H͓̽e͓̽a͓̽v͓̽e͓̽n͓̽ O͓̽f͓̽ A͓̽r͓̽m͓̽y͓̽ (◠‿◠)
1.06K subscribers
5.66K photos
3.19K videos
113 files
317 links
Date:22/june/2021 (00:00)

ʜᴇʟʟᴏ ᴀʀᴍʏ,wᴇʟᴄᴏᴍ ᴛᴏ ʏᴏuʀ ᴘᴜʀᴘʟᴇ ᴘᴀʀᴀᴅɪsᴇ! ɪғ ʏᴏᴜ ʜᴀᴠᴇ ᴀ ᴘᴜʀᴘʟᴇ ʜᴇaʀᴛ ʟɪᴋᴇ ᴜs & ʟᴏᴠᴇ ʙᴀɴɢᴛᴀɴ,ᴏᴜʀ sᴇᴠᴇɴ ᴇʀᴛʜʟʏ ᴀɴɢᴇʟs, sᴜᴘᴘᴏʀᴛ ᴜs ʟoᴠᴇʟʏ...♡😇
ᴛᴀᴋᴇ ᴄᴀʀᴇ ᴏғ ʏᴏuʀ ᴘᴜʀᴘʟᴇ ʜᴇᴀʀᴛ💜

Left = Ban

Info 《 #help

Tab 《 @Sweetnight_Tab
Download Telegram
H͓̽e͓̽a͓̽v͓̽e͓̽n͓̽ O͓̽f͓̽ A͓̽r͓̽m͓̽y͓̽ (◠‿◠)
#He_is_my_man Part: 8 "چطور این اتفاق افتاد؟" صدای فریاد آقان یون تو کل بیمارستان شنیده میشد! انگار قرار نبود به این زودیا عصبانیتش فرو کش کنه... جیمین سرش رو پایین انداخته بود و سعی میکرد چیزی نگه اما آقای یون دست بردار نبود و همچنان سوالات پی در پی رو با…
#He_is_my_man
part: 9
"از اول همه چیز رو برام توضیح بده"

+ من و ا/ت از خیلی وقت پیش همدیگرو میشناختیم و بعد از گذشت زمان کمی رابطه امون عمیق تر شد طوری که ا/ت حتی زمانی که همراه دوستاش بیرون میرفت من هم باهاش میرفتم و بیشتر زمان هامون رو کنار هم بودیم...ولی چند روز پیش ا/ت غیب شد!
من به زور از زیر زبون دوستاش حرف کشیدم و فهمیدم تنبیه اش کردید...
روز بعدش که ا/ت رو بیرون دیدم مدام ازم فاصله میگرفت و حرفی نمیزد...وقتی تحت فشار گزاشتمش اون...گفت...

"چی گفت؟"

+ گفت دوستم نداره و نسبت بهم سرد شده!بعد از دوهفته بی خبری میخواستم حضوری ببینمش چون یه درصدم نمیتونستم حرفاشو باور کنم!
من فقط چند متر با خونه اتون فاصله داشتم که ا/ت با یه مرد ناشناس از خونه بیرون اومد و سوار ماشین شد و رفت...تعقیبشون کردم تا به رستوران رسیدیم و در کمال تعجب دست در دست هم رفتن داخل!انگار نه انگار که ا/ت همیشه با من انقدر صمیمی و خودمونی رفتار میکرد!

"بعدش؟"

^بزارید بعدشو من بگم!^

"مینهوا؟"

^ببخشید دیر شد.تقریبا نمیخواستم بیام اما بعد نظرم عوض شد^

+آهان اونوقت چی باعث شد نظرت عوض بشه؟

^شاید چون قراره بزودی باهاش ازدواج کنم!^

+مرتیکه ی-

"مینهوا گفتی میخوای توضیح بدی!شروع کن"

مینهوا دستی به کتش کشید و اون رو صاف کرد و جوری که خیلی حق به جانب به نظر برسه گفت
^ما داشتیم خوب پیش میرفتیم و بیشتر راجب علایق هم میفهمیدیم که این مردک یهو کنارمون سبز شد و ا/ت خیلی شوکه شده بود...این آقا مدام ادعا میکرد که دوست پسر ا/ت است اما ا/ت چیزی نمیگفت تا اینکه وقتی این مرد با من گلاویز شد!اونموقع ا/ت شروع به گریه کردن کرد و میون گریه هاش میگفت جی نمیدونم چی رو دوست داره!

ته: جیمین!آقای نسبتاً محترم

^هوم؟^

تهیونگ عصبی غرید:
ته: گفتم...جی مین...جیمین...آقاااای نسبتاااً محترمممم

مینهوا بخاطر لحن تهیونگ عصبی پاشو رو زمین ضرب گرقت و به نقطه ی دیگه ای جز طرفی که تهیونگ بود خیره شد...

"این قضایا رو تموم کنید،فقط به من بگید ببینم کدوم یک از شماها مسبب حال الان دخترم هستید؟"
آقای یون گفت و به سه پسر نگاه غضبناکی انداخت

واقعا مسبب اصلی کی بود؟
...ادامه دارد...
#sweety
⟭⟬ꨄ. @heaven_of_army .ꨄ⟭⟬
یادی کنیم از هالووین سال های گذشته ی پسرا👻🎃
#Bangtan
#Anali

⟭⟬ꨄ. @heaven_of_army .ꨄ⟭⟬