سرد بودن با مرا دیوار یادت داده است
نارفیق بیمروّت ، کار یادت داده است
توبهات از روزهایم عشقبازی را گرفت
آه از آن زاهد که استغفار یادت داده است
دوستت دارم ولی با دوستانت دشمنی
گردش دنیا فقط آزار یادت داده است
عطر موهایت قرار از شهر می گیرد بگو
دل ربودن را کدام عطار یادت داده است؟
عهد با من بستی و از یاد بردی، روزگار
از وفاداری همین مقدار یادت داده است.
#سجاد_سامانی
نارفیق بیمروّت ، کار یادت داده است
توبهات از روزهایم عشقبازی را گرفت
آه از آن زاهد که استغفار یادت داده است
دوستت دارم ولی با دوستانت دشمنی
گردش دنیا فقط آزار یادت داده است
عطر موهایت قرار از شهر می گیرد بگو
دل ربودن را کدام عطار یادت داده است؟
عهد با من بستی و از یاد بردی، روزگار
از وفاداری همین مقدار یادت داده است.
#سجاد_سامانی
نه تو را از من
نه مرا ز تو می توان گرفت
مگر می شود بوی عطر را از گل گرفت؟
مگر می شود طراوت را از باران گرفت؟
اگر هم بشود، دیگر هیچ کدام تعریف نخواهند شد
گل را با عطرش می شناسند و باران را با طراوتش ...
و من را با تو
مگر جز تو، کس دیگری مقصد و مقصود رازهای منِ خسته بود؟
مگر زبان دل من، جز برای تو باز می شد؟
جان از تو جلوه می گرفت، وقتی تیرگی های زمانه، آسمان دنیایم را تیره و تار میکرد
برای من، عشق با نام تو آغاز می شود
و با نام تو آنرا هرگز پایانی نیست
نه مرا ز تو می توان گرفت
مگر می شود بوی عطر را از گل گرفت؟
مگر می شود طراوت را از باران گرفت؟
اگر هم بشود، دیگر هیچ کدام تعریف نخواهند شد
گل را با عطرش می شناسند و باران را با طراوتش ...
و من را با تو
مگر جز تو، کس دیگری مقصد و مقصود رازهای منِ خسته بود؟
مگر زبان دل من، جز برای تو باز می شد؟
جان از تو جلوه می گرفت، وقتی تیرگی های زمانه، آسمان دنیایم را تیره و تار میکرد
برای من، عشق با نام تو آغاز می شود
و با نام تو آنرا هرگز پایانی نیست
آخرین پرنده را هم آزاد کرده ام
اما هنوز غمگینم
چیزی در این قفسِ خالی هست؛
که آزاد نمی شود!
#گروس_عبدالملکیان
اما هنوز غمگینم
چیزی در این قفسِ خالی هست؛
که آزاد نمی شود!
#گروس_عبدالملکیان
Forwarded from خطنوشتهها | پویاجمشیدی
افتادهام در ابتدای كوچهای بن بست
از دست دارم میروم، اصلا حواست هست!؟
.
بیرون زدم از خاطراتت برف میآمد
من گریه كردم آخر این قصه را باید
.
بعد از تو فکر روزهای آخرم باشم
بعد از تو فكر ضجههای دفترم باشم
.
بعد از تو چشمم دفترم را آبیاری كرد
بعد از تو تهران پابهپایم بی قراری كرد
.
بعد از تو راهی از جهنم رو به من وا شد
بعد از تو بهمن بدترین میدان دنیا شد
.
بعد از تو دیگر آرزوهایم زمین خوردند
بعد از تو با پای خودم نعش مرا بردند
.
بعد از تو من زانو زدم، آینده را كشتم
دیوار میزد هی خودش را بر سر و مشتم
.
بعد از تو در من اشتیاق زنده ماندن مُرد
كابوس تنهاتر شدن آیندهام را خورد
.
حس میکنم بعد از تو تاریخم دو قسمت شد
میخواستم باور کنی در من قیامت شد
.
از حسرت بازی دستت لای موهایم
از گریه هایم لابه لای آرزوهایم
.
از بوسههای آخرت، از دستِ بر دوشم
از لذت یك دوستت دارم در آغوشم
.
از من سكوت، از تو سكوت، از عشق پنهانی
لبخندهای زورکی در اوج ویرانی
.
انگار بغضی در گلویم گم شده باشد
انگار قلبم قسمت مردم شده باشد
.
انگار خواهم مرد از این کابوس وا مانده
انگار نیمی از وجودم در تو جا ماند
.
انگار که بازندهام در اوج رویایت
پای پیاده میروم از آرزوهایت
.
از دورتر میبینمت این آخرین بار است
دنیا به ما یک زندگی کردن بدهکار است
.
غمگینم از آینده از تقدیر، غمگینم
دارم تو را در خاطراتم خواب میبینم
.
میفهمم این رفتن برایت آخرین راه است
دیوار من از زندگی یک عمر كوتاه است
.
من رفتنت را با دو چشم بستهام دیدم
از بوسههایت لابهلای گریه فهمیدم
.
قدِّ زمستانیترین روز خدا سردی
تا گریه كردم، گریه كردی.. برنمیگردی؟
.
اسم تو را در شعرهایم خط خطی كردم
وقتی نباشی من به دنیا برنمیگردم
.
باران ببارد آسمان عطر تو را دارد
بغضت گریبان میدرد تا صبح میبارد
.
لبخند دارم میزنم با اینکه دلتنگم
دارم برای زندگی با مرگ میجنگم
.
میبوسمت از دورتر این رشته محکم نیست
میبوسمت با اینکه لبهای تو سهمم نیست
.
میبوسمت، میبوسمت، تا درد پابرجاست
دلواپسم، دلواپسی از خندهام پیداست
.
بعد از تو حتی رد شدن از کوچه آسان نیست
حتی برای گریه کردن یک خیابان نیست
.
این خاطرات لعنتی بعد از تو بیرحمند
زانو زدن کنج خیابان را نمیفهمند
.
دارم تو را حس میکنم با دستِ در دستم
با هرکه باشی باز هم دلواپست هستم
.
ای کاش من تنها دلیل بودنت بودم
از سایهات نزدیکتر پیراهنت بودم
.
حالا من و ، تنها من و تنها دو چشمتر
از بیقراریهای عصر جمعه تنهاتر
.
لعنت به پایانیترین ساعاتِ هر هفته
لعنت به رویایی كه دیگر یادمان رفته
.
لعنت به آغوشت، به آغوشش، به تنهایی
لعنت به من وقتی که با هر بغض میآیی
.
لعنت به من وقتی هنوز از عطر تو مستم
لعنت اگر در انتظار دیدنت هستم
.
اصلا مگر راهی برای دیدنت هم هست؟
اصلا مگر حرفی به جز بوسیدنت هم هست؟
.
اصلا همین حال و همین روز و همین ساعت
اصلا به شبهای بدون بودنت لعنت
.
*
باید تو را از راههای رفته برگردم
باید نفهمی قاب عکست را بغل کردم
.
باید تو را از هرچه بود و هست بردارم
باید نفهمی بعد از این هم دوستت دارم
.
باید نفهمم خندهات بیمن برای کیست
از دست دارم میروم، اصلا حواست نیست!
#پویا_جمشیدی
#خطنوشتهها @pouyajamshidi💠
از دست دارم میروم، اصلا حواست هست!؟
.
بیرون زدم از خاطراتت برف میآمد
من گریه كردم آخر این قصه را باید
.
بعد از تو فکر روزهای آخرم باشم
بعد از تو فكر ضجههای دفترم باشم
.
بعد از تو چشمم دفترم را آبیاری كرد
بعد از تو تهران پابهپایم بی قراری كرد
.
بعد از تو راهی از جهنم رو به من وا شد
بعد از تو بهمن بدترین میدان دنیا شد
.
بعد از تو دیگر آرزوهایم زمین خوردند
بعد از تو با پای خودم نعش مرا بردند
.
بعد از تو من زانو زدم، آینده را كشتم
دیوار میزد هی خودش را بر سر و مشتم
.
بعد از تو در من اشتیاق زنده ماندن مُرد
كابوس تنهاتر شدن آیندهام را خورد
.
حس میکنم بعد از تو تاریخم دو قسمت شد
میخواستم باور کنی در من قیامت شد
.
از حسرت بازی دستت لای موهایم
از گریه هایم لابه لای آرزوهایم
.
از بوسههای آخرت، از دستِ بر دوشم
از لذت یك دوستت دارم در آغوشم
.
از من سكوت، از تو سكوت، از عشق پنهانی
لبخندهای زورکی در اوج ویرانی
.
انگار بغضی در گلویم گم شده باشد
انگار قلبم قسمت مردم شده باشد
.
انگار خواهم مرد از این کابوس وا مانده
انگار نیمی از وجودم در تو جا ماند
.
انگار که بازندهام در اوج رویایت
پای پیاده میروم از آرزوهایت
.
از دورتر میبینمت این آخرین بار است
دنیا به ما یک زندگی کردن بدهکار است
.
غمگینم از آینده از تقدیر، غمگینم
دارم تو را در خاطراتم خواب میبینم
.
میفهمم این رفتن برایت آخرین راه است
دیوار من از زندگی یک عمر كوتاه است
.
من رفتنت را با دو چشم بستهام دیدم
از بوسههایت لابهلای گریه فهمیدم
.
قدِّ زمستانیترین روز خدا سردی
تا گریه كردم، گریه كردی.. برنمیگردی؟
.
اسم تو را در شعرهایم خط خطی كردم
وقتی نباشی من به دنیا برنمیگردم
.
باران ببارد آسمان عطر تو را دارد
بغضت گریبان میدرد تا صبح میبارد
.
لبخند دارم میزنم با اینکه دلتنگم
دارم برای زندگی با مرگ میجنگم
.
میبوسمت از دورتر این رشته محکم نیست
میبوسمت با اینکه لبهای تو سهمم نیست
.
میبوسمت، میبوسمت، تا درد پابرجاست
دلواپسم، دلواپسی از خندهام پیداست
.
بعد از تو حتی رد شدن از کوچه آسان نیست
حتی برای گریه کردن یک خیابان نیست
.
این خاطرات لعنتی بعد از تو بیرحمند
زانو زدن کنج خیابان را نمیفهمند
.
دارم تو را حس میکنم با دستِ در دستم
با هرکه باشی باز هم دلواپست هستم
.
ای کاش من تنها دلیل بودنت بودم
از سایهات نزدیکتر پیراهنت بودم
.
حالا من و ، تنها من و تنها دو چشمتر
از بیقراریهای عصر جمعه تنهاتر
.
لعنت به پایانیترین ساعاتِ هر هفته
لعنت به رویایی كه دیگر یادمان رفته
.
لعنت به آغوشت، به آغوشش، به تنهایی
لعنت به من وقتی که با هر بغض میآیی
.
لعنت به من وقتی هنوز از عطر تو مستم
لعنت اگر در انتظار دیدنت هستم
.
اصلا مگر راهی برای دیدنت هم هست؟
اصلا مگر حرفی به جز بوسیدنت هم هست؟
.
اصلا همین حال و همین روز و همین ساعت
اصلا به شبهای بدون بودنت لعنت
.
*
باید تو را از راههای رفته برگردم
باید نفهمی قاب عکست را بغل کردم
.
باید تو را از هرچه بود و هست بردارم
باید نفهمی بعد از این هم دوستت دارم
.
باید نفهمم خندهات بیمن برای کیست
از دست دارم میروم، اصلا حواست نیست!
#پویا_جمشیدی
#خطنوشتهها @pouyajamshidi💠
تنها نگرانِ این بودم
که به جستجوی تو
در دورترین کوچه ی دنیا به خانه ات برسم
و تو به جستجویم رفته باشی
چه غمبار
وقتی نمی دانی
گم کرده ای
یا گم شده ای؟
#معین_دهاز
که به جستجوی تو
در دورترین کوچه ی دنیا به خانه ات برسم
و تو به جستجویم رفته باشی
چه غمبار
وقتی نمی دانی
گم کرده ای
یا گم شده ای؟
#معین_دهاز
آدمهایی که ما را ترک می کنند سه دسته اند.
یک گروه آنهایی که بر میگردند. گرچه نه آنها دیگر همان آدمهای سابق هستند و نه ما!
گروه دوم کسانی هستند که هرگز بر نمیگردند. چه آنهایی که نمیخواهند، چه آنهایی که نمی توانند!
گروه آخر آنهایی هستند که باید دعا کنیم آنچنان پل های پشت سرشان را خراب کنند که اگر هم بخواند، نتوانند برگردند!
خطرناک ترین گروه، سومیها هستند. چون موقع رفتن طوری ما را میشکنند، که ما تا مدتها در کما میمانیم و خیلی دیر میفهمیم که برای چه آدمهای بی ارزشی اشک ریختیم، احساس گناه کردیم، از خود گذشتگی کردیم، و تا مرز نابودی، زندگی را فدا کردیم ... خیلی دیر میفهمم ... خیلی دیر ... ولی یک روز میفهمم ... چیزی که هرگز نمیفهمیم این است که اصلا چه چیز این آدمها را آنقدر دوست داشتیم؟! روزی که آدمهای بزرگتری، با ارزشهای والاتری وارد زندگی ما شدند، آن روز قدرِ خودمان را بیشتر میدانیم!
#نیکی_فیروز_کوهی
📚در خانه ی ما عشق کجا ضیافت داشت/نشر ماه باران
یک گروه آنهایی که بر میگردند. گرچه نه آنها دیگر همان آدمهای سابق هستند و نه ما!
گروه دوم کسانی هستند که هرگز بر نمیگردند. چه آنهایی که نمیخواهند، چه آنهایی که نمی توانند!
گروه آخر آنهایی هستند که باید دعا کنیم آنچنان پل های پشت سرشان را خراب کنند که اگر هم بخواند، نتوانند برگردند!
خطرناک ترین گروه، سومیها هستند. چون موقع رفتن طوری ما را میشکنند، که ما تا مدتها در کما میمانیم و خیلی دیر میفهمیم که برای چه آدمهای بی ارزشی اشک ریختیم، احساس گناه کردیم، از خود گذشتگی کردیم، و تا مرز نابودی، زندگی را فدا کردیم ... خیلی دیر میفهمم ... خیلی دیر ... ولی یک روز میفهمم ... چیزی که هرگز نمیفهمیم این است که اصلا چه چیز این آدمها را آنقدر دوست داشتیم؟! روزی که آدمهای بزرگتری، با ارزشهای والاتری وارد زندگی ما شدند، آن روز قدرِ خودمان را بیشتر میدانیم!
#نیکی_فیروز_کوهی
📚در خانه ی ما عشق کجا ضیافت داشت/نشر ماه باران
✍️دو تا جسم داغ، پر از تنش، در آروزی مالش، این نهایت کلمه #عشق و #بودن در دهان نامبارک جماعتی که خود را اشرف مخلوقات و اشرف ترِ نژادها می داند!
اگر تمام منطق نداشته شان اجازه می داد یک کلی گوییِ احمقانه ای می کردم که آبرویی برای احدی نمانَد در این رستنگاه شهوت!
روز و شب تمام وقت، اول صبح در آروزی تن چرانی، پلک های چسبیده با چرک چشمان را باز می کنند و تا شب چیزی جز شهوت و هوس و چهار پا مآبی به مغرِ قدرِ نخودشان خطور نمی کند؛ با پافشاری بر روی اندیشه های دگماتیسمشان حال چاه مستراح را با بوی #عفونت مغزشان بهم می زنند آن وقت شعار می دهند که "انسانم آرزوست!"
عجب از این خلق! جمعش کنید جان عزیزتان! شما را چه به انسان؟! دوپاهای حقیری که در دو ناحیه ی تناسلی ختم می شوید و زندگی می کنید!
کرم های لیز تن و لزج!! بیست چهار ساعت در حال لولیدن و رفع شهوت هستید آن وقت شعار به کجایتان بند است؟!
تا یادم است از چیزی جز "انسان"، "حیوان"، "فقر" و "عشق" ننوشته ام و پولم را جز برای خرید خودکارهای فناپذیر توی جوب نریخته ام اما نمی دانم حقیقتا بعضی ها دنبال چه هستند؟! واقعا دنبال چه هستند؟
ای کاش یک نماینده از لای این بعضی ها سرش را بالا می آورد و میگفت شرفش را خرج چه چیزی کرده است؟!
توی این چند متر جا که ما نفس می کشیم ، مردم بیشتر دنبال مسخره بازی و دختر بازی و بی ناموسی و جوک و متلک و سایر چرندیات هستند! این را من نمیگویم؛ دگر اظهر من الشمس است!!! خودتان توی این گندابِ فضای مجازی که چرخی بزنید متوجه می شوید و با چشم های مبارکتان می بینید صفحاتِ مستهجن و جوک و کمدین و دخترهای جلف و دلقک ها ، میلیون ها و صدها برابر بیشتر از صفحات ادبی و علمی و... طرفدار دارد!
برای فرهنگ یک ملت زشت است که تعداد دنبال کننده های صفحه ی #بزرگ_ادبیاتشان سی هزار باشد اما تعداد دنبال کننده ی صفحه ی دلقک های مجازیشان میلیونی!
جای ما که خوش است! سرمان را از ترسِ دیدن بعضی ها از لای #کتاب ها و #دیوانگانِ از نظر شما در نمی آوریم.
بگذارید دو روز ما هم اکسیژن زمین را به فنا بدهیم چه می شود! ما که کاه و یونجه ی بقیه را نمی دزدیم!
#خطاب_بعضی_ها
✍️#ارسلان_ملکوتیان
اگر تمام منطق نداشته شان اجازه می داد یک کلی گوییِ احمقانه ای می کردم که آبرویی برای احدی نمانَد در این رستنگاه شهوت!
روز و شب تمام وقت، اول صبح در آروزی تن چرانی، پلک های چسبیده با چرک چشمان را باز می کنند و تا شب چیزی جز شهوت و هوس و چهار پا مآبی به مغرِ قدرِ نخودشان خطور نمی کند؛ با پافشاری بر روی اندیشه های دگماتیسمشان حال چاه مستراح را با بوی #عفونت مغزشان بهم می زنند آن وقت شعار می دهند که "انسانم آرزوست!"
عجب از این خلق! جمعش کنید جان عزیزتان! شما را چه به انسان؟! دوپاهای حقیری که در دو ناحیه ی تناسلی ختم می شوید و زندگی می کنید!
کرم های لیز تن و لزج!! بیست چهار ساعت در حال لولیدن و رفع شهوت هستید آن وقت شعار به کجایتان بند است؟!
تا یادم است از چیزی جز "انسان"، "حیوان"، "فقر" و "عشق" ننوشته ام و پولم را جز برای خرید خودکارهای فناپذیر توی جوب نریخته ام اما نمی دانم حقیقتا بعضی ها دنبال چه هستند؟! واقعا دنبال چه هستند؟
ای کاش یک نماینده از لای این بعضی ها سرش را بالا می آورد و میگفت شرفش را خرج چه چیزی کرده است؟!
توی این چند متر جا که ما نفس می کشیم ، مردم بیشتر دنبال مسخره بازی و دختر بازی و بی ناموسی و جوک و متلک و سایر چرندیات هستند! این را من نمیگویم؛ دگر اظهر من الشمس است!!! خودتان توی این گندابِ فضای مجازی که چرخی بزنید متوجه می شوید و با چشم های مبارکتان می بینید صفحاتِ مستهجن و جوک و کمدین و دخترهای جلف و دلقک ها ، میلیون ها و صدها برابر بیشتر از صفحات ادبی و علمی و... طرفدار دارد!
برای فرهنگ یک ملت زشت است که تعداد دنبال کننده های صفحه ی #بزرگ_ادبیاتشان سی هزار باشد اما تعداد دنبال کننده ی صفحه ی دلقک های مجازیشان میلیونی!
جای ما که خوش است! سرمان را از ترسِ دیدن بعضی ها از لای #کتاب ها و #دیوانگانِ از نظر شما در نمی آوریم.
بگذارید دو روز ما هم اکسیژن زمین را به فنا بدهیم چه می شود! ما که کاه و یونجه ی بقیه را نمی دزدیم!
#خطاب_بعضی_ها
✍️#ارسلان_ملکوتیان
آرامشم با تو نشان زنده بودن بود
بی تو تمام زندگی انگار پژمرده
اغراق نیست بانو، با چشم خود دیدم
در سنگری تنها، شبی تیره، کسی مرده
در کوچه دنیا، کمی آنسوتر از این شب
قلبم به سویت قایقی در آبها انداخت
نور امیدی در دلی با عشق روشن شد
پروردگارم با تو بر من هم نظر انداخت
باید برای فهم دردم آسمان باشی
شاید توانستی، کمی نزدیکتر بنشین
عشقم گواهی می دهد، نور امیدی هست
ای روشنایی غریب، نزدیک تر بنشین
#حصار_آسمان
بی تو تمام زندگی انگار پژمرده
اغراق نیست بانو، با چشم خود دیدم
در سنگری تنها، شبی تیره، کسی مرده
در کوچه دنیا، کمی آنسوتر از این شب
قلبم به سویت قایقی در آبها انداخت
نور امیدی در دلی با عشق روشن شد
پروردگارم با تو بر من هم نظر انداخت
باید برای فهم دردم آسمان باشی
شاید توانستی، کمی نزدیکتر بنشین
عشقم گواهی می دهد، نور امیدی هست
ای روشنایی غریب، نزدیک تر بنشین
#حصار_آسمان
نمیخواهد به خاطر من به کل دنیا پشت کنی!
همین که با آمدنت، به بدترین کابوس زندگی ام تبدیل نشوی، کافیست!
همین که با آمدنت، به بدترین کابوس زندگی ام تبدیل نشوی، کافیست!
❤️ روزه پرهیز بگیریم❤️
کاش کسی برایمان گفته بود
که پراندن گنجشک روزه را باطل می کند
و ترساندن گربه ای
و له کردن گل های روییده لای علف های سبز
و چیدن یک یاس به بهانه بوی خوش
و نا امید کردن درمانده ای
کاش کسی برایمان از مبطلات روزه گفته بود
رساندن غبار غم به قلب دیگری
چشاندن شوری اشک به لب های دیگری
قی کردن اشتباه سال های خود به روی دیگری
و فرو کردن وجدان تن پرور در آب بی تفاوتی
و باقی ماندن بر جنایت سنگین بی مسئولیتی تا اذان صبح
چه فرق می کند رمضان باشد یا تیر یا جولای؟!
هر روزی که دستی را گرفتی؛
دلی را بدست آوردی؛
اشکی را پاک کردی؛
انسانی!
روزه ی پرهیز بگیریم
پرهیز از قضاوت ، از دروغ
از ریا ، از تهمت ، از درویی
از نیرنگ ، از کینه ، از کینه ، و از کینه
و گرنه تا بوده
انسان هایی بوده اند که بسیار گرسنگی کشیده اند
ولی هرگز روزه نبوده اند!
🌸حلول ماه رمضان مبارک🌸
کاش کسی برایمان گفته بود
که پراندن گنجشک روزه را باطل می کند
و ترساندن گربه ای
و له کردن گل های روییده لای علف های سبز
و چیدن یک یاس به بهانه بوی خوش
و نا امید کردن درمانده ای
کاش کسی برایمان از مبطلات روزه گفته بود
رساندن غبار غم به قلب دیگری
چشاندن شوری اشک به لب های دیگری
قی کردن اشتباه سال های خود به روی دیگری
و فرو کردن وجدان تن پرور در آب بی تفاوتی
و باقی ماندن بر جنایت سنگین بی مسئولیتی تا اذان صبح
چه فرق می کند رمضان باشد یا تیر یا جولای؟!
هر روزی که دستی را گرفتی؛
دلی را بدست آوردی؛
اشکی را پاک کردی؛
انسانی!
روزه ی پرهیز بگیریم
پرهیز از قضاوت ، از دروغ
از ریا ، از تهمت ، از درویی
از نیرنگ ، از کینه ، از کینه ، و از کینه
و گرنه تا بوده
انسان هایی بوده اند که بسیار گرسنگی کشیده اند
ولی هرگز روزه نبوده اند!
🌸حلول ماه رمضان مبارک🌸
من خودم را در معرض چیز وحشتناکی به اسم صندلیهای موسیقایی قرار دادم، یک بازی بیمروت دیگر. یک صندلی کم است و وقتی موسیقی قطع میشود باید بدوی تا بتوانی بنشینی. درسهای زندگی در مهمانی بچهها تمامی ندارند. عربدهی موسیقی بلند است. نمیدانی کی قرار است قطع شود. تمام مدتِ بازی دلهره داری و فشار غیرقابل تحمل است. همه دور صندلیها میرقصند، ولی رقصی که شاد نیست. همه چشمشان به مادریست که بالاسر رادیو ایستاده و پیچ کم و زیاد کردن صدا را در دست دارد. صورت بچهها از وحشت بیریخت شده. هیچکس دوست ندارد حذف شود.
بازی یک جور تمثیل است: به اندازهی کافی صندلی یا خوشبختی وجود ندارد که به همه برسد، همینطور غذا، همینطور شادی، همینطور تخت و شغل و خنده و دوست و لبخند و پول و هوای تمیز برای نفس کشیدن... و موسیقی همچنان ادامه دارد.
من یکی از اولین بازندهها بودم و داشتم فکر میکردم آدم باید در زندگی صندلی خودش را همراه داشته باشد.
#جزء_از_کل #استیو_تولتز
بازی یک جور تمثیل است: به اندازهی کافی صندلی یا خوشبختی وجود ندارد که به همه برسد، همینطور غذا، همینطور شادی، همینطور تخت و شغل و خنده و دوست و لبخند و پول و هوای تمیز برای نفس کشیدن... و موسیقی همچنان ادامه دارد.
من یکی از اولین بازندهها بودم و داشتم فکر میکردم آدم باید در زندگی صندلی خودش را همراه داشته باشد.
#جزء_از_کل #استیو_تولتز