گريه کرديم ...دو تا شعله ی خاموش شده
گريه کرديم...دو آهنگ فراموش شده
پر کشيديدم، بدون پرِ زخمی با هم
عشق بازيِ دوتا کفتر زخمی با هم
مرگ پشت سرمان بود، نمي دانستيم
بوسه ی آخرمان بود، نمی دانستيم
زندگی حسرت يک شادی معمولی بود
زندگی چرخش تنهايی و بی پولی بود
زخم سهم تن مان بود، نمی ترسيديم
زندگی دشمن مان بود، نمی ترسيديم
شعر من مزه ی خاکستر و الکل می داد
شعر، من را وسط زندگی ات هُل می داد
شعر من بين تن زخمی مان پل می شد
بيت اول گره روسری ات شل می شد
بيت تا بيت فقط فاصله کم می کردی
شعر می خواندم و محکم بغلم می کردی
.پيِ تاراندن غم های جديدم بودی
نگران من و موهای سپيدم بودی
نگران بودی، يک مصرع غمگين بشوم
زندگی لج کند و پيرتر از اين بشوم
نگران بودی اندوه تو خاکم بکند
نگران بودی سيگار هلاکم بکند
نگران بودی اين فرصت ِ کم را بُکُشم
نگران بودی يک روز خودم را بُکُشم
آه ...بدرود گل يخ زده ی بي کس من
آه بدرود زن کوچک دلواپس من ...
بغلم کن غمِ در زخم شناور شده ام
بغلم کن گل بی طاقت پرپر شده ام
بغلم کن که جهان کوچک و غمگين نشود
بغلم کن که خدا دورتر از اين نشود
مرگ را آخر هر قافيه تمرين نکنم
مردم شهر تو را بعد ِ تو نفرين نکنم
کاش اين نعش به تقدير خودش تن بدهد
کاش اين شعر به من جرات مردن بدهد
#حامد_ابراهیم_پور
از کتاب: آقای هیچ کس
نشر نیماژ
گريه کرديم...دو آهنگ فراموش شده
پر کشيديدم، بدون پرِ زخمی با هم
عشق بازيِ دوتا کفتر زخمی با هم
مرگ پشت سرمان بود، نمي دانستيم
بوسه ی آخرمان بود، نمی دانستيم
زندگی حسرت يک شادی معمولی بود
زندگی چرخش تنهايی و بی پولی بود
زخم سهم تن مان بود، نمی ترسيديم
زندگی دشمن مان بود، نمی ترسيديم
شعر من مزه ی خاکستر و الکل می داد
شعر، من را وسط زندگی ات هُل می داد
شعر من بين تن زخمی مان پل می شد
بيت اول گره روسری ات شل می شد
بيت تا بيت فقط فاصله کم می کردی
شعر می خواندم و محکم بغلم می کردی
.پيِ تاراندن غم های جديدم بودی
نگران من و موهای سپيدم بودی
نگران بودی، يک مصرع غمگين بشوم
زندگی لج کند و پيرتر از اين بشوم
نگران بودی اندوه تو خاکم بکند
نگران بودی سيگار هلاکم بکند
نگران بودی اين فرصت ِ کم را بُکُشم
نگران بودی يک روز خودم را بُکُشم
آه ...بدرود گل يخ زده ی بي کس من
آه بدرود زن کوچک دلواپس من ...
بغلم کن غمِ در زخم شناور شده ام
بغلم کن گل بی طاقت پرپر شده ام
بغلم کن که جهان کوچک و غمگين نشود
بغلم کن که خدا دورتر از اين نشود
مرگ را آخر هر قافيه تمرين نکنم
مردم شهر تو را بعد ِ تو نفرين نکنم
کاش اين نعش به تقدير خودش تن بدهد
کاش اين شعر به من جرات مردن بدهد
#حامد_ابراهیم_پور
از کتاب: آقای هیچ کس
نشر نیماژ
بغض هایم به تو رفته اند!
می آیند، می گیرند، می برند
می آیند
هر آنچه تو را از من خواهد گرفت، می گیرند
باز دل مرا به آن حوالی
به آن خلوتگه جان، می برند!
#حصار_آسمان
می آیند، می گیرند، می برند
می آیند
هر آنچه تو را از من خواهد گرفت، می گیرند
باز دل مرا به آن حوالی
به آن خلوتگه جان، می برند!
#حصار_آسمان
چه بايد كرد با چشمت كه در تكرار اين لذت
جدايى مى شود افسوس و ماندن مى شود عادت
بيا عهدى كنيم امروز ، روز اول ديدار
اگر رفتيم بى برگشت ، اگر مانديم بى منت
تو بايد سهم من باشى اگر معيار دل باشد
ولى دق داد تا دادت به من تقدير بى دقت
جوانى رفت و در آغوش تو من تازه فهميدم
چه مى گويند وقتى مى كنند از زندگى صحبت
خودت شايد نميدانى چه كردى با دلم اما
دل يك آدم سر سخت را بردى ، خدا قوت
#سید_تقی_سیدی
جدايى مى شود افسوس و ماندن مى شود عادت
بيا عهدى كنيم امروز ، روز اول ديدار
اگر رفتيم بى برگشت ، اگر مانديم بى منت
تو بايد سهم من باشى اگر معيار دل باشد
ولى دق داد تا دادت به من تقدير بى دقت
جوانى رفت و در آغوش تو من تازه فهميدم
چه مى گويند وقتى مى كنند از زندگى صحبت
خودت شايد نميدانى چه كردى با دلم اما
دل يك آدم سر سخت را بردى ، خدا قوت
#سید_تقی_سیدی
شبها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو میخواندم از لایتناهی
آوای تو میآردم از شوق به پرواز
شبها که سکوت است و سکوت و سیاهی
امواج نوای تو، به من میرسد از دور
دریایی و من تشنهی مهر تو، چو ماهی
وین شعله که با هر نفسم میجهد از جان
خوش میدهد از گرمی این شوق گواهی
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق، تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی، هرچه تو گویی و تو خواهی
#فریدون_مشیری
آوای تو میخواندم از لایتناهی
آوای تو میآردم از شوق به پرواز
شبها که سکوت است و سکوت و سیاهی
امواج نوای تو، به من میرسد از دور
دریایی و من تشنهی مهر تو، چو ماهی
وین شعله که با هر نفسم میجهد از جان
خوش میدهد از گرمی این شوق گواهی
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق، تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی، هرچه تو گویی و تو خواهی
#فریدون_مشیری
همه ی گل هایم
ثمره ی باغ های توست
و هر می که بنوشم من
از عطای تاکستان توست
و همه ی انگشتری هایم
از معادن طلای توست ...
و همه ی آثار شعری ام
امضای تو را پشت جلد دارد!
دوستت دارم
و هراسانم دقایقی بگذرند
که بر حریر دستانت دست نکشم
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم
سخن ات شعر است
خاموشی ات شعر
و عشقت
آذرخشی میان رگ هایم
چونان سرنوشت
#نزار_قبانی
ثمره ی باغ های توست
و هر می که بنوشم من
از عطای تاکستان توست
و همه ی انگشتری هایم
از معادن طلای توست ...
و همه ی آثار شعری ام
امضای تو را پشت جلد دارد!
دوستت دارم
و هراسانم دقایقی بگذرند
که بر حریر دستانت دست نکشم
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم
سخن ات شعر است
خاموشی ات شعر
و عشقت
آذرخشی میان رگ هایم
چونان سرنوشت
#نزار_قبانی
بدترین شکنجه آن است که دیگر نتوانی دوست بداری!
#داستایفسکی
یادمون باشه که اگر کسی رو دوست نداریم، نباید طوری باهاش رفتار کنیم که از دوست داشتن زده بشه. شاید بعدها خواست کس دیگه ای رو دوست داشته باشه. احساس و دل آدما حرمت داره... کمی حرمت نگهداریم
بگذریم ... حرف زیاده اما گفتنش موجب ملال!
#داستایفسکی
یادمون باشه که اگر کسی رو دوست نداریم، نباید طوری باهاش رفتار کنیم که از دوست داشتن زده بشه. شاید بعدها خواست کس دیگه ای رو دوست داشته باشه. احساس و دل آدما حرمت داره... کمی حرمت نگهداریم
بگذریم ... حرف زیاده اما گفتنش موجب ملال!
نه خودت را دارم
نه دست هایت را
و نه حتی تکه آرامی از صدایت را
غروب که می شود
یادت را در خودم می ریزم
و دست در دست خیالت
به خیابان می زنم
و خرده ریزه های جفتی همرنگ می خرم
برای این اتاق ساده نیمه عریان
که یک شب آمدنت را
با ماندن اشتباه گرفته بود
ای کسی که با منی و مرا جا گذاشته ای
خانه تو کجای این شهر می تواند باشد؟
کجای این شهر ؟
#فرنگیس_شنتیا
از کتاب: اوی من / نشر فصل پنجم / چاپ اول 1396
نه دست هایت را
و نه حتی تکه آرامی از صدایت را
غروب که می شود
یادت را در خودم می ریزم
و دست در دست خیالت
به خیابان می زنم
و خرده ریزه های جفتی همرنگ می خرم
برای این اتاق ساده نیمه عریان
که یک شب آمدنت را
با ماندن اشتباه گرفته بود
ای کسی که با منی و مرا جا گذاشته ای
خانه تو کجای این شهر می تواند باشد؟
کجای این شهر ؟
#فرنگیس_شنتیا
از کتاب: اوی من / نشر فصل پنجم / چاپ اول 1396
Careless Whisper
James Last/Richard Clayderman
☺️یه موسیقی آشنا که تقریبا همه شنیدنش
و برای خیلیا یه خاطره زیباست
و برای خیلیا یه خاطره زیباست
من از تنگ ترین گورهای جهان به تو رسیدم
از تاریک ترین تقویم اشتباه این قرن خورشیدی
از بی چراغ ترین گوشه دنیا
و در زیر پیراهنم
پرنده ای پنهان بود
که تو را می دید و به گریه می افتاد
تو که نوازش های امروزم را
سیلی محکم فرداهای نیامده می بینی
با من بگو مگر عشق
جز پیشکش این جرم بی طاقت سوزان
چیز دیگری هم هست؟
با من بگو مگر عشق
جز آن صمیمیت برهنه بی تاب
چیز دیگری هم بود؟
#فرنگیس_شنتیا
از کتاب: اوی من / نشر فصل پنجم / چاپ اول 1396
از تاریک ترین تقویم اشتباه این قرن خورشیدی
از بی چراغ ترین گوشه دنیا
و در زیر پیراهنم
پرنده ای پنهان بود
که تو را می دید و به گریه می افتاد
تو که نوازش های امروزم را
سیلی محکم فرداهای نیامده می بینی
با من بگو مگر عشق
جز پیشکش این جرم بی طاقت سوزان
چیز دیگری هم هست؟
با من بگو مگر عشق
جز آن صمیمیت برهنه بی تاب
چیز دیگری هم بود؟
#فرنگیس_شنتیا
از کتاب: اوی من / نشر فصل پنجم / چاپ اول 1396
میگویند تنفر نقطه مقابل عشق است
بعضی ها هم عقیده دارند، خود عشق است
نمیدانم کدام درست است اما
میدانم آن هنگام تنفر در دلی جای میگیرد
که عشق بار و بندیلش را جمع کرده باشد!
در تردید است برای رفتن یا ماندن
تنفر، لب مرز است
راه رفتن روی لبه تیغ
تضاد و درگیری بین نیروهای متخاصم
اما این مسلم است که نتیجه این نبرد
تنها تو را می آزارد نه هیچکس دیگر را
پس یا ببخش و فراموش کن
یا همچنان در وعده گاه عشق حاضر شو
دلتنگی ها را، اشک ها را، درد ها را، غم های فراق را
همه را به جان بخر ولی
مملکتی که عشق آنرا آباد کرده، تسلیم تنفر نکن
عشق دقیقا همان جایی هویت می یابد که
میتوانی متنفر باشی و دست بکشی اما
به احترام دوست داشتنش، صبورانه می ایستی
بایست که جمله کائنات به احترامت ایستاده اند
چرا که توانسته ای آیینه خدا باشی
ای انسان، تو را از خاک آفریدم تا سبب رشد شوی
نه از آتش، که بسوزانی!
بعضی ها هم عقیده دارند، خود عشق است
نمیدانم کدام درست است اما
میدانم آن هنگام تنفر در دلی جای میگیرد
که عشق بار و بندیلش را جمع کرده باشد!
در تردید است برای رفتن یا ماندن
تنفر، لب مرز است
راه رفتن روی لبه تیغ
تضاد و درگیری بین نیروهای متخاصم
اما این مسلم است که نتیجه این نبرد
تنها تو را می آزارد نه هیچکس دیگر را
پس یا ببخش و فراموش کن
یا همچنان در وعده گاه عشق حاضر شو
دلتنگی ها را، اشک ها را، درد ها را، غم های فراق را
همه را به جان بخر ولی
مملکتی که عشق آنرا آباد کرده، تسلیم تنفر نکن
عشق دقیقا همان جایی هویت می یابد که
میتوانی متنفر باشی و دست بکشی اما
به احترام دوست داشتنش، صبورانه می ایستی
بایست که جمله کائنات به احترامت ایستاده اند
چرا که توانسته ای آیینه خدا باشی
ای انسان، تو را از خاک آفریدم تا سبب رشد شوی
نه از آتش، که بسوزانی!
اگر انسانِ نخستین بودم
برای گفتن از عشق
لب های تو را بر دیوار غار نقاشی می کردم.
برای محبت،
دستانت را
و برای زیبایی،
موهایت را ...
برای جنگ،
برای جنگ حتما چشمانت را می کشیدم.
قرن ها بعد شاید
گوشه ی همین غار
باستان شناسی
اجداد گوش ماهی ها را کشف می کرد
_ جمجمه ی مردی که صدای تو در آن می پیچید _
ولی باور کن هیچوقت نخواهند فهمید
آتش
اختراع مردی ست
که شب ها
برای تصویر تو
بر دیوار غار دلتنگ می شد.
#حسین_غلامی_خواه
برای گفتن از عشق
لب های تو را بر دیوار غار نقاشی می کردم.
برای محبت،
دستانت را
و برای زیبایی،
موهایت را ...
برای جنگ،
برای جنگ حتما چشمانت را می کشیدم.
قرن ها بعد شاید
گوشه ی همین غار
باستان شناسی
اجداد گوش ماهی ها را کشف می کرد
_ جمجمه ی مردی که صدای تو در آن می پیچید _
ولی باور کن هیچوقت نخواهند فهمید
آتش
اختراع مردی ست
که شب ها
برای تصویر تو
بر دیوار غار دلتنگ می شد.
#حسین_غلامی_خواه
Ride of the Gargoyles
Johnny Klimek, Reinhold Heil & Lisa Gerard
🎥 موسیقی متن فیلم: من، فرانکنشتاین!
محصول 2014
محصول 2014
ميدانى...
بيخيالى را هيچوقت درك نكردم
مگر مى شود در اوج فكر كردن به چيزى بيخيال آن شد؟
در اوج خواستن و تمناى چيزى بيخيال آن شد؟
بيخيال معنى ديگرى دارد...
بيخيال، شايد به اين معنيست
كه همه چيز را ميفهمم
كه نميخواهم به زبان بياورم
كه نميخواهم نقطه اى بگذارم بر انتهاى خط
حال با اين مفهموم آرى بايد بيخيال شد
بيخيال دوست داشتن
بيخيال حس خوب
بيخيال تو
بيخيال من
كاش آدم ها به بيخيالى نمي رسيدند
#دلی
بيخيالى را هيچوقت درك نكردم
مگر مى شود در اوج فكر كردن به چيزى بيخيال آن شد؟
در اوج خواستن و تمناى چيزى بيخيال آن شد؟
بيخيال معنى ديگرى دارد...
بيخيال، شايد به اين معنيست
كه همه چيز را ميفهمم
كه نميخواهم به زبان بياورم
كه نميخواهم نقطه اى بگذارم بر انتهاى خط
حال با اين مفهموم آرى بايد بيخيال شد
بيخيال دوست داشتن
بيخيال حس خوب
بيخيال تو
بيخيال من
كاش آدم ها به بيخيالى نمي رسيدند
#دلی
بعدِ تو
دنبال نشوني هاي تو افتادم تو آدماي ديگه
كه يكيش اسمت بود
هنوز كه هنوزه
كافيه بفهمم يكي هم اسم توئه..
يهو بايد حواسم به خودم باشه
اولش بايد سعي كنم
زياد مكث نكنم وقتي اسمش رو ميگه
و دوم اينكه
جوري صداش نكنم
كه تو رو صدا ميكردمت..
#دلی
دنبال نشوني هاي تو افتادم تو آدماي ديگه
كه يكيش اسمت بود
هنوز كه هنوزه
كافيه بفهمم يكي هم اسم توئه..
يهو بايد حواسم به خودم باشه
اولش بايد سعي كنم
زياد مكث نكنم وقتي اسمش رو ميگه
و دوم اينكه
جوري صداش نكنم
كه تو رو صدا ميكردمت..
#دلی