستند.»
📚کشته شدن مرداویج به دست ترکان نمونه کوچکی از شورشهای محلی ترکان و پیشدرآمد چیرگی ایشان بر آذربایجان بود. آنان مرداویج را با الهام گرفتن از بغداد به نام «ملحد» کشتند. بنابر نظر صولی میتوان نتیجه گرفت که کشتن مرداویج یک مسئله اجتماعی بودهاست، مسعودی نیز تأیید میکند که هنگامی که مرداویج میخواست به بغداد رود و خلیفه را دستگیر کند به قتل رسید.
📚ابوعلی مسکویه و مسعودی هر دو، خلیفه را در کشتن مرداویج سهیم میدانند. اینان و دو تن از غلامان او «بجکم» و «توزون» را نام میبرند. این دو بودند که از کینه ترکان نسبت به مرداویج بهره جستند و پس از کشته شدن مرداویج به عراق گریختند و در شمار سپاهیان خلیفه درآمدند و اندک زمانی به مقام امیرالامرایی رسیدند. صولی در قصیدهای طولانی و بدیع که به زبان عربی و در ستایش و مدح خلیفه، الراضیبالله، سرودهاست، به قتل مرداویج اشاره کرده و این را یک پیروزی برای خلیفه برمیشمارد و مرگ مرداویج را به منزلهی پایان آتش مجوس میداند.
منابع
مهرآبادی، تاریخ سلسله زیاری
رجبی، جایگاه مرداویج در تاریخ ایران
کویر، هزاره ققنوس
صدرهاشمی، «مرداویج زیاری و قتل او در حمام اصفهان»
🇮🇷هلیلان در گذر تاریخ
📖 #داستانهای_شاهنامه ✍ فریناز جلالی قسمت پنجاه هشتم ۱۸-۴-۱۴۰۲ 💠 زاده شدن رستم(بخش پایانی) 🔸وقتی خبر به سام رسید که پسر زال شیر مردی شده است آرزومند دیدار کودک شد و به زابلستان رفت پس زال و مهراب به پیشوازش آمدند و از او استقبال کردند . وقتی سام از دور رستم…
📖 #داستانهای_شاهنامه
✍ فریناز جلالی
قسمت پنجاه نهم
۲۱-۳-۱۴۰۲
💠 رفتن رستم به کوه سپند(بخش اول)
🔸روزی رستم در بوستان با دوستانش به شادی می گذراند . زال به فرزندش گفت : دلیرانت را آماده کن و خلعت و ساز و برگ به آنها بده و مهیای جنگ باش .تهمتن از بس شراب نوشیده بود مست شده و برای خواب به سوی شبستان آمد ناگاه از خواب پرید و فهمید که پیل سپیدش رها شده است و گمان می رود که به مردم گزند برسد پس گرز نیای خود را برداشت و خواست به دنبال فیل خارج شود اما خدمتکاران گفتند این موقع شب صلاح نیست و جلویش را گرفتند ولی رستم آنها را عقب زد و رفت . فیل را چون کوهی خروشان دید به طوریکه زمین زیر او مثل دیگ جوشانی می لرزید . تهمتن نعره زد و به سمت او رفت و گرز را بر سرش کوفت و فیل برزمین افتاد. رستم بازگشت و خوابید.
✍ فریناز جلالی
قسمت پنجاه نهم
۲۱-۳-۱۴۰۲
💠 رفتن رستم به کوه سپند(بخش اول)
🔸روزی رستم در بوستان با دوستانش به شادی می گذراند . زال به فرزندش گفت : دلیرانت را آماده کن و خلعت و ساز و برگ به آنها بده و مهیای جنگ باش .تهمتن از بس شراب نوشیده بود مست شده و برای خواب به سوی شبستان آمد ناگاه از خواب پرید و فهمید که پیل سپیدش رها شده است و گمان می رود که به مردم گزند برسد پس گرز نیای خود را برداشت و خواست به دنبال فیل خارج شود اما خدمتکاران گفتند این موقع شب صلاح نیست و جلویش را گرفتند ولی رستم آنها را عقب زد و رفت . فیل را چون کوهی خروشان دید به طوریکه زمین زیر او مثل دیگ جوشانی می لرزید . تهمتن نعره زد و به سمت او رفت و گرز را بر سرش کوفت و فیل برزمین افتاد. رستم بازگشت و خوابید.
قتل آغامحمدخان قاجار
----⚜۰🔶۰⚜----
در ایام محاصره قره باغ، مقداری خربزه برای شاه آورده بودند که تحویل آبدار خود نموده و امر داده بود که هر وعده مثلا نصف یک خربزه را که به گنجایش یک ظرف میشود، در سفره غذای او بگذارند. خربزهها زودتر از حسابی که شاه داشته است تمام میشود. شاه تاریخ روز آوردن خربزهها و اینکه چند دانه آن به مصرف رسیده و چند دانه آن باید باقی مانده باشد دقیقا تعیین و از آبدار باقیمانده را مطالبه میکند. آبدار هم نجات را در حقیقتگویی میپندارد و اعتراف میکند که با دو نفر از پیشخدمتها آنها را خوردهاند. شاه برای همین جرم، امر به کشتن هر سه نفر میدهد. بعد از آنکه ملازمان به خاطر او میآورند که شب جمعه است، اعدام آنها را به صبح شنبه محول میکند و چون محکومان به تجربه میدانستند که حکم شاه استینافناپذیر است، جمعه شب سه نفری وارد خوابگاه او شده کارش را میسازند و جواهرهای سلطنتی را برمیدارند و فرار میکنند.»
بن مایه:شرح زندگانی من عبدالله مستوفی
https://t.me/Holilan_History
----⚜۰🔶۰⚜----
در ایام محاصره قره باغ، مقداری خربزه برای شاه آورده بودند که تحویل آبدار خود نموده و امر داده بود که هر وعده مثلا نصف یک خربزه را که به گنجایش یک ظرف میشود، در سفره غذای او بگذارند. خربزهها زودتر از حسابی که شاه داشته است تمام میشود. شاه تاریخ روز آوردن خربزهها و اینکه چند دانه آن به مصرف رسیده و چند دانه آن باید باقی مانده باشد دقیقا تعیین و از آبدار باقیمانده را مطالبه میکند. آبدار هم نجات را در حقیقتگویی میپندارد و اعتراف میکند که با دو نفر از پیشخدمتها آنها را خوردهاند. شاه برای همین جرم، امر به کشتن هر سه نفر میدهد. بعد از آنکه ملازمان به خاطر او میآورند که شب جمعه است، اعدام آنها را به صبح شنبه محول میکند و چون محکومان به تجربه میدانستند که حکم شاه استینافناپذیر است، جمعه شب سه نفری وارد خوابگاه او شده کارش را میسازند و جواهرهای سلطنتی را برمیدارند و فرار میکنند.»
بن مایه:شرح زندگانی من عبدالله مستوفی
https://t.me/Holilan_History
🇮🇷هلیلان در گذر تاریخ
📖 #داستانهای_شاهنامه ✍ فریناز جلالی قسمت پنجاه نهم ۲۱-۳-۱۴۰۲ 💠 رفتن رستم به کوه سپند(بخش اول) 🔸روزی رستم در بوستان با دوستانش به شادی می گذراند . زال به فرزندش گفت : دلیرانت را آماده کن و خلعت و ساز و برگ به آنها بده و مهیای جنگ باش .تهمتن از بس شراب نوشیده…
📖 #داستانهای_شاهنامه
✍ فریناز جلالی
قسمت شصت
۲۲-۳-۱۴۰۲
💠 رفتن رستم به کوه سپند(بخش دوم)
🔸صبح روز بعد به زال خبر دادند که رستم چگونه پیل را به خاک کشید پس فرمود تا رستم به نزدش بیاید . پدر یال و دست و سرش را بوسید و گفت : به کوه سپند برو . آنجا کوهی می بینی که سر به ابر کشیده و حتی عقاب هم به نوک آن نمی رسد . آنجا گروهی هستند که با حیله نریمان را از پا درآوردند و تاکنون هم سام نتوانسته انتقام پدرش را از آنها بگیرد و اکنون نوبت توست که به کینخواهی نریمان روی . خودت را به شکل ساربانی درآور و تعدادی شتر نیز با خود ببر و نمک بارشان کن چون نمک برای آنها باارزش است و وقتی تو را بانمک ببینند به استقبالت می آیند.
🔸رستم راه افتاد و وقتی به نزدیکی کوه سپند رسید دیده بان آنها را دید و به نزد سالارش رفت و گفت : کاروانی می آید فکر کنم بارشان نمک است . سالار کسی را فرستاد تا از بار آنها مطمئن شود و پس از اطمینان فرمود تا درها را گشودند و کاروان داخل شد و همه اطرافش را گرفتند و هرکس زر و سیم و جامه می داد و نمک می گرفت.
✍ فریناز جلالی
قسمت شصت
۲۲-۳-۱۴۰۲
💠 رفتن رستم به کوه سپند(بخش دوم)
🔸صبح روز بعد به زال خبر دادند که رستم چگونه پیل را به خاک کشید پس فرمود تا رستم به نزدش بیاید . پدر یال و دست و سرش را بوسید و گفت : به کوه سپند برو . آنجا کوهی می بینی که سر به ابر کشیده و حتی عقاب هم به نوک آن نمی رسد . آنجا گروهی هستند که با حیله نریمان را از پا درآوردند و تاکنون هم سام نتوانسته انتقام پدرش را از آنها بگیرد و اکنون نوبت توست که به کینخواهی نریمان روی . خودت را به شکل ساربانی درآور و تعدادی شتر نیز با خود ببر و نمک بارشان کن چون نمک برای آنها باارزش است و وقتی تو را بانمک ببینند به استقبالت می آیند.
🔸رستم راه افتاد و وقتی به نزدیکی کوه سپند رسید دیده بان آنها را دید و به نزد سالارش رفت و گفت : کاروانی می آید فکر کنم بارشان نمک است . سالار کسی را فرستاد تا از بار آنها مطمئن شود و پس از اطمینان فرمود تا درها را گشودند و کاروان داخل شد و همه اطرافش را گرفتند و هرکس زر و سیم و جامه می داد و نمک می گرفت.
🇮🇷هلیلان در گذر تاریخ
مختصری از زندگی نامه خالو قربان لک( سالار ظفر) منبع : کتاب سرداران لک در انقلاب مشروطه تالیف : سرهنگ هادی اسفندیاری بالاوند تدوینگر : هادی نورملکی بالاوند سال چاپ سال ۱۴۰۱ ص۱۰۷ ۱۹-۷-۱۴۰۲ خالو قربان سالار ظفر هرسینی به میرزا کوچک خان دفعتا عوض شد ودر نامه…
مختصری از زندگی نامه خالو قربان لک( سالار ظفر)
منبع : کتاب سرداران لک در انقلاب مشروطه
تالیف : سرهنگ هادی اسفندیاری بالاوند
تدوینگر : هادی نورملکی بالاوند
سال چاپ سال ۱۴۰۱
ص۱۰۷
۲۲-۳-۱۴۰۲
قسمت پنجم
خالو قربان سالار ظفر هرسینی
افتاده بود. طرفداران حاج شیخ احمد کسمایی از رهبران معروف جنگل علنا از میرزا کوچک بد می گفتند وشیخ محمود کسمائی برادر شیخ احمد به تهران تسلیم شد واز وثوق الدوله تامین نامه گرفت با جدا شدن شیخ احمد از میرزا انتظامات جنگل به هم ریخت.پس از آن دکتر حشمت یار دیرین میرزا که از مبارزات انتها ناپذیر جنگل خسته و فرسوده شده بود با اخذ تامین نامه به اتفاق ۲۷۰تن از همراهان مسلحش تسلیم گردید.گزارش های که روتشتاین وزیر مختار شوروی از تهران برای وزارت خارجه متبوعش فرستاد، عقیده زمامداران روسیه را کاملا عوض کرد وبه آن ها نشان داد که پشتیبانی از نهضت کمونیستی گیلان چقدر بیهوده و خطرناک است. عواقب وضع رابه صراحت گوشزد کرد، با امضا قرارداد مودت ایران و شوروی دررزمان وزارت " سید ضیاءالدین " روس ها قول دادند که دیگر از انقلاب جنگل پشتیبانی نکنند و افزون برآن کوشش کنند که میرزا بدون خونریزی تسلیم شود. به همین مناسبت در نامه ای که در مردادماه ۱۳۰۰روتشتاین مستقیما به میرزا کوچک خان نوشت، پیامدهای این وضع را به صراحت گوشزد کرد وبه او اندرز داد تا دیر نشده با حکومت مرکزی ایران که کارگردان حقیقی اش در این تاریخ رضاخان سردار سپه بود کنار آید واز جنگ و خونریزی بیهوده اجتناب ورزد.کوچک خان در پاسخ به او در حدود اواسط شهریور ۱۳۰۰ نامه ای بدین شرح نوشت:
من انقلاب را یگانه راه علاج و نجات قطعی ملت از مشکلات موجود می دانم ؛اما اکنون که شما[ روتشتاین] با نظرات صائب حکومت سویت روسیه و اطلاع وسیعی که در سیاست مملکت و قضایای بین المللی دارید وکاملا در مراسله شریفه شرح داده شده اند، صلاح را درسکوت می بیند، من به اطمینان صداقت و آزادی خواهی شما هم عقیده می شوم به اینکه ادامه انقلاب، استقلال سیاسی واقتصادی مملکت جریحه دارمی کند و نفوذ امپریالیزم انگلیس را تقویت می نماید و فکرملوک الطوایفی رادر تمامیت خاک ایران قوت می بخشد، ناچارم برای درهم شکستن پنجه های دسیسه کار آن ها، سکوت را گورا بشمارم وبه امید حکومت ساویت روسیه که پناهگاه احرار عالم است جمعیت خودرا به صبر و آرامش تشویق و منتظر بمانم که سیاست دولت تاچه پایه منافع توده اصلی مردم را در نظر خواهد گرفت واز استقلال ایران دفاع خواهد کرد... در خاتمه این نکته را لازم به تذکر می داند که مقصود من ویارانم حفظ استقلال مملکت واصلاح وتقویت مرکزاست. تجزیه گیلان راکه مقدمه ملوک الطوایفی و ضعف ایران است، خیانت صریح دانسته و میدانم. چنانچه پیشنهادات همیشگی مابه دولت رفع این توهم را تائید می نماید.
میرزا کوچک خان بی میل نبود شرایط را بپذیرد و حتی نمایندگانی از سوی اوتعین شدند تا وزیر جنگ سردار سپه راکه درراس قوایی برای حل مسله گیلان وارد رشت شده بود ملاقات کنند. دراین روابط میرزا دوباره با خالوقربان، احسان الله خان و حیدر عمو اوغلی تیره شده بودو این تیرگی روابط ناشی از واقعه ای بود که در " ملاسرا" روی داد ونشان داد که طرفداران میرزا در خیال دستگیری خالو قربان و یاران او بوده اند. حادثه " ملاسرا" منجر به جنگی ۷ روزه میان جنگلی ها از یک سو کردها( منظور چریک های لک همراه خالو قربان است) و روس ها از سوی دیگر گردید و اوضاعی پیش آورد که قوای دولتی حد اعلای استفاده را از آن کردند. اسنادی که درسال های اخیر یافت شده، دونامه ای است که کوچک خان پس از واقعه ای ملاسرا به نخست وزیر قوام السطنه نوشته و خود پای آن هارا امضا کرده است. در تصویب این اسناد دست کم افرادی چون کوچک خان پس از واقعه ی ملا سرا به نخست وزیر قوام السطنه نوشته و خود پای آن ها را امضا کرده است.در تصویب این اسناد دست کم افرادی چون کوچک خان، میرزا محمد انشایی، سعدالله درویش و میرزا صالح مظفر زاده مشارکت داشته اندکه در نامه به عنوان متولیان" جمعیت جنگل " نامیده شده اند.مضمون این دونامه این است که جمعیت جنگل حاضر است که با دولت مصالحه کندوافراد حامل نامه نیز اختیار تام دارند تا اگر بر سر پیشنهادهای طرح شده در این نامه ها مشکلی پیش بیاید، حل کنند؛ اما با واقعه ی ملاسرا و شکاف عظیم بین متحدان و تضعیف شدید موضع کوچک خان و جنگلیان، دیگر وی اعتبار خود را در پایتخت نزد جناح های مختلف مذاکره کننده با او از دست می دهد.با بی اعتبار شدن جنگلیان، دولت و رضاخان سردارسپه راهی گیلان می شود. رضاخان که موقعیت را پس از واقعه ی ملاسرا مناسب حمله به گیلان دیده بود، در ۱۷مهر ۱۳۰۰از تهران به طرف گیلان حرکت کرد. در این حرکت، روتشتاین سفیر شوروی، اتاشه ی نظامی خود " کلانتروف"را با او به گیلان فرستاد تا هواداران دولت شوروی درانقلاب
https://t.me/Holilan_History
منبع : کتاب سرداران لک در انقلاب مشروطه
تالیف : سرهنگ هادی اسفندیاری بالاوند
تدوینگر : هادی نورملکی بالاوند
سال چاپ سال ۱۴۰۱
ص۱۰۷
۲۲-۳-۱۴۰۲
قسمت پنجم
خالو قربان سالار ظفر هرسینی
افتاده بود. طرفداران حاج شیخ احمد کسمایی از رهبران معروف جنگل علنا از میرزا کوچک بد می گفتند وشیخ محمود کسمائی برادر شیخ احمد به تهران تسلیم شد واز وثوق الدوله تامین نامه گرفت با جدا شدن شیخ احمد از میرزا انتظامات جنگل به هم ریخت.پس از آن دکتر حشمت یار دیرین میرزا که از مبارزات انتها ناپذیر جنگل خسته و فرسوده شده بود با اخذ تامین نامه به اتفاق ۲۷۰تن از همراهان مسلحش تسلیم گردید.گزارش های که روتشتاین وزیر مختار شوروی از تهران برای وزارت خارجه متبوعش فرستاد، عقیده زمامداران روسیه را کاملا عوض کرد وبه آن ها نشان داد که پشتیبانی از نهضت کمونیستی گیلان چقدر بیهوده و خطرناک است. عواقب وضع رابه صراحت گوشزد کرد، با امضا قرارداد مودت ایران و شوروی دررزمان وزارت " سید ضیاءالدین " روس ها قول دادند که دیگر از انقلاب جنگل پشتیبانی نکنند و افزون برآن کوشش کنند که میرزا بدون خونریزی تسلیم شود. به همین مناسبت در نامه ای که در مردادماه ۱۳۰۰روتشتاین مستقیما به میرزا کوچک خان نوشت، پیامدهای این وضع را به صراحت گوشزد کرد وبه او اندرز داد تا دیر نشده با حکومت مرکزی ایران که کارگردان حقیقی اش در این تاریخ رضاخان سردار سپه بود کنار آید واز جنگ و خونریزی بیهوده اجتناب ورزد.کوچک خان در پاسخ به او در حدود اواسط شهریور ۱۳۰۰ نامه ای بدین شرح نوشت:
من انقلاب را یگانه راه علاج و نجات قطعی ملت از مشکلات موجود می دانم ؛اما اکنون که شما[ روتشتاین] با نظرات صائب حکومت سویت روسیه و اطلاع وسیعی که در سیاست مملکت و قضایای بین المللی دارید وکاملا در مراسله شریفه شرح داده شده اند، صلاح را درسکوت می بیند، من به اطمینان صداقت و آزادی خواهی شما هم عقیده می شوم به اینکه ادامه انقلاب، استقلال سیاسی واقتصادی مملکت جریحه دارمی کند و نفوذ امپریالیزم انگلیس را تقویت می نماید و فکرملوک الطوایفی رادر تمامیت خاک ایران قوت می بخشد، ناچارم برای درهم شکستن پنجه های دسیسه کار آن ها، سکوت را گورا بشمارم وبه امید حکومت ساویت روسیه که پناهگاه احرار عالم است جمعیت خودرا به صبر و آرامش تشویق و منتظر بمانم که سیاست دولت تاچه پایه منافع توده اصلی مردم را در نظر خواهد گرفت واز استقلال ایران دفاع خواهد کرد... در خاتمه این نکته را لازم به تذکر می داند که مقصود من ویارانم حفظ استقلال مملکت واصلاح وتقویت مرکزاست. تجزیه گیلان راکه مقدمه ملوک الطوایفی و ضعف ایران است، خیانت صریح دانسته و میدانم. چنانچه پیشنهادات همیشگی مابه دولت رفع این توهم را تائید می نماید.
میرزا کوچک خان بی میل نبود شرایط را بپذیرد و حتی نمایندگانی از سوی اوتعین شدند تا وزیر جنگ سردار سپه راکه درراس قوایی برای حل مسله گیلان وارد رشت شده بود ملاقات کنند. دراین روابط میرزا دوباره با خالوقربان، احسان الله خان و حیدر عمو اوغلی تیره شده بودو این تیرگی روابط ناشی از واقعه ای بود که در " ملاسرا" روی داد ونشان داد که طرفداران میرزا در خیال دستگیری خالو قربان و یاران او بوده اند. حادثه " ملاسرا" منجر به جنگی ۷ روزه میان جنگلی ها از یک سو کردها( منظور چریک های لک همراه خالو قربان است) و روس ها از سوی دیگر گردید و اوضاعی پیش آورد که قوای دولتی حد اعلای استفاده را از آن کردند. اسنادی که درسال های اخیر یافت شده، دونامه ای است که کوچک خان پس از واقعه ای ملاسرا به نخست وزیر قوام السطنه نوشته و خود پای آن هارا امضا کرده است. در تصویب این اسناد دست کم افرادی چون کوچک خان پس از واقعه ی ملا سرا به نخست وزیر قوام السطنه نوشته و خود پای آن ها را امضا کرده است.در تصویب این اسناد دست کم افرادی چون کوچک خان، میرزا محمد انشایی، سعدالله درویش و میرزا صالح مظفر زاده مشارکت داشته اندکه در نامه به عنوان متولیان" جمعیت جنگل " نامیده شده اند.مضمون این دونامه این است که جمعیت جنگل حاضر است که با دولت مصالحه کندوافراد حامل نامه نیز اختیار تام دارند تا اگر بر سر پیشنهادهای طرح شده در این نامه ها مشکلی پیش بیاید، حل کنند؛ اما با واقعه ی ملاسرا و شکاف عظیم بین متحدان و تضعیف شدید موضع کوچک خان و جنگلیان، دیگر وی اعتبار خود را در پایتخت نزد جناح های مختلف مذاکره کننده با او از دست می دهد.با بی اعتبار شدن جنگلیان، دولت و رضاخان سردارسپه راهی گیلان می شود. رضاخان که موقعیت را پس از واقعه ی ملاسرا مناسب حمله به گیلان دیده بود، در ۱۷مهر ۱۳۰۰از تهران به طرف گیلان حرکت کرد. در این حرکت، روتشتاین سفیر شوروی، اتاشه ی نظامی خود " کلانتروف"را با او به گیلان فرستاد تا هواداران دولت شوروی درانقلاب
https://t.me/Holilan_History
Telegram
🇮🇷هلیلان در گذر تاریخ
🔷معرفی مفاخر وآثار باستانی و طبیعی شهرستان هلیلان🔷
⏩Holilan in the course of history⏪
ارتباط با مدیر کانال جهت ارسال مطالب:
👇
@Hadinourmalkiy
💠اگر مطالب کانال موردپسندتان واقع شد ما را به دوستانتان معرفی کنید..
🔜 t.me/Holilan_History
┈••✾•🌿
⏩Holilan in the course of history⏪
ارتباط با مدیر کانال جهت ارسال مطالب:
👇
@Hadinourmalkiy
💠اگر مطالب کانال موردپسندتان واقع شد ما را به دوستانتان معرفی کنید..
🔜 t.me/Holilan_History
┈••✾•🌿
🇮🇷هلیلان در گذر تاریخ
ماجرای حمله مغولان به ایران گردآورنده: دکتر باقر پیری ویراستار : هادی نورملکی بالاوند قسمت پانزدهم ۲۰-۳-۱۴۰۲ و قدرت طلبی به تمام داستانهای تاریخی، از جمله حمله مغولان نیز وارد شد و سلطان نگون بخت خوارزمشاهی را هم بی نصیب نگذاشت. اینکه نتیجه آخرین نبرد سلطان…
ماجرای حمله مغولان به ایران
گردآورنده: دکتر باقر پیری
ویراستار : هادی نورملکی بالاوند
قسمت شانزدهم
۲۲-۳-۱۴۰۲
چون لشکر سلطان را مشتی آواره دیار مفلوکان قلمداد میکند و در نهایت سلطان را پیشمان از ظلم و ستم خویش ترسیم می نماید.
👈 تعقب کنندگان چنگیز پس از نبرد، بدون اینکه به تعقیب سلطان شکست خورده بپردازند، به سمت قفقاز رفته و در آنجا به لشکر جوچی پیوستند!
چه عاملی جز شکست مغولان می توانست آنان را از تعقب سلطان باز بدارد؟
آیا غیر این است که رفتن به جزیره غیر قابل فرار آبسکون یعنی افتادن در دام مغولانی که در تعقیب او هستد و گروه دیگری از مغولان که در خراسان حضور دارند؟
در ادامه داستان تعقیب و گریز، مغولان را تا نزدیک آبسکون پیش می آورند. اما وقتی نمی توانند سلطان را دستگیر کنند. کاملاً بی خیال سلطان می شوند.
در کتاب سیره جلال الدین چنین آمده که:
سرانجام مغولان مکان او را یافتند و او بر کشتی نشست و دل بر دامن دریا سپرد. مغولها کشتی را تیر باران کردند. نسوی که روایت خود را از زبان همراهان سلطان نقل می کند می نویسد:
ما در کشتی بودیم و سلطان به شدت اندوهگین بود و می گریست و می گفت از چندین زمین های اقالیم که ملک خود گرفتیم. امروز دو گز زمین یافت نمی شود که در آنجا گوری بکاوند و این بدن بلا دیده را دفن کنند.
از متن صوفیانه و عبرت آمیز یه نکته در این متن احساس می شود و آن هم این است که سلطان از دو متر زمین و کندن گور حرف می زند که بدن بلا دیده او را در آن گور دفن نمایند.
همین گفته نشان می دهد، که سلطان می دانسته که در حال مرگ است و فقط برای گذراندن روزهای آخر عمر خود به این جزیره رفته است. اما چه عاملی باعث مرگ زود هنگام سلطان شده؟
ممکن است خوراندن زهر به او بوده باشد
پاسخ این پرسش را باید در ذات و منش و اخلاقی آلتاییان جستجو نمود؛ اولین گروه آلتاییان در دوره امیران سامانی وارد لشکر سامانیان شدند و خیلی سریع توانستند با ترکیبی از وفاداری، شجاعت و چاپلوسی حکومت شهرهای کوچک را به دست بگیرند و با ارتباط گیری با سایر آلتاییان و کشاندن آنان به لشکریان خود موفق شدند بر اربابان سامانی خود پیروز شوند و اولین حکومت ترک تبار را در خراسان تاسیس نمایند.
محمود غزنوی اولین امیر ترک تبار بود که پس از گرفتن مشرعیت از خلیفه مکّار عباسی، برای جذب قبیله های آلتایی به آنان وعده می دهد که ضمن دریافت حقوق ماهانه، در غنایم هم سهمی خواهند داشت، که این غنایم شامل اموال غارت شده مردم و زنان سرزمین ها فتح شده نیز می شد و به این ترتیب لشکریان حکومت های ترک تبار در کمتر از چند سال گاهی به بالای دویست هزار نیز می رسید و از دوران همین محمود غزنوی ست که کابوس حکومت های آلتاییان، جان و مال و ناموس ایرانی ها را تهدید می کند.
این حکومت ها خیلی سریع ظهور می کنند و خیلی سریع به قدرتمندترین حکومت منطقه یا حتی جهان تبدیل می شوند به طوری که سلطان محمد خوارزمشاه سودای فتح چین و اروپا را در سر می پروراند و به همین سرعت نیز مغلوب حکومت آلتایی دیگر می شوند. لشکریان بزرگ ترک تبار چون فاقد ملی گرایی و تعهد به حکومت هستند به خاطر تصاحب و مال و... وارد لشکر می شدند و با ظهور حکومت بزرگتر، دلیلی برای به خطر انداختن جان خود نمی دیده و به آنان ملحق می شدند.
پیوستن لشکر مسعود غزنوی به ترکان سلجوقی و پیوستن لشکر سلجوقیان به خوارزمشاهیان و پیوستن لشکر خوارزمشاهیان به مغولان گویای همین ظهور و سقوط سریع حکومت ها می باشد، که لیاقت زرخی از آنان نه تنها حکومت بر ایران نبود. بلکه بیشتر از ریاست بر قابل صحرانشین خود نیز نبود.
برخی از آنها بی اخلاق و ظالم و بودند که با یغماگری خود، بخشی از دوران تاریخ تاریک ایران را رقم زدند.
و جامعه ایرانی را دچار بیماری های اخلاقی و روانی چون عادت به دروغ، تهمت زنی، کینه ورزی، تخریب رقیبان، مفت خوری، فریب کاری و ... نمودند.
لشکر بی اصل و نصب چنگیز در طول حکومت او حدود 40 میلیون انسان را کشت که احتمالاً میلیونها نفر از آنان در ایران کشته شدند و این روند در دوران حکومت اوکتای نیز ادامه یافت و میلیونها نفر دیگر از ایرانیان نیز کشته شدند. دشت های ایران تقریباً خالی از سکنه شده و تنها قشر عشایر ایران باقی مانده بود.
آنچه باعث عقب افتادگی همیشگی ایران از رقیبان غربی خود شد. کشته شدن قشر باسواد شهری شده بود که با از بین رفتن کتابخانه های بزرگ ایران در شهر هایی چون بخارا، گرگانج، بلخ نیشابور، سمرقند و دهها شهر دیگر، شانس فراگیری دانش برای نسلی که معمولاً از قشر دامپرور و عشایر بود وجود نداشت و جامعه ایرانی که از دوران تسلط آلتاییان دچار نوعی مردسالاری و خرافه گرایی شده بود. پس از حمله مغولان حالت شدیدتری به خود گرفت و جامعه ایرانی را با خصوصیات علم گریزی نگه داشت.
اگر مغولها به ایران حمله نمی کردند ایران به دانش امروزی غربی ها می رسید
گردآورنده: دکتر باقر پیری
ویراستار : هادی نورملکی بالاوند
قسمت شانزدهم
۲۲-۳-۱۴۰۲
چون لشکر سلطان را مشتی آواره دیار مفلوکان قلمداد میکند و در نهایت سلطان را پیشمان از ظلم و ستم خویش ترسیم می نماید.
👈 تعقب کنندگان چنگیز پس از نبرد، بدون اینکه به تعقیب سلطان شکست خورده بپردازند، به سمت قفقاز رفته و در آنجا به لشکر جوچی پیوستند!
چه عاملی جز شکست مغولان می توانست آنان را از تعقب سلطان باز بدارد؟
آیا غیر این است که رفتن به جزیره غیر قابل فرار آبسکون یعنی افتادن در دام مغولانی که در تعقیب او هستد و گروه دیگری از مغولان که در خراسان حضور دارند؟
در ادامه داستان تعقیب و گریز، مغولان را تا نزدیک آبسکون پیش می آورند. اما وقتی نمی توانند سلطان را دستگیر کنند. کاملاً بی خیال سلطان می شوند.
در کتاب سیره جلال الدین چنین آمده که:
سرانجام مغولان مکان او را یافتند و او بر کشتی نشست و دل بر دامن دریا سپرد. مغولها کشتی را تیر باران کردند. نسوی که روایت خود را از زبان همراهان سلطان نقل می کند می نویسد:
ما در کشتی بودیم و سلطان به شدت اندوهگین بود و می گریست و می گفت از چندین زمین های اقالیم که ملک خود گرفتیم. امروز دو گز زمین یافت نمی شود که در آنجا گوری بکاوند و این بدن بلا دیده را دفن کنند.
از متن صوفیانه و عبرت آمیز یه نکته در این متن احساس می شود و آن هم این است که سلطان از دو متر زمین و کندن گور حرف می زند که بدن بلا دیده او را در آن گور دفن نمایند.
همین گفته نشان می دهد، که سلطان می دانسته که در حال مرگ است و فقط برای گذراندن روزهای آخر عمر خود به این جزیره رفته است. اما چه عاملی باعث مرگ زود هنگام سلطان شده؟
ممکن است خوراندن زهر به او بوده باشد
پاسخ این پرسش را باید در ذات و منش و اخلاقی آلتاییان جستجو نمود؛ اولین گروه آلتاییان در دوره امیران سامانی وارد لشکر سامانیان شدند و خیلی سریع توانستند با ترکیبی از وفاداری، شجاعت و چاپلوسی حکومت شهرهای کوچک را به دست بگیرند و با ارتباط گیری با سایر آلتاییان و کشاندن آنان به لشکریان خود موفق شدند بر اربابان سامانی خود پیروز شوند و اولین حکومت ترک تبار را در خراسان تاسیس نمایند.
محمود غزنوی اولین امیر ترک تبار بود که پس از گرفتن مشرعیت از خلیفه مکّار عباسی، برای جذب قبیله های آلتایی به آنان وعده می دهد که ضمن دریافت حقوق ماهانه، در غنایم هم سهمی خواهند داشت، که این غنایم شامل اموال غارت شده مردم و زنان سرزمین ها فتح شده نیز می شد و به این ترتیب لشکریان حکومت های ترک تبار در کمتر از چند سال گاهی به بالای دویست هزار نیز می رسید و از دوران همین محمود غزنوی ست که کابوس حکومت های آلتاییان، جان و مال و ناموس ایرانی ها را تهدید می کند.
این حکومت ها خیلی سریع ظهور می کنند و خیلی سریع به قدرتمندترین حکومت منطقه یا حتی جهان تبدیل می شوند به طوری که سلطان محمد خوارزمشاه سودای فتح چین و اروپا را در سر می پروراند و به همین سرعت نیز مغلوب حکومت آلتایی دیگر می شوند. لشکریان بزرگ ترک تبار چون فاقد ملی گرایی و تعهد به حکومت هستند به خاطر تصاحب و مال و... وارد لشکر می شدند و با ظهور حکومت بزرگتر، دلیلی برای به خطر انداختن جان خود نمی دیده و به آنان ملحق می شدند.
پیوستن لشکر مسعود غزنوی به ترکان سلجوقی و پیوستن لشکر سلجوقیان به خوارزمشاهیان و پیوستن لشکر خوارزمشاهیان به مغولان گویای همین ظهور و سقوط سریع حکومت ها می باشد، که لیاقت زرخی از آنان نه تنها حکومت بر ایران نبود. بلکه بیشتر از ریاست بر قابل صحرانشین خود نیز نبود.
برخی از آنها بی اخلاق و ظالم و بودند که با یغماگری خود، بخشی از دوران تاریخ تاریک ایران را رقم زدند.
و جامعه ایرانی را دچار بیماری های اخلاقی و روانی چون عادت به دروغ، تهمت زنی، کینه ورزی، تخریب رقیبان، مفت خوری، فریب کاری و ... نمودند.
لشکر بی اصل و نصب چنگیز در طول حکومت او حدود 40 میلیون انسان را کشت که احتمالاً میلیونها نفر از آنان در ایران کشته شدند و این روند در دوران حکومت اوکتای نیز ادامه یافت و میلیونها نفر دیگر از ایرانیان نیز کشته شدند. دشت های ایران تقریباً خالی از سکنه شده و تنها قشر عشایر ایران باقی مانده بود.
آنچه باعث عقب افتادگی همیشگی ایران از رقیبان غربی خود شد. کشته شدن قشر باسواد شهری شده بود که با از بین رفتن کتابخانه های بزرگ ایران در شهر هایی چون بخارا، گرگانج، بلخ نیشابور، سمرقند و دهها شهر دیگر، شانس فراگیری دانش برای نسلی که معمولاً از قشر دامپرور و عشایر بود وجود نداشت و جامعه ایرانی که از دوران تسلط آلتاییان دچار نوعی مردسالاری و خرافه گرایی شده بود. پس از حمله مغولان حالت شدیدتری به خود گرفت و جامعه ایرانی را با خصوصیات علم گریزی نگه داشت.
اگر مغولها به ایران حمله نمی کردند ایران به دانش امروزی غربی ها می رسید
🇮🇷هلیلان در گذر تاریخ
📖 #داستانهای_شاهنامه ✍ فریناز جلالی قسمت شصت ۲۲-۳-۱۴۰۲ 💠 رفتن رستم به کوه سپند(بخش دوم) 🔸صبح روز بعد به زال خبر دادند که رستم چگونه پیل را به خاک کشید پس فرمود تا رستم به نزدش بیاید . پدر یال و دست و سرش را بوسید و گفت : به کوه سپند برو . آنجا کوهی می بینی…
📖 #داستانهای_شاهنامه
✍ فریناز جلالی
قسمت شصت ویک
۲۵-۳-۱۴۰۲
🔸چون شب شد زمان جنگ فرا رسید و تهمتن و یارانش با تیغ و گرز و کمند همه را از پا درآوردند. رستم در آن جای تنگ خانه ای دید که از سنگ خارا درست شده بود و دری آهنین داشت پس با گرز بر آن زد و در را از جا کند و داخل شد . در آنجا سیم و زر فراوانی یافت و به یارانش گفت : گویا هرچه زر در دنیا است در این گنبد به کار رفته است . نامه ای به پدر نوشت و شرح ماجرا بازگو کرد و پرسید که با زرها و جواهرات چه کند ؟ زال از خبر پیروزی رستم شاد شد و شترانی برای آوردن بار زر فرستاد.
🔸رستم کوه سپند را به آتش کشید و به زابلستان رفت . زال به پیشوازش آمد و بر او آفرین گفت. سپس رستم نزد رودابه رفت . مادر سینه اش ببوسید و او را گرامی داشت. زال نامه ای به سام نوشت و خبر پیروزی رستم را در کوه سپند داد . سام بسیار شاد شد و نامه ای با خلعت و زیور فراوان فرستاد و از آنها تشکر کرد.
✍ فریناز جلالی
قسمت شصت ویک
۲۵-۳-۱۴۰۲
🔸چون شب شد زمان جنگ فرا رسید و تهمتن و یارانش با تیغ و گرز و کمند همه را از پا درآوردند. رستم در آن جای تنگ خانه ای دید که از سنگ خارا درست شده بود و دری آهنین داشت پس با گرز بر آن زد و در را از جا کند و داخل شد . در آنجا سیم و زر فراوانی یافت و به یارانش گفت : گویا هرچه زر در دنیا است در این گنبد به کار رفته است . نامه ای به پدر نوشت و شرح ماجرا بازگو کرد و پرسید که با زرها و جواهرات چه کند ؟ زال از خبر پیروزی رستم شاد شد و شترانی برای آوردن بار زر فرستاد.
🔸رستم کوه سپند را به آتش کشید و به زابلستان رفت . زال به پیشوازش آمد و بر او آفرین گفت. سپس رستم نزد رودابه رفت . مادر سینه اش ببوسید و او را گرامی داشت. زال نامه ای به سام نوشت و خبر پیروزی رستم را در کوه سپند داد . سام بسیار شاد شد و نامه ای با خلعت و زیور فراوان فرستاد و از آنها تشکر کرد.
اسماعیل سلطانیان بازیگر لک دار فانی را وداع گفت
اسماعیل سلطانیان متولد ۱۳۳۳ و از اهالی شهرستان هرسین بود. وی که در ده ها فیلم و سریال مختلف به بازی پرداخته است برای نخستین بار در فیلم بای سیکل ران ساخته محسن مخملباف سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد را از هفتمین جشنواره فیلم فجر دریافت کرد .همه دختران من تنها ساخته سینمایی اوست. سلطانیان فارغ التحصیل بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای دراماتیک بود و فعالیت هنری را نیز از سال 1349 با کارگردانی تئاتر آغاز کرد وی هم چنین بنیانگذار بازیگردانی در ایران است.
روحش شاد و یادش گرامی
https://t.me/Holilan_History
اسماعیل سلطانیان متولد ۱۳۳۳ و از اهالی شهرستان هرسین بود. وی که در ده ها فیلم و سریال مختلف به بازی پرداخته است برای نخستین بار در فیلم بای سیکل ران ساخته محسن مخملباف سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد را از هفتمین جشنواره فیلم فجر دریافت کرد .همه دختران من تنها ساخته سینمایی اوست. سلطانیان فارغ التحصیل بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای دراماتیک بود و فعالیت هنری را نیز از سال 1349 با کارگردانی تئاتر آغاز کرد وی هم چنین بنیانگذار بازیگردانی در ایران است.
روحش شاد و یادش گرامی
https://t.me/Holilan_History
🇮🇷هلیلان در گذر تاریخ
ماجرای حمله مغولان به ایران گردآورنده: دکتر باقر پیری ویراستار : هادی نورملکی بالاوند قسمت شانزدهم ۲۲-۳-۱۴۰۲ چون لشکر سلطان را مشتی آواره دیار مفلوکان قلمداد میکند و در نهایت سلطان را پیشمان از ظلم و ستم خویش ترسیم می نماید. 👈 تعقب کنندگان چنگیز پس از نبرد،…
ماجرای حمله مغولان به ایران
گردآورنده: دکتر باقر پیری
ویراستار : هادی نورملکی بالاوند
قسمت شانزدهم
۲۵-۳-۱۴۰۲
🔹ماجرای حملەمغولان
مغولها قصد فتح کامل اروپا را داشتند. برای همین در سال 1242 میلادی، خود را به دروازههای شرقی اروپا رسانده بودند و یک ارتش مسیحی را در لهستان و یکی دیگر را در مجارستان نابود کرده بودند.
ارتشی از شوالیههای مسیحی ژرمن، لهستانی و تمپلر که مشغول جنگ با مغولها بودند، قربانی درایت مغولها در کمین کردن و تله گذاشتن آنان شده و تقریباً تا آخرین نفرشان از بین رفته بود. لشکر مغولها به فرماندهی سبتای بهادر به پیشروی خود در گردنه کوههای کارپاتیا و دشتهای مجارستان ادامه داد. دیگر هیچ قدرتی در اروپا توان شکست مغولها را نداشت. آنها نیروهای خود را به نزدیکی وین در اتریش و دریای آدریاتیک رسانده بودند. بعد از شکست دادن شوالیهها، مغولها مجارستان را هم تحت کنترل خود گرفتند. آنها دشتهای منطقه را شبیه استپهای محل زندگی خودشان میدیدند و دامهای خود را در دشتهای منطقه به چرا گذاشته بودند.
https://t.me/Holilan_History
گردآورنده: دکتر باقر پیری
ویراستار : هادی نورملکی بالاوند
قسمت شانزدهم
۲۵-۳-۱۴۰۲
🔹ماجرای حملەمغولان
مغولها قصد فتح کامل اروپا را داشتند. برای همین در سال 1242 میلادی، خود را به دروازههای شرقی اروپا رسانده بودند و یک ارتش مسیحی را در لهستان و یکی دیگر را در مجارستان نابود کرده بودند.
ارتشی از شوالیههای مسیحی ژرمن، لهستانی و تمپلر که مشغول جنگ با مغولها بودند، قربانی درایت مغولها در کمین کردن و تله گذاشتن آنان شده و تقریباً تا آخرین نفرشان از بین رفته بود. لشکر مغولها به فرماندهی سبتای بهادر به پیشروی خود در گردنه کوههای کارپاتیا و دشتهای مجارستان ادامه داد. دیگر هیچ قدرتی در اروپا توان شکست مغولها را نداشت. آنها نیروهای خود را به نزدیکی وین در اتریش و دریای آدریاتیک رسانده بودند. بعد از شکست دادن شوالیهها، مغولها مجارستان را هم تحت کنترل خود گرفتند. آنها دشتهای منطقه را شبیه استپهای محل زندگی خودشان میدیدند و دامهای خود را در دشتهای منطقه به چرا گذاشته بودند.
https://t.me/Holilan_History
🇮🇷هلیلان در گذر تاریخ
🛑مرگ مرداویج و بررسی علل آن 📚سرانجام مرداویج در سال ۳۲۳ هجری و در حمام کاخ خود به وسیله چند تن از غلامان ترکش کشته شد. دربارهٔ انگیزهٔ کشته شدن مرداویج آرای گوناگونی توسط مورخان معاصر او، از آن میان مسعودی و صولی، بیان شدهاست. کاملترین شرح ازآنِ ن…
بقایای قلعه گبری در نزدیکی شهر ری که مرداویج زیاری درون محوطهٔ آن دفن شد.
📷 تصویری از حسین رئوف بیگ افسر فرمانده قشون متجاوز عثمانی که در بهار سال ۱۲۹۴ خورشیدی برابر با شعبان سال ۱۳۳۳ قمری به همراه پنج هزار نفر قوای عثمانی و دلو با توپخانه و استعداد تجهیزات جنگی تحت امر شهرستانهای خسروی- قصرشیرین- سرپل ذهاب- و کرند غرب را به اشغال خود در آورد که با رشادت و سلحشوری سرداران و مردم ایلات مقتدر و غیور سنجابی و گوران چنان تو دهنی به قوای عثمانی زدند و با اقتدار آنان را با شکست مواجه کردندند که با وساطتت رجال حکومتی کرمانشاه و کاپیتان شونمان و کاپیتان سن سون ضمن عقد قرارداد خسروآباد یک هفته به آنان فرصت دادن بدون قید و شرطی خاک ایران را ترک و تا خانقین عقب نشینی کنند و ۳۰۰ نفر از قوای متجاوز را به هلاکت رساندند و با اقتدار احتشام الممالک حاکم کرند و سالار افخم فرزندش را سلامت از بند و اسارت قوای عثمانی نجات میدهند این رشادتها و سلحشوری و وطن پرستی آنان در تاریخ ایران و جهان به ثبت رسیده است، یاد و خاطره ۲۰ شهید ایل سنجابی و ۱۰۰ شهید ایل گوران را گرامی میداریم و تا ابد در خاطر مردم غرب ایران زنده و جاوید هستند 💐
https://t.me/Holilan_History
https://t.me/Holilan_History
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندان دیو
🔹 زندان سلیمان یا زندان دیو، تپهای در میان دشتی زیبا در آذربایجانغربی که متعلق به دوره سوم زمینشناسیست.
🔹اگر از این کوه بالا بروید در دهانه آن با حفرهای بسیار عمیق و ترسناک روبهرو خواهید شد که با نگاه کردن به انتهای آن سرگیجه خواهید گرفت.
#هلیلان در گذر تاریخ
https://t.me/Holilan_History
🔹 زندان سلیمان یا زندان دیو، تپهای در میان دشتی زیبا در آذربایجانغربی که متعلق به دوره سوم زمینشناسیست.
🔹اگر از این کوه بالا بروید در دهانه آن با حفرهای بسیار عمیق و ترسناک روبهرو خواهید شد که با نگاه کردن به انتهای آن سرگیجه خواهید گرفت.
#هلیلان در گذر تاریخ
https://t.me/Holilan_History
🇮🇷هلیلان در گذر تاریخ
📖 #داستانهای_شاهنامه ✍ فریناز جلالی قسمت شصت ویک ۲۵-۳-۱۴۰۲ 🔸چون شب شد زمان جنگ فرا رسید و تهمتن و یارانش با تیغ و گرز و کمند همه را از پا درآوردند. رستم در آن جای تنگ خانه ای دید که از سنگ خارا درست شده بود و دری آهنین داشت پس با گرز بر آن زد و در را از جا…
📖 #داستانهای_شاهنامه
✍ فریناز جلالی
قسمت شصت ودوم
۲۶-۲-۱۴۰۲
💠 مرگ منوچهر
چوسال منوچهر شد بر دو شصت
ز گیتی همی بار رفتن ببست
🔸منوچهر در پایان عمر پسرش نوذر را فراخواند و به او پند داد و می گفت که دل به این تخت و تاج شاهی خوش مکن که بالاخره به سر می آید و همگی آخر کارمان خاک است . مواظب باش از دین خدا سرمپیچی . تو مگذار هرگز ره ایزدی که نیکی ازویست و هم زو بدی ممکن است از توران و پسر پشنگ به تو گزندی برسد پس تو در آن زمان از زال و سام یاری بخواه و همچنین از پسر زال که پهلوانی است که شهر توران را از بین می برد. این بگفت و چشم بر هم نهاد .
یکی پند گویم ترا از نخست
دل از مهر گیتی ببایدت شست
جهان کشتزاریست با رنگ و بوی
درو مرگ و عمر آب و ما کشت اوی
https://t.me/Holilan_History
✍ فریناز جلالی
قسمت شصت ودوم
۲۶-۲-۱۴۰۲
💠 مرگ منوچهر
چوسال منوچهر شد بر دو شصت
ز گیتی همی بار رفتن ببست
🔸منوچهر در پایان عمر پسرش نوذر را فراخواند و به او پند داد و می گفت که دل به این تخت و تاج شاهی خوش مکن که بالاخره به سر می آید و همگی آخر کارمان خاک است . مواظب باش از دین خدا سرمپیچی . تو مگذار هرگز ره ایزدی که نیکی ازویست و هم زو بدی ممکن است از توران و پسر پشنگ به تو گزندی برسد پس تو در آن زمان از زال و سام یاری بخواه و همچنین از پسر زال که پهلوانی است که شهر توران را از بین می برد. این بگفت و چشم بر هم نهاد .
یکی پند گویم ترا از نخست
دل از مهر گیتی ببایدت شست
جهان کشتزاریست با رنگ و بوی
درو مرگ و عمر آب و ما کشت اوی
https://t.me/Holilan_History
🇮🇷هلیلان در گذر تاریخ
بقایای قلعه گبری در نزدیکی شهر ری که مرداویج زیاری درون محوطهٔ آن دفن شد.
🛑مرداویج و تجدید شاهنشاهی ساسانی
📚 مسعودی پس از شرح فتوحات مردآویج و متصرفات وسیع او و قدرت فوق العاده ای که پیدا کرده بود گوید: تختی از طلا مرصع به جواهر تهیه نمود و تحقیق کرد که تاج شاهنشاهان ساسانی چگونه و به چه هیبتی بوده است؟صورت یك یك آنها را برای او کشیدند مردآویج تاج انوشیروان را پسندید و انتخاب کرد. مردآویج میخواست به بغداد رود ، خلیفه را از میان بردارد و شرق و غرب جهان اسلام را تا آنجا که در تصرف عباسیان بود به دست آورد
📚مؤلف الفخری گوید : مردآویج میخواست بغداد را بگیرد و دولت آل عباس را به ایرانیان منتقل سازد. سیوطی گوید : مردآویج میگفت من شاهنشاهی ساسانی را بر میگردانم وی بر تختی از طلا مینشست که در پائین آن تختی از نقره بود .
📚برای سپهسالاران نیز تختی را از هم طلا فراهم آورده بود تا بر آن بنشینند، و به شیوهی افسر کسری افسری گوهرنشان ساخته بود. او می خواست بر عراق تازد و بر آن چیرگی بابد و مداین و طاق و ایوان خسرو را از سر سازد. و آنگاه که چنین کرد اگر کسی با او سخن گفت شاهنشاه بخواندش
📚منزوی، مترجم مجلد پنجم تجارب الامم، در پانویس نوشته ی تعیین کننده ای که از مسکو به نقل شد، آورده است: ابوبکر صولی در «اوراق» می افزاید که مرداویج گفت: «من کشور فارس را بازگردانم و دولت عرب را واژگون کنم !
📚در اینجا منظور از فارس ایران است. خواه این گزارش درست باشد و خواه نادرست، پیداست که در این روزگار در برخی محفل ها چنین فکری وجود داشته است که باید با برانداختن حکومت عرب ها، فرمانروایی خود ایرانیان از تو در ایران برپا شود.به این ترتیب می توان با قاطعیت چنین برداشت کرد که بغداد نقشه کشتن مرداویج ریخته است و با شتاب هرچه تمام تر آن را به اجرا در آورده است.
منابع
تاریخ دیلمیان، پرویز رجبی
شاهنشاهی عضدالدوله دیلمی،علی اصغر فقیهی
باقی منابع در داخل متن ذکر شده است( مسعودی- الفخری-سیوطی-.....)
📚 مسعودی پس از شرح فتوحات مردآویج و متصرفات وسیع او و قدرت فوق العاده ای که پیدا کرده بود گوید: تختی از طلا مرصع به جواهر تهیه نمود و تحقیق کرد که تاج شاهنشاهان ساسانی چگونه و به چه هیبتی بوده است؟صورت یك یك آنها را برای او کشیدند مردآویج تاج انوشیروان را پسندید و انتخاب کرد. مردآویج میخواست به بغداد رود ، خلیفه را از میان بردارد و شرق و غرب جهان اسلام را تا آنجا که در تصرف عباسیان بود به دست آورد
📚مؤلف الفخری گوید : مردآویج میخواست بغداد را بگیرد و دولت آل عباس را به ایرانیان منتقل سازد. سیوطی گوید : مردآویج میگفت من شاهنشاهی ساسانی را بر میگردانم وی بر تختی از طلا مینشست که در پائین آن تختی از نقره بود .
📚برای سپهسالاران نیز تختی را از هم طلا فراهم آورده بود تا بر آن بنشینند، و به شیوهی افسر کسری افسری گوهرنشان ساخته بود. او می خواست بر عراق تازد و بر آن چیرگی بابد و مداین و طاق و ایوان خسرو را از سر سازد. و آنگاه که چنین کرد اگر کسی با او سخن گفت شاهنشاه بخواندش
📚منزوی، مترجم مجلد پنجم تجارب الامم، در پانویس نوشته ی تعیین کننده ای که از مسکو به نقل شد، آورده است: ابوبکر صولی در «اوراق» می افزاید که مرداویج گفت: «من کشور فارس را بازگردانم و دولت عرب را واژگون کنم !
📚در اینجا منظور از فارس ایران است. خواه این گزارش درست باشد و خواه نادرست، پیداست که در این روزگار در برخی محفل ها چنین فکری وجود داشته است که باید با برانداختن حکومت عرب ها، فرمانروایی خود ایرانیان از تو در ایران برپا شود.به این ترتیب می توان با قاطعیت چنین برداشت کرد که بغداد نقشه کشتن مرداویج ریخته است و با شتاب هرچه تمام تر آن را به اجرا در آورده است.
منابع
تاریخ دیلمیان، پرویز رجبی
شاهنشاهی عضدالدوله دیلمی،علی اصغر فقیهی
باقی منابع در داخل متن ذکر شده است( مسعودی- الفخری-سیوطی-.....)