Hesare Aseman
102 subscribers
410 photos
16 videos
2 files
7 links
💠 در زندگی هیچ چیز مهمتر از این نیست که با قلب و وجدان خودت در آرامش باشی. #کارین_مونسن

🌐Blog: Hesare-Aseman.blog.ir
📷 Insta: Instagram.com/hesare.aseman
Download Telegram
من را ببخش چون كه دلم تنگ مى شود
گاهى تو را به چشم خودم وعده مى كنم

#سید_تقی_سیدی
گوش دل می شنود آنچه که در دل باشد
عشق را زمزمه کافی ست، به آواز مگو

آتشی در دلم انداخته چشمت که مپرس
پیش من حرفی از آن خانه برانداز مگو

روی زیبای تو کافی ست به شیدایی من
رحم کن با دلم و اینهمه با ناز مگو

من گرفتار غم عشق و تو درگیر سفر
به اسیر قفس از لذت پرواز مگو

این جهان چشم دریده ست، تو هم رازت را
پیش این پیرزن پشت هم انداز مگو

بگذر از آنچه که مویت به سر آورد مرا
شرح آن قصه دراز است، به ایجاز مگو

#علیرضا_بدیع
پس از آن غروبِ رفتن، اولین طلوع من باش
من رسیدم رو به آخر، تو بیا شروعِ من باش

شبو از قصه جدا کن، چکه کن روو باور من
خط بکش روو جای پای گریه های آخرِ من

اسمتو ببخش به لبهام، بی تو خالیه نفس هام
قد بکش روو باور من، زیر سایه بون دست هام

خواب سبز رازقی باش، عاشق همیشگی باش
خسته ام از تلخی شب، تو طلوع زندگی باش

من پر از حرف سکوتم، خالی ام! روو به سقوطم
بی و تو آبیِ عشقت، تشنه ام، کویر لوتم

نمیخوام آشفته باشم، آرزوی خفته باشم
تو نزار آخرِ قصه، حرفمو نگفته باشم

ترانه سرا: #ترانه_مکرم
آهنگساز و تنظیم: #بابک_زرین
#معین
موزیک #طلوع
همه می‌گویند:
چه مهربان است این مَرد!
و کسی نمی‌داند
لبخند تو است روی لبهام
وقتی آ‌ن‌سوی دریاها
یادم میکنی...

#رضا_کاظمی
باید باور کنیم
تنهایی
تلخ ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خسته‌ای
که در خلوت خانه پیر می شوی...
و سالهایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی می بریم
که تنهایی
تلخ ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!
دیر آمدن!

#چارلز_بوکوفسکی
هر چه موهایت بلندتر
عمر من بلندتر است
گیسوان آشفته روی شانه هایت
تابلویی از سیاه قلم و مرکب چینی و پرهای چلچله هاست
که به آن دعاهایی از اسماء الهی می بندم
می دانی چرا در نوازش و پرستش موهایت جاودانه می شوم ؟
چون قصه ی عشق ما از اولین تا آخرین سطر
درآن نقش بسته است
موهایت دفتر خاطرات ماست
پس نگذار کسی آن را بدزدد.

#نزار_قبانی
کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را
کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را

غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

چشمم به صد مجاهده آیینه‌ساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را

بالای خود در آینهٔ چشم من ببین
تا با خبر زعالم بالا کنم تو را

مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبله‌گاه مؤمن و ترسا کنم تو را

خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را

گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا کنم تو را

#فروغی_بسطامی
کر و کور عشقیم، تو کر من ز تو کر تر!
تو خاک به سر هستی و من، خاک به سر تر!
گویند که عشاق جهان عقل ندارند
یعنی تو خری، من به مراتب ز تو خرتر!

#علیرضا_فیاض
🔻جناب معین، خواننده معروف، از خاطره ای میگه که منجر به ساخت یکی از آهنگای مشهورش شد. ⬇️

«روزی نامه ای از ایران به دستم رسید. داستان زندگی پسری که در 16 سالگی عاشق دختری میشه . پسر نوشته بود چنان دیوانه وار عاشقش شده بودم که به اصرار زیاد تونستم پدرمو قانع کنم که بریم خواستگاری. اما پدر دختر مخالفت کرد. برای اینکه منو از سر خودش باز کنه، گفت باید دیپلم بگیری. با جدیت درس خوندم و دیپلم گرفتم. دوباره که رفتیم، پدر دختر گفت، باید کارت پایان خدمت هم بگیری. وقتی از سربازی برگشتم، گفت باید شغل مناسبی داشته باشی. کار خوبی پیدا کردم اما هر بار که میرفتیم خواستگاری بهونه های جدیدتری میگرفت و خواسته های دیگه ای داشت. اجباراً به تمام خواسته هاش عمل کردم. جالب اینکه در تمام این مدت اون دختر هم عاشقانه به پام مونده بود و به تمام خواستگاراش جواب رد می داد. دیگه تقریبا ناامید شده بودم که در سن 32 سالگی، پدر دختر بالاخره راضی شد.
جشن بزرگی گرفتیم، خودمو خوشبخت ترین مرد دنیا میدونستم. بعد از یه جسن مفصل و طولانی، به خونمون که رسیدیم، اونقدر خسته بودیم که من و همسرم با همون لباس عروسی خوابمون برد.
صبح اول وقت، بیدار که شدم، خوشحال از اینکه بعد از سالها انتظار عشقمو کنارم میبینم، خواستم بیدارش کنم اما دلم نیومد و تصمیم گرفتم منتظرش بمونم. صبحانه رو با اشتیاق آماده کردم و منتظر بیدار شدنش شدم. اما انتظارم طولانی شد و نگران شدم. با ترس و نگرانی سمتش رفتم، از شدت نگرانی داشتم دیوونه میشدم. و دیدم نفس نمیکشه ....
سریع زنگ زدم به اورژانس، بعد از معاینه مشخص شد که در اثر خوشحالی زیاد، توی خواب قلبش ایستاده ...
بعد از سالها انتظار برای به دست آوردنش، باز از دستش دادم ...»

#معین
#صبحت_بخیر_عزیزم
بعد از شنیدن مقایسه کنید بین سطح این ترانه با ترانه های امروزی!
Sobhet Bekheyr Azizam
Moein
#صبحت_بخیر_عزیزم
ترانه سرا: #هما_میرافشار
آهنگساز: #محمد_حیدری
تنظیم: #منوچهر_چشم_آذر
سال تولید: 1368- 28 سال پیش
.
با #بغض بشنوید ...
ای تسلیت
ای واژه رنگ و رو رفته یِ موهوم!
تو بگو چگونه بخوانمت
که هیچ کجای این سرزمین
از اندوه فروخورده تو
"آهش" نگیرد؟!

#حصار_آسمان
#خداوندا
باور کن نمی توانی
آنطور که من تو را رها کرده ام
مرا رها کنی!
تو که تواناترینی
باور کن نمی توانی این کار را انجام دهی
هر چند می دانم تو برای دیدار من از من مشتاق تری!
می خواهی باور کنم
خدایی که مرا با تمام پستی ها و کاستی هایم پذیرفته
و دست نوازشش را بر سرم می کشد،
مرا از درگاه خود می راند؟
می دانم هر طور که باشم،
با تمام گناهان صغیره و کبیره ام،
آنقدر مهربان هستی که
درد دل های این دل شکسته را بشنوی
پس بشنو ای معبود دلهای همیشه خسته،
ای بهترین یاور انسانهای درمانده ای که
جز تو یاری برایشان نمانده...
اینک من، همان بنده گنهکار خاطی،
با تمام قلبم
از تو به خاطر تمامی نافرمانی هایم،
ناشکری هایم،
بی صبری هایم،
از تو ای بهترین و تنهاترینِ من،
پوزش می طلبم
و با تمام وجودِ بی وجودم به تو می گویم:
"ای عزیزتر از هر چه که هست"
تو را دوست دارم...
این نه از آن روست که به تو نیازمندم،
به خاطر عشقی است
که توی بهترین به من داری و
میدانی که دل به دل راه دارد...

به درگاه تو پناه آورده ام
اکنون تو قاضی و من متهم
بگو تا بدانم،
گنهکاری که بار گناهانش او را از پای درآورده باشد،
دلش را رنجور و رویش را سیاه گردانده باشد،
از گناهانش بیزار و ملول گشته باشد،
آیا به جایی جز بارگاه بخشش و عطوفت تو،
"ای مهربانترین مهربانان"
راهی هست؟

آیا تو آن نبودی
که مرا بی آنکه تو بشناسم
و آنچنان که شایسته توست، تو را ستوده باشم،
مرا نعمت و برکت روزی دادی؟
آیا تو آن نبودی
که در لحظات تیره و تار زندگی پر از شرمندگی ام،
همچنان نوری عالمتاب و مسرت بخش
بر تمام مشکلاتم تابیدی؟
آیا تو آن نبودی
که مرا یاری نمودی
در آن دم که انتظار یاریت را نداشتم
و از همه جا ناامید گشته بودم؟
چه زیبا یاد شیرینت را
بر دل سیاه من ارزانی می داشتی
تا تو را یاد کنم...
آیا تو آن نیستی
که هر صبح مرا سلامی دوباره میدهی؟

اگر تو نبودی و نیستی
بگو تا بدانم،
پس اینهمه کیست که در درونم
تو را و وجود تو را "ای همه هستی من"،
صدا می زند؟

#حصار_آسمان
هرچند نداری تو ز احساس، نشانی
من عاشق لبخند توام، گرچه ندانی

مغرور و بداخلاق بشو با همه، اما
«با من به ازین باش که با خلق جهانی»

#نفیسه_سادات_موسوی
از من زنی هنوز
توی عکس‌های قدیمی
با تو خوشبخت است
به مرگ بگو
می‌ تواند اگر
دستت را از دور گردن او هم باز کند.

#رویا_شاه_حسین_زاده
«زن ها نمی روند
تنها از هر آنچه که هست
دست می کشند!»
سه سطر شروع این شعر را من نگفته ام
گاه اما
مات می مانم
از اینکه چطور مردانی هم هستند
که اینهمه زنانه می فهمند!
مثلا همین ایلهان برک*

و تو چه بی اندازه فقط مردی!
آنقدر مرد
که نمی بینی چقدر "زنانه مرد بودن" می خواهد
ترکیبی را به دوش کشیدن:
از نگرانی های مادرانه ام
که چه می خوری؟
کِی می خوابی؟
هوا سرد است؟

از بی قراری های زنانه ام
که بی بازوانت شب ها سر نمی شوند
که با زن دیگری نباشی یکوقت
که اصلا دوستم داری؟
داشتی...؟!

و از بی تابی دخترانه ام
که برای کی لوس شوم حالا؟!!

تو آنقدر زنانه نمی فهمی
که نمی بینی چقدر مرد بودن می خواهد
مادری را
زنی را
دختربچه ای را
هر سه را با هم در رحم ات بزرگ کنی
و اخم نکنی
و خم نشوی
و اتاق را که مرتب میکنی
میز را که می چینی
زل بزنی به گوشی ات...
زل بزنی به گوشی ات...
زل بزنی...
بزنی...
و هنوز دوستش داشته باشی
و دست بکشی!

عزیزم
خودآزاری ندارم
مردانه زنم!


#مهدیه_لطیفی
بهمن ماه 1392