هم در هوای ابری آبان دلم گرفت
هم در سکوت سرد زمستان دلم گرفت
هرجا که عاشقی به مراد دلش رسید
هرجا گرفت نم نم باران دلم گرفت
هرجا که خنده بر لب معشوقه ای نشست
یا اینکه کرد زلف پریشان، دلم گرفت
بیرون زدم ز خانه که حالم عوض شود
از بس شلوغ بود خیابان دلم گرفت
امروز جمعه نیست، ولی با نبودنت
مانند عصر جمعه ی تهران دلم گرفت
#مجید_ترکابادی
هم در سکوت سرد زمستان دلم گرفت
هرجا که عاشقی به مراد دلش رسید
هرجا گرفت نم نم باران دلم گرفت
هرجا که خنده بر لب معشوقه ای نشست
یا اینکه کرد زلف پریشان، دلم گرفت
بیرون زدم ز خانه که حالم عوض شود
از بس شلوغ بود خیابان دلم گرفت
امروز جمعه نیست، ولی با نبودنت
مانند عصر جمعه ی تهران دلم گرفت
#مجید_ترکابادی
ﺧﺐ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ؟
ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﮐﻪ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ
ﯾﮑﯽ ﻣﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟
ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮﺕ ﺁﻣﺪ،ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﯾﺪ
ﺍﯾﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ ﯾﺎﺭﻣﺎﻥ ﺑﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ
ﻋﺰﯾﺰﻣﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ
ﻋﺸﻖ ﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺻﺪﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ .... ﻧﯿﺎﻣﺪ
ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ، ﺳﺮ ﺧﺎﮎ، ﻭﺳﻂ ﺳﺎﻟﻦ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﺍﻣﺎﻡ ..
ﺑﺠﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮔِﻞ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﭼﻨﮓﺑﺰﻧﯿﻢ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﮑﺸﯿﻢ ﻭ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺸﮑﻨﯿﻢ
ﺗﺎ ﻧﺸﮑﻨﺪ،
ﻧﺮﻭﺩ،
ﺑﻤﺎﻧﺪ،
ﻫﯽ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ .
ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﯾﻢ
ﻭ ﺑﻐﺾ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﯾﻢ .
ﻣﺜﻞﺍﺣﻤﻖ ﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﻫﺎﺑﺮﻭﻧﺪ،
ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ،
ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ،
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ..
#حسين_وحدانى
ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﮐﻪ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ
ﯾﮑﯽ ﻣﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟
ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮﺕ ﺁﻣﺪ،ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﯾﺪ
ﺍﯾﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ ﯾﺎﺭﻣﺎﻥ ﺑﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ
ﻋﺰﯾﺰﻣﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ
ﻋﺸﻖ ﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺻﺪﺍﻣﺎﻥ ﺩﺭ .... ﻧﯿﺎﻣﺪ
ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ، ﺳﺮ ﺧﺎﮎ، ﻭﺳﻂ ﺳﺎﻟﻦ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﺍﻣﺎﻡ ..
ﺑﺠﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮔِﻞ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﭼﻨﮓﺑﺰﻧﯿﻢ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﮑﺸﯿﻢ ﻭ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺸﮑﻨﯿﻢ
ﺗﺎ ﻧﺸﮑﻨﺪ،
ﻧﺮﻭﺩ،
ﺑﻤﺎﻧﺪ،
ﻫﯽ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ .
ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﯾﻢ
ﻭ ﺑﻐﺾ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﯾﻢ .
ﻣﺜﻞﺍﺣﻤﻖ ﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﻫﺎﺑﺮﻭﻧﺪ،
ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ،
ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ،
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ..
#حسين_وحدانى
این منم مرد تا همین دیروز
مرد پابند آرزوهایت
مرد یک عمر کودکی کردن
لا به لای بلند موهایت
خاطرت هست روزگارم را
جایگاه مقدسی بودم
وزن یک عشق روی دوشم بود
من برای خودم کسی بودم!
من برای خودم کسی هستم
دور و برخورده عشق هم کم نیست
آن که دل از تو برد هر کس هست
بند انگشت کوچکم هم نیست
می شد از وردهای کولی ها
با دعا و قسم طلسمت کرد
می شد آن سیب سرخ جادو را
از تو پنهان و با تو قسمت کرد
می شد از خود بگیرمت اما
زور بازو به دست هایم نیست
می شد از رفتنت گذشت اما
جان در اندازه های پایم نیست
زندگی سرد بود اما خب
خانه و سقف و سایه ای هم بود
گهگداری نوشته ای چیزی
از قلم دستمایه ای هم بود
زندگی سرد بود اما عشق
می توانست کارگر باشد
میتوان قطب را جهنم کرد
پای دل در میان اگر باشد
خواب دیدم که شعر و شاعر را
هر دو را در عذاب میخواهی
از تعابیر خواب ها پیداست
خانه ام را خراب میخواهی
دیگر ای داغ دل چه میخواهی
از چنین مرد زیر آواری
رد شو از این درخت افتاده
میتوانی که دست برداری
قسمتی از شعر بلند #اتاق
#علیرضا_آذر
مرد پابند آرزوهایت
مرد یک عمر کودکی کردن
لا به لای بلند موهایت
خاطرت هست روزگارم را
جایگاه مقدسی بودم
وزن یک عشق روی دوشم بود
من برای خودم کسی بودم!
من برای خودم کسی هستم
دور و برخورده عشق هم کم نیست
آن که دل از تو برد هر کس هست
بند انگشت کوچکم هم نیست
می شد از وردهای کولی ها
با دعا و قسم طلسمت کرد
می شد آن سیب سرخ جادو را
از تو پنهان و با تو قسمت کرد
می شد از خود بگیرمت اما
زور بازو به دست هایم نیست
می شد از رفتنت گذشت اما
جان در اندازه های پایم نیست
زندگی سرد بود اما خب
خانه و سقف و سایه ای هم بود
گهگداری نوشته ای چیزی
از قلم دستمایه ای هم بود
زندگی سرد بود اما عشق
می توانست کارگر باشد
میتوان قطب را جهنم کرد
پای دل در میان اگر باشد
خواب دیدم که شعر و شاعر را
هر دو را در عذاب میخواهی
از تعابیر خواب ها پیداست
خانه ام را خراب میخواهی
دیگر ای داغ دل چه میخواهی
از چنین مرد زیر آواری
رد شو از این درخت افتاده
میتوانی که دست برداری
قسمتی از شعر بلند #اتاق
#علیرضا_آذر
ای بکر ترین برکه! هلا سوره ی صافی!
پرهیز کن از این همه پرهیز اضافی!
داغي بزن از بوسه به پیشانی سردم
بد نام که هستیم به اندازه ی کافی!
تلخینه ی آمیخته با هر سخنت را
صد شکر! شکرپاش لبت کرده تلافی
با یافتن چشم تو آرام گرفتم
چون شاعر درمانده پس از کشف قوافی
چندی ست که سردم شده دور از دم گرمت..
بر گردنم از بوسه مگر شال ببافی...
#عليرضا_بديع
از کتاب #چله_تاک
#انتشارات_فصل_پنجم
پرهیز کن از این همه پرهیز اضافی!
داغي بزن از بوسه به پیشانی سردم
بد نام که هستیم به اندازه ی کافی!
تلخینه ی آمیخته با هر سخنت را
صد شکر! شکرپاش لبت کرده تلافی
با یافتن چشم تو آرام گرفتم
چون شاعر درمانده پس از کشف قوافی
چندی ست که سردم شده دور از دم گرمت..
بر گردنم از بوسه مگر شال ببافی...
#عليرضا_بديع
از کتاب #چله_تاک
#انتشارات_فصل_پنجم
هیچگاه
هیچ عشق در جهان
با هیچ رفتنی تمام نشده است!
با هر رفتن؛
تنها بغض کردن ها، جای ذوق کردن ها را می گیرند!
#مسلم_علادی
هیچ عشق در جهان
با هیچ رفتنی تمام نشده است!
با هر رفتن؛
تنها بغض کردن ها، جای ذوق کردن ها را می گیرند!
#مسلم_علادی
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه دوست. دوستی که دستَمُ بگیره بِبَرََدم توو آسمونا چَرخَم بده؛ ستارهها از شرمْ آب بِشن بریزن توو دریا."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه دوست. دوستی که ارزشِ عمریرو داشته باشه که پاش صرف میکنم. دوستی که ستاره نباشه پِتّی خاموششِه؛ ماه نباشه هِی بِرِه زیرِ ابرا؛ خورشیدم نباشه هِی کسوف کنه شبْشِه. دوستی که نَفَس باشه؛ اگه نباشه آدم کبودشِه بمیره!"
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه گل. گلی که دستِشُ بگیرم بِبَرَمِش توو گُلِستونِ هزارگُلْ تابِش بدم؛ گُلا از خجالت سرخ بشن، پَر بریزن روو خاک."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه همسفر. همسفری که دستَمُ بگیره باهام بیاد توو جاده؛ غبارا شَرم کنن از رَدِّ قدمهاش؛ خاک بِشَن بِشینَن روو زمین."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه گل. گلی که مسوولِش باشم؛ پاش آب بریزم؛ دورش تَجیر بِکِشم؛ شبپَرههارو ازش دوور کنم. گلی که مسوولم باشه؛ پام آب بریزه..."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه همسفر. همسفری که از جاده نترسه. مقصدْ آخرِ دنیام که باشه، کفشهاشُ وَر بِکِشه باهام بیاد و کم نیاره." گفت: "وِل معطلی! اونیکه دنبالِشی روو زمین پیداش نمیکنی. باس بِری توو ابرا؛ توو خیالا؛ توو رؤیاهات دنبالِش بگردی. خودتُ خسته نکن رفیق!"
گفتم: "چی؟ گفتی رفیق؟"
گفت: "بی خیال!"
#رضا_کاظمی
گفتم: "دنبال یه دوست. دوستی که دستَمُ بگیره بِبَرََدم توو آسمونا چَرخَم بده؛ ستارهها از شرمْ آب بِشن بریزن توو دریا."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه دوست. دوستی که ارزشِ عمریرو داشته باشه که پاش صرف میکنم. دوستی که ستاره نباشه پِتّی خاموششِه؛ ماه نباشه هِی بِرِه زیرِ ابرا؛ خورشیدم نباشه هِی کسوف کنه شبْشِه. دوستی که نَفَس باشه؛ اگه نباشه آدم کبودشِه بمیره!"
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه گل. گلی که دستِشُ بگیرم بِبَرَمِش توو گُلِستونِ هزارگُلْ تابِش بدم؛ گُلا از خجالت سرخ بشن، پَر بریزن روو خاک."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه همسفر. همسفری که دستَمُ بگیره باهام بیاد توو جاده؛ غبارا شَرم کنن از رَدِّ قدمهاش؛ خاک بِشَن بِشینَن روو زمین."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه گل. گلی که مسوولِش باشم؛ پاش آب بریزم؛ دورش تَجیر بِکِشم؛ شبپَرههارو ازش دوور کنم. گلی که مسوولم باشه؛ پام آب بریزه..."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه همسفر. همسفری که از جاده نترسه. مقصدْ آخرِ دنیام که باشه، کفشهاشُ وَر بِکِشه باهام بیاد و کم نیاره." گفت: "وِل معطلی! اونیکه دنبالِشی روو زمین پیداش نمیکنی. باس بِری توو ابرا؛ توو خیالا؛ توو رؤیاهات دنبالِش بگردی. خودتُ خسته نکن رفیق!"
گفتم: "چی؟ گفتی رفیق؟"
گفت: "بی خیال!"
#رضا_کاظمی
ما مقیم درِ میخانۀ عشقیم هنوز
مست از بادۀ پیمانۀ عشقیم هنوز
عاشقی شیوۀ ما باده کشی پیشه ماست
در جهان شهره و افسانۀ عشقیم هنوز
کس خبردار ز احوالِ دلِ ما نشود
بیخود و واله و دیوانۀ عشقیم هنوز
شمعِ عشقست فروزنده و سوزنده مدام
بال و پر سوخته، پروانۀ عشقیم هنوز
جان به کف، خنده به لب، شعله به دل، شور به سر
جان فدا در رهِ جانانۀ عشقیم هنوز
ما خرابات نشینان به سماوات رویم
گر چه خاکِ در میخانۀ عشقیم هنوز
صابر از مرحمتِ دوست ثناخوان شد و گفت
محرمِ مجلسِ شاهانۀ عشقیم هنوز
#صابر_کرمانی
مست از بادۀ پیمانۀ عشقیم هنوز
عاشقی شیوۀ ما باده کشی پیشه ماست
در جهان شهره و افسانۀ عشقیم هنوز
کس خبردار ز احوالِ دلِ ما نشود
بیخود و واله و دیوانۀ عشقیم هنوز
شمعِ عشقست فروزنده و سوزنده مدام
بال و پر سوخته، پروانۀ عشقیم هنوز
جان به کف، خنده به لب، شعله به دل، شور به سر
جان فدا در رهِ جانانۀ عشقیم هنوز
ما خرابات نشینان به سماوات رویم
گر چه خاکِ در میخانۀ عشقیم هنوز
صابر از مرحمتِ دوست ثناخوان شد و گفت
محرمِ مجلسِ شاهانۀ عشقیم هنوز
#صابر_کرمانی
اِنصاف نباشد كه تو ما را نشناسي
اين كشته احساس و بلا را نشناسي
بازيچه اطفال و پريشان ز ملالم
ديوانه اَنگشت نما را نشناسي
از مكر و فريبِ تو دلم غرقهي خون است
دلسوخته عشق خدا را نشناسي
آرام ندارم نَفسي محوِ جنونم
اين دلشدهي بيسرو پا را نشناسي
كس با خبر از وحشتِ تنهائي من نيست
غمپرورِ آغوشِ جفا را نشناسي
من بحرِ پر از جوش و خروشِ غمِ عشقم
اين عاشقِ با مهر و وفا را نشناسي
افسون شدهٌ چشمِ سيه مستِ تو باشم
سَرمستِ خراباتِ صفا را نشناسي
اين درد مرا كُشت كه نشناخت مرا كس
ز آن نيز بَتر چونكه تو ما را نشناسي
من زنده براي دلِ شوريده سرانم
آوارهي صحراي فنا را نشناسي
شُور دلِ من شور بيافكنده به عالم
دلدادهي پُر شُور و نوا را نشناسي
از خويش بُريدم چو شدم والهي عشقت
آن صابرِ از خويش رها را نشناسي
#صابر_کرمانی
اين كشته احساس و بلا را نشناسي
بازيچه اطفال و پريشان ز ملالم
ديوانه اَنگشت نما را نشناسي
از مكر و فريبِ تو دلم غرقهي خون است
دلسوخته عشق خدا را نشناسي
آرام ندارم نَفسي محوِ جنونم
اين دلشدهي بيسرو پا را نشناسي
كس با خبر از وحشتِ تنهائي من نيست
غمپرورِ آغوشِ جفا را نشناسي
من بحرِ پر از جوش و خروشِ غمِ عشقم
اين عاشقِ با مهر و وفا را نشناسي
افسون شدهٌ چشمِ سيه مستِ تو باشم
سَرمستِ خراباتِ صفا را نشناسي
اين درد مرا كُشت كه نشناخت مرا كس
ز آن نيز بَتر چونكه تو ما را نشناسي
من زنده براي دلِ شوريده سرانم
آوارهي صحراي فنا را نشناسي
شُور دلِ من شور بيافكنده به عالم
دلدادهي پُر شُور و نوا را نشناسي
از خويش بُريدم چو شدم والهي عشقت
آن صابرِ از خويش رها را نشناسي
#صابر_کرمانی
"شهریور"
معشوقه یِ زنی بود به نام "مهر"
که در یک شب تابستانی
دستمال نمناک گذاشت بر پیشانیِ غرقِ در حرارتش!
و شهریور به پاس این عشق؛
شاخه ای از خزانه گندم های طلایی به او بخشید
هم تمامِ شهریور عاشق شد
و هم تمامِ پاییز تا به انتها طلایی
#دیوانه_جآن
معشوقه یِ زنی بود به نام "مهر"
که در یک شب تابستانی
دستمال نمناک گذاشت بر پیشانیِ غرقِ در حرارتش!
و شهریور به پاس این عشق؛
شاخه ای از خزانه گندم های طلایی به او بخشید
هم تمامِ شهریور عاشق شد
و هم تمامِ پاییز تا به انتها طلایی
#دیوانه_جآن
بسم الله القهار
آهاي مردم ميانمار كاش سگ بوديد...!
اگر سگ بوديد، هموطنهاي زيادي مي شناختم كه در زمينه ي حمايت از حقوق سگان فعال باشند.
حتما كه فرياد خونخواهي از تو را به فلك رسانده بودند!
شايد حتي بازيگرانمان برايت هشتگ مي گذاشتند كه #ميانمار_فحش_نيست.
يا كاش لااقل جنازه ي تان به لهجه فرانسوي باد ميكرد.
شماها بلد نيستيد به لهجه ي فرانسوي بميريد.
تازه اگر هم بلد بوديد باز هم فايده اي نداشت، چون اينجا سفارتخانه نداريد.
خب حق بده كه دختران سرزمينم اين همه شمع را نتوانند برايت روشن كنند!
سگ نبودي كه از تو حمايت كنيم.
فرانسوي هم بلد نبودي كه عزادارت شويم.
سفارتخانه هم كه نداشتي تا شمعي برايت روشن كنيم.
اما نگران نباش.
به احترام تك تك كودكان سوخته ات، به احترام تك تك زنان زير لگد، له شده ات و به احترام تك تك مردان سر بريده ات روزهاست سكوت كرده ايم!
سكوت كرده ايم....
تن آدمي شريفست... به جان آدميت!
#ميانمار
#حسین_زحمتکش
آهاي مردم ميانمار كاش سگ بوديد...!
اگر سگ بوديد، هموطنهاي زيادي مي شناختم كه در زمينه ي حمايت از حقوق سگان فعال باشند.
حتما كه فرياد خونخواهي از تو را به فلك رسانده بودند!
شايد حتي بازيگرانمان برايت هشتگ مي گذاشتند كه #ميانمار_فحش_نيست.
يا كاش لااقل جنازه ي تان به لهجه فرانسوي باد ميكرد.
شماها بلد نيستيد به لهجه ي فرانسوي بميريد.
تازه اگر هم بلد بوديد باز هم فايده اي نداشت، چون اينجا سفارتخانه نداريد.
خب حق بده كه دختران سرزمينم اين همه شمع را نتوانند برايت روشن كنند!
سگ نبودي كه از تو حمايت كنيم.
فرانسوي هم بلد نبودي كه عزادارت شويم.
سفارتخانه هم كه نداشتي تا شمعي برايت روشن كنيم.
اما نگران نباش.
به احترام تك تك كودكان سوخته ات، به احترام تك تك زنان زير لگد، له شده ات و به احترام تك تك مردان سر بريده ات روزهاست سكوت كرده ايم!
سكوت كرده ايم....
تن آدمي شريفست... به جان آدميت!
#ميانمار
#حسین_زحمتکش
چقدر زود عادت میکنیم
به این نشد،یکی دیگر!
نه!
من دلم را به این قانع نمیکنم
نمیخواهم تجربه باشی تا بعد ها درست تر رفتار کنم
من دلم میخواهد خودم را اصلاح کنم که تورا بهتر داشته باشم
من مردِ این نشد،یکی دیگر ها نیستم
من
پای تو
گریه میکنم
ضعیف میشوم
میشکنم
ولی خواهم ماند...
#حامد_رجب_پور
به این نشد،یکی دیگر!
نه!
من دلم را به این قانع نمیکنم
نمیخواهم تجربه باشی تا بعد ها درست تر رفتار کنم
من دلم میخواهد خودم را اصلاح کنم که تورا بهتر داشته باشم
من مردِ این نشد،یکی دیگر ها نیستم
من
پای تو
گریه میکنم
ضعیف میشوم
میشکنم
ولی خواهم ماند...
#حامد_رجب_پور