گوش کن!
جاده صدا می زند از دور قدم های ترا
چشم تو زینت تاریکی نیست!
پلک ها را بتکان
کفش به پا کن
و بیا!
و بیا تا جایی، که پَرِ ماه به انگشت تو هشدار دهد!
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام ترا
مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند
پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت :
"بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق، تَر است"
#سهراب_سپهری
جاده صدا می زند از دور قدم های ترا
چشم تو زینت تاریکی نیست!
پلک ها را بتکان
کفش به پا کن
و بیا!
و بیا تا جایی، که پَرِ ماه به انگشت تو هشدار دهد!
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام ترا
مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند
پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت :
"بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق، تَر است"
#سهراب_سپهری
توو این شهر به هر کی شبیه توئه
بهش بی اراده نگاه میکنم
میدونم که نزدیک من نیستی
میدونم دارم اشتباه میکنم
تو نیستی و من مثل دیوونه ها
دارم زیر بارون قدم می زنم
تو رو اونقدر از خدا خواستم
حواس خدا رو هم به هم میزنم
#یعنی_درد
#رضا_صادقی
👇👇👇👇
بهش بی اراده نگاه میکنم
میدونم که نزدیک من نیستی
میدونم دارم اشتباه میکنم
تو نیستی و من مثل دیوونه ها
دارم زیر بارون قدم می زنم
تو رو اونقدر از خدا خواستم
حواس خدا رو هم به هم میزنم
#یعنی_درد
#رضا_صادقی
👇👇👇👇
تا پیش از کشف عدد صفر، بشر گمان می برد که عدد یک ابتدای همه چیز است؛
قرن ها طول کشید تا بفهمد که صفر هم ابتدای چیزی نیست !
و همیشه همه چیز خیلی پیش تر از آن شروع می شود که نقطه آغاز است ... !
#رضا_قاسمی
قرن ها طول کشید تا بفهمد که صفر هم ابتدای چیزی نیست !
و همیشه همه چیز خیلی پیش تر از آن شروع می شود که نقطه آغاز است ... !
#رضا_قاسمی
هرگز انتظار ندارم مرا همانقدر دوست داشته باشی که دوستت دارم!
چرا که این توقعی است غیر منصفانه ...
من باید عاشق تو باشم، در حد ممکنِ عشق
و آرزومند آن باشم که مرا بخواهی؛
هر قدر که میخواهی ...
#نادر_ابراهیمی
#یک_عاشقانه_آرام
چرا که این توقعی است غیر منصفانه ...
من باید عاشق تو باشم، در حد ممکنِ عشق
و آرزومند آن باشم که مرا بخواهی؛
هر قدر که میخواهی ...
#نادر_ابراهیمی
#یک_عاشقانه_آرام
عزیزِ دل، تو را با خویشتن یکدل نمی بینم
به جز خونِ دل از این عشقِ بی حاصل، نمی بینم
هزاران جهد کردم تا به راهت آورم، لیکن
چه حاصل؟ چون تو را در همرهی مایل نمی بینم
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟!
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
به سان قایق سرگشته روی گردابم
توصیه : دکلمه این شعر خیلی دلنشینه. میتونین اون رو با صدای #مولود_زهتاب بشنوین. همین پایینی
👇👇👇
به جز خونِ دل از این عشقِ بی حاصل، نمی بینم
هزاران جهد کردم تا به راهت آورم، لیکن
چه حاصل؟ چون تو را در همرهی مایل نمی بینم
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟!
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
به سان قایق سرگشته روی گردابم
توصیه : دکلمه این شعر خیلی دلنشینه. میتونین اون رو با صدای #مولود_زهتاب بشنوین. همین پایینی
👇👇👇
#بغض ؛
تنها کتابی است که
سنگین ترین جملات را در آن نگاشته اند
اما نباید آنرا گشود!
باید آنرا فهمید، بدون ورق زدن!
آن هنگام که هیچ کلامی ؛
#هیچ کلامی قادر به توصیف آنچه در جریان است، نیست!
#بغض ؛
سنگ است!
سنگی که باید تراشید
تا از پی خطوط آن ،نقش درد را پیدا کرد
#بغض ؛
یعنی پر از حرفم
اما هر چه می گردم
هیچ چیزی برای گفتن نیست ...
#بغض ؛
نخ درونِ شمع است
می سوزاند بی هیچ صدایی ...
#بغض ؛
یعنی برای ادای کلماتم
نیاز به دستی دارم روی شانه هایم
#بغض ؛
دردیست فراتر از گفتن
آن هنگام که کلمات قالب تهی میکنند!
له می شوند زیر بار این همه درد
در گلو می شکنند و دیگر بالا نمی آیند
#بغض ؛
یعنی همین
تنها کتابی است که
سنگین ترین جملات را در آن نگاشته اند
اما نباید آنرا گشود!
باید آنرا فهمید، بدون ورق زدن!
آن هنگام که هیچ کلامی ؛
#هیچ کلامی قادر به توصیف آنچه در جریان است، نیست!
#بغض ؛
سنگ است!
سنگی که باید تراشید
تا از پی خطوط آن ،نقش درد را پیدا کرد
#بغض ؛
یعنی پر از حرفم
اما هر چه می گردم
هیچ چیزی برای گفتن نیست ...
#بغض ؛
نخ درونِ شمع است
می سوزاند بی هیچ صدایی ...
#بغض ؛
یعنی برای ادای کلماتم
نیاز به دستی دارم روی شانه هایم
#بغض ؛
دردیست فراتر از گفتن
آن هنگام که کلمات قالب تهی میکنند!
له می شوند زیر بار این همه درد
در گلو می شکنند و دیگر بالا نمی آیند
#بغض ؛
یعنی همین
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد ! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
#فاضل_نظری
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد ! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
#فاضل_نظری
شازده کوچولو گفت:
بعضی کارا
بعضی حرفا
بدجور دل آدمو آشوب میکنه
گل گفت مث چی؟
شازده کوچولو گفت:
مث وقتی که
میدونی
دلم برات بیقراره
و کاری نمیکنی...
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
برگرفته از کتاب #شازده_کوچولو
بعضی کارا
بعضی حرفا
بدجور دل آدمو آشوب میکنه
گل گفت مث چی؟
شازده کوچولو گفت:
مث وقتی که
میدونی
دلم برات بیقراره
و کاری نمیکنی...
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
برگرفته از کتاب #شازده_کوچولو
بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاشق گشته ام
گوئیا «او» مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
هر دم از آئینه می پرسم ملول
چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟
لیک در آئینه می بینم که، وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم
همچو آن رقاصه هندو به ناز
پای می کوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش
ره نمی جویم بسوی شهر روز
بی گمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی آنرا را ز بیم
در دل مرداب ها بنهفته ام
می روم … اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا… ؟ منزل کجا… ؟ مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
«او» چو در من مرد، ناگه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوئیا شب با دو دست سرد خویش
روح بی تاب مرا در بر گرفت
آه… آری… این منم… اما چه سود
«او» که در من بود دیگر نیست، نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
«او» که در من بود آخر کیست، کیست؟
#فروغ_فرخزاد
از مجموعه: #دیوار
باورم ناید که عاشق گشته ام
گوئیا «او» مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
هر دم از آئینه می پرسم ملول
چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟
لیک در آئینه می بینم که، وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم
همچو آن رقاصه هندو به ناز
پای می کوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش
ره نمی جویم بسوی شهر روز
بی گمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی آنرا را ز بیم
در دل مرداب ها بنهفته ام
می روم … اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا… ؟ منزل کجا… ؟ مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
«او» چو در من مرد، ناگه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوئیا شب با دو دست سرد خویش
روح بی تاب مرا در بر گرفت
آه… آری… این منم… اما چه سود
«او» که در من بود دیگر نیست، نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
«او» که در من بود آخر کیست، کیست؟
#فروغ_فرخزاد
از مجموعه: #دیوار
کاش غیر از من و تو، #هیچ_کس باخبر از ما نشود
نوبت بازی ما باشد و دیگر #هرگز
نوبت بازی دنیا نشود ...
#افشین_یداللهی
نوبت بازی ما باشد و دیگر #هرگز
نوبت بازی دنیا نشود ...
#افشین_یداللهی
اینو حتما بخونین:
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
پشت سر هر آنچه که دوستش می داری
و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی
بهتر است بالاتر را نگاه نکنی
زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد
و او آنقدر بزرگ است
که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی
اگر عشقت گذراست و تفننی و تفریحی
خدا چندان کاری به کارَت ندارد
اجازه می دهد که عاشقی کنی
تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی . . .
اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی
خدا با تو سختگیرتر می شود
هر قدر که در عاشقی عمیقتر شوی و پاکبازتر
و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر
بیشتر باید از خدا بترسی
زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد
مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند
پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است
و هر گامی که تو در عشق برمی داری
خدا هم گامی در غیرت برمی دارد
تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است
و وصل چه ممکن و عشق چه آسان
خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد
و معشوقت را درهم می کوبد
معشوقت، هر کس که باشد
و هر جا که باشد و هر قدر که باشد
خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی
و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است
ناامیدی از اینجا و آنجا
ناامیدی از این کس و آن کس
ناامیدی از این چیز و آن چیز
تو ناامید می شوی و گمان می کنی
که عشق بیهوده ترین کارهاست
و بر آنی که شکست خورده ای
و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق
و آن همه عشق را تلف کرده ای
اما خوب که نگاه کنی
می بینی حتی قطره ای از عشقت
حتی قطره ای هم هدر نرفته است
خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته
و به حساب خود گذاشته است
خدا به تو می گوید:
مگر نمی دانستی
که پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است؟
تو برای من بود که این همه راه آمده ای
و برای من بود که این همه رنج برده ای
و برای من بود که اینهمه عشق ورزیده ای
پس به پاس این ؛ قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم
و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.
و این ثروتی است که هیچ کس ندارد
تا به تو ارزانی اش کند
فردا اما تو باز عاشق می شوی
تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر
تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر
راستی :
اما چه زیباست
و چه باشکوه و چه شورانگیز
که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!
#عرفان_نظر_آهاری
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
پشت سر هر آنچه که دوستش می داری
و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی
بهتر است بالاتر را نگاه نکنی
زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد
و او آنقدر بزرگ است
که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی
اگر عشقت گذراست و تفننی و تفریحی
خدا چندان کاری به کارَت ندارد
اجازه می دهد که عاشقی کنی
تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی . . .
اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی
خدا با تو سختگیرتر می شود
هر قدر که در عاشقی عمیقتر شوی و پاکبازتر
و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر
بیشتر باید از خدا بترسی
زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد
مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند
پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است
و هر گامی که تو در عشق برمی داری
خدا هم گامی در غیرت برمی دارد
تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است
و وصل چه ممکن و عشق چه آسان
خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد
و معشوقت را درهم می کوبد
معشوقت، هر کس که باشد
و هر جا که باشد و هر قدر که باشد
خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی
و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است
ناامیدی از اینجا و آنجا
ناامیدی از این کس و آن کس
ناامیدی از این چیز و آن چیز
تو ناامید می شوی و گمان می کنی
که عشق بیهوده ترین کارهاست
و بر آنی که شکست خورده ای
و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق
و آن همه عشق را تلف کرده ای
اما خوب که نگاه کنی
می بینی حتی قطره ای از عشقت
حتی قطره ای هم هدر نرفته است
خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته
و به حساب خود گذاشته است
خدا به تو می گوید:
مگر نمی دانستی
که پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است؟
تو برای من بود که این همه راه آمده ای
و برای من بود که این همه رنج برده ای
و برای من بود که اینهمه عشق ورزیده ای
پس به پاس این ؛ قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم
و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.
و این ثروتی است که هیچ کس ندارد
تا به تو ارزانی اش کند
فردا اما تو باز عاشق می شوی
تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر
تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر
راستی :
اما چه زیباست
و چه باشکوه و چه شورانگیز
که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!
#عرفان_نظر_آهاری
🌸 یا من یعطی الکثیر بالقلیل
(در برابر اعمال ناچیزم پاداش بسیار میدی)
🌸 یا من یعطی من سئله
(می بخشی حتی اگه صدات نزنم و ازت نخوام)
🌸 یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه
(می بخشی به کسی که نه ازت خواسته و نه اصلا تو رو میشناسه)
وقتی تو اینهمه کریمی، وقتی تو اینقدر بزرگواری، چرا ازت نخوام؟ و چرا نباید به اجابتش امیدی داشته باشم؟ و چرا باید اینقدر با واهمه و تردید منتظر اجابتشون باشم؟
میگن قسمت و حکمت. من میگم که از قسمت و حکمت چیزی نمیدونم چرا که هر دو تاش به دست خودشه. اصلا چه کسی قسمت و حکمت رو بلده تا بخواد بهم بگه نشدنیه؟! فقط خودش میتونه بگه و اگه گفت، یعنی یه چیز بهتر برام داره. ولی میدونم وقتی امیدی بهش بستم، ناامیدم نمیکنه.
🌷خدایا میگن دعای اصرار کنندگان رو دوست داری🌷
خب فرض میکنم تو یه پادشاه خیلی قدرتمندی هستی و منم رعیت تو. میام به بارگاهت برای بخششت. من هی میخوام و تو هی میگی دوباره بخواه. هی میخوام و هی باز دوباره ... من هی میگم و تو هی لذت می بری ... و اگر قرار باشه در پایان این خواهش ها عطایی نباشه، پس چه پادشاه ظالمی که فقط میخواد التماس کردنم رو ببینه!
ولی میدونم اینطور نیست و اگه گفتی در دعا اصرار داشته باشیم، یعنی در پایانش حتما اجابتی هست ...
🌸 کریم اصلا کاری نداره تو کی هستی و چی هستی و چی میخوای... کریم از خودش کرامت نشون میده ...
#کریم_نمیتونه_نبخشه
(در برابر اعمال ناچیزم پاداش بسیار میدی)
🌸 یا من یعطی من سئله
(می بخشی حتی اگه صدات نزنم و ازت نخوام)
🌸 یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه
(می بخشی به کسی که نه ازت خواسته و نه اصلا تو رو میشناسه)
وقتی تو اینهمه کریمی، وقتی تو اینقدر بزرگواری، چرا ازت نخوام؟ و چرا نباید به اجابتش امیدی داشته باشم؟ و چرا باید اینقدر با واهمه و تردید منتظر اجابتشون باشم؟
میگن قسمت و حکمت. من میگم که از قسمت و حکمت چیزی نمیدونم چرا که هر دو تاش به دست خودشه. اصلا چه کسی قسمت و حکمت رو بلده تا بخواد بهم بگه نشدنیه؟! فقط خودش میتونه بگه و اگه گفت، یعنی یه چیز بهتر برام داره. ولی میدونم وقتی امیدی بهش بستم، ناامیدم نمیکنه.
🌷خدایا میگن دعای اصرار کنندگان رو دوست داری🌷
خب فرض میکنم تو یه پادشاه خیلی قدرتمندی هستی و منم رعیت تو. میام به بارگاهت برای بخششت. من هی میخوام و تو هی میگی دوباره بخواه. هی میخوام و هی باز دوباره ... من هی میگم و تو هی لذت می بری ... و اگر قرار باشه در پایان این خواهش ها عطایی نباشه، پس چه پادشاه ظالمی که فقط میخواد التماس کردنم رو ببینه!
ولی میدونم اینطور نیست و اگه گفتی در دعا اصرار داشته باشیم، یعنی در پایانش حتما اجابتی هست ...
🌸 کریم اصلا کاری نداره تو کی هستی و چی هستی و چی میخوای... کریم از خودش کرامت نشون میده ...
#کریم_نمیتونه_نبخشه