در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد ! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
#فاضل_نظری
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد ! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
#فاضل_نظری
شازده کوچولو گفت:
بعضی کارا
بعضی حرفا
بدجور دل آدمو آشوب میکنه
گل گفت مث چی؟
شازده کوچولو گفت:
مث وقتی که
میدونی
دلم برات بیقراره
و کاری نمیکنی...
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
برگرفته از کتاب #شازده_کوچولو
بعضی کارا
بعضی حرفا
بدجور دل آدمو آشوب میکنه
گل گفت مث چی؟
شازده کوچولو گفت:
مث وقتی که
میدونی
دلم برات بیقراره
و کاری نمیکنی...
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
برگرفته از کتاب #شازده_کوچولو
بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاشق گشته ام
گوئیا «او» مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
هر دم از آئینه می پرسم ملول
چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟
لیک در آئینه می بینم که، وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم
همچو آن رقاصه هندو به ناز
پای می کوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش
ره نمی جویم بسوی شهر روز
بی گمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی آنرا را ز بیم
در دل مرداب ها بنهفته ام
می روم … اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا… ؟ منزل کجا… ؟ مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
«او» چو در من مرد، ناگه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوئیا شب با دو دست سرد خویش
روح بی تاب مرا در بر گرفت
آه… آری… این منم… اما چه سود
«او» که در من بود دیگر نیست، نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
«او» که در من بود آخر کیست، کیست؟
#فروغ_فرخزاد
از مجموعه: #دیوار
باورم ناید که عاشق گشته ام
گوئیا «او» مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
هر دم از آئینه می پرسم ملول
چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟
لیک در آئینه می بینم که، وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم
همچو آن رقاصه هندو به ناز
پای می کوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش
ره نمی جویم بسوی شهر روز
بی گمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی آنرا را ز بیم
در دل مرداب ها بنهفته ام
می روم … اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا… ؟ منزل کجا… ؟ مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
«او» چو در من مرد، ناگه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوئیا شب با دو دست سرد خویش
روح بی تاب مرا در بر گرفت
آه… آری… این منم… اما چه سود
«او» که در من بود دیگر نیست، نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
«او» که در من بود آخر کیست، کیست؟
#فروغ_فرخزاد
از مجموعه: #دیوار
کاش غیر از من و تو، #هیچ_کس باخبر از ما نشود
نوبت بازی ما باشد و دیگر #هرگز
نوبت بازی دنیا نشود ...
#افشین_یداللهی
نوبت بازی ما باشد و دیگر #هرگز
نوبت بازی دنیا نشود ...
#افشین_یداللهی
اینو حتما بخونین:
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
پشت سر هر آنچه که دوستش می داری
و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی
بهتر است بالاتر را نگاه نکنی
زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد
و او آنقدر بزرگ است
که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی
اگر عشقت گذراست و تفننی و تفریحی
خدا چندان کاری به کارَت ندارد
اجازه می دهد که عاشقی کنی
تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی . . .
اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی
خدا با تو سختگیرتر می شود
هر قدر که در عاشقی عمیقتر شوی و پاکبازتر
و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر
بیشتر باید از خدا بترسی
زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد
مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند
پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است
و هر گامی که تو در عشق برمی داری
خدا هم گامی در غیرت برمی دارد
تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است
و وصل چه ممکن و عشق چه آسان
خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد
و معشوقت را درهم می کوبد
معشوقت، هر کس که باشد
و هر جا که باشد و هر قدر که باشد
خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی
و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است
ناامیدی از اینجا و آنجا
ناامیدی از این کس و آن کس
ناامیدی از این چیز و آن چیز
تو ناامید می شوی و گمان می کنی
که عشق بیهوده ترین کارهاست
و بر آنی که شکست خورده ای
و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق
و آن همه عشق را تلف کرده ای
اما خوب که نگاه کنی
می بینی حتی قطره ای از عشقت
حتی قطره ای هم هدر نرفته است
خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته
و به حساب خود گذاشته است
خدا به تو می گوید:
مگر نمی دانستی
که پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است؟
تو برای من بود که این همه راه آمده ای
و برای من بود که این همه رنج برده ای
و برای من بود که اینهمه عشق ورزیده ای
پس به پاس این ؛ قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم
و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.
و این ثروتی است که هیچ کس ندارد
تا به تو ارزانی اش کند
فردا اما تو باز عاشق می شوی
تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر
تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر
راستی :
اما چه زیباست
و چه باشکوه و چه شورانگیز
که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!
#عرفان_نظر_آهاری
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
پشت سر هر آنچه که دوستش می داری
و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی
بهتر است بالاتر را نگاه نکنی
زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد
و او آنقدر بزرگ است
که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی
اگر عشقت گذراست و تفننی و تفریحی
خدا چندان کاری به کارَت ندارد
اجازه می دهد که عاشقی کنی
تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی . . .
اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی
خدا با تو سختگیرتر می شود
هر قدر که در عاشقی عمیقتر شوی و پاکبازتر
و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر
بیشتر باید از خدا بترسی
زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد
مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند
پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است
و هر گامی که تو در عشق برمی داری
خدا هم گامی در غیرت برمی دارد
تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است
و وصل چه ممکن و عشق چه آسان
خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد
و معشوقت را درهم می کوبد
معشوقت، هر کس که باشد
و هر جا که باشد و هر قدر که باشد
خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی
و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است
ناامیدی از اینجا و آنجا
ناامیدی از این کس و آن کس
ناامیدی از این چیز و آن چیز
تو ناامید می شوی و گمان می کنی
که عشق بیهوده ترین کارهاست
و بر آنی که شکست خورده ای
و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق
و آن همه عشق را تلف کرده ای
اما خوب که نگاه کنی
می بینی حتی قطره ای از عشقت
حتی قطره ای هم هدر نرفته است
خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته
و به حساب خود گذاشته است
خدا به تو می گوید:
مگر نمی دانستی
که پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است؟
تو برای من بود که این همه راه آمده ای
و برای من بود که این همه رنج برده ای
و برای من بود که اینهمه عشق ورزیده ای
پس به پاس این ؛ قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم
و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.
و این ثروتی است که هیچ کس ندارد
تا به تو ارزانی اش کند
فردا اما تو باز عاشق می شوی
تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر
تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر
راستی :
اما چه زیباست
و چه باشکوه و چه شورانگیز
که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!
#عرفان_نظر_آهاری
🌸 یا من یعطی الکثیر بالقلیل
(در برابر اعمال ناچیزم پاداش بسیار میدی)
🌸 یا من یعطی من سئله
(می بخشی حتی اگه صدات نزنم و ازت نخوام)
🌸 یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه
(می بخشی به کسی که نه ازت خواسته و نه اصلا تو رو میشناسه)
وقتی تو اینهمه کریمی، وقتی تو اینقدر بزرگواری، چرا ازت نخوام؟ و چرا نباید به اجابتش امیدی داشته باشم؟ و چرا باید اینقدر با واهمه و تردید منتظر اجابتشون باشم؟
میگن قسمت و حکمت. من میگم که از قسمت و حکمت چیزی نمیدونم چرا که هر دو تاش به دست خودشه. اصلا چه کسی قسمت و حکمت رو بلده تا بخواد بهم بگه نشدنیه؟! فقط خودش میتونه بگه و اگه گفت، یعنی یه چیز بهتر برام داره. ولی میدونم وقتی امیدی بهش بستم، ناامیدم نمیکنه.
🌷خدایا میگن دعای اصرار کنندگان رو دوست داری🌷
خب فرض میکنم تو یه پادشاه خیلی قدرتمندی هستی و منم رعیت تو. میام به بارگاهت برای بخششت. من هی میخوام و تو هی میگی دوباره بخواه. هی میخوام و هی باز دوباره ... من هی میگم و تو هی لذت می بری ... و اگر قرار باشه در پایان این خواهش ها عطایی نباشه، پس چه پادشاه ظالمی که فقط میخواد التماس کردنم رو ببینه!
ولی میدونم اینطور نیست و اگه گفتی در دعا اصرار داشته باشیم، یعنی در پایانش حتما اجابتی هست ...
🌸 کریم اصلا کاری نداره تو کی هستی و چی هستی و چی میخوای... کریم از خودش کرامت نشون میده ...
#کریم_نمیتونه_نبخشه
(در برابر اعمال ناچیزم پاداش بسیار میدی)
🌸 یا من یعطی من سئله
(می بخشی حتی اگه صدات نزنم و ازت نخوام)
🌸 یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه
(می بخشی به کسی که نه ازت خواسته و نه اصلا تو رو میشناسه)
وقتی تو اینهمه کریمی، وقتی تو اینقدر بزرگواری، چرا ازت نخوام؟ و چرا نباید به اجابتش امیدی داشته باشم؟ و چرا باید اینقدر با واهمه و تردید منتظر اجابتشون باشم؟
میگن قسمت و حکمت. من میگم که از قسمت و حکمت چیزی نمیدونم چرا که هر دو تاش به دست خودشه. اصلا چه کسی قسمت و حکمت رو بلده تا بخواد بهم بگه نشدنیه؟! فقط خودش میتونه بگه و اگه گفت، یعنی یه چیز بهتر برام داره. ولی میدونم وقتی امیدی بهش بستم، ناامیدم نمیکنه.
🌷خدایا میگن دعای اصرار کنندگان رو دوست داری🌷
خب فرض میکنم تو یه پادشاه خیلی قدرتمندی هستی و منم رعیت تو. میام به بارگاهت برای بخششت. من هی میخوام و تو هی میگی دوباره بخواه. هی میخوام و هی باز دوباره ... من هی میگم و تو هی لذت می بری ... و اگر قرار باشه در پایان این خواهش ها عطایی نباشه، پس چه پادشاه ظالمی که فقط میخواد التماس کردنم رو ببینه!
ولی میدونم اینطور نیست و اگه گفتی در دعا اصرار داشته باشیم، یعنی در پایانش حتما اجابتی هست ...
🌸 کریم اصلا کاری نداره تو کی هستی و چی هستی و چی میخوای... کریم از خودش کرامت نشون میده ...
#کریم_نمیتونه_نبخشه
هر جا خواستی بدانی دعایت مستجاب شده است یا نه
به دلت نگاه کن!
ببین اگر ناامید از همه جا هستی
بدان که آن دعا مستجاب شده است ...
به دلت نگاه کن!
ببین اگر ناامید از همه جا هستی
بدان که آن دعا مستجاب شده است ...
هر که را دور کنی ، دورو برت می آید!
از محبت چه بلاها به سرت می آید
بنشینی دم در ، کوچه قرق خواهد شد
بروی جمعیتی پشت سرت می آید
تا که در دسترسی ازتو همه بی خبرند..
تا کمی دور شوی هی خبرت می آید!
دل به مجنون شدن خویش در آیینه نبند
صبر کن ، عاشق دیوانه ترت می آید!!
من آشفته به پاي تو مي افتم اما
موي آشفته فقط تا كمرت مي آيد
خون من ریخت نیفتاد ولی گردن تو
گردن من به مصاف تبرت می آید
روز محشر هم اگر سوی جهنم بروی
یک نفر ضجه زنان پشت سرت می آید!
#كاظم_بهمني
#پيشآمد
از محبت چه بلاها به سرت می آید
بنشینی دم در ، کوچه قرق خواهد شد
بروی جمعیتی پشت سرت می آید
تا که در دسترسی ازتو همه بی خبرند..
تا کمی دور شوی هی خبرت می آید!
دل به مجنون شدن خویش در آیینه نبند
صبر کن ، عاشق دیوانه ترت می آید!!
من آشفته به پاي تو مي افتم اما
موي آشفته فقط تا كمرت مي آيد
خون من ریخت نیفتاد ولی گردن تو
گردن من به مصاف تبرت می آید
روز محشر هم اگر سوی جهنم بروی
یک نفر ضجه زنان پشت سرت می آید!
#كاظم_بهمني
#پيشآمد
رفاقتی دوستت دارم...
مرامی..!
از آن قدیمی ها !
مثل دااش مشتی ها پایت ایستاده ام!
از آن مدلها که با کجایی تصدق نگاهت صدایت میکنند!
از آن تیپ ها که دستم را زیر چانه ات بگیرم و بگویم:
چطوری ورپریده!
از آنها که وقتی چای برایم ریختی بگویم ای فدای دست و پنجه ات!
از آنها که هر صبح بگویم آهای عیال،
بیا ببافم آن موهای لامصبت را... و شب ها بازشان کنم با ذوق!
رفاقتی دوستت دارم...
از آن ها که هلاک رفیقشانند!
همان ها که سر میدهند برای رفیقشان
رفاقتی دوستت دارم❤️
#حامد_نیازی
مرامی..!
از آن قدیمی ها !
مثل دااش مشتی ها پایت ایستاده ام!
از آن مدلها که با کجایی تصدق نگاهت صدایت میکنند!
از آن تیپ ها که دستم را زیر چانه ات بگیرم و بگویم:
چطوری ورپریده!
از آنها که وقتی چای برایم ریختی بگویم ای فدای دست و پنجه ات!
از آنها که هر صبح بگویم آهای عیال،
بیا ببافم آن موهای لامصبت را... و شب ها بازشان کنم با ذوق!
رفاقتی دوستت دارم...
از آن ها که هلاک رفیقشانند!
همان ها که سر میدهند برای رفیقشان
رفاقتی دوستت دارم❤️
#حامد_نیازی
ترسم این است نیایی نفسم تنگ شود
نقش رویایی تو هی کم و کم رنگ شود
ثانیه گُم بشود عقربه ها گیج شود
دل خوش باورم آواره و دلتنگ شود
ترسم این است از این خانه دلت قهر کند
قصّه ها کَم بشود فاصله فرسنگ شود
نکند بوسه بمیرد خبرش گم بشود
دل شکستن نکند مایه ی فرهنگ شود
نکند فاحشه گی معنی لبخند دهد
بوسه ای گُل بدهد ترجمه اش ننگ شود
نکند شاخه ی لرزان بشود شانه ی من
هق هق گریه ی بندآمده آهنگ شود
تلخی قهوه ی لب های تو زجرم بدهد
لب بچیند دل و با گریه هماهنگ شود
وای اگر در دل مرداد زمستان بشود
قلب بی عاطفه ات یک سره از سنگ شود
سینه را آه! دل سنگ تو آزار دهد
وای اگر سادگی ام ..مایه ی نیرنگ شود
#علی_نیاکوئی_لنگرودی
نقش رویایی تو هی کم و کم رنگ شود
ثانیه گُم بشود عقربه ها گیج شود
دل خوش باورم آواره و دلتنگ شود
ترسم این است از این خانه دلت قهر کند
قصّه ها کَم بشود فاصله فرسنگ شود
نکند بوسه بمیرد خبرش گم بشود
دل شکستن نکند مایه ی فرهنگ شود
نکند فاحشه گی معنی لبخند دهد
بوسه ای گُل بدهد ترجمه اش ننگ شود
نکند شاخه ی لرزان بشود شانه ی من
هق هق گریه ی بندآمده آهنگ شود
تلخی قهوه ی لب های تو زجرم بدهد
لب بچیند دل و با گریه هماهنگ شود
وای اگر در دل مرداد زمستان بشود
قلب بی عاطفه ات یک سره از سنگ شود
سینه را آه! دل سنگ تو آزار دهد
وای اگر سادگی ام ..مایه ی نیرنگ شود
#علی_نیاکوئی_لنگرودی
خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید
و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید
رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست
چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید
به کف و ماسه که نایابترین مرجان ها
تپش تبزده نبض مرا می فهمید
آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد
مثل خورشید که خود را به دل من بخشید
ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
هیچکس مثل تو و من به تفاهم نرسید
خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید
من که حتی پی پژواک خودم می گردم
آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید
#محمد_علی_بهمنی
و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید
رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست
چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید
به کف و ماسه که نایابترین مرجان ها
تپش تبزده نبض مرا می فهمید
آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد
مثل خورشید که خود را به دل من بخشید
ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
هیچکس مثل تو و من به تفاهم نرسید
خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید
من که حتی پی پژواک خودم می گردم
آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید
#محمد_علی_بهمنی