مست نیستم آقا
برای چیدن گل هم نیامده بودم...
فقط داشتم میگذشتم که کسی دستم را گرفت
گفت داخل شو!
و حالا سالهاست که درِ این باغ را پیدا نمیکنم ...
#رضا_کاظمی
برای چیدن گل هم نیامده بودم...
فقط داشتم میگذشتم که کسی دستم را گرفت
گفت داخل شو!
و حالا سالهاست که درِ این باغ را پیدا نمیکنم ...
#رضا_کاظمی
رفتنت؛
کبریت کشیدن بود
در انبار کاهی که
از چهار طرف در معرض باد است!
خانه را
هم سوخت؛ هم بر باد داد ...
#رضا_کاظمی
کبریت کشیدن بود
در انبار کاهی که
از چهار طرف در معرض باد است!
خانه را
هم سوخت؛ هم بر باد داد ...
#رضا_کاظمی
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه دوست. دوستی که دستَمُ بگیره بِبَرََدم توو آسمونا چَرخَم بده؛ ستارهها از شرمْ آب بِشن بریزن توو دریا."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه دوست. دوستی که ارزشِ عمریرو داشته باشه که پاش صرف میکنم. دوستی که ستاره نباشه پِتّی خاموششِه؛ ماه نباشه هِی بِرِه زیرِ ابرا؛ خورشیدم نباشه هِی کسوف کنه شبْشِه. دوستی که نَفَس باشه؛ اگه نباشه آدم کبودشِه بمیره!"
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه گل. گلی که دستِشُ بگیرم بِبَرَمِش توو گُلِستونِ هزارگُلْ تابِش بدم؛ گُلا از خجالت سرخ بشن، پَر بریزن روو خاک."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه همسفر. همسفری که دستَمُ بگیره باهام بیاد توو جاده؛ غبارا شَرم کنن از رَدِّ قدمهاش؛ خاک بِشَن بِشینَن روو زمین."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه گل. گلی که مسوولِش باشم؛ پاش آب بریزم؛ دورش تَجیر بِکِشم؛ شبپَرههارو ازش دوور کنم. گلی که مسوولم باشه؛ پام آب بریزه..."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه همسفر. همسفری که از جاده نترسه. مقصدْ آخرِ دنیام که باشه، کفشهاشُ وَر بِکِشه باهام بیاد و کم نیاره." گفت: "وِل معطلی! اونیکه دنبالِشی روو زمین پیداش نمیکنی. باس بِری توو ابرا؛ توو خیالا؛ توو رؤیاهات دنبالِش بگردی. خودتُ خسته نکن رفیق!"
گفتم: "چی؟ گفتی رفیق؟"
گفت: "بی خیال!"
#رضا_کاظمی
گفتم: "دنبال یه دوست. دوستی که دستَمُ بگیره بِبَرََدم توو آسمونا چَرخَم بده؛ ستارهها از شرمْ آب بِشن بریزن توو دریا."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه دوست. دوستی که ارزشِ عمریرو داشته باشه که پاش صرف میکنم. دوستی که ستاره نباشه پِتّی خاموششِه؛ ماه نباشه هِی بِرِه زیرِ ابرا؛ خورشیدم نباشه هِی کسوف کنه شبْشِه. دوستی که نَفَس باشه؛ اگه نباشه آدم کبودشِه بمیره!"
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه گل. گلی که دستِشُ بگیرم بِبَرَمِش توو گُلِستونِ هزارگُلْ تابِش بدم؛ گُلا از خجالت سرخ بشن، پَر بریزن روو خاک."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه همسفر. همسفری که دستَمُ بگیره باهام بیاد توو جاده؛ غبارا شَرم کنن از رَدِّ قدمهاش؛ خاک بِشَن بِشینَن روو زمین."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه گل. گلی که مسوولِش باشم؛ پاش آب بریزم؛ دورش تَجیر بِکِشم؛ شبپَرههارو ازش دوور کنم. گلی که مسوولم باشه؛ پام آب بریزه..."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه همسفر. همسفری که از جاده نترسه. مقصدْ آخرِ دنیام که باشه، کفشهاشُ وَر بِکِشه باهام بیاد و کم نیاره." گفت: "وِل معطلی! اونیکه دنبالِشی روو زمین پیداش نمیکنی. باس بِری توو ابرا؛ توو خیالا؛ توو رؤیاهات دنبالِش بگردی. خودتُ خسته نکن رفیق!"
گفتم: "چی؟ گفتی رفیق؟"
گفت: "بی خیال!"
#رضا_کاظمی
قول دادی بیایی
اما نیامدی،
و من عادتم شد کنار ساحل قدم بزنم
سنگ جمع کنم
برای پرنده ها دانه بریزم
و خیال ببافم!
حالا
اندازه خانه ای که نداریم
سنگ جمع کرده ام
نمی آیی؟!
#رضا_کاظمی
اما نیامدی،
و من عادتم شد کنار ساحل قدم بزنم
سنگ جمع کنم
برای پرنده ها دانه بریزم
و خیال ببافم!
حالا
اندازه خانه ای که نداریم
سنگ جمع کرده ام
نمی آیی؟!
#رضا_کاظمی
مست نیستم آقا
برای چیدن گل هم نیامده بودم...
فقط داشتم میگذشتم که کسی دستم را گرفت
گفت داخل شو!
و حالا سالهاست که درِ این باغ را پیدا نمیکنم ...
#رضا_کاظمی
برای چیدن گل هم نیامده بودم...
فقط داشتم میگذشتم که کسی دستم را گرفت
گفت داخل شو!
و حالا سالهاست که درِ این باغ را پیدا نمیکنم ...
#رضا_کاظمی
گفت: "فدای سرت!
این نشد یکی دیگر"
و نمی دانست
"این" که رفت "جان" بود
و آدمی را همین یک بیش نیست!
#رضا_کاظمی
این نشد یکی دیگر"
و نمی دانست
"این" که رفت "جان" بود
و آدمی را همین یک بیش نیست!
#رضا_کاظمی
همه میگویند:
چه مهربان است این مَرد!
و کسی نمیداند
لبخند تو است روی لبهام
وقتی آنسوی دریاها
یادم میکنی...
#رضا_کاظمی
چه مهربان است این مَرد!
و کسی نمیداند
لبخند تو است روی لبهام
وقتی آنسوی دریاها
یادم میکنی...
#رضا_کاظمی